نقد فیلم Radioactive – روایت زندگی ماری کوری از زبان یک کارگردان ایرانی
فیلمهای بیوگرافی کمی درباره زندگی دانشمندان دیدهایم و به نظر میرسد سازندگان آثار سینمایی بیشتر دوست دارند زندگی هنرمندان را به تصویر بکشند تا افرادی که پشت دریچه علم، سالیان سال زحمت کشیدند. در بین ...
فیلمهای بیوگرافی کمی درباره زندگی دانشمندان دیدهایم و به نظر میرسد سازندگان آثار سینمایی بیشتر دوست دارند زندگی هنرمندان را به تصویر بکشند تا افرادی که پشت دریچه علم، سالیان سال زحمت کشیدند. در بین مفاخر علمی دنیا، شخصیت ماری کوری یکی از مهمترین آنها به شمار میرود چرا که اولا یک زن است و توانسته در دورانی که زنان از حق و حقوق بسیار کمتری نسبت به امروز بهرهمند بودند به این حد از درجات علمی برسد و در ثانی او تنها شخصی در تاریخ است که برنده نوبل در دو رشته مختلف شده است. همین دو مورد کافیست تا نبوغ زندگی ماری کوری را به ما ثابت کند و سینماگران نیز از زندگی این شخصیت غافل نبودهاند.
«مرجان ساتراپی» کارگردان ایرانیالاصلی که شاید نام او را به خاطر انیمیشن پرحاشیه «پرسپولیس» شنیده باشید، بعد از ساخت این انیمیشن راهش را به سمت فیلمسازی باز کرد. او پس از کارگردانی فیلم خورش آلو با مرغ در سینمای فرانسه که با همکاری گلشیفته فراهانی ساخته شد؛ مسیر هنریاش را به سمت همکاری با بازیگران هالیوودی کج کرده و در چارچوب سینمای بریتانیا فیلم «رادیواکتیو» را خلق کرده است؛ فیلمی درباره زندگی ماری کوری و تمامی حواشی زندگی خصوصی او که شاید کمتر درباره آن شنیده باشید.
اگر فیلم Marie Curie: The Courage of Knowledge در سال ۲۰۱۶ را دیده باشید (فیلمی دیگر درباره زندگی این زن عالم علم فیزیک و شیمی)، تا حد زیادی خط داستانی فیلم رادیواکتیو را میتوانید از پیش حدس بزنید؛ به هر حال یک بیوگرافی قرار نیست تغییر خاصی بکند و هر دو فیلم از زندگانی یک شخص ساخته شدهاند. با این حال باید اعتراف کرد اثری که مرجان ساتراپی آن را ساخته از چند حیث برتری دارد و یکی فرمی است که او برای روایت قصه خود اتخاذ کرده و دیگری مضمونهای زیرپوستی که باعث به وجود آمدن پرسشهای عمیقی در ذهن مخاطب میشود
ساتراپی با توجه به روحیهای که در زمینه طراحی گرافیک و کامیک بوک دارد و در این زمینه تاکنون آثار قابل توجهی را نیز به طبع انتشار رسانده است؛ در فیلم رادیواکتیو سعی کرده تا با نشان دادن لایههای مختلف تو در تو، زندگی ماری کوری را جذابتر به تصویر بکشد. او در مواردی که فیلم به یک برهه حساس و خاص از زندگی ماری کوری میرسد، با فلش فورواردی به سمت آينده، از تاثیرات تصمیمهای ماری کوری و اقدامات او پرده برمیدارد. ساتراپی در واقع میخواهد که تماشاگر با پوست و استخوان خود درک کند که ماری کوری برای جامعه بشریت چه کاری انجام داده و بشریت در برابر دانشی که او در توسعه آن نقش داشته چه بازخوردی از خود نشان داده است.
استفاده از این تصاویر کاملا بیربط با پیرنگ اصلی فیلمنامه (نوشته جک تورن بر اساس کتابی به نام Radioactive: Marie & Pierre Curie: A Tale of Love and Fallout) با اینکه در ابتدای امر کمی گیج کننده به نظر میرسد و شبیه به آیتمهایی کوتاه میماند که به صورت نچسبی به بدنه فیلم وارد شداند اما با اندک گذشت زمان، رابطه آنها با فیلمنامه محرزتر میشود و هضم آنها سادهتر. سرک کشیدن به فاجعهای چون چرنوبیل (به واسطه وجود موارد رادیواکتیویته در این حادثه) تا درمان یک کودک سرطانی، همه و همه جزو سکانسهایی به شمار میروند که تاثیرات پروانهای (رخ دادن یک یا چند اتفاق از پی اتفاقی ساده که در گذشته رخ داده) اقدامات ماری کوری را نشان مخاطب میدهد.
باید گفت بسیاری از دانشمندان آنقدر زنده نماندند تا آینده بشریت را در کنار اکتشافات خود مشاهده کنند و پیامدهای مثبت و منفی آن را از نظر بگذارند و ساتراپی با نمایش این تصاویر میخواهد این حس و حال را نیز در اثر خود جای دهد تا بدانیم ما انسانها با علم چگونه برخورد کردیم.
داستان فیلم زندگی ماری کوری را از دوران جوانی به تصویر میکشد و گاه با فلشبکهایی، به کودکی او نیز سر میزند. کودکی که مادرش را در دوران طفولیت خود از دست میدهد و بعدها با اقدامات علمی که انجام میدهد، جان میلیونها نفر در سراسر دنیا را در برابر بیماری مثل سرطان نجات میدهد. ماری کوری مانند بسیاری از دانشمندان، در راهی که قدم برمیداشته تنها نبوده و همسرش نیز در تمام لحظات کنار او بوده است. این دو نفر در حین سالها مکاشفه و تحقیق، با مواد رادیواکتیویتی متفاوتی سر و کله میزنند و بدون آنکه بدانند، ذره ذره خودشان را غرق این مواد آلوده میکنند. فداکاری که کوری و همسرش در راه علمی خود به خرج میدهند، از دراماتیکترین لحظات فیلم است که در هیچ سکانسی مشخصا به آن پرداخت نمیشود اما سایه آن به دائما بر فیلمنامه افتاده است.
ماری کوری جدا از زندگی علمی موفق آمیزی که داشته، در زمان حیات خود حواشی زیادی نیز در زندگی شخصی خود برپا کرده که احتمالا اگر در دنیای امروزی و شبکههای اجتماعی مطرح میشد، کارنامه او را دستخوش تغییراتی میکرد. این زن لهستانی بعد از آنکه بیوه میشود، با یکی از همکاران خود که زن و بچه دارد وارد یک رابطه عاطفی شده و این موضوع از چشم مردم نیز پنهان نمیماند. این مرد چند سال از ماری کوری کوچکتر بوده و همسر او نیز پس از فهمیدن رابطه بین این دو نفر، جنجال زیادی به پا میکند.
ماجرای زندگی عاطفی و جنسی ماری کوری پس از اینکه در میانسالی بیوه میشود، بخشی از فیلم رادیواکتیو به شمار میرود که تقریبا نیمه میانی آن را در برمیگیرد. این داستان میانی مهمترین پرسش فیلم را مطرح میکند که شخصا تا به امروز من را درگیر خود کرده و تقریبا در هر محفلی، با مطرح کردن آن سعی میکنم به یک جواب شفاف برسم. این پرسش که «آیا زندگی شخصی یک فرد مشهور، چه دانشمند باشد چه یک بازیگر و یا حتی یک سلبریتی فضای مجازی، تا چه حد به ما و دیگران دخل دارد؟» ماری کوری پس از ایجاد این حواشی، از سوی عده زیادی از مردم طرد میشود اما دقیقا در همین بحبوحه است که دومین جایزه نوبل خود را دریافت میکند. حال باید دقیقتر برای پاسخ به این پرسش کنکاش کرد.
دیالوگ جالب توجهی در فیلم وجود دارد که ماری کوری در آن خطاب به داوران نوبل میگوید اگر قرار بود زندگی شخصی و اقدامات زندگانی یک فرد در کار علمی او دریافت یا عدم دریافت یک جایزه معتبر علمی تاثیر بگذارد، پس تاکنون هر انسان مذکری که جوایز مختلف را از آن خود کرده باید جایزهاش را پس بدهد. این جمله جدا از بیش از حد آلوده شدن به مسائل فمنیسمی، تلنگر مهمی نیز به مخاطب میزند. در هر حال همه میدانیم که بسیاری از افراد مشهور در دنیا، اقدامات ناشاسایستی در زندگی شخصی خود انجام میدهند، آیا آنها باید مراقب این موضوع باشند یا زندگی شخصیشان به خودشان مربوط است؟ فیلم رادیواکتیو پاسخ شفافی برای این پرسش جذابی که خود آن را مطرح میکند، ارائه نمیدهد اما بذر ذهنی زیبایی را در مغز مخاطب میکارد.
یک سوم پایانی فیلم مسیر فیلمنامه کاملا تغییر پیدا میکند و به اقدامات خیرخواهانه کوری میپردازد. این بخش از فیلم شبیه به آب ریخته شده روی زبانههای آتشی است که در میانه فیلم شعلهور شده بود و حکم استراحت جانانهای پس از تقلای بسیاری برای انجام یک کار را دارد. ساتراپی با انتخاب درست نمایش مسیر زندگی ماری کوری و پس و پیش کردن داستانی که آن را به تصویر میکشد، فیلم را به نحو احسن به پایان میبرد. او از المانهای ذهن کامیک بوکی خود در اتنهای فیلم بیش از حد استفاده میکند و با ادغام لایههای زمانی و کاراکترها در یکدیگر، صحنههایی را خلق میکند که روایت فیلم بیوگرافی خود را جذابتر میکند.
کارگردان فیلم خوشبختانه خوش ذوق بوده و از آنجایی که با گرافیک و دیزاین آشنایی بالایی دارد؛ از این حیث برای طراحی صحنه و لباس فیلم خود وسواس زیادی به خرج داده و انتخاب زوایای دوربین را نیز هنرمندانه انجام داده است. فیلم از لحاظ بصری با وجود بودجه نسبتا محدودی که داشته واقعا دلرباست. از آنسو استفاده از موسیقی در فیلم تقریبا ضعیف بوده و این موضوع نشان میدهد که ساتراپی بازی تصویر روی کاغذ را به خوبی بلد است ولی هنوز با مدیوم ترکیبی صدا و تصویر، چندان اخت نگرفته است.
ساتراپی به خوبی میدانسته که ساخت یک فیلم بیوگرافی میتواند حوصله سر بر باشد، او برای آنکه از این کسل کنندگی فرار کند، دست روی نقاط حساسی از زندگی کوری گذاشته و آنها را پرورش میدهد. عشق او و شوهرش را به زیبایی به تصویر میکشد و شخصیت کوری را به آرامی میپزد به طوری که تا اواسط فیلم، این کاراکتر کاملا برای تماشاگر جا افتاده است. او از رگههای فمنیسمی در فیلمش استفاده میکند که با توجه به ماهیت آن (بیوگرافی یک زن دانشمند) مساله خارج از ذهنی نیست و خوشبختانه در این زمینه بالانسی را ایجاد میکند و نگاه افراط گرایانهای به بطن داستان وارد نمیکند.
فیلم رادیواکتیو را ما ایرانیان شاید به خاطر سکاندار ایرانیالاصل فیلم ببینیم و در این بین میتوانیم با زندگی ماری کوری آشنا شویم. اگر فیلم ساتراپی از گروه بازیگری قدرتمندتری برخوردار بود و بازیهای تصنعی کمتری در کار بود (به ویژه در نقشهای فرعی)، میتوانست اثر به مراتب بهتری باشد اما همین حالا هم با پرسش زیبایی که برای مخاطب ایجاد میکند به اندازه کافی رسالتش را انجام میدهد. نظر شما چیست؟ چقدر زندگی شخصی یک فرد مشهور برای شما مهم است و چقدر ممکن است کارهای شخصی یک فرد معروف در زندگی خودش، روی دوست داشتن این فرد از سمت شما تاثیر بگذارد؟
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من که ندیدم،پس هیچ نظری ندارم. ممنون از نقدتون ولی بخش های پایانی مطلب یکم جبهه گرفتید،اگه قرار باشه فقط فیلم بخاطر کارگردانش ایرانیه نگاه کنیم دیگه باید عوامل دیگه رو بیخیال بشیم.ببخشید ولی نقدتونو خراب کردید
برخوردی با این فیلم نداشتم و جایی ندیدمش، اما دو فیلم قبلی ساتراپی فوق العاده دوست داشتنی بودن. حتما می بینمش.
عالی حتما ارزش دیدن داره
فیلم ماندگار در ذهنت نمیمونه اما برای یک بار دیدن پیشنهاد میکنم رضا جان
من موندم یه بیست باری نقل کارگردان ایرانی الاصل صحبت شد .
دو خط نقل کیفیت بازیگری .تدوین مناسب و برش های به هنگام و موسیقی سخنی به میان نیامد.
اگر این اثر خوش ساخت و خوب هست صرفا ایرانی الاصل بودن کارگردان دخیل نیست یه تیم پشت یه موفقیت هست.شما حتی دو خط نقل ظرافت نویسندگی هم ننوشتید و همه چی رو به ساترابی ربط دادید.
ببخشید اینو میگم من نمی دونم چه دلیلی داره این فیلم رو ما ایرانیان بخاطر ایرانی الاصل بودن کارگردانش باید ببینیم.پاراگراف اخرتون خیلی جبهه دارانه نوشته شده
اقای پارساپور نقدتون بنظر بنده خیلی ضعیف بود.یه منتقد باید بی طرفانه نظر بده و در همه چی رو از زوایای مختلف واکاوی کنه نه اینکه نقل کارگردان ایرانی الاصل فقط سخن بگه.
پیروز باشید.
حمید جان توی مطلب به فرم روایت فیلمنامه و دیدگاه بصری که کارگردان داشته و پرسشی که فیلمنامه مطرح کرده بیشتر از همه اشاره شده. طبیعتا اسم تک تک عوامل فیلم رو نمیاریم و در مورد بازیگریها هم توی این مطلب ترجیح دادم برای اینکه بیش از حد طولانی نشه در حد یکی دو خط صحبت کنم چرا که اساسا با بازیگرهای خارقالعاده و یا اجراهای بینظیری روبرو نیستیم. در مورد ایرانی بودن هم باید بگم و کلا دو بار به ایرانی بودن کارگردان اشاره شده توی مطلب، یکبار در جمع بندی و یکبار حین معرفی او. در جمع بندی هم نوشته شده که ایرانی بودن کارگردان شاید باعث دیدن فیلم توسط ایرانیان بشه. نه که وحی منزل باشه.