نگاهی به پایانبندی فیلم Tenet – سرانجام پیچیدهترین فیلم نولان چه شد؟
ماهها از اکران رسمی فیلم Tenet میگذرد اما خب خیلی از مخاطبان داخلی به تازگی موفق به تماشای آن شدهاند. نظرات درباره تنت مختلف است و عدهای نسبت به آن منتقد هستند و عدهای هم ...
ماهها از اکران رسمی فیلم Tenet میگذرد اما خب خیلی از مخاطبان داخلی به تازگی موفق به تماشای آن شدهاند. نظرات درباره تنت مختلف است و عدهای نسبت به آن منتقد هستند و عدهای هم آن را یک شاهکار و به نوعی «نولانیترین» فیلم کریستوفر نولان میدانند.
با این حال، ورای هر نظری که راجع به فیلم داریم، تنت یک اثر پیچیده با ایدههای گیجکننده است. حتی به گفته خیلی از اهالی سینما، شما نمیتوانید تنها با یک بار تماشای آن به تمام مسائل پی ببرید.
وقتی حتی ستاره اصلی فیلم (جان دیوید واشنگتن) اعتراف کرده همچنان بر تمام جنبههای Tenet مسلط نیست، باید بدانیم که نولان کار را برای مخاطبان آسان نکرده است. احتمالا شما هم جزو مخاطبانی هستید که مدام به این سایت و آن سایت سر میزنند و مطالب مرتبط با تنت را مطالعه میکنند. دلیل این مورد هم کاملا واضح به نظر میرسد؛ پیچیدگی اثر نولان تقریبا تمام مخاطبان را به چنین تلاشهایی وا داشته است.
با تمام اوصاف، نویسنده سایت دیجیتال اسپای یعنی ایان ساندوِل طی یک مقاله تلاش داشته به سوالات مختلف بینندگان فیلم Tenet پاسخ دهد. قطعا لازم به ذکر نیست اما اگر فیلم جدید کریستوفر نولان را تا اتنها تماشا نکردهاید، از خواندن ادامه مقاله خودداری بفرمایید. حال اگر فیلم را دیدهاید و سوالات مختلفی در ذهنتان نقش بسته، در ادامه این مقاله با ما همراه باشید و بدانید که این مطلب کلا اسپویل فیلم است!
تماشاکنید: تنت به زبان ساده
تماشای نسخه باکیفیت از یوتیوب ویجیاتو
- کریستوفر نولان به انتقاد از فیلمهای ابرقهرمانی میپردازد
- شکست تجاری Tenet میتواند دلیلی بر مرگ همیشگی سینماها باشد؟
- یادداشت: چرا “Tenet” را دوست نداشتم؟
بدون شک ما متخصص علم فیزیک نیستیم و نمیتوانیم به فلسفه و قوانین علمی پشت تکتک اتفاقات در تنت پی ببریم. مفاهیم فیلم واقعا پیچیده و خارقالعاده هستند و ما تنها سعی میکنیم روند اتفاقات و نحوه کارکرد یک سری مسائل در دنیای آن را برای شما توضیح دهیم.
ما و همه مخاطبان همچنان منتظر کریستوفر نولان هستیم تا کمی درباره فیلم خود صحبت کند؛ مخصوصا یک سوم پایانی آن که واقعا نفسگیر و گیجکننده بود. با این حال با تمام توان سعی میکنیم در فهم بهتر وقایع فیلم Tenet به شما کمک کنیم.
توصیف پایانبندی فیلم Tenet
بعد از وقایع مقدمه داستان که پروتاگونیست (دیوید واشنگتن) تصمیم به خودکشی میگیرد تا اطلاعات CIA به دست دشمن نیوفتد، یک شخص مرموز وی را در زندگی پس از مرگ نجات داده و یک واژه خاص به او هدیه میدهد: تنت (Tenet).
دنیای جدیدی که پروتاگونیست خود را در آن مییابد، رابطهای با یک دانشمند به نام کلمانس پوئزی دارد (برخی معتقد هستند کلمانس پوئزی همان کسی است که وارونگی زمان را در آینده اختراع کرده).
چیزهایی وجود دارند که به جای حرکت طبیعی به سوی جلو، در زمان به سمت عقب حرکت میکنند - مثل گلولهها. نگرانی و ترس اینجا است که یک «سلاح وارونه» از آینده بتواند گذشته آنها را تحت تاثیر قرار دهد؛ شاید یک سلاح هستهای.
پروتاگونیست این گلولهها را ردیابی کرده و به آندری ساتور (کنت برانا) میرسد و با استفاده از همسر او (کت) یک قرار ملاقات ترتیب میدهد تا بفهمد ساتور با چه کسی کار میکند.
پروتاگونیست به کت قول میدهد تا چند اثر هنری جعلی که ساتور جهت کنترل وی استفاده میکند را بازگرداند. کت در این میان از یک از زن میگوید که از قایق تفریحی به بیرون میپرد و کت نسبت به آزادی او حسادت میورزد (این مورد را به یاد داشته باشید).
در نتیجه با کمک نیل (رابرت پتینسون)، پروتاگونیست وارد یک بندر آزاد در اوسلو میشود. گرچه پیش از این کار باید با یک فرد مزموز و واروانه مبارزه کند - فردی که نهایتا فرار میکند.
پروتاگونیست در نهایت با ساتور ملاقات کرده و به او به میگوید میتواند پلوتونیوم مورد نظرش را به دست آورد. ساتور به او اعتماد ندارد و پیشنهاد را قبول نمیکند. نتیجتا پروتاگونیست و نیل باید تلاش کنند زودتر از ساتور به پلوتونیمها برسند. سرقت درون یک سرقت دیگر!
با این وجود ساتور دست پیش میگیرد و حین سرقت در یک خودروی وارونه از راه میرسد. او با استفاده از تهدید جان کت پروتاگونیست را مجبور به تحویل پلوتونیم میکند. کاشف به عمل میآید که ساتور با استفاده از یک «ماشه زمانی» (Temporal Pincer) در زمانهای مختلف نسبت به سرقت حرکت کرده تا مطمئن شود تمام جنبههای آن را تحت کنترل دارد.
آنها این کار را از طریق یک «پله دو طرفه زمان» - که از آینده فرستاده شده - انجام میدهند و اینگونه ساتور خودش میتواند به صورت برعکس در زمان حرکت کند. اما او پیش از آنکه برای گرفتن پلوتونیم از نسخه گذشته پروتاگونیست اقدام کند، با استفاده از یک گلوله برگردان به کت شلیک میکند.
از اینجاست که مسائل حتی پیچیدهتر و گیجکنندهتر میشود. یک گروه ارتشی به رهبری آیوز (آرون تیلور جانسون) از راه میرسد و مشخص میشود نیل همیشه بیشتر از پروتاگونیست میدانسته و بخشی از سازمان تنت است.
اما ساتور اصلا به دنبال پلوتونیم نبوده و این در واقع بخشی از یک الگوریتم است که آنتروپی دنیا را دستخوش تغییر میکند و اساسا آن را به حالت برعکس درمیآورد. اگر ساتور از آن استفاده کند، تمدن به پایان خودش میرسد.
سپس کاشف به عمل میآید ساتور برای مردمی از آینده کار میکند. در آینده دنیا چنان ویران و از هم گسیخته شده که آنها «چارهای جز بازگشت به عقب ندارند». یک دانشمند این الگوریتم را اختراع کرده تا جریان زمان را برعکس کند. گرچه این دانشمند برای جلوگیری از سوءاستفاده افراد مختلف، این الگوریتم را به ۹ قسمت تقسیم کرده و در گذشته پنهان ساخته است.
مردمِ آینده ساتور را در زمان جوانی استخدام کردهاند؛ همان زمانی که شهر محل زندگیاش با یک انفجار هستهای از میان رفت. حالا وظیفه و ماموریت ساتور پیدا کردن ۹ قطعه الگوریتم است.
(اما صبر کنید، پروتاگونیست به نیل میگوید اگر مردم آینده اجداد خودشان را بکشند، به معنای از بین رفتن خودشان نیست. این همان "پارادوکس پدربزرگ" مشهور محسوب میشود و پاسخ نیل به آن این است که آیندگان به این مسئله اهمیتی نمیدهند و میخواهند شانس خود را امتحان کنند.)
برای متوقف ساختن ساتور و نجات جان کت، پروتاگونیست به همراه نیل و گروه آیوز خود را وارونه کرده و در زمان به سمت عقب حرکت میکنند. با این حال به پروتاگونیست اخطار میدهند که اگر دنیا به سمت عقب حرکت نکند اما خود در زمان برعکس حرکت کند، نیاز به یک دستگاه تنفس خاص خواهد داشت.
او نمیتواند ساتور را متوقف کند؛ پروتاگونیست در هنگام سرقت با یک ماشینِ تصادف کرده مواجه شد که همان ماشین خودش در یک تعقیب و گریز برعکس بوده است. برای دادن وقت به کت جهت بهبود، آنها به اوسلو میروند. آنها میدانند در این مکان یکی دیگر از ماشینهای «پله دوطرفه زمان» وجود دارد. حالا میدانند میتوانند دوباره وارد همان جایی شوند که انحراف آغاز شد.
بله درست حدس زدید، مرد مرموز و وارونهای که پروتاگونیست با او مبارزه کرد، نسخهای از آینده خودش بود.
پس از ورود به ماشین از طریق بندر آزاد، حالا آنها در گذشته هستند اما دوباره به شکل عادی در زمان رو به جلو حرکت میکنند.
مشکل اینجاست که نقشه ساتور برای الگوریتم در گذشته پیادهسازی میشود. او یا آن را در شهر محل زندگی سابقش دفن میکند و یا از آن برای منفجر کردن چندین بمب استفاده میکند (این دقیق مشخص نیست). در هر حال، نتیجه این است که الگوریتم فعال میشود و با تغییر آنتروپی دنیا، همه را میکشد.
کت افشا میکند که ساتور به سرطان لاعلاج مبتلا است و میخواهد با استفاده از یک ردیاب خود را در قایق تفریحی گرانقیمتش بکشد؛ آن هم زمانی که مطمئن است نسخه گذشته او هنگام فعالسازی الگوریتم در محل زندگی سابقش نیست.
پروتاگونیست، نیل و آیوز ماموریتی در پیش میگیرند تا پیش از انفجار بمبها الگوریتم را به دست آورند و از سوی دیگر کت به قایق تفریحی ساتور میرود تا نگذارد او خودش را پیش از موفقیت تیم بکشد.
پس از آن یک نبرد جنونآمیز به وقوع میپیوندد؛ جایی که نیمی از تیم نسبت به انفجار برعکس حرکت میکند و نیم دیگر رو به جلو. خلاصه ماجرا این میشود که به کمک نیل، پروتاگونیست و آیوز می توانند الگوریتم را سر موقع به دست آورند و کت نیز موفق میشود بلافاصله پس از این اتفاق ساتور را بکشد.
حال توجه کنید که کت اوایل داستان زنی را دید که یک قایق تفریحی میپرد و کت نسبت به آزادی او حسرت میخورد. این نیز همان نسخه آینده خودش پس از قتل ساتور بوده است.
پروتاگونیست متوجه میشود برای موفقیت ماموریت، نیل هنگام بازگشت به عقب جهت کمک کردن به آن کشته شده. زمانی که آنها الگوریتم را به دست آورده و فرار میکنند، پروتاگونیست تلاش دارد نیل را از بازگشت به عقب بازدارد اما او پاسخ میدهد: «چیزی که اتفاق افتاده، اتفاق افتاده.»
گرچه نیل پیش از رفتن فاش میکند این خود پروتاگونیست بوده که او را برای سازمان تنت استخدام کرده. بعد هم اضافه میکند «آنها قرار است کارهایی انجام دهند». ما نمیدانیم این کارها مشخصا چیست، اما میدانیم در یکی از رخدادها نیل پروتاگونیست را در اوپرا نجات میدهد؛ چراکه بند قرمز نیل را در مقدمه میبینیم.
تمام اتفاقات در آینده پروتاگونیست و گذشته نیل رخ میدهد چراکه کل ماموریت «نجات دنیا» در یک ماشه یا چرخه زمانی است. نیل و بقیه در واقع به سوی عقب حرکت میکردند تا این ماموریت به سرانجام رسد و در مقابل، پروتاگونیست رو به جلو میرفت.
و خب همه چیز توسط خود پروتاگونیست در زمان آینده برنامهریزی شده بود؛ همینطور سازمان تنت.
این موارد به مفهوم محوری «تنت» بازمیگردد. ماموریت اصلی تغییر گذشته یا آینده نبوده، بلکه همه چیز در یک حلقه زمانی رخ داده است. ساتور هیچگاه قرار نبوده در ماموریت خود موفق شود.
پس از بازگشت به زمان در اوسلو، پروتاگونیست سعی میکند به Priya برسد؛ همان قاچاقچی اسلحه که به نسخه گذشته پروتاگونیست درباره ساتور و پلوتونیم گفت. پروتاگونیست میخواهد جلوی او را بگیرد تا اجازه ندهد ساتور در زمان دیگری از آخرین قطعه الگوریتم آگاه شود.
گرچه Priya خواسته پروتاگونیست را رد میکند و حالا مشخص نیست این مورد میتواند گذشته یا آینده را تغییر دهد یا خیر. در لحظات پایانی فیلم پروتاگونیست اجازه نمیدهد پریا کت را بکشد اما او در حقیقت به خاطر حرفی که در گذشته به کت زده بود اینجاست.
آیا این اتفاق همیشه رخ داده؟ یا اینکه پروتاگونیست با این کار روند اتفاقات در آینده را تغییر داده است؟ اگر در نظر بگیریم که روند اتفاقات در این جهان همیشه ثابت بوده، نتیجهگیری آسان میشود چراکه دیگر نیازی به نگرانی درباره زمان نیست.
فراموش نکنیم که پروتاگونیست پیش از آغاز ماموریت متوقف کردن ساتور به نیل گفت: «اینکه ما الان اینجا هستیم، بدان معنا نیست که آن اتفاق هیچگاه رخ نخواهد داد؟»
پیچیدگیهای فیلم جدید کریستوفر نولان واقعا زیاد است و اساسا مفاهیم موجود در آن به خودی خود هر فردی را گیج میکنند. در نهایت امیدواریم این مقاله از ایان ساندوِل تا حدی به درک و بینش بیشتر شما از وقایع تنت کمک کرده باشد.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فیلمنامه TENET هم ترجمه شده. در سایت فیدیبو میتونید مطالعه ش کنید.
دیدید مطلب اولی ترکوند تو کامنت حالا زرت و زرت ازش مطلب برید!!!
جدا از شوخی کاش با فیلم های بیشتر اینطوری رفتار بشه . منظورم این فیلم های آشغال جدید نیست و میتونه فیلم های بزرگان سینما هرچند قدیمی تر باشه .
ممنون
آقا من سوالم اینه اگه به یه نفر تیری که خلاف جهت زمانی اون یه نفر هستش شلیک بشه چه اتفاقی میافته؟
دو تا حالت پیش میاد یا اینکه اون فرد حالت عادی داره که بهش تیر معکوس میزنن که اگه اینجوری باشه یارو باید کل زندگی گذشتش یه گلوله تو بدنش باشه ولی این اتفاق نمیفته تو داستان با شلیک برعکس گلوله برعکس به کت با طی شدن زمان به طور عادی باید گلوله از بدنش در بیاد ولی این اتفاق نمیفته و کت بخاطر زخمش مجبور میشن برگردن به اسلو و جالبیش اینجاس حتی تو گذشتش هم تو ماشین زخمی نیس
و حالت دوم میتونه یه فرد معکوس باشه و بهش گلوله عادی شلیک کنن اون فرد معکوس هم با گذشت زمان به طور معکوس ( یعنی هر چه به گذشته رفتن) باید گلوله از بدنش دربیاد اینو نولان نشون داد تو فیلمش که گلوله در میاد ولی اصن قبلش چی شد و تا کی گلوله قرار بود تو بدن پروتوگانیست بمونه؟
یا اگه دقت کنید آینه بغل BMW شکسته بود قبل برخورد و بعد برخورد با ماشین درست شد اون چیزی رو مخ آدمه اینه که شیشه تا کی شکسته میمونه یا اون گلوله که به طور معکوس به خط زمانی فرد شلیک بشه تا کی تو گذشته یارو تو بدنش میمونه؟
اون سربازی که تو سالن اپرای اوکراین با یه تیر برعکس پروتاگونیست رو نجات میده و میره کی بود ؟
ظاهرا تا انتهای فیلم جواب این موضوع مشخص نمیشه
(دوستان فراستی تو برنامه هفت نقد کرده تنت رو، تو پیج اینستاگرامش خلاصش رو میتونید ببینید،واقعا خوب بود نقدش)
آقا همون نیل هستش دیگه
هم تو این نقد هستش
هم اون بندی که آخر داستان به کیفش بسته بود به کیف اون یارو که اول داستان بود بسته شده بود
داداش هم تو فیلم گف و هم یه بار تو این مقاله اشاره شد
توی فیلم در آخر بند قرمز کیف نیل رو نشون میده
که در نتیجه اون فرد خود نیل بوده که برگشته به عقب
اینم توی این مقاله :
((اما میدانیم در یکی از رخدادها نیل پروتاگونیست را در اوپرا نجات میدهد؛ چراکه بند قرمز نیل را در مقدمه میبینیم.))
آقا اینا تو زمان برعکس حرکت میکنن سنشون دست نخورده باقی میمونه؟نیل خدا میدونه از چه زمانی داره برمیگرده چند سال با پروتاگونیست رفیق بوده بعد چند سال برمیگرده به شروع کار پروژه تنت
یه تئوری هست که نیل پسر کت هست من نفهمیدم چطور به این تئوری رسیدن
راستش من برخلاف خیلی از دوستان اثر جدید نولان رو خیلی دوست داشتم. و اونو کنار Interstellar و Inception قرار میدم. اما تفاوتش اینجاست که وقایع اون دو تا فیلم خیالیه ولی وقایع این بر پایه نظریات علمیه و....ممکن؟
توی سریال دارک که من دیدم خیلی باهاش مقایسه میشه اتفاقات بصورت لوپ اتفاق میفتن ولی اینجا زمان بصورت خطی عمل میکنه بخاطر همینه که اون قابل درک تره. خیلیا از شخصیت پردازی ضعیف گلایه میکنن که کاملا درسته. شخصیت ها عمق کمی دارن. دیگه کوپر نیست که اشک آدمو دربیاره. دیگه خبری از احساساتی نیست که اینسپشن بر پایه اون ساخته شده بود. چون اصلا این فیلم برخلاف دوتای قبلی بر پایه احساسات نیست. موزیک هم بد نیست ولی مثل شاهکار های هانس زیمر هم نیست.
در کل به نظر من نقطه ننگ نولان نیست و فیلم خوبیه اگه چندبار ببینین و سعی کنین درکش کنین.(نمیخوام بگم سعی نکین درکش کنین سعی کنین حسش کنین و از این حرفا. سعی کنین درکش کنین.)
بیشترین چیزی که فیلم رو یکم نچسب میکنه سوالای بی پاسخه. که برای خود منم پیش اومد ولی خب فکر نکنم اصلا باید به جواب برسیم چون همونطور که نیل گفت خیلی چیزا در آینده اتفاق میفتن و پروتاگونیست بعدا میفهمه.
من بزرگترین سوالم این بود این اتفاقات مثه دارک توی حلقه بسته بود و دائما تکرار میشد یا نه فقط همین یه بار بود. از این پیچیدگیش اصلا خوشم نیومد. مثلا پایان اینسپشن با این که باز بود و قطعی نبود اما انقدر وقایع فیلم و دنیاش خوب توضیح داده شده بود که مخاطب باهاش کنار می اومد. اما اینجا یه مشت علامت سوال روی هم تلنبار شد و هیچ پاسخیم نداشت. مثلا تنت کی به وجود اومد؟ چرا از نسخه گذشته خودش تست گرفت؟ یا این آیندگان از چه سالی اومدن؟ پروتاگونیست چطوری رئیس تنت شد؟ کل این سوالاتو فقط با یه دیالوگ مسخره همرو مثلا توجیه کرد: تلاش نکن بفهمی فقط حسش کن ://. چیو حس کنیم الان هیچیو؟؟
داداش؛نولان نولانه؛ان فیلم رو هم برای خودش ساخته...باید از نگاه اون ببینی...نولان از اون دسته آدماست که از چیز های پییچیده لذت میبره ولی جامعه امروز اممممممممممممممم؛ترجیح میدن هموندفعه اول درکش کنن
اصن چیزی برای درک کردن هست وقتی وجود نداره چیو درک کنیم. پیچیدگی داریم مثه دارک و فیلمای قبلیش بگردی بالاخره پیدا می کنی جوابتو اما اینجا هیچی بیابون برهوت
هیچی دیگه دادا..........پیام ما رو خوندی اصن؟
xD
هست...برای درک هست...ولی دیدنش راحت نیست.....
هیچی دیگه دادا..........پیام ما رو خوندی اصن؟
xD
هست...برای درک هست...ولی دیدنش راحت نیست.....
آره داداش خوندم :)) حتما همینطوره که می گی شایدم من نفهمدیم
کلاََ از لحاظ بیان مطلب فیلم خوبی نبود.