ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم Cry Macho – آخرین اثر کلینت ایستوود

کمپانی برادران وارنر، چند روز پیش فیلمی به کارگردانی «کلینت ایستوود» نود و دو ساله را عرضه کرد؛ گریه کن ماچو. فیلمنامه، که "نیک شنک" آن را نوشته، اقتباسی ست از رمانی به همین نام ...

چکاوک کافی
نوشته شده توسط چکاوک کافی | ۲۲ مهر ۱۴۰۰ | ۲۰:۳۰

کمپانی برادران وارنر، چند روز پیش فیلمی به کارگردانی «کلینت ایستوود» نود و دو ساله را عرضه کرد؛ گریه کن ماچو. فیلمنامه، که "نیک شنک" آن را نوشته، اقتباسی ست از رمانی به همین نام اثر «ان. ریچارد نش».

کابویی بازنشسته (کلینت ایستوود)، در سال 1979، از طرف رییس سابقش مامور می‌شود تا پسر نوجوان او، رافائل (ادواردو مینِت) را از مکزیک بیاورد. این، آغاز سفر پرماجرای اوست که به کشف رازهایی درباره روابط عجیب خانوادگی رییس، دوستی با پسرش، رافائل و همچنین شناخت کابوی از خودش می‌انجامد.

در پوستر فیلم جای رافو و خروسش، ماچو خالی ست. ماچوی قهرمان، خروس جنگی‌ای که به فیلم نام و تِم می‌دهد.

گریه کن ماچو یک نئو وسترن است

وسترن ژانری غالبا مردانه است. در گریه کن ماچو، کابوی بازنشسته به قهرمان وسترن تبدیل می‌شود. در نگاهی سمبولیستی، «مردانگی» که در معنای خالصش، امروزه تضعیف شده، به دنبال احیای خود است و این را به بازگرداندن پسرک فرافکنی می‌کند.

این بار بر خلاف یک وسترن کلاسیک، کسی نجات پیدا نمی‌کند. بلکه رافو از جایی بد به جای بد دیگر می‌رود. نکته‌ای که از نقاط قوت فیلم به عنوان یک وسترن امروزی ست. یعنی مناسب با دنیایی که انتخاب‎ها تنها بین بد و بدتر است و «تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردن» جایی در پایان قصه‌ها ندارد.

اصلاح رنگ  فیلم به صورتی انجام شده که -به زور- شبیه یک وسترن شود. با این وجود این سبک ویژگی‌های الحاقی تصویری و کارهایی از قبیل حرکت زیبای گله اسب‌ها، راستش چندان کارکرد معنایی ندارند.

نکته قابل تامل دیگر در مورد ژانر آن است که در گریه کن ماچو، بر خلاف قهرمان‌های ژانر وسترن که همیشه تنها بودند، مایک باید مسئولیت بچه‌های دیگران را بر عهده بگیرد! آن‌ها برای خود خانواده‌ای تشکیل نداده‌اند اما همچنان که پیشتر باید از کسی مراقبت می‎کردند حالا باید از خانواده‌های تضعیف شده بقیه، حمایت و مراقبت  کنند.

ریتم فیلم بی‌دلیل کند است. حتا در صحنه‌های پلیسی. داستان دیر شروع می‌شود و به کندی پیش می‌رود. موسیقی گرچه با تمپوی فیلم هماهنگ است، اما مناسب قصه نیست. نه از مکزیک رنگ و بوی چندانی دارد نه غرب وحشی و نه ماجرایی که دارد اتفاق می‌افتد. یعنی در فضاسازی کارکردی ندارد.

ادواردو مینت در گریه کن ماچو

بزرگترین فاجعه فنی فیلم در حدود دقیقه 25 رقم می‌خورد. یعنی جایی که لتا بی‌جهت به دوربین چشم می‌دوزد. وقتی این صحنه را دیدم اول تصور کردم اشتباه می‌کنم. چند بار عقب رفتم تا مطمئن شوم. بله! این اتفاق واقعا افتاد. بازیگر با دوربین چشم در چشم شد. نه به دلیل خاصی. بلکه تنها از روی ضعف فیلم!

امروزی بودن مرز مکزیک هم از باگ‌های ناشیانه فیلم است. با این‎حال پاشنه آشیل گریه کن ماچو، فیلمنامه آن است.

رخدادهایی که فقط بیان می‌شوند

 برای نمونه لتا، مادر رافو می‌گوید او به سختی پیدا می‌شود اما در عمل به راحتی و در چشم بر هم زدنی گیر می‌افتد! فیلمنامه تمایل داشته روتین ثابتی را معرفی کند و بعد آن‌ را بشکند؛ اما تنبلی در ساختن بخش اول باعث عدم موفقیت بخش دوم شده است. به ناچار روتین را فقط در صحبت‌های اشخاص می‌بینیم. مشکل این‌جاست که ما تا چیزی را روی پرده نبینیم باور نمی‌کنیم.

اگر این پسر شرور است و اگر این قدر به خروسش وابسته است چرا به راحتی از دستش می‌دهد؟ او که مثلا می‌خواهد کبودی‌هایش را پنهان کند چرا لباسش را جلوی مایک در می‌آورد؟ رافو ادعا می‌کند به کسی اعتماد نمی‌کند اما در عمل به سرعت به مایک و زن ناشناس کافه‌چی اعتماد می‌کند. گرچه این نقطه ضعف اوست اما در صورتی که به خوبی پرداخت شده بود، می‌شد این طور تلقی کرد که رافو این زن و مرد را همچون پدر و مادری می‌پندارد که آرزو داشته بالای سرش باشند.

کلینت ایستوود می‌توانست همان قهرمان تیپیکال ساکت وسترن باشد اما در این فیلم فقط حرف می‌زند؛ حتا به زبان اشاره! (راستی! مایک زبان اشاره را از کجا بلد بود؟) بی‌کفایتی مایک تا جایی ست که گمان می‌رود کابوی واقعی رافوست. یا در بهترین حالت وظایف را تقسیم کرده‌اند. رافویی که با تمام نقص‌های شخصیتی‌اش برگ برنده فیلم است. بی‌اعتمادی و یاغی‌گری  رافو از ناامنی خانه‌اش نشات می‌گیرد. شاید به همین دلیل رویای خانه پدری را در سر دارد.

قضیه برگرداندن رافو از آغاز مشکوک است به همین خاطر وقتی می‎فهمیم هدف پدر از بازگرداندن او اقتصادی ست چندان شوکه نمی‌شویم. با طبیعی و عاطفی کردن اوضاع، یا آوردن توجیهات خوب برای علت بی‌مهری‌های قبلی پدر، این چرخش می‌توانست بارها تاثیرگذارتر باشد. سوال دیگر آن که چطور پسری منفور نزد مادرش را به عنوان آتویی از او می‌گیرند؟ مادر فولادزره بی‌قیدِ نه چندان دلواپس چرا برای پس گرفتن رافو این قدر تلاش می‌کند؟ ماموری که به دنبال رافو و مایک فرستاده چرا تا این حد سختکوش است؟ در میانه‌های فیلم آرزو می‌کردم این گماشته لتا هم برای این تعقیب وظیفه‌شناسانه هدفی شخصی داشته باشد اما دریغ...

گره‌‌گشایی‌های داستان

ما هنوز از مانعی که بر سر راه شخصیت‌ها سبز شده به اندازه کافی نگران نشده‌ایم که مشکل حل می‌شود! مثلا قضیه دزدیده شدن ماشین در کسری از ثانیه حل و فصل می‌شود. کافه‌چی خودجوش پلیس‌ها را دک می‌کند. با کمترین تعلیقی. همه، حتا کسی که بی دلیل با مایک دشمن است، -باز هم بی دلیل- به او کمک می‌کند. پی بردن به خرابی ماشین در حالی که پارک شده است اتفاق می‌افتد؛ نه حتا وقتی که در حرکت است. یعنی در کم خطر ترین حالت ممکن. چرا؟ تا شخصیت‎ها کم‎ترین گزندی نبینند. در حالی که سینما جایی برای تماشای زجر قهرمان‌هاست و لذت نیابی از موفقیت آن‌ها.

عنصر خروس که نام فیلم هم تا حدودی برگرفته از آن است، عروسکی بیش نیست. ما نه رابطه عاطفی پسر با آن را درک می‌کنیم نه کارکرد چندانی در داستان دارد. به جز یک حضور قهرمانانه به قول مایک «غلو شده». (راستی! علت دشمنی مایک با ماچو چه بود؟ او که عاشق حیوانات است.)

فیلم، نیم‌نگاهی هم به مقایسه دو فرهنگ آمریکایی و لاتین دارد. در این راه برتری را گاه به آمریکا می‌دهد و گاه به مکزیک و در نگه داشتن تعادل بین این دو موفق است.

علی‌رغم همه آن‌چه گفتیم، پایان فیلم تاثیرگذار است. چنان که انتظار می‌رفت به تدریج، بین این کابوی بزرگسال و رافوی نوجوان علاقه‎ای به وجود می‌آید. علاقه‌ای که با درک مایک از ابعاد گستره تنهایی رافو بیشتر هم می‌شود. همچنین از پسر از دست رفته مایک هم باخبریم که او مهرش به پسر را به رافائل فرافکنی می‎کند.

مرد شدن تدریجی رافو و کمتر ستیزه جویی او هم از پیامدهای این رابطه است. رافو می‌پذیرد اوضاع همیشه طوری که او می‎خواهد پیش نمی‌رود و آدم‌ها قرار نیست همیشه مبارزه کردن را انتخاب کنند. گاهی قبول کردن سرنوشت کافی ست. (این نتیجه‌گیری را با یک وسترن کلاسیک مقایسه کنید!)

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (4 مورد)
  • Alirezahosseini
    Alirezahosseini | ۲۴ مهر ۱۴۰۰

    برم دانلودش کنم ?

  • Masoudtorabi
    Masoudtorabi | ۲۴ مهر ۱۴۰۰

    می خواستم از ادمین های ویجیاتو بپرسم شما چه فیلمی را قبول دارید ما بریم اونو ببینیم چون هر فیلمی را نقد میکنید همش نقد منفی میزارید حالا خوبه مثلا ۵۰ دلار بلیط نخریدید برید تو سینما ببینید که بگید هزینه کردید نهایتا ۱گیگ فیلم را دانلود کردید اونم تو ساعت شبانه که حجمتون رایگان بوده یا نیم بها کلا یک ساعت ونیم فیلم میبینیم تموم میشه میره اینقدر بد گفتن نداره که

  • SH-shayan-SH
    SH-shayan-SH | ۲۴ مهر ۱۴۰۰

    90 ساله داره هنر واقعی رو نشون ما میده

  • enemyite
    enemyite | ۲۲ مهر ۱۴۰۰

    کلینت ایستوود تو یاد ما همیشه یه افسانه میمونه

مطالب پیشنهادی