نقد فیلم Titane- قصه عشق آدمآهنی
تیتان، از پر سر و صداترین فیلمهای کن امسال بود. فیلمی که ژولیا دوکورنو آن را نوشته و کارگردانی کرده است. این، دومین اثر بلند او، بعد از خام (Raw-2016) است. دوکورنو جوایز بسیاری برای ...
تیتان، از پر سر و صداترین فیلمهای کن امسال بود. فیلمی که ژولیا دوکورنو آن را نوشته و کارگردانی کرده است. این، دومین اثر بلند او، بعد از خام (Raw-2016) است. دوکورنو جوایز بسیاری برای فیلمهایش دریافت کرده است. فیلم خام، هم در سال 2016 مورد توجه قرار گرفت و با تحسین منتقدان و مخاطبان روبهرو شد. حالا او با تیتان آمده است تا میخِ سبک شخصیاش را محکمتر بکوبد و نشان بدهد یک فیلمساز خاص و قابل اعتناست. او که برای خام، دوربین طلایی کن را برده بود، این بار با تیتان، نخل طلای هفتاد و چهارمین دوره را نصیب خود کرده است.
قبل از خواندن ادامه مطلب به شما توصیه میکنم که پس از تماشای فیلم به سراغ این متن بیایید.
فیلم Titane، در میان زیرژانرهای فیلم ترسناک، در دسته بیولوژیک قرار میگیرد. ترسناک بیولوژیک یا بدنمحور، به فیلمهایی گفته میشود که منشا ترس در آنها تغییرات بیولوژیک موجودات زنده است. برای نمونه فیلمهایی که طی آن انسانها به زامبی تبدیل میشوند از این قبیل هستند.
درگیری انسان معاصر با بدنش از دغدغههای پررنگ جهانبینی دوکورنو ست. چنان که در فیلم کوتاه تحسین شده اش، جونیور، که در آستانه سی سالگیاش (2011) ساخت و همچنین در فیلم بلند قبلیاش هم بدن، نقشی محوری دارد. جالب آنکه دوکورنو، در این فیلم، تغییرات بدن زنان در طول بارداری را هم به گونهای تحول زامبیشدگی تشبیه کردهاست که در نوع خود قابل تامل است.
علاقه دوکورنو به پوست و خون و گوشت انسان، چنان که خودش در مصاحبهای عنوان کردهاست، از حرفه پزشکی پدر و مادر او ناشی میشود. نحوه صحبت کردن پزشکها درباره بدن و مرگ انسانها دوکورنو را بر آن داشته است تا به شکل نویی از اومانیسم برسد.
دوکورنو ذاتا ترسناک ساز نیست؛ اما از یک طرف بلاهایی که بر سر شخصیتهایش میآورد آنها را به موجوداتی عجیب و غریب و زامبیگون بدل میکند و از طرف دیگر تمایلش به نمایش عریان خشونت روی پرده باعث برانگیختن ترس تماشاگران میشود.
او یک فیلمساز اروپایی ست. در اروپا چیزی به نام ژانر سینمایی وجود ندارد. بلکه دستهبندی فیلمها بر اساس استایل کارگردانی صورت میگیرد. سبک خاص دوکورنو، یعنی آمیختن دگردیسیهای غیرعادی و چندشناک کاراکترها با خشونت افسارگسیخته، باعث میشود فیلمهایش ذیل ژانر ترسناک طبقهبندی شوند.
در کودکی برای الکسیا تصادفی سهمگین رخ میدهد. پزشکان به جای بخش از دست رفته جمجمهاش برای او پروتزی تیتانیومی میگذارند. به نظر میرسد همین موضوع موجب رفتارهای عجیب او در بزرگسالی ست...
از همان آغاز فیلم، اتومبیل نه به عنوان چند آهنپاره بلکه همچون موجودی زنده و ارگانیک تصویر میشود. الکسیا تنهاست و این تنهاییاش را با ماشینها پر میکند. او ولعی غیرعادی نسبت به هر نوع فلز دارد. احتمالا باید منشا این علاقه را جمجمه تیتانیومیاش بدانیم.
تیتان داستانی منحصر به انسان نیست. رابطه انسان با ماشین هم مورد توجه قرار میگیرد. آن هم نه یک رابطه خشک و خالی؛ بلکه چیزی شبیه عشق. عشقی که طبیعتا تاثیرش بر یک انسان -حتا اگر تیتانیومی باشد- بیشتر است تا خود ماشین فلزی! آدمیزاد به مادری تشبیه شده است که به آفریدههایش عشق میورزد تا جایی که خودش کنار میرود و آنچه میماند چیزی نیست جز ماشین. (اگر بنا بود این فیلم در هالیوود ساخته شود، بخش عمدهای از زمان آن به پرداخت جزییات رابطه الکسیا و کادیلاک میگذشت!)
آشنایی الکسیا با مردی تنها که میخواهد پدرش باشد نقطه عطف بزرگی در قصه است. تیغ درندهخویی الکسیا در برابر پدر، برش ندارد. به نظر میرسد که اگر او زودتر با مرد آشنا میشد هرگز چنان جنایاتی را مرتکب نمیشد. بازی خوب آگاته روسل که اولین حضورش در یک فیلم سینمایی را تجربه میکرد هم این تحول را به خوبی به نمایش میگذارد.
علاوه بر فلز، موتیف دیگری که در فیلم مورد استفاده قرار میگیرد، آتش است. وینسنت، یک آتشنشان است. او شکم خود را به عنوان منبع غرایز انسانی، میسوزاند. آتش، عنصری پاک کننده و نمادی برای آزمودن عشق راستین در اساطیر است. همچنان که ناخالصیهای فلزات را هم میزداید. به علاوه، آتش، با ماهیت ققنوسوار کودک الکسیا هم ارتباط معنایی دارد. نورپردازیهای قرمز و نارنجی فیلم هم، در خدمت این عنصر است.
رنگ تصاویر به دو دسته آبی و قرمز یا گرم و سرد تقسیم میشود. رنگهای سرد نماد فلز (تیتانیوم) و رنگهای گرم، نمادی از آتش هستند. باکِ تیتان از این قبیل نمادپردازیها پر است. تقابل فلز و آتش، یعنی تنهایی زندگی ماشینی و گرمای عشق و روابط انسانی، تمام مانیفستی ست که فیلم میخواهد به نمایش بگذارد. نکتهای که در پوستر سرخ و آبی فیلم هم هویداست. پیروزی عشق در پایان فیلم نشان میدهد دوکورنو هنوز به انسان امیدوار است.
مسئله جنسیت
فیلم، درست مانند قهرمانش، بین زنانه یا مردانه بودن در تلاطم است. الکسیا در کودکی یعنی در حالت طبیعی و فطری خود با پدرش رابطه خوبی ندارد تنها زمانی مهرِ پدر- فرزندی را تجربه میکند که تبدیل به پسر میشود.
در اولین صحنه، مردی را پشت فرمان اتومبیل میبینیم و کودکی سرتق را در صندلی عقب. در تفسیر نمادین، پدر راننده این جهان است. او میخواهد قوانینش را به الکسیا تحمیل کند. دخترک، این آقایی را نمیپذیرد. او میخواهد با قوانین خودش سوار جهان باشد. تعارض این دو دیدگاه موجب تصادف میشود. الکسیا عاشق این جهان ماشینی ست و علاقهاش تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند. باید توجه کنیم که علاقه او به اتوموبیل پیش از تصادف هم وجود دارد و حاصل کارگذاری تیتانیوم نیست. اما این جمجمه الحاقیِ فلزی به چه کار میآید؟ باعث میشود او بتواند مرد شود.
الکسیا چنان با خودش بیگانه است که حاضر میشود با عملیات دردناک شکستن بینی، پنهان کردن زن بودن و بارداریاش خود را به جای پسر گمشده وینسنت، ادرین جا بزند. او چرا از زن بودن بیزار است؟ دوکورنو پاسخ میدهد: صحنه اتوبوس را به خاطر بیاورید. الکسیا میداند زن بودن مساوی ست با آزار دیدن از جنس قوی. الکسیا میخواهد از این جبهه پیاده شود.
در نیمه ابتدایی فیلم، الکسیا که زن است، هرکس به او نزدیک شود را میکشد؛ زیرا نزدیک شدن افراد به او، به معنای تثبیت جایگاه زنانهاش است. جایگاهی که در جهان تیتانیومی، نامطلوب شمرده میشود. اما در نیمه دوم، گویی پس از ارتکاب این اعمال خشونتآمیز نسبت به خودش و دیگران، الکسیا به وادی مرد بودن مشرّف شدهاست. وقتی به عنوان یک مرد پذیرفته میشود دیگر مجبور نیست چنگ و دندان نشان بدهد. جالب است که از این پس او راحتتر میتواند زنانه باشد و مهر بورزد! تفاوت رفتار الکسیا با پدر خودش و پدر جدید، گرهی داستانی ست که به فکر فرومیبردمان و راهی به سوی زیرمتن به رویمان میگشاید.
وینسنت مذبوحانه به دنبال خلَفی صادق برای خودش است. به محل کارش نگاه کنید. تمام زیردستهایش پسران جوانی هستند که میتوانند جای فرزندش باشند. اما او به دنبال پسری گم شده و تا حدی خیالی ست.آیا وینسنت همان پدرِ مردسالار جهان نیست که عاجزانه از زن میخواهد مرد شود و پسرش باشد؟ زنِ امروز این را میپذیرد؛ آنگاه مرد در لحظههای دلتنگی از او زنانگی و محبت مادرانه میطلبد! زن ناچار میشود این را هم بپذیرد. و همین باعث سردرگمی جنسیتیِ اوست. جایی را به خاطر بیاورید که وینسنتِ عضلانی ( به عنوان یک نماد مردانه) با دیدن الکسیا در قامت ادرین به گریه میافتد یا وقتی که سر روی پای الکسیا میگذارد و تصویر در نوری صورتی رنگ غرق میشود.
چالشهای رابطه پدر و پسر، بنیادیترین عقده روانی بشر را موجب شده است. پیشنهاد دوکورنو چیست؟ شاید جایگزین کردن آن با رابطهای شبیه به پدر- دختری.
تیتان، در زمینه قاببندی بسیار خسیس است. به این معنی که تا برای چیزی که دربارهاش کنجکاو هستیم لهله نزنیم آن را نشانمان نمیدهد. این تعلیقهای عذابآور بخش بزرگی از زیباییشناسی دوکورنو را تشکیل میدهد. تعلیقی که در پایان فیلم به اوج خود میرسد و پایانی رهاییبخش و آرامشبخش دارد.
فیلمنامه با آن قهرمان عجیب و نامانوسش آنقدر همدلیبرانگیز هست که بتوانیم از جنایتهای غیرانسانیاش چشم بپوشیم، دوستش داشته باشیم و برایش غصه بخوریم.
تیتان فیلم غریبی ست که باید آن را دید، در تجربهاش غرق شد، با قهرمانش دیوانگی کرد و شگفتزده شد. فیلمی منحصر به فرد از فیلمسازی منحصر به فرد که بعد از پایان آن حتا نمیدانید به چه چیزی فکر کنید. میشود دوستش داشت یا نداشت اما نمیشود آن را نادیده گرفت.
پینوشت: فیلم درجه سنی بزرگسال دارد و حتما باید قبل از تماشا این نکته را به طور جدی مد نظر داشته باشید.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
چون شخصیت اصلیش زنه نمیبینم?
من بازیهای اینطوری رو بازی نمیکنم
ولی زیاد با فیلم مشکلی ندارم
من فقط بخاطر جیل رزیدنت اویل ۳ ریمیک رو بازی نکردم
نگو الان سیمپ ها و دختران سایت بهت حمله میکنن?
من ازش دفاع میکنم?
سی دی اورجینالشو دارم
بخاطر جیل بازی نکردم
فکر نمیکنید این تفکر خیلی پوسیده هست ؟
این تفکرات پوسیده باعث گندیدگی یه دنیا شده .
بنظر فیلم جالبی میاد
فکر کنم زیر سبک 'بایوپانک' محسوب میشه
بی محتوا پر از صحنـه های تهـوع آور
فک کنم هم جدی ترین رقیب قهرمان توی اسکار هست پس شانس اسکار فرهادی بیشتره