نگاهی به قسمتهای دو و سه سریال خسوف – اجتماع شکمسیرها
تیتراژ سریال خسوف پر از نامهای بزرگی ست که ممکن است گولمان بزنند. مازیار میری، همایون اسعدیان، امین تارخ و همچنین حسین ترابنژاد و مهدی شیرزاد که سریالنویسهای قابل اعتنایی هستند. اما برآیند این همکاریِ ...
تیتراژ سریال خسوف پر از نامهای بزرگی ست که ممکن است گولمان بزنند. مازیار میری، همایون اسعدیان، امین تارخ و همچنین حسین ترابنژاد و مهدی شیرزاد که سریالنویسهای قابل اعتنایی هستند. اما برآیند این همکاریِ به ظاهر جذاب چیزی جز یک مجموعه متوسط رو به پایین نیست. به نظر میرسد که در شبکه خانگی دیگر به هیچ نامی نباید اعتماد کرد. با گذشت سه قسمت از خسوف، تا حد زیادی میشود مطمئن بود که این اثر حرفی برای گفتن نخواهد داشت.
با وجود شرایط اقتصادیای که بر جامعه میگذرد تیم سریال خسوف تصمیم گرفته است داستان آدمهایی را بگوید که قید سفر لندن را میزنند تا با معشوق املت بخورند. عاشقانههایی از جنس قصههای پریان. منتها با حضور تماموقت شاهزادههایی بی گدا. همه باهوش، همه حق به جانب، همه ثروتمند و همه درسخوانده. آدمهایی که در هر موردی که اراده کنند، حق انتخاب دارند. کار برایشان نشد ندارد. هیچ جبری بر آنها کارگر نیست. چهقدر از جامعه دورید دوستان! آن هم تحتِ لیبلِ ژانر اجتماعی!
قسمتهای دوم و سوم به روایت گذشته شخصیتها و آغاز قصه عاشقانه امیر و آتیه میگذرد. عاشقانهای کند و به غایت لوس. از طرفی قهرمانبازی و جانفشانیهای امیر بالیوودی ست و در طرف مقابل آتیه؛ دختری که تصور میکردیم مثل آهن سخت است، در برابر امیر به جیوهای منفعل تبدیل شد. درست مثل تمام زنهای سریالهای آبکی تلویزیون!
با عرض پوزش، دهان کاراکترها هیچ وقت بسته نیست. شکمسیرها یا دارند به غذا خوردن دهان میجنبانند که نوعی حدیث نفس است یا دیالوگ میگویند که دست کم هشتاد درصدش نوار خالی ست و تضمین میکنم حذفش نه به داستان خللی وارد میکند و نه روابط و شخصیتها.
خوشبختانه بازی بازیگرهای سریال یکدست است. به این معنا که اگرچه چهرههای ناشناخته سریال بازی خوبی از خود نشان نمیدهند، موسفیدکردهها و شناختهشدهها هم به همان اندازه بد ظاهر میشوند. در این سه قسمت از امین تارخ، ستاره اسکندری، مسعود کرامتی و شهره سلطانی هم جز کلیشههایی حوصلهسربر ندیدهایم! البته که سینمای ما به خونهای تازه و بازیگرهای جدید احتیاج دارد اما بازیگر نه عروسکهای بیاحساس.
فضای فیلم هم مانند دیالوگها غیرصادقانه و مصنوعی ست. شکل روایت، پیچیدگیهای ساختگی و فلشبکها کمکی به کار نمیکنند چرا که جز ژستی برای پوشاندن ضعفهای داستانی نیستند. تکرار موتورسواری به عنوان تفریح مهیچ بچهپولدارها هم دارد به یکی دیگر از کلیشههای مهوع سریالهای شبکه خانگی تبدیل میشود.
در طول سه قسمت گذشته ما تنها دریافتهایم که امیر یک پسر عاشقپیشه و کلهخر است اما حتا آتیه را هم به درستی نمیشناسیم. چه رسد به مهتاب، بچههای کافه مهتاب، دایی مهراب، مادر، خاله ، پسرخاله و ... اینها چه کسانی هستند و چه میخواهند؟ سه قسمت گذشته و هنوز نمیدانیم. فیلمساز و فیلمنامهنویسها کی قرار است ما را از این گیجی خلاص کنند؟ الله اعلم.
دیالوگهای بیکارکرد بزرگترین نقطه ضعف فیلمنامه سریال به حساب میآید. دیالوگهایی که نه قصه را پیش میبرند نه اطلاعاتی منتقل میکنند، نه شخصیتها و روابطشان را معرفی میکنند و محض رضای خدا زیبا و گوشنواز هم نیستند!
جوان امروز ایرانی بر سر راهش با بحرانهای متعددی روبهروست. این بحرانها از بنیادیترین مسائل آغاز میشوند تا مشکلات اجتماعی و سیاسی. از معیشت و کار و روابط گرفته تا تنشهای ایدهئولوژیک. برای روایت کردن ماجرای جوانهای ایرانی روی هر کدام از این نابهسامانیها که دست بگذاریم میشود از آن مثنوی هفتاد من کاغذ ساخت. چه دلیلی دارد در شبکه خانگی باز هم همان کلیشههایی را مطرح کنیم که بارها در تلویزیون گفته شدهاند و از دهن افتادهاند؟ مگر قرار نبود این مدیوم عرصهای فراختر برای طرح ناگفتهها باشد؟ فضایی بازتر برای روایت آزادانه مسائلی که در صدا و سیما تابو به حساب میآیند.
اما سیطره تلویزیون بر خسوف فقط به عرصه داستان منحصر نیست؛ زیباییشناسی بصری آن هم به شدت تحت تاثیر تراکینگها، قاببندیها و پرسپکتیوهای تلویزیونی ست. میزانسن، جا و حرکتهای دوربین به قدری ابتدایی و بی ظرافت هستند که سالهای اولیه اختراع سینما را به ذهن متبادر میکنند! برای نمونه بخش عمدهای از زمان اثر به فیلمبرداری روی ریل میگذرد که از سلیقه امروز سینما بسیار دور است.
ریتم سریال برای یک عاشقانه جوانپسند زیادی کند است. به راستی مخاطب این مجموعه کیست؟ جوانها؟ شوخی نکنید. بعید به نظر میرسد که یک جوان بیشتر از سه قسمت به سریالی از شبکه خانگی مهلت بدهد تا خودش را اثبات کند با این وجود امیدواریم که خسوف راهش را پیدا کند و مثل دوربینش روی ریل بیفتد تا ما هم بیشتر و بهتر دربارهاش بنویسیم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بالا ویجیاتو الان یه ماه الافم واسه ساخت حساب چه عجب شد
مقاله خوبی بود
پارگراف اول رو خیلی دوست داشتم اونجا که املت و لندنو تمسخر کرد ?♥️
سریال در حد سریال های صدا و سیما هست و جای اشتباهی داره پخش میشه.
سلام بچه ها
من تازه حساب کاربری رو ساختم و اولین کامنت را در این مجموعه میگذارم امیدوارم که مثل قبل شاهد ترول و کلا بحث های الکی نباشیم
✅
کاربرای قدیمی رو میشناسی یا نه؟
نه میگم تازه وارد شدم چطوری
من دیدن باب اسفنجی رو به سریالای صدا و سیما و فیلیمو و..... ترجیح میدم
همه رو جمع نبند مث زخم کاری
نام های بزرگ ??? امین تارخ ???
ببخشید اگه این سریال رو ببینیم باید نماز آیات بخونیم؟؟؟؟؟??
اصلا سریال های خانگی ایرانی دیگه ارزش دیدن ندارن
اما آهنگ این فیلم خدایی خیلی خوبه
مقاله خیلی خوبی خوب =)
قورباغه Imdb 8.5
نتفلیکس هم تلاش کرد این فیلمو وارد شبکش کنه
زخم کاری Imdb 8.0
حرفت سنده
خاتونم زدع 8.1 اما من بیشتر از همه غورباقه رو میپسندم
بد ترین سریال الان