بررسی فیلم The Tale – بدن همه چیز را به خاطر میآورد
درست است که گذشته یکبار اتفاق میافتد، فریز میشود و دیگر تغییر نمیکند اما بعید نیست که اگر خاطرات را مجدد شخم بزنیم، جای قهرمان و قربانی در آن عوض شود. فقط کافی است به ...
درست است که گذشته یکبار اتفاق میافتد، فریز میشود و دیگر تغییر نمیکند اما بعید نیست که اگر خاطرات را مجدد شخم بزنیم، جای قهرمان و قربانی در آن عوض شود. فقط کافی است به زاویه دیدِ شخصیمان قانع نباشیم و به سراغ نگاه و نظر دیگران درباره همان اتفاق برویم. اینجاست که حتی نمیتوان به این جمله که «چشمها را باید شست جورِ دیگر باید دید» اکتفا کرد. جایش است که با وزنِ شعریِ کمی به هم ریختهای بگوییم «چشمها را باید بست، از چشمهای دیگر باید دید». ویجیاتو را در بررسی فیلم The Tale همراهی کنید.
- کارگردان: Jennifer Fox
- فیلمنامه نویس: Jennifer Fox
- بازیگران: Elizabeth Debicki, Laura Dern, Common، Sophie Nélisse
بازیهای ذهنی
نگاه متفاوت و شخصیِ جنیفر فاکس به موضوع کودکآزاری، من را غافلگیر کرد. در این فیلم خبری از پلیس و جنجال در دادگاه نیست. او به عنوان زنی مستندساز که اینبار کودکی خودش را سوژه کارش قرار داده، سراغ درام میرود؛ این بهترین انتخاب ممکن است. لحن مستندگونه فیلم به همان اندازه برایش مهم بوده که پیچ و تابِ قصهاش.
احتمالا کمی طول میکشد که با ریتم و نحوه روایتگریِ فیلم ارتباط برقرار کنید اما بازیهای خوب، زودتر از داستان، توجهتان را جلب میکند و پای فیلم نگه میدارد. لورا درن با یک بازیگری فوق العاده و کم نظیر نقش جنیفر را ایفا کرده است. قطعا تجربه جالب و عجیبی برای یک فیلمساز است که لورا درن را برای اجرای نقش خودش هدایت کند.
بارِ دیگر، کودکی
جنیفر فاکس (که جنی صدایش میزنند)، اکنون زن میانسالی است که به درخواستِ عاجزانه مادرش، مجبور میشود نوشتههای نوجوانیِ خودش را درباره «اولین دلدادگیاش» بخواند؛ با کلماتی که از یک کودک 13 ساله بعید است. داستانی که در گذشته، حس خاص بودن را در جنی ایجاد میکرد، در حال حاضر دست دیگران (مادر و نامزدش) افتاده و مورد قضاوتِ آنها قرار میگیرد؛ هیچ کس نمیتواند از قضاوتهای منطقی دیگران فرار کند.
بنابراین جنی مجبور میشود دست از پشت کردن به حقیقت بردارد و به دنبال این سوال باشد که آنچه در نوجوانیاش رخ داد، واقعا تجربه عشق بود یا تجاوزی کادوپیچ شده.
این چالشِ بزرگی برای یک مستندساز است که تا آن لحظه، شعارِ واقعیتگرایی را در کلاسهایش سر میداد. «واقعیت» مهمترین و کلیدیترین مسئلهای است که تمام زندگی شغلی او را دربرگرفته و اگر کاراکترِ جنیفر مستندساز نبود و این اتفاق برایش رخ میداد، قضیه به بُغرنجی این فیلم از کار درنمیآمد.
از طرف دیگر سبک و سیاقِ مصاحبه محورِ فیلم نیز (چه مصاحبههای خیالی و چه واقعی) در راستای شغلِ جنیفر بوده و روایت فیلم را بر اساسِ آن شکل داده است. فیلمساز حتی امرِ «مستند» را به شیوه جالبی به استهزا میگیرد؛ وقتی جنی مستندی درباره نحوه مربیگریِ بیل میبیند، میدانیم که در حال فکر کردن به ماجراهای پنهانی است که هرگز مستند به آنها اشاره نخواهد کرد.
در بهترین حالت، مستندهای زیادی هستند که تنها بخش بسیار کوچکی از واقعیت را به تصویر کشیدهاند، تازه اگر در مواقعی واقعیت را وارونه نکرده باشند.
تمِ اصلی فیلم
اتفاقی که جنیفر فاکس در 13 سالگی لمسش کرده و در 48 سالگی به شکل دیگری تجربهاش میکند، به دهها شکل متفاوت قابل تعریف کردن بود. اما تمِ حافظه و «آنچه فراموش کرده یا به یاد میآورد» فیلم را به واقعیتِ برهنه و قواعد سنگدلانهاش نزدیکتر میکند.
یک صحنه بسیار جذاب در فیلم وجود دارد که فراموشی و سختیِ به یاد آوردنِ گذشته را به تصویر کشیده است. آنجایی که جنیفر دستنوشته نوجوانیاش را میخواند و خود را با چهرهای که در 15 سالگی داشته به یاد میآورد. اما بعد از اینکه میفهمد این نوشته متعلق به 13 سالگیاش بوده، تصور جدید جای تصور قبلی را میگیرد؛ در واقع ما یک صحنه را دوبار و با بازیِ دو دختربچه نگاه میکنیم.
بزرگداشتِ زندگی زن و شوهری
موضوع انحصاری فیلم حکایت، کودکآزاری نیست. موضوع بسیار مهمِ دیگری نیز در فیلم وجود دارد که خیلیها کمتر به آن دقت میکنند؛ این موضوع به فاصله زمانیِ نوجوانی تا میانسالیِ جنی (لورا درن) مربوط میشود که در فیلم غایب است. جنی طبق گفته مادرش، این دوران را با بیتفاوتی به قوانین همسرانِ متاهل، روابط آزاد و بی قد و شرط سپری کرده است.
درست است که بیلِ متجاوز حضور کوتاهی در زندگی جنیفر داشته اما مانیفستِ او به عنوان یک مردِ طلاق گرفتهی منحرف، تاثیر خودش را در وجود نابالغِ دخترک گذاشته است. برای همین است که جنی سالیانِ سال به هر نوع رابطه پایداری بیعلاقه بود؛ تنها در 45 سالگی حاضر شده با یک مرد نامزد کند.
فیلم به موثرترین و غیرمستقیمترین شکل ممکن از نظرِ مادر جنی درباره ارزش ازدواج، دفاع میکند و جنیِ میانسال را تا مرز ایمان آوردنِ کامل به عقیده زندگیِ متعهدانه پیش میبرد. جنی با اعتقاداتِ مادرِ پیرش مخالف میکند اما تمام صورت، بدن و صدایش، از عقیدهای که سالها به آن چسبیده بیزار شده است.
وجود خانواده غیرایدهآلِ جنی (جمعیت زیاد و نظارت کم، پدری بیتوجه و مادری بدون قدرتِ لازم) که در واقع همان وضعیت خودش در طول زندگی بوده است، باعث نشده که فیلمساز به دنبال زدنِ اصل خانواده و روابط پایدار برود.
نامزدِ جنی (لونی راشید لین جونیور) مردی به تمام معنا همراه، دوستداشتنی و وفادار است که فیلمساز بدون هیچگونه اطوارِ فمینیستی، در فیلم جاسازیاش میکند. چه مخاطبانی که معتقد به «روابط فراازدواج و آزاد» هستند و چه آن ها که طرفدار «ازدواج و تعهد» هستند، میتوانند شاهد تفاوت او و بیل باشند.
زخم عمیق
اگرچه ما همان ابتدای کار با زنی قوی و مستقل روبرو میشویم اما رفته رفته وضعیت جنیفر متفاوت میشود. از آنجایی که فیلمساز با صداقت کامل فیلمی درباره زندگی خودش ساخته، بدون هیچ تعارفی «نابالغی در عین میانسالی» و «فروپاشی در عین استقلال» را نشانمان میدهد. جنی در تمام عمر اتفاقی که در نوجوانی برایش رخ داده را به کودکانه ترین شکل ممکن توجیه کرده بود و با این توجیه در حال پیر شدن است.
در واقع او با یک «اعتراض خشمگینانه»، بالاخره میتواند در اواخرِ دهه چهارمِ زندگیاش به بلوغ کامل برسد. صحنه پایانی، ساده و در عین حال به اندازه یک مراسمِ بزرگِ اُپرا، باشکوه است. در نهایت جنی با چهرهای ملتهب رو به دوربین به ما نگاه میکند. نمیدانیم آیا از صحبت کوتاهش با بیل احساس خالی شدن پیدا کرده یا هنوز خشمِ خودش را به اندازه کافی بیرون نریخته است. در هر صورت، احساساتش را با همه وجود با ما به اشتراک میگذارد و میخواهد که عمیقا درکش کنیم.
احساسات به مقدار لازم
در طول فیلم جنیفر با استرسها و دردهای سَر باز شدهای روبرو میشود. نمیدانم چرا عدهای اسم چنین واکنشهای طبیعی را سانتیمانتالیسم میگذارند و معتقدند که احساسات، حس مستندیِ فیلم را خراب میکند. درحالیکه احساسات جنیفر کاملا پذیرفتنی، واقعی و تاثیرگذار است و اگر صحنههای مربوط به ناراحتیاش را از فیلم حذف کنیم فیلم تبدیل به راشهایی خام میشود که روح ندارد. حتی احساساتِ یک مادر با بازی بسیار باورپذیرِ الن برستین، نقش مثبتی در بالابردنِ قدرت فیلم حکایت داشته است.
بدهای واقعی، ترسناکترند
در این فیلم بیل ملقب به ناگا (جیسون ریتر)، متجاوزی آراسته، ورزشکار، مودب و اهل مطالعه است. درحالیکه لبخندی مداوم و خالی از معصومیت دارد، تشنه سوژههای معصوم است. با این جمله که «تو بسیار خاص هستی» طعمههای کم سن و سالش را به گوشه دنجی از خانهاش میبرد و اصولا خشمی در رفتارش نیست. از آنجایی که ورود اولیه بیل به فیلم با تکنیک اسلوموشن و قابهایی مبهم و گذرا همراه است و دربارهاش توصیفات زیادی میشنویم، همواره با تعلیق، کارها و حرفهایش را دنبال میکنیم.
یک غافلگیری تاثیرگذار درباره این کاراکتر برایمان در میانه های فیلم رخ میدهد و آن هم مربوط به واکنش او نسبت به آخرین صحبتهای جنیفرِ نوجوان است. جملاتی تهوع آور و دور از ذهن، تنها چیزی است که از او در پشت تلفن میشنویم. دیالوگنویسی هوشمندانه، تنها به این صحنه منحصر نیست. پایانبندی فیلم نیز با یک اتفاق دیالوگمحور صورت میپذیرد. همه چیز دست به دست هم میدهند که ما به مهارت جنیفر فاکس در فیلمنامه نویسی اعتراف کنیم.
جی (الیزابت دبیکی) نیز با صورتی زیبا و روحی بیمار، بازوی دیگری در کنار بیل، برای به آغوش کشیدنِ دخترانِ تنها و آرمانگرا است. جی به خوبی به آنها اسب تاختن و جرئت داشتن را یاد میدهد اما افسون، دقیقا در جذابیتهای یک مربیِ سرسخت و مهربان، خودش را پنهان کرده است. پیری او را فرانسیس کانروی بازی میکند. این بازیگر را در دو صحنه متفاوت با فاصله زمانی نسبتا کوتاهی میبینیم و تنها با چند کنش رفتاری ساده و بدون دیالوگ بخصوصی، از او متنفر میشویم؛ معلوم نبود اگر پیری به سراغش نمیآمد تا کی میخواست به کارش ادامه دهد.
نمیتوان از عبارت شخصیتپردازی درباره این فیلم استفاده کرد. باید بگویم که جنیفر فاکس بهترین بازسازی را از شخصیتهای واقعی انجام داده است؛ گرچه نمیدانم این آدمها به این اندازه صاحب پیچیدگی بودهاند یا فاکس به این خوبی آنها را برای نمایشی خیره کننده به تصویر کشیده است. میتوان گفت یکی از بهترین و منزجرکنندهترین متجاوزها و فریبکارها متعلق به همین فیلم است.
سختترین بخش بازسازیها مربوط به بازی جنیِ نوجوان است. جنیفر فاکس معتقد است که بدون آزار رساندن به بازیگرِ کم سن و سالش (سوفی نیلیس) صحنه های مربوط به خوابیدن او با یک مرد بزرگسال را گرفته است؛ در واقع در اتاق تدوین بیشتر پلان ها کنار هم قرار گرفتهاند. اما با کمترین اطلاعات تدوینی هم میشود فهمید که در کنار پلان های جدا ضبط شده، پلانهای حساس برانگیزی هم برای نیلیس وجود داشته که تا حدودی نگران کننده هستند.
کودک سرکش
بخش جالب توجهی از تعلیقهای فیلم به گفتو گوهای جنیفرِ میانسال و جنیفر نوجوان تعلق دارد. این ایده فاکس، فیلم را از اثری خوب به یک اثر عالی تبدیل میکند. چیزی تکان دهنده تر از حاضرجوابی های یک نوجوانِ بی پروا در مقابلِ استیصال، نگرانی و تقلای او در میانسالی وجود دارد؟ جنیِ 48 ساله میخواهد حتی در رویا هم که شده گذشتهاش را دستکاری کند و جلوی رفتنِ جنی کوچک را به اتاقِ بیل بگیرد. این خواهش درونی هیچ گاه گذشته را عوض نمیکند اما نشان میدهد که یک بزرگسالِ باتجربه تا چه حد شکننده و نیازمند به خیالات است.
این اگر تراژدی نیست پس چیست؟ تراژدی اصلا ارتباطی با اشک و آه ندارد. یک اتفاق سخت است که نمیشود حتی با واژه «تلخ» توضیحش داد، اتفاق «سنگین» بهتر منظور را میرساند. در زندگی همه ما اتفاقاتی افتادهاند که در صندوقچه مغزمان، به دنبال تغییرشان هستیم.
سوالی که از خودم پرسیدم این بود که: آیا پایانبندی معرکه فیلم واقعا در زندگی جنیفر فاکس اتفاق افتاده یا این فیلم با چنین سرانجامی، یک خواهشِ قلبی برای تغییر دادنِ یک اتفاق در مغز است؟ در هر صورت رویای زیبایی است که امیدوارم برای آدمهایی در این وضعیتِ مشترک، به وقوع بپیوندد.
چرا دیدن فیلم توصیه میشود
انفجار خبریِ کمپین ME TO نشان میدهد که فیلمسازان و سیاستمداران مشهور و آدمهای غیر مشهور جرئت بیشتری برای تعریف کردنِ تجربههای تلخشان پیدا کردهاند. بنابراین به اشتراک گذاشتنِ گذشته، چیز چندان عجیبی نیست که بخواهیم از شجاعت جنیفر فاکس صحبت کنیم. او یکی از هزاران نفری است که بجای اعتراف های فیسبوکی یا توییتری، فیلم ساخته است. جسارت و خطشکنیِ او در جایی خودش را نشان میدهد که باید لحظه لحظه زندگیاش را شخصا به تصویر بکشد. قطعا او درنهایت قهرمانِ زندگیاش میشود و همین اعتماد به نفس بالا توان بیانی بالایی به او داده است.
بد نیست که تجربه سینمایی جنیفر فاکس الگویی برای ما باشد. فهم مستند در کنار درام و قصه در کنار حقیقت فهم کمیابی است. حتی اگر با برخی اندیشه های او در دیگر مستندهایش مخالف باشیم، اما روشش کاملا ارزشمند است و جواب میدهد.
از طرفی این فیلم یک اثرِ کاملا آموزشی است بدون اینکه حس کنیم در حال آموختن کتابهای روانشناسی کودک و خانواده هستیم. با اینکه مخاطبان اصلی این فیلم بزرگسالان هستند اما جنیفر فاکس به عنوان یک زنِ جزیی نگر و دقیق، فیلمی میسازد که قابلیتهای بیشتری دارد؛ نوجوان با دیدنش، از گرفتن تصمیماتِ تک نفره صرف نظر میکند و والدین از بیتوجهی به میلِ دیده شدنِ فرزندانشان دست برمیدارند و پیش از ورود نجاتدهندههای جعلی، دستشان را میگیرند و صدایشان را میشنوند. این فیلم هم بدون هیچگونه اغراقی حاویِ مطالبِ نجات دهنده است و در میان انبوهی از جدیدترین فیلمهای سینمای جهان که عمدتا کم بنیه و بیاثر هستند، یکی از بهترینها به شمار میرود. آن را حتما ببینید و به اشتراک بگذارید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فیلم بسیار زیبا و آموزنده ای بود