سینماتوگرافی فیلم بتمن چگونه متفاوتترین فیلم شوالیه تاریکی را شکل میدهد؟
بتمن مت ریوز نه تنها نمادی برای انتقام از شهر گاتهام، بلکه یکی از جرقههای امید برای سینمای ابرقهرمانی است. از علامت سوالی که از ابتدا تا انتهای فیلم پرسش مطرح میکند تا تاثیر موسیقی ...
بتمن مت ریوز نه تنها نمادی برای انتقام از شهر گاتهام، بلکه یکی از جرقههای امید برای سینمای ابرقهرمانی است. از علامت سوالی که از ابتدا تا انتهای فیلم پرسش مطرح میکند تا تاثیر موسیقی و بازیگری مثالزدنی که در تمام ۳ ساعتی که فیلم را میبینید احساس میشود. هر چند که فراتر از انتقام، امید و تمام تمهایی که به جدیدترین بتمن سینما شخصیت میبخشند، سینماتوگرافی فیلم قرار دارد که بتمن ریوز را از همان ابتدا نسبت به فیلمهای قبلی بتمن و تمام فیلمهای ابرقهرمانی متمایز میکند.
سینماتوگرافی بتمن در بین آثار امروزی یک کار منحصر به فرد است. کاری که مسئولیت آن روی دوش گریگ فریزر یا سینماتوگرافر فیلمهای شاخصی مثل Dune و Vice و تعدادی از قسمتهای سریال The Mandalorian بوده است. فریزر کار خودش را خوب بلد است و بتمن نشان میدهد که قصهگویی حتی با یک دوربین غیر فوکوس، چطور ممکن میشود.
معمای شماره ۱ - یه دروغگوی مرده چیکار میکنه؟ به دروغ گفتن ادامه میده
فیلم بتمن بیشتر از این که شبیه به فیلمهای رنگارنگ مارول باشد یا حتی از روشهای عجیب مثل نسبت تصاویر نامتعارف سینمای زک اسنایدر استفاده کند، یک فیلم آشناست. فیلم آشنایی که سالهاست شبیه به آن را ندیدهایم چون احتمالا مت ریوز هم مثل دیوید فینچر، دقت و وسواس خاصی روی تمام قابهای فیلمش دارد و بارها و بارها آنها را از نو ضبط میکند. راستش را بخواهید تمام قابهای فیلم هم از همان ابتدا حس مشابهی دارند و در خدمت قصهگویی هستند. فیلم از همان نمای اول سعی میکند قاتل خونسردی که ریدلر باشد را در کوتاهترین زمان ممکن به ما معرفی کند و این کار را به وسیله قتل وحشیانه شهردار گاتهام به ما نشان میدهد. تمام نماها در فیلم بتمن معنا دارند و ظاهر شدن ترسناک ریدلر پشت شهردار گاتهام یا حتی بخشهایی از فیلم که فیلم را از زاویه دید ریدلر با صدای نفس کشیدن ریدلر میبینیم، خیلی زود ما را با شخصیت قاتل سادیستیک فیلم آشنا میکند.
این همان کاری است که فیلمهایی مثل «هفت» فینچر هم انجام دادهاند و از همان ابتدای قصه، سعی میکنند شخصیت قاتل را به ما معرفی کنند. اما سینماتوگرافی، اینجا به کمک قصهگویی میآید. از لحظهای که فیلم بتمن را به ما نشان میدهد و بروس وین مونولوگهای خودش را به عنوان بتمن سال دوم بیان میکند، شخصیتسازی او شروع میشود. اولین جایی که ما نقاب بتمن را میبینیم جایی است که رنگ قرمز که تم اصلی فیلم است، به شکل خیلی پررنگ روی نقاب و شنل بتمن سایه انداخته و یک ترکیب هولناک از رنگ قرمز و مشکی درست کرده. جایی که ما میدانیم بتمن در سال دوم فعالیت خودش نه لزوما یک قهرمان، بلکه به قول نیروهای پلیس، یک پارتیزان است که صرفا نسبت به آدمرباها و گنگهای شهر گاتهام هدف تمیزتری دارد. ماجرا جایی جالبتر میشود که ما میدانیم بتمن قرار است از یک تاریکی محض خارج شده و واقعا یکی از تنهاترین روزهای او در نقش قهرمان شهر گاتهام است.
فیلم در نماهای مختلف سعی میکند تا این تنهایی بتمن را نشان دهد. از قسمتهایی که بتمن با دشمنان خودش در تعداد بالا روبرو میشود و دوربین مدام بین نمای کلوز و لانگ جابهجا میشود تا جایی که بتمن وارد یک جمع بزرگ از افرادی میشود که او را دقیقا یک پارتیزان خودسر و یک هیولا میبینند. در واقع کارگردان گاه و بیگاه سعی میکند تا بخشهایی از فیلم را از زاویه دید قهرمان و ضدقهرمان فیلم یعنی بتمن و ریدلر به ما نشان دهد. اولین جایی هم که ما هولناک بودن صحنه قتل را درک میکنیم، جاییست که گوردون و بتمن در حال ورود به صحنه هستند و باید از میان راهرویی از پلیسها عبور کنند. بتمنِ پتینسون لزوما زمان زیادی را برای ارتباط برقرار کردن چشمی با دیگر شخصیتها صرف نمیکند و خیلی از احساسات او پشت ماسک خفاشیاش قرار میگیرد. با این حال، فیلم در جای درست و بهترین زمانها سعی میکند تا احساسات او را به ما نشان دهد.
یکی از این لحظات طلایی مربوط به زمانی است که بتمن متوجه میشود که پسربچهای که داخل صحنه قتل دیده بودند گزارش قتل را داده و یک ارتباط چشمی طولانی بین آنها شکل میگیرد. این نگاه بروس وین بیست و چند ساله با یک پسربچه ده دوازده ساله، یکی از مهمترین نماهای کل فیلم است چرا که برای شخصیتی که بارها و بارها مرگ پدر و مادرش را در مدیومهای مختلف سرگرمی دیدهایم، حالا جای خالی یک همذاتپنداری عمیق احساس میشود که بتمن اینجا با آن پسربچه و ترس و وحشتی که نگاهش را پر کرده، برقرار میکند. بروس که مرگ پدر و مادرش و عمارت وین بارها در طول فیلم تکرار میشود، به چنین نمایی نیاز دارد تا متوجه شویم خشم درون او از کجا نشات میگیرد و چرا به او حق میدهیم که یک پارتیزان افسارگسیخته در شهر بیقانونی مثل گاتهام باشد.
معمای شماره ۸ – توی جهنم میبینمت
کل فیلم روی پرسش یا همان معماهای ریدلر سوار میشود و بتمن و گوردون را به دنبال پاسخ آن میکشاند. گاتهام به وضوح شهر کثیف و بیقانونی است و فیلم این موضوع را بارها و بارها تکرار میکند. یک بار به واسطه پولشویی و رشوههایی که رد و بدل میشود، یک بار به واسطه این که بتمن فقط به گوردون در نیروی پلیس گاتهام اعتماد دارد و موارد دیگر. اما تصویری که ریوز و فریزر از گاتهام برای ما به نشان میدهند، یکی از بهترین تصویرسازیهایی ممکن در مدیومهای مختلف است. گاتهام ریوز برخلاف گاتهامی که نولان درست کرده بود و خیلی هویت خاصی نداشت، دقیقا نمادی از روزهای تیره و تار مردمی است که غرق در فساد و بیعدالتی شدهاند.
سینماتوگرافی فریزر نکات ریز و درشتی دارد که تجربه فیلم را بعد از چندین بار تماشا کردن همچنان جذاب نگه داشته است. یکی از این نکات، توجه به رنگهایی است که در فیلم استفاده میشود. از رنگ قرمز که تم اصلی فیلم است و به نوعی همزمان خشم درونی بتمن و مسیری که او باید بگذراند تا بین مفاهیم انتقام و امید یکی را انتخاب کند را نشان میدهد. در ادامه، یکی از نماهای مورد علاقه من زمانی است که ما ریدلر را در یک نمای لانگ درون کافه میبینیم. این نما که ادوارد نشتون را در حالی که یک قهوه سفارش داده و تنها داخل کافه نشسته، یک اقتباس از نقاشی Nighthawks از ادوارد هاپر مربوط به سال ۱۹۴۲ است. ریدلر در این نما درست مثل آن نقاشی، نماد مردی آمریکایی تنهاست که خدا میداند چه در سر دارد و این برای یک فیلم جنایی، همان چیزی است که میتواند حرکت بعدی قاتل سریالی داستان را هولناکتر هم جلوه دهد. استفاده از دوربین خارج از فوکوس باعث شده تا رنگها در این صحنه واضحتر شوند و جایی که کارگردان میخواهد ما اول آن را ببینیم، همان پنجرهی تمام شیشهای کافه است که با رنگهای نئونی آبی، مرد تنهای میان قاب را مشخص کرده است.
معمای شماره ۳ – موش بالدار
بازی کالین فارل در نقش پنگوئن و گریم سنگینی که چهره او را به آزوالد کابلپات شبیه کرده، از استثناییترین این فیلم بتمن است. اما جایگاه پنگوئن در این فیلم، دقیقا همان چیزی است که پنگوئن در خیلی از کامیکها هم دارد و در واقع یک رئیس مافیای ترسو و بزدل است که البته مغزش خیلی خوب برای تجارت کار میکند. با این که اولین برخورد بتمن و پنگوئن تا حدودی مسالمتآمیز پیش میرود، برخورد دوم جایی اتفاق میافتد که بتمن و گوردون به دنبال حل یکی از معماهای ریدلر، سراغ «موش بالدار» میروند که به خیال خودشان همان پنگوئن است. نتیجه، همان سکانس تعقیب و گریز معروف تریلرهاست که البته در فیلم به شدت نفسگیرتر و کاملتر از نسخه تریلر است. وقتی که ماشین پنگوئن منهدم میشود، یکی دیگر از همان نماهایی را داریم که فیلم زاویه دید یکی از شخصیتها را نشان میدهد.
در این نما که پنگوئن داخل اتومبیل منهدمشده خودش گیر افتاده و بتمن از بین آتشها به سمت او میآید، ما بتمن را به صورت وارونه و در حالی میبینیم که هر چیز دیگری در فیلم هم وارونه است. از زبانههای آتش که از پشت بت موبیل بیرون آمدهاند تا نورهای جاده و قطرات باران شدیدی که به صورت وارونه میبارند. هدف اصلی این نما، نشان دادن ترس و وحشتی است که پنگوئن در نزدیک شدن «موش بالدار» به خودش احساس میکند و در واقع، یکی از همان نماهای هوشمندانه سینماتوگرافی فیلم است که بتمن را شخصیتپردازی میکند؛ چرا که خفاش یا همان موش بالدار، اغلب به صورت وارونه زندگی میکند و دنیا را از یک زاویه دید دیگر میبیند. ترسی که اینجا پنگوئن از نزدیک شدن بتمن دارد، به نوعی همان دریچهای است که بتمن دنیا را از آن زاویه دید میبیند.
معمای شماره ۹ – اون چیه که مشکی، آبیه و کاملا مُرده؟
فیلم بتمن درباره تبدیل شدن یک پارتیزان خیابانی به مهمترین امید و قهرمان این شهر است. جایی که بروس وین باید بین انتقام و امید یکی را انتخاب کند و جایی که موضوعات همیشگی مثل میلیونر بودن بروس وین، رابطههای عاشقانه و حتی دشمنان سرسخت و باهوشی مثل ریدلر لزوما جلوی شخصیتپردازی او را نمیگیرند. یکی از نمادهای ثابت فیلم بتمن، سیگنال خفاش یا همان چراغی است که وقتی گوردون یا بتمن آن را روشن میکنند، یعنی وقت ملاقات این دو با هم رسیده است. تعدادی از بهترین نماهای فیلم هم در همین لوکیشن اتفاق میافتند که ما آن را از زوایای مختلف میبینیم. سینماتوگرافی فیلم، را بتمن همیشه در مرکز تصویر قرار میدهد و کنتراست قهرمان سیاهپوش گاتهام با نورهای روشن شهر گاتهام، تصویر زیبایی را ساخته است. تنهایی بتمن در شهر گاتهام، دقیقا در همین نماها سپری میشود و حتی گوردون، کتوومن یا آلفرد، همیشه نمیتوانند همراه شماره یک شوالیه تاریکی باشند.
اما یکی دیگر از نماهایی که در اواخر فیلم میبینیم، مربوط به قسمتی است که بتمن ناخواسته باید نقش همان قهرمان سیاهپوش گاتهام را بازی کند که به واسطه سیلی که شهر را گرفته، او را مشکی و آبی کرده و حالا آخرین امید شهر گاتهام است. بازی با رنگها در این نما بیشتر از همیشه نمود پیدا میکند و بتمن که به معنای واقعی کلمه یک چراغ امید در دستس گرفته، حالا باید راه را به مردمی که پشت سرش حرکت میکنند و به او تکیه کردهاند، نشان دهد.
بتمن مت ریوز یک فیلم متفاوت، ساختارشکن و آشناست که بخش مهمی از آن در گرو کار بینظیر گریگ فریزر روی سینماتوگرافی فیلم است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بنظرتون توی این فیلم رابرت پتینسون بتمن بهتری بود یا بروس وین بهتری ؟؟ از نظر من بتمن بهتری بود .
جفتش
بروس وین بهتری با اینکه بروس وین بودنش رو کم دیدیم
قطعا توی این 2 سال کرونا بهترین فیلمی بود که دیدم ! ریدلر رو جوری به تصویر کشید که میتونه مثل جوکر هیث لجر مدت ها توی ذهنمون باشه . از نظر من بعد از دارک نایت این بهترین فیلم بتمن هست
من تمامی بخش های فیلم رو دوست داشتم ولی با موسیقی نمیتونستم ارتباط برقرار کنم حس میکردم نمیتونه اونجوری که باید صحنه رو توصیف کنه نمیدونم این فقط مشکل من بوده یا بقیه هم اینطور فکر میکردند
اتفاقا فقط موسیقیه فیلم ولی میتونستم از پنگوئن و آلفرد تو فیلم بیشتر استفاده کنن
من الان درست متوجه نشدم موافقی بام یا مخالف :)
یه جورایی موافقم یه جورایی نه . توی صحنه های هیجان انگیز بی نظیر بود موسیقیش
موسیقی فیلم محشره مخصوصا جا هایی که درباره ریدلره
درود بر مریم!!!!!
سرشار از رحمت ایزدی!!!!!!
اون سکانسش برگام ریخت
فیلمو دیدم حقیقتا حال نکردم 1ساعت و نیم اول فیلم خیلی عالی بود ولی بعدش توش افت فیلمنامه رو میبینیم
مقاله عالی ای بود
خسته نباشید ??❤