آشنایی با آغاز خلقت از دید اسطوره شناسی نورس
هفته گذشته با اساطیر پنجشنبه به بررسی پایان دنیا پرداختیم، این هفته به بررسی آغاز دنیای از دید اسطوره شناسی نورس، خدایان و قلمروهای نهگانه آنها میپردازیم. جالب است بدانید با انجام مطالعات اسطورهشناسی تمدنها ...
هفته گذشته با اساطیر پنجشنبه به بررسی پایان دنیا پرداختیم، این هفته به بررسی آغاز دنیای از دید اسطوره شناسی نورس، خدایان و قلمروهای نهگانه آنها میپردازیم. جالب است بدانید با انجام مطالعات اسطورهشناسی تمدنها مشخص شده که تمام تمدنها به نوعی به شروع هستی از خلا و پیش آمدن یک اتفاق بزرگ (مشابه Big Bang) اعتقاد داشتند.
در اسطوره شناسی نورس نیز در خلاء هستی (گینانگاگپ) دو عنصر با یکدیگر ترکیب میشوند، از موسپلهیم (Muspelheim – دنیای آتش) شعلههای آتش با یخ از نیفلهیم (Niflheim – دنیای یخ) ادغام شده و رودی جاری میشود.
از این رود اولین حیات بیرون میآید، غولی (Giant - موجوداتی عظیمالجثه و قدرتمند شبیه به انسان) یخی به نام ایمیر (Ymir). ایمیر با تغذیه از شیر گاو مادهای به نام اُدهوملا (Audhumla) بزرگ و تنومند شده و غولهای دیگری را به وجود میآورد. گاو هم همزمان با لیسیدن سنگی از نمک تغذیه کرده و از داخل سنگ موجود دیگری به نام بوری (Buri) بیرون میآید که اولین موجود از نژاد خدایان است.
از ایمیر و بوری فرزندان متعددی به دنیا میآیند. بین این فرزندان سه برادر از نسل خدایان به نامهای اودین، ویلی (Vili) و وِی (Ve) بودند که تصمیم به قتل ایمیر و از بین بردن نسل تمام غولها میگیرند.
بعد از مبارزات سنگین و فراوان آنها موفق به کشتن ایمیر میشوند و از خون او دریایی طوفانی پدیدار شده که نسل تمام غولها را در خود غرق میکند. از بین غولها تنها یکی از پسران ایمیر موفق میشود با قایق جان خود و خانوادهاش را نجات دهد و به سرزمینهای دوردستی در شمال فرار کند.
با استفاده از بدن بیجان ایمیر، سه برادر شروع به ساخت دنیا میکنند. از خونش دریاها و اقیانوسها، از استخوانهایش کوهها، از موهایش درختها و از جمجمهاش طاق آسمان را به وجود آوردند. همچنین برای جلوگیری از برگشتن گروهی از غولها که موفق به فرار شده بودند، دیواری بلند با استفاده از مژههای ایمیر ساختند تا غولها را از ورود به دنیای زیبایی که ساخته بودند برحذر کنند.
طاق آسمانی که از جمجمه ایمیر ساخته شده بود توسط چهار دورف (dwarf – موجوداتی قدرتمند شبیه به انسان با جثههایی کوچک که در دل کوهها و معادن زندگی میکردند و در آهنگری مهارت بسیاری داشتند) نگه داشته شد. این چهار دورف هر یک به نقطهای از دنیا رفتند و وظیفه نگهبانی از آسمان را به عهده داشتند. نامها آنها نوردری (Nordri – شمال)، سودری (Sudri – جنوب)، اُستری (Austri – شرق) و وستری (Westri – غرب) بود، که امروز به شکل جهات جغرافیایی شناخته میشوند.
برای تامین روشنایی دنیای خلق شده، خدایان از سرزمین آتش جرقههایی برداشتند که ستارهها از آنها ایجاد شدند. دو ستاره در بین این جرقهها بسیار زیبا بودند که خدایان آنها را به ارابههای طلایی بستند، این دو ستاره همان خورشید و ماه (مردمان نورس باستان خورشید و ماه را از یک جنس میدانستند) بودند.
برای قرار گرفتن این دو ستاره زیبا در آسمان خدایان سوارانی را برای این ارابهها انتخاب کردند، ارابه خورشید را سُل (Sol) و ارابه ماه را مانی (Mani) به سمت آسمان هدایت میکردند.
با قرار گرفتن ماه و خورشید در آسمان، روشنایی دنیا را دربرگرفت و این امر موجب عصبانیت غولهایی شد که در شمال در سرزمینی به نام یوتنهیم (Jötunheim – سرزمین غولها) مستقر بودند و آنها برای برگرداندن تاریکی به دنیا دست به کار شده و دو گرگ غول پیکر به نامهای اسکال (Skoll) و هاتی (Hati) را مامور دنبال کردن ارابههای ماه و خورشید کردند.
مردمان نورس معتقد بودند که زمان خورشیدگرفتگی و ماهگرفتگی اسکال و هاتی موفق به جلو زدن از ارابهها شده و آنها را به دندان میگرفتند در این زمانها مراسمی برگزار میشد که مردم دور هم جمع شده و همگی داد و فریاد سر میدادند تا گرگها بترسند و شکارشان را رها کنند. همانطور که هفته گذشته گفتیم، شروع رگناروک با به دام افتادن و بلعیده شدن ماه و خورشید توسط این دو گرگ شکل گرفته و دنیا در تاریکی و خلا مطلق فرو میرود.
اودین از جنازه ایمیر موجودات متعددی خلق کرد و به هر یک از آنها هوش، قدرت و مکانی برای زندگی داد. گروه اول موجوداتی با ذات و طبیعتی فریبکار بودند، اودین آنها را به سرزمینی در زیر زمین فرستاد. آنها موجوداتی بودند نظیر دورفها، نومها (موجوداتی کوچک و شبه انسان که در اعماق زمین زندگی میکردند و توانایی کیمیاگری و مقاومت در برابر جادو رو داشتند).
- ترولها (موجوداتی که به شکل گروهی در دل کوهها و غارها زندگی میکردند. از لحاظ ظاهری بسیار بزرگتر یا کوچکتر از انسان، زشت و تاحدودی خنگ هستند. این موجودات روابط خوبی با انسان ندارند و در دورترین جای ممکن از انسانها زندگی میکنند.)
- کُبُلدها (ارواحی که میتوانند به شکل انسان، حیوان یا آتش دربیایند و اندازهای مثل بچه انسان دارند. میتوانند بیآزار باشند اما در خیلی از موارد کشتیها، خانهها یا افراد را برای سرگرمی خود به تسخیر درمیآورند).
نام سرزمین این موجودات اَسوَرتاَلفهیم (سرزمین اِلفهای سیاه) بود و موجوداتی که در آن مستقر شدند انرژی و زمان خود را صرف کشف اسرار زمین میکردند.
گروه دوم موجوداتی با ذاتی ظریف، مهربان و زیبا بودند که وارد اَلفهیم (سرزمین اِلفها) شدند که در هوای بین آسمان و زمین قرار داشت. آنها موظف به مراقبت و دوستی با گیاهان و حیوانات در زمین و آسمان شدند. موجودات مستقر در این سرزمین متشکل بودند از:
- اِلفها (موجوداتی شبه انسان، با گوشهای نوک تیز و اندامی کشیده و زیبایی بیش از حد که قادر به صحبت با گیاهان، سایر جانوران، زمین و... بودند)
- پریها (ارواحی که ظاهری مانند انسانی بالدار دارند و میتوانند اندازهای خیلی کوچک تا هماندازه انسان داشته باشند. قدرت جادویی زیادی دارند و میتوانند با انسانها دشمن یا دوست باشند.)
اودین همچنین با استفاده از دو تکه چوبی که در ساحل دریای خون ایمیر پیدا کرده بود انسان را خلق کرد و خدایان هر یک هدایایی نظیر روح، هوش، قدرت جسمانی و ... را به آنها عطا کردند. اودین محل زندگی آنها را میدگارد (سرزمین میانه) انتخاب کرد. آنها وظیفه پرستش خدایان را داشتند و خدایان در ازای آن به آنها کمک کرده و از آنها حفاظت میکردند.
در نهایت با مستقر شدن تمام موجودات اودین برای خود و خانوادهاش سرزمینی به نام اَزگارد در بالاترین نقطه خلقت ایجاد کرد. خدایان در این سرزمین مستقر شده و انجمنی برای رسیدگی و تصمیمات در این سرزمین شکل گرفت. پلی از رنگینکمان میدگارد را به اَزگارد متصل میکرد. اودین ریختن خون در داخل مرزهای این سرزمین را ممنوع اعلام کرد. خدایان در این سرزمین با صلح و آرامش زندگی میکردند که به این دوره از زندگی "عصر طلایی" میگویند.
گروه دیگری از خدایان که مایل به ماندن در اَزگارد نبودند از خدایان اِسیر (Aesir Gods) جدا شده و برای خود سرزمین دیگری ساختند. به این خدایان وانیر (Vanir) و به سرزمین آنها واناهیم (Vanaheim) میگویند.
مشابه تمام تمدنها مردمان نورس هم ایدههایی برای اتفاقاتی که بعد از مرگ میافتد داشتند. آنهایی که در میدان نبرد و با افتخار میمردند در والهالا (Valhalla) که در اَزگارد قرار داشت به کنار خدایان میرفتند و انسانهایی که زندگی خود را صرف دزدی و دروغ کرده بودند یا مرگی ننگین داشتند، به نهمین سرزمین اسطورههای نورس یعنی هلهیم (Helheim) منتقل میشدند. این سرزمین توسط هِل، دختر لوکی که زنی نیمه زنده و نیمه مرده بود اداره میشد و هر آنکه وارد این سرزمین میشد دیگر روی شادی را نمیدید.
این سرزمینها هر یک بر روی شاخهها، تنه و ریشههای درخت زبانگنجشک عظیمی به نام ایگدراسیل (Yggdrasil – درخت زندگانی) قرار گرفته بودند. ریشههای آن در سرزمین یخ و نوک شاخههایش سرزمین خدایان یا اَزگارد قرار داشت.
- موسپلهیم : سرزمین آتش و مذاب داغ
- نیفلهیم : سرزمین یخ و مه سمی
- یوتنهیم: سرزمین غولها
- اَلفهیم: سرزمین الفها
- اَسوَرتاَلفهیم: سرزمین الفهای سیاه
- میدگارد: سرزمین انسانها
- اَزگارد: سرزمین خدایان اِسیر
- واناهیم: سرزمین خدایان وانیر
- هلهیم: سرزمین مردگان
بیشتر بخوانید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
می دونین ما ایرانیا به خودمون بها نمی دیم ما اساطیر و افسانه های شگفت انگیزی داریم ولی یونان و نورس رو می خواهیم
در حال حاضر به دلیل مطرح بودن اساطیر نورس و توجهی که توی دنیای سینما و گیم بهشون شده احساس کردیم که میتونه شروع خوبی برای معرفی تخصصی اساطیر باشه اما حتمن اسطورههای ایران به شکل کامل و تخصصی تحت نظر اساتید دانشگاهی انجام میشه.
ولی بد نیست یه مقاله ای راجع به اسطوره های ایرانی منتشر بشه از همه اساطیر مطلب هست از خودمون نیست
داسطان های اساطیری واقعا جالین خواهشا درباره اساطیر یونان هم مقاله بنویسید
بسیار عالی وهیجانگیز ه و من خیلی علاقمندم دست تون درد نکنه عالی عالی
داستان های اساطیری باحالن
الف ها حتی اینجا هم هستن
خیلی زیبا و کامل بود
از نظر شخصی من قشنگ ترین افسانه نورس اینه که لوکی به خاطر حسادت باعث مرگ بالدر میشه و خدایان به عنوان مجازات اونو داخل یه غار به زنجیر میکشن و یه مار بالای سرشه که تا ابد زهرشو روی صورتش میریزه
سیگین که همسر دومشه فقط یه کاسه کوچیک داره که تا وقتی پر از سم بشه اونو بالای سرش نگه میداره و وقتی که خالیش میکنه چند قطره روی صورت لوکی ریخته میشه و فریاد پر از درد اون باعث زمین لرزه میشه
خلاصه مفهومش میشه عشق و وفاداری که به نظرم خیلی قشنگه
عالییییی
زیباست
ولی غم انگیزه که واقعی نیست و ممیشه دید این چیزها رو
درخت زندگی چرا در همه دین های قدیمی وجود داره خیلی جالبه این قضیه
قدیمیترین سند رو پیدا کن، بقیه از روی اون اسکی رفتن...
ایین مانوی اسکی رفتن