نقد سریال The Last of Us | قسمت اول
خبر خوب برای طرفداران بازی: اولین قسمت سریال مورد انتظار «The Last of Us» نمایانگر این است که سازندگان «آخرین بازمانده از ما» بر اساس بازی فوقالعاده استودیو ناتیداگ خوشبختانه شکست نخوردند؛ در واقع این ...
خبر خوب برای طرفداران بازی: اولین قسمت سریال مورد انتظار «The Last of Us» نمایانگر این است که سازندگان «آخرین بازمانده از ما» بر اساس بازی فوقالعاده استودیو ناتیداگ خوشبختانه شکست نخوردند؛ در واقع این اپیزود گویای یک اقتباس خوب از صنعت بازی به سینما یا در این اثر به یک سریال تلویزیونی است. در ادامه با نقد قسمت اول سریال The Last of Us همراه ویجیاتو باشید.
سالها پیش «ویلیام هگنباتوم» و رابرت دووراک که به دنبال خلق سرگرمی بودند، اولین بازی ویدیویی را در سال 1958 میلادی ساختند. بازی «تنیس برای دو نفر» بیش از هر چیز یک اثر پیش پا افتاده بود که برای سرگرمی بیهوده و گذراندن وقت ایجاد شده بود. اما با گذشت زمان، بازیهای ویدیویی بهعنوان یک رسانه مراحل متعددی را طی کردند و به تدریج تکامل یافتند تا جایی که به بخشی ضروری از فرهنگ جهانی و شکلی از هنر تعاملی مدرن تبدیل شدند. امروز پیچیدگی آنها و سهولتی که میتوانند ما را به جهانهای تخیلی بکشانند، عامل تجربهای منحصربهفرد است که در آن ما از پالت رنگارنگی از متنوعترین احساسات عبور میکنیم.
با این تفاسیر، همه اینها و کمی بیشتر را میتوان در نمونه بازی معروف «The Last of Us» محصول سال 2013 مشاهده کرد. این بازی از زمان انتشار خود باعث خوشحالی و شگفتی منتقدان و میلیونها بازیکن در سراسر جهان شده است و به درستی میتوان ادعا کرد که یکی از بهترین بازیهای دهه اخیر است. با وجود این، تصمیم شرکت تلویزیونی HBO برای اجرای یک اقتباس لایو اکشن از بازی ویدیویی به همین نام، با شک و تردید قابل توجهی از سوی اکثر طرفداران مواجه شد.
علت این شک و تردید گذشته سیاه اقتباسهای سینمایی از روی بازیها بود. این یعنی، تلاشهای قبلی برای اقتباس از بازیهای ویدیویی مختلف در پرده بزرگ سینما در بهترین حالت منجر به دستاوردهای متوسطی شد که به سرعت در معرض فراموشی سینمایی و عمومی قرار گرفتند. اما با قضاوت آن چه در قسمت اول این سریال شاهد آن بودیم، به نظر میرسد که این نفرین تاسف بار سرانجام شکسته شده است. نکته مثبت این اپیزود آن است که از همان ابتدا، The Last of Us به عنوان یک راهنمای با کیفیت عمل میکند که نه تنها بیننده را به طور کامل در سفر تاریک و بی رحمانه بشریت به گِل نشسته راهنمایی میکند، بلکه به او نشان میدهد که چگونه از تاریکی به سمت نور خارج شود.
قسمت اول The Last of Us وظیفه جهان سازی و سفره آرایی زیادی دارد. سریال باید شخصیتهای خود، به ویژه جوئل (پدرو پاسکال) را معرفی کند و باید قوانین خاصی را در این منظره جهنمی پسا آخرالزمانی ایجاد کند. نتیجه این عمل چشمگیر و کارآمد است. واضح است که کریگ مازین و نیل دراکمن قوانین این ژانر را درک میکنند، و واضح است که HBO مبلغ قابل توجهی را برای تولید سریال سرمایه گذاری کرده است. این یک زمین بازی تمیز برای نمایش دنیایی مخوف است.
مطمئناً، اپیزود اول با عنوان «وقتی در تاریکی گم شدی» فهرستی از کلیشههای فیلم زامبی را در بر میگیرد. در واقع سازندگان این اثر به خوبی میدانند که باید زیرساختهای مشخصی برای داستانی که میخواهند تعریف کنند، ساخته شود. بنابراین، اپیزود اول 80 دقیقهای با آرامش صحنههای آشنای فروپاشی اجتماعی، ناآرامیهای شهری، و هرجومرج وحشتناک را طی میکند.
بیشتر داستان این سریال در سال 2023 اتفاق میافتد، دقیقاً 20 سال پس از شیوع یک عفونت مرگبار که تقریباً تمدن بشری را نابود کرد. هاگهای قارچی مرگبار مسئول یک عفونت هیولایی هستند که افراد را به موجوداتی تشنه به خون و زامبی مانند تبدیل میکند که تنها وظیفه آنها گسترش بیشتر یک عفونت است. در قسمت اول، بیننده به همان ابتدای آلودگی یعنی در سال 2003 باز میگردد، زمانی که با یکی از شخصیتهای اصلی آشنا میشود.
جوئل میلر (پدرو پاسکال) یک کارگر ساختمانی و پدری مجرد است که سعی دارد زندگی مناسبی را برای خود و دخترش فراهم کند. اما ریتم معمول زندگی آنها توسط یک بیماری همهگیر که باعث فروپاشی کامل همه شهر میشود، همه چیز را دچار یک چالش ناگهانی میکند. با گذشت زمان، جوئل به زودی متوجه میشود که یک جنون مرموز تمام شهر را فرا گرفته است؛ و اینجاست که او وحشت کرده و سعی میکند به کمک برادرش تامی (گابریل لونا) دختر جوانش سارا (نیکو پارکر) را به هر قیمتی به مکانی امن ببرد. اگرچه این دو برادر توانا بودند، اما نمیتوانستند تصور کنند که این عفونت چقدر قدرتمند است و اگر میخواستند زنده بمانند باید چه هزینه وحشتناکی بپردازند.
اما پس از یک مقدمه بسیار پرتنش و تماشایی، داستان سریال به زمان حال یعنی سال 2023 باز میگردد؛ در دل این سال جامعهای که ما میشناسیم دیگر وجود ندارد و درصد کمی از بشریت که موفق به جلوگیری از ابتلا به این بیماری شدند، بیشتر در استحکامات انبوه پناه گرفتند، قرنطینههایی که در آن یک رژیم نظامی سختگیرانه حاکم است. جوئل و شریک زندگی اش تس (آنا تورو) قاچاقچیانی هستند که به روشهای مختلف سعی میکنند لوازم گرانبهایی را که برای بقای خود لازم است به دست آورند. در این میان زندگی سخت در قرنطینه به دلیل درگیریهای مسلحانه بین ارتش حاکم و یک جنبش مقاومت چریکی دشوارتر شده است.
به دلیل شرایط جنگی، رهبر فایرفلای به نام مارلین (مرل دندریج) مجبور میشود به جوئل و تس یک وظیفه ارزشمند محول کند: بردن یک دختر کم سن و سال به نام الی (بلا رمزی) به دفتر مرکزی فایرفلای در آن سوی کشور آمریکا. سفر آنها هر چیزی جز یک ماجرای ایمن خواهد بود و در راه رسیدن به مقصد، جوئل و الی با دنیایی بی رحم روبرو میشوند که در آن خطر نه تنها توسط هیولاهای آلوده، بلکه توسط شر پنهان شده در افراد معدودی که جان سالم به در بردهاند نیز به همراه خواهد داشت.
این درام ترسناک نه قسمتی توسط نیل دراکمن و کریگ مازین نوشته شده است. دراکمن یکی از نیروهای خلاق اصلی در ایجاد بازی ویدیویی اصلی بود، در حالی که مازین برای عموم مردم از طریق مینی سریال فوقالعاده و پر جایزه «چرنوبیل» شناخته شده است. بنابراین، اگر بخواهیم این سریال را با اولین قسمت زیره تیغ تیز نقد ببریم، باید گفت با تماشای این اپیزود 80 دقیقهای، تیم دو نفره دراکمن و مازین واقعاً کار خوبی در خلق یک جهان پساآخرالزمانی کردند و همزمان یک اثر پر تنش، وحشتناک و به طرز عجیبی زیبا خلق کردهاند.
فراموش نکنید فیلمهای زامبی یا سریالهای با موضوع ویروس قارچی دوام میآورند زیرا بازی با قراردادهای این ژانر سرگرمکننده است: احساس ترس و ناراحتی فزاینده، نماهایی از جمعیت وحشت زده که در فضاهای آشنا میدوند، حتی تصاویر هواپیماهایی که از آسمان سقوط میکنند. همه این موارد در اپیزود اول این سریال کنار هم چیده شده است.
شروع سریال و نمایش اولین نشانههای آلودگی و اولین تصاویر از انسانهای زامبی شده واقعا وحشتناک است و فرار ناامیدانه قهرمانان اصلی در میانه وحشت عمومی با باورپذیری جذابی به تصویر کشیده شده است که در برخی لحظات شبیه به تصاویر واقعی وحشتناک میشود. نمایش سه خط زمانی متفاوت با وجود مدت زمان غیر معمول یک ساعت و نیم، در اولین اپیزود سریال The Last of Us هرگز ذرهای از توجه شخصی من را از دست نداد. در کل اپیزود حتی یک فریم اضافی وجود ندارد و شایان ذکر است که کادربندی زیبا در برخی لحظات کپی برابر اصل کامل برخی صحنهها از قالب خود بازی است که مطمئناً مورد توجه کسانی قرار خواهد گرفت که آن را بازی کردهاند.
لازم به ذکر است که بخشی از موسیقی استادانه سریال، درست مانند بازی ویدیویی، دوباره توسط آهنگساز برنده اسکار گوستاوو سانتائولایا (برنده اسکار برای فیلم کوهستان بروکبک) تولید شده است؛ که این نیز یکی از نکات مثبت اپیزود اول سریال است. اما جدا از نکات فنی عالی و البته شخصیتسازی بسیار تماشایی، بازیگران نیز از تیم عالی پشت دوربین عقب نیستند، که پدرو پاسکال و بلا رمزی را میتوان با وجدان آرام از بین آنها جدا کرد. تماشاگران اولین بار توانستند بازی عالی پدرو پاسکال محبوب را در سریال مندلورین و فیلم زن شگفتانگیز تماشا کنند، در حالی که بلا رمزی هنوز بیشتر به خاطر بازی در سریال پرطرفدار Game of Thrones شناخته میشود.
هر دوی آنها با بازی خود در اولین اپیزود سریال، نه تنها مهارتهای بازیگری خود را نشان دادند، بلکه شیمی عالی و درک عمیق تری از نقشهای پیچیده خود را نیز به نمایش گذاشتند. جهانی که از طریق چشمان آنها دیده میشود برای بیننده غیرقابل انکار ترسناک و هولناک و در عین حال بسیار آشنا خواهد بود. اما اگرچه این احتمال وجود دارد که این سریال داراییهای زیادی از منظر نکات داستانی و احساسی داشته باشد، ولی یکی از بزرگترین آنها قطعاً در جهانی بودن آن و پیامی است که سعی دارد منتقل کند. وحشت و تجربههایی که جوئل و الی از سر میگذرانند در واقع بازتابی از زخمها و ترسهای عمیق ما هستند.
برای مثال: چندی پیش، جهان کرونایی به ما نشان داد که یک بیماری همه گیر تا چه حد میتواند جامعه را تغییر دهد و هر بخشی از زندگی و حیات ما را مختل کند، حتی تا حدی که زندگی ما را به خطر جدی بیندازد. فراموش نکنید انسانها در پیچیدگی بیپایان خود قادر به خودخواهی و کینه توزی باورنکردنی در لحظات رنج یا ترس هستند؛ و تنها برای برانگیختن شفقت و همدلی در لحظهای کاملاً غیرمنتظره دست به کاری که نباید میزنند.
اکنون سریال «آخرین بازمانده از ما» به نظر روی موج همین ایده سوار است. همه اینها The Last of Us را در قالب یک بازی ویدیویی زینت داده است، و همین شانس وجود دارد که HBO بتواند همان را در اقتباس خود از بازی ارائه دهد. این سریال داستانی درباره ماهیت تمدن است. به طور خاص، این داستان در مورد پیوندهایی است که بین مردم شکل میگیرد، شبکهها و ارتباطاتی که در خدمت ساختارهای بزرگتر ایجاد میشوند: واحد خانواده، دولت، روابط. این مجموعهای نسبتاً جهانی از موضوعات است، اما به نظر آنها قانعکننده هستند.
صرف نظر از اینکه این بازی ویدیویی را بازی کردهاید یا برای اولین بار است که در مورد آن میشنوید، The Last Of Us شایسته توجه شماست. شناخت یا عدم شناخت شما از اثر اصلی به هیچ وجه بر لذت بردن شما از این سریال به مدیریت شبکه HBO تأثیر نمیگذارد. سریال The Last of Us داستانی است که شاید قبلا میلیونها بار آن را دیدهاید. داستانی که ما را در یک سقوط آزاد، در شکوه کامل هرج و مرج و خودخواهی فرو میبرد، و سپس تلاش ما برای غلبه و برخاستن از آن را به بهترین شکل توصیف میکند.
در نتیجه باید گفت: اولین اپیزود سریال The Last Of Us چیزی بیش از ارائه یک چیدمان عالی برای شروع این مجموعه است. این قسمت اولین نشانهها از رابطه فوقالعاده جوئل و الی را به ما میدهد. این رابطه ستون فقرات بازیها است و در اینجا برای سریال نیز تفاوتی ندارد. همه به الی علاقه مند هستند (به دلایلی که بعداً متوجه میشوید)، و جوئل باید او را در قلمرو خطرناکی که پر از زامبیها و انسانهای خطرناک است، همچون شبانی که گله گوسفند را همراهی و هدایت میکند، چوپانی کند.
نکته اینجاست که مانند سریال The Walking Dead، انسانها ممکن است خطرناکتر از هر چیز دیگری باشند. این رویکرد، این داستان و از اساس بازی با چنین ژانری جدید یا رادیکال نیست؛ با این حال، این یک زاویه مؤثر و هوشمندانه در منطقی است که زیربنای این شکل از داستانها است.
در مورد آنچه در آینده به نمایش گذاشته میشود، تنظیمات کافی برای افرادی که هرگز این بازیها را بازی نکردهاند وجود دارد تا از The Last Of Us لذت ببرند. با این حال، برای لذت بردن از این سریال یا قسمت اول آن، نیازی به بازی کردن ندارید. کریگ مازین و نیل دراکمن، به عنوان سازندگان این اثر، به روندی که سطحی جدیدی از خلاقیت را به یک سریال پسا آخرالزمانی میافزاید، انسانیت میبخشند. در نتیجه از همان ابتدا، The Last Of Us یک گام بزرگ و رو به جلو برای تلویزیون و این ژانر است.
همچنین اگر طرفدار بازی لست آو آس هستید، میتوانید داستان the last of us 2 را به صورت کامل از ویجیاتو مطالعه کنید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اسپویل بازی و سریال
سربازی که به جول و تامی شلیک کرد، شاید حتی دوقیقه بیشتر هم حضور نداشت، ولی یکی از بزرگترین تراژدیهای ویدئو گیم رو رقم زد
به نکته فوق ظریفی اشاره کردی
فوق العاده بود
ده دقیقه وسطش یکم داشتم میگفتم با خودم که چرا دارم خسته میشم که دوباره خوب شد و واقعا لذت بردم
فکر نمیکردم اینقدر خوب شروع کنه
امیدوارم همینطوری خوب پیش بره و این طلسم اقتباس رو بشکنه
قطعا به عنوان یک فن سری لست او آس دیدن اسم gustavo santaolalla توی تیتراژ پایانی و شنیدن موسیقیش توی سریال برام واقعا با ارزش بود .
من به شدت کلا مخالف اقتباس از بازی ها هستم این اول از همه. دوم هم دوست ندارم بازی مورد علاقم رو بد ترین شکل ممکن نشون بدن . سوما با دیدن انتخاب بازیگر ها(خصوصا الی) کلا فاتحش رو خوندم، و قصد هم نداشتم ببینم.
اما کاملا اتفاقی توی آپارات دیدم و گفتم بزار حالا یه نگاه بندازم و خب دیدم تا آخر و . . .
نمیخام اعتراف کنم ولی . . . متاسفانه خوشم اومد:)
اولش جول زد تو ذوقم ولی بعدش نظرم عوض شد و بنظرم خیلی خوب بازی کرده و کاملا حس رو به مخاطب میرسونه، تامی و سارا هم خوب بودن. تس هم گرچه اصلا شبیهش نبود ولی بنظرم بدک نبود.یه نکته جالبی هم که دیدم این بود که تقریبا لباس شخصیت ها همرنگ و شبیه توی بازی بود و خب این میتونه کمک کنه بیشتر اون حس وفادار بودن به بازی رو نشون بده و همچنین یکسری تغیراتی توی روند اتفاقات ایجاد شده که بنظرم بد نیست ولی باعث نشده که کلیت سناریو داستان تغیر کنه.
و اما اِلی . . .
اگه بخایم به چهره اش توجه نکنیم باید بگم خیلی خوب بازی کرده و قشنگ اون شخصیت تخس الی رو تو خودش داره.
خلاصه که نمیخوام اینو بگم ولی خیلی خوب بود.
به عنوان کسی که بازی رو از طریق واکترو ها تماشا کرده ام ، دیدن این یکی به عنوان یه سریال عالی بود ، نقش سارا و تامی خیلی پررنگ تر شده اند و این وسط چندین بازیگر و سکانس ریز و درشت و عالی رو دیدم .
امیدم به بلا رمزی هم کمی بالا رفت امیدوارم تو قسمت های بعدی خودشو ثابت کنه
من خودم خیلی خیلی از انتخاب پدرو پاسکال به عنوان نقش جول خوشحال شدم و انتظار عملکرد خوب رو ازش داشتم که تونست به بهترین انتظارها رو برآورده کنه
به عنوان قسمت اول شروع خوبی داشت شخصا خیلی خوشم اومد که مو به مو بازی رو کپی نکردن و سیر رسیدن شخصیت ها به هم با بازی تفاوت های داشت
اما
اما
زیاد از بازی بلا رمزی خوشم نیومد(حداقل تو این قسمت) به نظرم میتونستم بازیگرای بهتری انتخاب کنن(هر چند فعلا اوله کاره و هنوز مونده تا به صورت کامل بشه در موردش قضاوت کرد)
نمره من به این قسمت:۹ از ۱۰
به نظرم بازیگر جوئل به بهترین نحو ممکن انتخاب شده ولی الی همممممم نه بلا رمزی رو نیستم
اونایی که دیدن بگن خوبه یا نه ؟
بدون شک برای اپیزود اول خیلی خوبه
انگار خود بازیه ولی فیلمش کردند
بازی های ناتی داگ همینطوری شم فیلمن
قبول کنید
پدرو پاسکال واقعا جوئل خفنی هست
گابریل لونا واقعا نقش تامی برازندشه
اگر یه کوچولو به فیسش ارفاق کنیم رمزی همون الی مورد نیاز ماست و زیبا نقش این بچه تقس رو بازی می کنه
نیکو پارکر هم بد نبود بازیش و ایراد خاصی نمیشه ازش گرفت
یه سری تفاوت های کوچولو بین گیم و سریال وجود داره که این تفاوت ها به نظرم واقعا باعث بهتر شدن سریال شده
مثلا تو سریال به نظر می رسه جول و تس رابطه عاشقانه دارند که تو گیم چنین چیزی نبود
من زیاد نتونستم با تس ارتباط بگیرم اما بازیگر خوبی براش انتخاب کردند
از تیتراژ و موزیک هم نگم براتون که هر چی بگم کم گفتم
در کل به نظر می رسه با یه شاهکار طرفیم
بازیگر تس واقعا بازیگره خوبیه با توجه به نقش هایی که بوده
پیشنهاد میدم برای آشناتر شدن باهاش سریال شکارچی ذهن رو ببینی که یکی از بهترین بازی هاش بوده
حرفت رو قبول دارم
و من نگفتم بازیگر بدیه
منظورم اینه که من نتونستم باهاش ارتباط بگیرم تو این قسمت
شاید قسمت بعدی شرایط فرق کنه
سکانس مرگ سارا فرقی نداره توی بازی باشه یا فیلم
در هر صورت اشک آدمو در میاره