نقد فیلم Marlowe | کارآگاه مارلو نوآر
آیا این فیلم یک اکشن جدید از «لیام نیسون» است؟ خیر؛ پس ما با چه اثری روبرو هستیم؟ این یک داستان پلیسی با برخی عناصر اکشن در مورد کارآگاه کلاسیک «فیلیپ مارلو» خلق شده توسط ...
آیا این فیلم یک اکشن جدید از «لیام نیسون» است؟ خیر؛ پس ما با چه اثری روبرو هستیم؟ این یک داستان پلیسی با برخی عناصر اکشن در مورد کارآگاه کلاسیک «فیلیپ مارلو» خلق شده توسط رماننویس معروف آمریکایی ریموند چندلر، یکی از برترین نویسندگان رمان جنایی و پلیسی در تاریخ ادبیات داستانی است. پس اگر معرفی یک اثر متفاوتتر از ستاره باسابقه سینمای اکشن میخواهید، در ادامه با نقد فیلم Marlowe همراه ویجیاتو باشید.
خلاصه داستان: در اواخر دهه 1930میلادی، کارآگاه خصوصی فیلیپ مارلو (لیام نیسون) استخدام میشود تا معشوق سابق یک وارث جذاب را پیدا کند که ناپدید شده است.
آشنایی با شخصیت و گذشته سینمایی آن: شخصیت تخیلی فیلیپ مارلو که توسط نویسنده آمریکایی ریموند چندلر خلق شده است، یک کارآگاه خصوصی با معیارهای اخلاقی خاص خود است. این شخصیت فراتر از ادبیات داستانی بیش از هر چیز از طریق تعابیر همفری بوگارت در «خواب ابدی» هاوارد هاکس در سینما محبوب شد و توسط اجرای الیوت گولد که در «خداحافظی طولانی» رابرت آلتمن نقش مارلو را ایفا کرد به اوج رسید.
در حالی که اقتباس هاوارد هاکس در دهه 1940 میلادی دنیایی سخت با یک قهرمان بدبین در سبک فیلم نوآر کلاسیک ایجاد کرد، نسخه دهه 1970 رابرت آلتمن به عنوان یک ساختارشکنی طنز با یک ضدقهرمان تقریبا ناشیانه برای مخاطب سینمایی شناخته شد. اما فیلم جدید «مارلو» با فیلمنامهآی که توسط ویلیام موناهان نوشته شده است، بر اساس هیچ یک از آثار چندلر نیست، بلکه بر اساس رمانی به نام بلوند با چشمان سیاه است که در سال 2014 توسط نویسنده ایرلندی جان بانویل با نام مستعار بنجامین بلک بر اساس قطعهای توسط چندلر منتشر شد.
در همین ابتدا برای توصیف فیلم باید بگویم: «مارلو» به کارگردانی نیل جردن و با بازی لیام نیسون و دایان کروگر به دلیل نداشتن سرگرمی است که قابل توجه شده است. اما این به چه معنی است؟! این حرف یعنی فیلم مارلو یک اثر نوآر بدون تعلیق هیجانانگیز با دیالوگ زیاد و اکشن خیلی کم است. گاهی فیلمهایی تولید میشوند که به نظر میرسد صرفاً برای پر کردن خلاء یا شکاف موجود در یک ژانر در حال فراموشی ساخته شدهاند تا نیاز به نزدیک شدن به این خلاء ترسناک را کمی جبران کنند. آثاری که از نظر ساخت و اجرا اشتباه میکنند و اکثراً طبق قوانین فیلمهای پرفروش بزرگ یانکیهای هالیوودی ساخته میشوند، آنهایی که سعی میکنند آن پنجرههای خالی بیلبوردها را پر کنند.
به عنوان یک مثال کوچک برای درک بهتر این موضوع، میتوانیم به خاطره فیلم ترسناک و ساده لوحانه «Mortdecai» اشاره کنیم که مقایسهای بهتر برای درک این آثار انجام میدهد. اگرچه این دو فیلم (مارلو و موردکای) در ژانرهای متفاوتی هستند، اما هر دو به یک سرنوشت مشابه دچار شدهاند. مارلو اثری است که در پشت سبک و داستان آشنای خود سینما را بررسی میکند، پشت قابها و نماهای کلاسیک مینشیند و در قالب هیجانانگیز (اگر بتوان آن را اینطور نامید) پروندهای از راز سیاه و تاریکی را که در پشت زندگی بزرگترین ابر تهیهکننده سینمای آمریکا نهفته است، بررسی میکند.
بنابراین، برخلاف تصوری که من از این اثر داشتم، نتیجه آن فیلمی بلند است که فقط برای پر کردن ویترینها و بیلبوردها ساخته شده است. اثری که نه در تجارت سینمایی موفق است و نه در فرم هنری خود به جایگاه مناسبی خواهد رسید. اثری فاجعهبار با ساختار ضعیف و با روایت و تکنیکی به همان اندازه ناچیز که استعدادهای خود را به معنی واقعی هدر میدهد. من به عنوان یک مخاطب نمیدانم پر کردن ویترین و پوسترهای کلاسیک در کجای سینمای جهان کافی است؟! زیرا این کار ورای این پوسترها و یک لیام نیسون کماکان خسته اما جذاب هیچ چیز شگفتانگیزی ندارد: تعلیق ضعیف است و کنش خاصی نیز در فیلمنامه آن وجود ندارد.
نیل جوردن به عنوان کارگردان گذشته خوبی دارد؛ آثاری مانند «Mona Lisa» یا «The Crying Game» و البته فیلم موفقی چون «مصاحبه با خونآشام» و چند اثر شاخص دیگر به ما میگوید که نیل جوردن کارگردان بیتجربه یا ناآشنایی به سینما نیست. اما در این اثر خاص، جوردن سعی کرده است فیلم خود را از «فیلم نوآر معمولی» متمایز کند. با این حال، در نهایت، او چیزی متحرک یا بکر ارائه نمیکند. مارلو هیچ چیز جدیدی به سبک نوآر نیز نمیدهد.
مارلو، با تصویری از یک بلوند با لباس قرمز که در دفتری نشسته است آغاز میشود. دوربین به آرامی حرکت میکند، و همانطور که در ادامه سکانس میبینیم در حال تماشای منظره ساختمان مقابل هستیم، پردههای ونیزی دید ما را پنهان کرده است. اما دوربین کمی دیگر عقب میکشد و اینجاست که ما به عنوان مخاطب مردی ژولیده را مییابیم که سیگار میکشد و در دفتر سایهدارش به بیرون از پنجره نگاه میکند و نامش همزمان روی در شیشهای مهآلود چاپ شده است.
در این سکانس آن خانم قرمز پوش یک شاه ماهی قرمز بسیار کوتاه (به معنای واقعی کلمه) است، اما بقیه چینش صحنه اینطور نیست. در همان دقیقه اول، مارلو به سرعت از طیفی از موضوعات فیلم نوآر کلاسیک عبور میکند و فوراً به تماشاگر میگوید که این فیلم در حال ورود مستقیم به سبک نوآر است. البته بدون نئو نوآر، نئون نوآر، نوآر علمی تخیلی یا هر نوع دیگر از این ژانر. بنابراین نیل جوردن تمام فکر خود را روی این چینش نوآر بودن گذاشته است و از فیلمنامه قابل دفاع خبری نیست.
پس اگر یک فیلم نوآر خوب با داستانی تماشایی میخواهید، کماکان فیلمهای «اورسون ولز» و افرادی چون «هاوارد هاکس» را بررسی کنید. اما فیلمنامه این اثر نیز به اندازه کافی طراوت به دل شخصیتهای خودش نمیآورد و طرح داستانی که کلاسیک و تقریباً بیش از حد پیچیده و حیلهگر است نیز به اندازه کافی ابلهانه است تا جذاب. هرچند نیسون بدون شک به اندازه خود کاریزما را برای شخصیت عنوان به ارمغان میآورد. برخی از ویژگیهای مارلو، مانند علاقهاش به بازیهای قدیمی شطرنج، علاقهاش به سیگار و ویسکی یا نگرش نسبتاً بیتفاوت او نسبت به پول، گاهی اوقات به طور گذرا در این فیلم نشان داده میشود، اما کافی نیست.
اما شاید بگویید علت این ضعفها چیست؟ در اجرا، مارلو آنقدر درهم و برهم است که نمیتواند به عنوان یک معمای خوب یا یک نوآر خوب عمل کند. چند عامل بر این موضوع تأثیر میگذارند، اما احتمالاً بزرگترین آنها ساختار فیلم و سرعت تأسفبار آن است. صحنهها اغلب از هم جدا میشوند، هم در لوکیشن و هم در طرح پرش میکنند، و بیننده را دچار یک سردرگمی میکنند که اکنون شخصیتها کجا هستند و چه اتفاقی میافتد.
شاید نگرفتن دست بیننده در یک معمای پیچیده عالی است، اما کارگردان، نیل جردن، دست ما را رها نمیکند؛ او دور میشود، سرعت میگیرد، گوشهای را میپیچد و سرعتش را کم نمیکند. شخصیتها، نقاط طرح و حتی سکانسهای اکشن مانند این که کودکی آنها را شلخته به هم چسبانده است از صحنهای به صحنه دیگر وارد و خارج میشوند. فراموش نکنید یک فیلم جنایی واقعی به شما اجازه میدهد تا مسائل را همراه با کارآگاه حل کنید، اما مارلو آنقدر این موضوع را زیر سوال میبرد که در نقطهای نزدیک به پایان، یک شخصیت چیزی را روایت میکند تا کل داستان فیلم را توضیح دهد.
این سبک روایت یک خطای تاکتیکی است؛ چون همه چیز خیلی بد است زیرا با یک نیسون درگیرتر و کارگردانی بهتر، این اثر میتوانست به یک فرنچایز بسیار سرگرمکننده تبدیل شود. در عوض، فیلم بسیار شبیه اثری هدر رفته و بدون ایدهای درست است. به طور کلی، معایب مارلو بسیار بیشتر از جوانب مثبت است. فیلم از کارگردانی متناقض رنج میبرد و از ستارهای که احساس میکند به طرز دردناکی برای مدیریت فیلمنامهای که به او داده شده، مجهز نیست.
بهعنوان کسی که فیلم نوآر و تغییرات مختلف آن را دوست دارد، به سراغ «مارلو» رفتم، زیرا میدانستم که دقیقا جزئی از همان جمعیتی هستم که فیلم در هدف آن قرار گرفته است. اما متاسفانه این یک شکست ناامیدکننده است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.