در یک داستان کلاسیک ابرقهرمانی، یک جنایت کار، بیگانه فضایی، شیطان، تاجر شرور یا گونهای هیولای نامشخص به بیگناهان حمله میکند. سپس نوبت یک شخص با لباس ویژه ولی مضحکی میرسد تا به نجات بیگناهان بپردازد. این سادهترین تعریف از روایتهای ابرقهرمانی کلاسیک است که البته مردم دوستشان دارند. با این وجود، برخی نویسندگان پیامدهای این داستانهای بامزه را مورد بررسی قرار دادند تا با زیرژانر کیپ پانک (Capepunk) ماجراهای ابرقهرمانی به چیزی کاملاً متفاوت دست پیدا کنند.
ساختار شکنی یک ژانر شامل پروسه بررسی ویژگیهای مشترک در یک نوع ویژه روایت و کشف کردن عجیبترین المانهایشان میشود. کیپ پانک نیز از ساختار شکنی روایتهای ابرقهرمانی پدیدار شده است.
کیپ پانک (که نامگذاریاش شبیه به سایبرپانک و زیرمجموعههایش است) یک سابژانر یا زیرژانر است که هجو درون دنیایی داستانهای ابرقهرمانی را پوشش میدهد. بیشتر روایتهای کیپ پانکی بر اساس ابرقهرمانانی هستند که در درجه اول به عنوان نمایی متفاوت از دیگر ابرقهرمانان به وجود آمدهاند.

در ابتدای کار، نویسندگان کیپ پانک نیاز داشتند تا به جای روایت ماجراهای واژگون از شخصیتهای محبوب، از شخصیتهای کپی شده از آنها استفاده کنند. داستانهای عادی در این ژانر در واقعیتی جریان دارند که هر چیزی در آن محتمل است. خطوط داستانی اصلی دنیاهای دیسی و مارول برای این گونه روایات غیرممکن خواهند بود چرا که هر چیزی که در آنها اتفاق افتاده باید همیشه حقیقت داشته باشد.
داستانهای کیپ پانکی به طور معمول قهرمانان پیچیده خود را در دنیایی نسبتاً واقعگرایانه به تصویر میکشند. همچنین بیش از ابرقهرمانان شاهد حضور آنتیهیروها، ویلنهای پیچیده و شخصیتهایی که با نقششان کنار نیامدهاند هستیم. سابژانر کیپ پانک همچنین به طور مداوم از ویژگیهای وحشت تماشاچیان یک رویداد اکشن بهره میبرد. به مرور زمان، این زیرژانر توانسته است تا تأثیرگذاری خود را بیشتر کند و تمام رسانههای ابرقهرمانی را تحت تأثیر قرار دهد.
میتوان آلن مور را به عنوان پدر سابژانر کیپ معرفی کرد. با این که مور به خاطر سری Watchman خود مشهور است ولی او چند سال پیش از Watchmen برای نخستین بار به سراغ کیپ پانک رفت. مارولمن (Marvelman) توسط میک آنجلو در سال ۱۹۵۴ به عنوان یک همتای انگلیسی برای هر دوی سوپرمن و شزم (کاپیتان مارول) پدید آمد. این شخصیت ۹ سال در داستانها حضور داشت ولی یک تغییر در قوانین انگلستان باعث شد تا کمیکهای آمریکایی وارد شوند و در نتیجه ناشران محلی عملاً از بین بروند.

آلن مور طرفدار این شخصیت بود و در دهه ۸۰ میلادی فرصتی به دست آورد تا روی این شخصیت کار کند. ولی او نیاز به تغییر نام مارولمن داشت. به این ترتیب، میراکلمن (Miracleman) پدید آمد که مایکل موران (Michael Moran) بالغ را در حال تقلا برای حفظ کردن ازدواجش در حالی که هویت ابرقهرمانیاش درون سرش قرار داشت به تصویر میکشد.
سپس نوبت نیل گیمن رسید تا روی این شخصیت کار کند و او نیز به نوآوری از طریق ساختار شکنی ادامه داد. میراکلمن یک شخصیت واژگون و به شدت محبوب بود تا دوره تازهای از دگرگونیهای هوشمند برای این تم روایی رقم بخورد.
در دوران مدرن، فیلمهای ابرقهرمانی اجتناب ناپذیر به نظر میرسند و در همه جا حضور دارند. فرانچایزهای بزرگ ظاهراً صاحب سالنهای سینما هستند و بخش زیادی از گفتگوهای فرهنگی را طوری در بر گرفتهاند که ویژگیهایِ دیگرِ سینما در آنها غرق میشوند. اما فیلمهایی ابرقهرمانی نیز وجود دارند که در این سیستم سنتی جای نمیگیرند.

فیلم Unbreakable یکی از ابتداییترین نمونهها به شمار میآید که جنبههای منفی ابرقهرمانان را در یک دنیای تیره و واقعگرایانه به تصویر میکشد. جیمز گان (که حالا مسئولیت فیلمهای دنیای دیسی را برعهده دارد) با فیلم Super یک نمونه دیگر از این دست ساختهها را پدید آورد. در Hancock با بازی ویل اسمیت نیز یک روایت نسبتاً واقعگرایانه با سوپرمنی که اخلاقیات پرسش برانگیز دارد را شاهد بودیم.
فیلم Chronicle به سه نوجوان قدرت تلکنسیس میدهد و نمایشی از افتضاحی که پیش میآید را ارائه میکند. Brightburn مستقیم به سراغ تبدیل شخصیت کپی شده کلارک کنت به یک ابرقاتل سریالی رفت. هم اکنون چنین محتوایی عادی شده به نظر میرسد؛ به خصوص وقتی که سازندگان بزرگ به سراغش میروند.
در حالی که مارول و دیسی رقابت بیپایانشان را ادامه میدهند، ابرقهرمانانِ سرراستترِ آنها ویژگیهای کیپ پانکتری به خود میگیرند. هر ساخته متفاوت است ولی چیزی همانند Captain America: Civil War به خوبی در این سابژانر جا میگیرد. این فیلم یک روایت زمینیتر از دنیای سینمایی مارول را پدید میآورد تا شخصیتها و بینندگان در برابر عواقب فیلمهای اونجرز قرار بگیرند.

دنیای دیسی زک اسنایدر حتی بیش از این از ویژگیهای کیپ پانک استفاده کرد. اسنایدر ظاهراً از ایده هر چیز شادی متنفر است و بنا بر این سوپرمن او یک اقتدارگرای خطرناک به نظر میآید که میتواند زندگی هر کسی که در برابرش قرار میگیرد را تهدید کند. البته همان طور که نمایان شد خیلی از مخاطبان دوست ندارند تا پروژهای ابرقهرمانان بزرگ به خودشان نقد وارد کنند.
کیپ پانک نسبت به زیرژانر علمی تخیلی سایبرپانکی که نامش را از آن گرفته گستردهتر است. تقریباً میتوان هر داستان ابرقهرمانی که وقت میگذارد تا به جنبههای غیرواقعی دنیایش اشاره کند را در سابژانر کیپ پانک قرار داد. در دوره سلطه فرهنگی، کنایه تبدیل به یکی از سادهترین روشها برای فاصله گرفتن از وضعیت عادی و همیشگی ساختهها به شمار میآید.
هنوز هم فرصتها و سناریوهای زیادی برای قرار گرفتن روایتهای ابرقهرمانی در مسیرهای دور از انتظار وجود دارد و تا وقتی که مثل بسیاری از دیگر المانهای ابرقهرمانی به تکرار نیفتد، میتواند به جذب مخاطبان ادامه دهد.