۱۰ نبرد پایانی حماسی در فیلمهای انیمیشنی دیزنی
برای خیلیها، انیمیشنهای ساختهی کمپانی والت دیزنی جزو نخستین فیلمهایی بودند که در دوران کودکی تماشا کردهاند. از هنگامی که Snow White and the Seven Dwarfs در سال ۱۹۳۷ برای نخستین بار به نمایش درآمد، ...
برای خیلیها، انیمیشنهای ساختهی کمپانی والت دیزنی جزو نخستین فیلمهایی بودند که در دوران کودکی تماشا کردهاند. از هنگامی که Snow White and the Seven Dwarfs در سال ۱۹۳۷ برای نخستین بار به نمایش درآمد، این ساختهها الهام بخشیدهاند، سرگرم کردهاند و احساسات نسلهای فراوانی را با روایتها، شخصیتها، پویانماییها و موزیکهای خود برانگیختهاند. ولی در بسیاری موارد این نبرد حماسی پایانی ساختههای دیزنی هستند که بهترین بخش انیمیشنها را تشکیل میدهند.
در این نبردهای حماسی پایانی انیمیشنهای دیزنی معمولاً قهرمان و ویلن ماجرا واپسین رویارویی خود را انجام میدهند. دیزنی به خوبی میداند که چگونه با استفاده از این نبردهای حماسی، ساختهی خود را به نقطهی اوج برساند. در این نوشتار، به سراغ ۱۰ نمونه از این نبردهای حماسی خاطرهانگیز ساختههای دیزنی خواهیم رفت.
- 1 Robin Hood: رخنه کردن به کاخ
- 2 Snow White and the Seven Dwarfs: هفت کوتوله به دنبال ملکه
- 3 Tarzan: نبرد جنونآمیز کلیتن در قلمرو گوریلها
- 4 The Great Mouse Detective: درگیری روی ساعت بیگ بن
- 5 Aladdin: جعفر تبدیل به مار میشود
- 6 The Hunchback of Notre Dame: جهنم در نوتردام
- 7 Beauty and the Beast: دیو مقابل هیولا
- 8 The Little Mermaid: خروش دریا
- 9 The Lion King: عمو در برابر برادر زاده
- 10 Sleeping Beauty: ملفیسنتِ اژدها وارد میشود
Robin Hood: رخنه کردن به کاخ
پرنس جان برای این که رابین هود را به یک تله بکشاند، دستور اعدام پدر تاک را میدهد. رابین و جان کوچولو به کاخ جان رخنه میکنند تا هم تاک و دیگر زندانیها را آزاد و هم خزانهی سلطنتی را خالی کنند. هنگامی که سِر هیس رابین هود را میبیند، همهچیز به هم میریزد تا یک رقابت دیوانهوار برای زنده ماندن آغاز شود.
تضاد در این نقطهی اوج سرسامآور است: نیمهی نخست آرام دنبال میشود و طبق برنامه پیش میرود که با دیالوگهای کم و بخشهای ساکت طولانی همراه است. ولی هنگامی که زنگ خطر به صدا درمیآید، انگار که نگهبانان در هر گوشهی کاخ پنهان شده بودند تا رابین و دوستانش مجبور شوند در لحظه تصمیم بگیرند. در پایان، داروغهی ناتینگهام با یک مشعل به رابین هود یورش میآورد تا به همهی این موارد شعلههای سوزانی که کاخ را درمینوردند نیز افزوده شوند.
Snow White and the Seven Dwarfs: هفت کوتوله به دنبال ملکه
در هنگامی که هفت کوتوله به سمت محل کارشان میروند، ملکهی شرور، سفید برفی را فریب میدهد تا یک سیب زهرآگین را بخورد و درگیر یک خواب مرگگونه شود. با این وجود، حیوانات جنگلی موفق میشوند تا به کوتولهها هشدار دهند و آنها را به سمت کلبه بازگردانند. این هفت کوتوله در حالی که طوفانی ناگهانی آغاز میشود، ملکه را تا بالای کوهی دنبال میکنند.
احساسات در همهی این لحظات در بالاترین نقطهی خود قرار دارند؛ از ترس چهرهی ملکه که هنگام رها کردن یک تخته سنگ تبدیل به خشم میشود تا تنفر روی صورت معمولاً دوستانهی کوتولهها. درست همان هنگامی که ملکه میخواهد کوتولهها را له کند، یک آذرخش باعث پرتاب او به پایین میشود تا با جیغی کرکننده به سمت مرگ برود. سپس نوبت به یک سکون وهمانگیز میرسد تا دو کرکسی که ملکه را دنبال میکردند بالای جنازهاش شروع کنند به حلقه زدن.
Tarzan: نبرد جنونآمیز کلیتن در قلمرو گوریلها
پس از این که کلیتن، تارزان و پورترها را روی کشتیاش گیر میاندازد، او و افرادش شروع میکنند به جمعآوری خانوادهی گوریلی تارزان. هر چند که گوریلها موفق میشوند تا آزاد شوند و به افرادی کلیتن یورش آورند، کرچک به دست این شکارچی مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. سپس نوبت به رویارویی با تارزان در یک درگیری روی درختها میرسد.
این سکانس به خوبی از درخششهای لحظهای رعد و برق برای روشن کردن تاجپوش تاریک جنگل بهره میبرد و روی سقوط کلیتن از یک انگلیسی متمدن به یک هیولای قاتل تأکید میکند. او به قدری روی کشتن تارزان اصرار دارد که نمیفهمد دستهای از تاکها که خودش را نگه داشتهاند را میبرد تا باعث مرگ خود شود. در واپسین روشنایی رعد و برق، جنازهی آویزان کلیتن قابل مشاهده است.
The Great Mouse Detective: درگیری روی ساعت بیگ بن
نقشهی پروفسور رتیگان به دست بسیل از خیابان بیکر نقش بر آب میشود تا او اولیویا فلاورشم را برباید. بسیل و دکتر داسن با یک بالون به دنبال او میروند که در پایان آنها را به یک درگیری روی چرخدندههای بیگ بن میرساند. هر چند بسیل موفق میشود تا اولیویا را رها سازد ولی خشم کنترل رتیگان را به دست میگیرد.
این نبرد حماسی روی چرخدندههای بیگ بن که با نمونههای ابتدایی سیجیآی ساخته شده با زوایای دینامیکی از دوربین در آمیخته شده است. از این جا به بعد، یک انتقال رو به بیرون داریم تا نشان داده شود رتیگان به شکلی وحشیانه به بسیل حمله میکند. با این که خونی وجود ندارد ولی کوبهها و اشارات موسیقیایی به خوبی روی ضربات و ژرفای دیوانگی رتیگان تأکید میکنند.
Aladdin: جعفر تبدیل به مار میشود
علاالدین به کمک قالیچهی جادویی خود از شمالگان میگریزد و به آگرابا بازمیگردد تا جلوی جعفر شرور را بگیرد. نقشهی او نقشهای سادهست: چراغِ غول را باز پس بگیرد و از آن به عنوان واپسین آرزوی خود بخواهد تا جعفر متوقف شود. متأسفانه، پیش از این که علاالدین نقشهی خود را به ثمر برساند، جعفر متوجهش میشود و از تواناییهای تازهی جادویی خود رونمایی میکند.
او نشان میدهد که چرا به او لقب نیرومندترین جادوگر جهان را دادهاند. جعفر وردهای گوناگونی را اجرا میکند تا این که خودش تبدیل به یک مار کبری غولآسا میشود. انیمیشن این نبرد با شتاب بالایی پیش میرود و روشنایی قرمز تیره این حس را منتقل میکند که علاالدین در حال نبرد با خود شیطان است.
The Hunchback of Notre Dame: جهنم در نوتردام
هنگامی که قاضی کلود فرولو آماده میشود تا اسمرالدا را بسوزاند، کازیمودو بالأخره جرئت این را پیدا میکند تا در برابر سرپرست خود قرار بگیرد و این دختر را نجات دهد. او از کلیسای جامع نوتردام در برابر افراد فرولو محافظت میکند و خیابانهای پاریس را به آتش میکشد. با این وجود، کلود فرولو متوقف نمیشود و آنها را به قصد نابودی دنبال میکند.
خیابانهای سوزان پاریس باعث میشوند تا این طور به نظر برسد که انگار این نبرد حماسی در خود جهنم اتفاق میافتد. پویانماییها هیچ چیزی کم نمیگذارند و با نشان دادن زوایای شگفتانگیز دوربین اندازه و مقیاس نوتردام و لحظات کمنظیر قهرمان و ویلن را به نمایش میکشند. کازی هنگامی که فرصت کشتن فرولو را به دست میآورد انسانیتش را به تصویر میکشد و کلود فرولو با کنار گذاشتن انسانیتش به بیراهی میرود.
Beauty and the Beast: دیو مقابل هیولا
گستان برای این که بل را تماماً برای خودش داشته باشد، مردم روستا را گرد هم میآورد تا دیو را بکشد. در هنگام سر رسیدن، خدمتگذاران قصر موفق میشوند تا با یک ضد حمله اهالی روستا را شکست دهند. ولی گستان پیش میرود و با دیوی که هنوز به خاطر ترک بل اندوهگین است میجنگد.
در ابتدا، دیو به قدری ناراحت است که به جنگ تن نمیدهد و ظاهراً مرگ را پذیرفته است. این وضعیت با سر رسیدن بل دگرگون میشود تا یکی از بهترین نیروی دوباره گرفتنهای تاریخ سینما رقم بخورد. در این نبرد، دو مبارز به خوبی از پیرامونشان بهره میبرند و در پایان دیو با انتخاب بخشش به جای خشونت آرک داستانی خود را کامل میکند.
The Little Mermaid: خروش دریا
برای رهاسازی آریل از قراردادش با اورسولا، شاه تریتون با دادن کنترل دریا به این ساحره خودش را فدا میکند. در این لحظه سر و کلهی پرنس اریک نیز سر میرسد تا آریل را نجات دهد و در این گیر و دار مارماهیهای رنگین اورسولا نیز از بین میرود. اورسولای خشمگین خودش را به اندازهای غولآسا بزرگ میکند و طوفانی را فرا میخواند.
از نظر مقیاس، این نبرد حماسی یکی از بهترین نقاط اوج انیمیشنهای دیزنی به شمار میآید. طوفان، به علاوهی اندازهی اورسولا، یک حس ناتوانی فراگیر را به قهرمانان ماجرا انتقال میدهد. اوضاع هنگامی بدتر میشود که آریل جدا میافتد و در چشم طوفان گیر میکند. خوشبختانه، اریک کشتی آسیب دیده را به سمت اورسولا هدایت میکند تا یکی از حماسیترین و راضیکنندهترین مرگهای فیلمهای دیزنی رقم بخورد.
The Lion King: عمو در برابر برادر زاده
سیمبا پس از سخن گفتن با روح پدرش، با دوستانش نالا، تیمون و پومبا حرکت میکند تا صخرهی پراید را از عمویش اسکار بگیرد. در ابتدا، حضور سیمبا باعث امید گرفتن شیرهای مونث میشود ولی اسکار ارتشی از کفتارهای وفادار در اختیار دارد. تازه، او هنوز میداند که چطور احساسات سیمبا در مورد مرگ پدرش را به بازی بگیرد.
این نبرد حماسی در ابتدا به شکل یک تقابل روانشناسانه جرقه میخورد تا این که تبدیل به ضد و خورد بین شیر و کفتار میشود. خیلی هم طول نمیکشد تا یک آذرخش نیز باعث رقم خوردن یک دوزخ شعلهور در پسزمینه شود تا هر دو مبارز در رنگهای قرمز و نارنجی غرق شوند و سپس نمایی از یک درگیری اسلو-موشن بین عمو و برادر زاده رقم بخورد. در کنار جنبههای دیداری عالی، این نبرد نشان میدهد که چگونه آرک داستانی سیمبا به یک پایان میرسد و همچنین اسکار پاداش سزاوارانهاش را از زیر دستان پیشینش میگیرد.
Sleeping Beauty: ملفیسنتِ اژدها وارد میشود
برای رهایی پرنسس آرورا از کاخ و خواب بیمرگش، پریها به دژ ملفیسنت رخنه میکنند تا پرنس فیلیپ را نجات دهند. آنها پس از رهاسازی فیلیپ، به او یک شمشیر و سپر جادویی میدهند. هر چند زاغ ملفیسنت آنها را میبیند و نگهبانان را خبر میکند.
فرار فیلیپ از کوه ممنوعه سطحی کمنظیر از تنش رو به وخامت را به نمایش میکشد. در هر گوشه یک مانع تازه قرار دارد تا این که به خود ملفیسنت میرسد؛ آن هم در حالی که با نیروهای جهنمی خودش را تبدیل به یک اژدها میکند. اگر حتی تا همین جا نیز به اندازهی کافی حماسی به شمار نمیآمد، باید گفت که صدای آتش ملفیسنتِ اژدها از یک شعله افکن حقیقی گرفته شده است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
دیزنی و پیکسار به دو دوره پیشا لگبت و پسا تقسیم میشه و تفاوت واقعا واضحه البته کل هالیوود به این دو دوره تقسیم میشه الان خیلی راحت نگاه کنید چقدر داستانارو ریبوت و ریمیک و لایو اکشن کردن کدومشون جای اصل جنسو گرفت
یاد جمله والتر میوفتم هیچ جایی نیست کوکا کولا رو به مثل دیگش ترجیح بده
سکانس مذاکره فیلم
ولی هیچی دیزنی و پیکسار قبل از کرونا نمیشه
ولی حالا که ادم نگاه میکنه میبنه چقد انیمیشن های قدیمی بهتر بودن(داستان.طراجی شخصیت...)شما به شیرشاه نگا کن نه مثل الان که درمورد یه دختربچه هست که میخاد با مامانش بجنگه:)
تنها دلیلی که باعث شد سوت زدن یاد بگیرم زدن آهنگ شروع رابین هود بود...
یادش بخیر، تیتراژ شروعش که شروع میشد و شخصیتها همینجوری رد میشدن منم تو هال خونه برا خودم رژه میرفتم، واقعا اون موقع زندگی قشنگتر بود
رفته رفته که دارم بزرگتر میشم بیشتر اختاپوس تو باب اسفنجی رو درک میکنم :)
روزی روزگاری دیزنی... =)
خوشم میاد بهترین های دیزنی همون قدیمی هاشه
ولی خدایی هیچوقت انیمیشن ها واقعین بودن و خوب وخوش خرم تموم میشد
ولی انیمه ها برعکسه الان وینلند ساگا،اتک یکی از بیشترین هاشه
اسپویل :
مثلا تو حماسه وینلند بجای انیکه پدر تورفین همه رو بکشه میمیره