نقد فیلم Assimilate – یک آخرالزمانِ تقلبیِ دیگر
اگر به دیدن فیلمهایی شبیه به همسان علاقهمند هستید حتما این نقد را بخوانید. در اینجا صرفا به شما نمیگویم که این آثار خوب یا بد هستند بلکه به شما میگویم که این فیلمها به ...
اگر به دیدن فیلمهایی شبیه به همسان علاقهمند هستید حتما این نقد را بخوانید. در اینجا صرفا به شما نمیگویم که این آثار خوب یا بد هستند بلکه به شما میگویم که این فیلمها به موضوعات جدیتری اشاره دارند. آخرالزمان و سرنوشتِ انسانها موضوعاتی نیستند که فقط در فیلمهای تخیلی وجود داشته باشند بلکه مهمترین واقعیتهای قرن بیست و یکماند. اگر میخواهید فیلمهایی با این مضامین را دقیقتر و عمیقتر ببینید، پیشنهاد میکنم ویجیاتو را در نقد فیلم Assimilate همراهی کنید.
- کارگردان: John Murlowski
- نویسنده: John Murlowski Steven Palmer Peterson
- بازیگران: Joel Courtney, Calum Worthy, Andi Matichak
چرا از کلمه زامبی پرهیز میکنم؟
فیلم همسان در قسمتهای زیادی به تغییر هویت آدمها اشاره دارد. آدمهایی که دستهجمعی به مکانهای مختلف حمله ور میشوند و یکدیگر را فرامیخوانند. این موضوعات بیش از هر چیز زامبیها را برای ما تداعی میکند. اما من از این کلمه استفاده نمیکنم چرا که به کار بردن این کلمه دقیقا همان هدفی است که هالیوود میخواهد. حال سوال میشود که زامبی واقعی چه کسی بود؟
زامبی پالمارس، نام رهبر مسلمانِ برزیلی است که در سال 1678 علیه بردهداران پرتغالی قیام کرد. او یک سیاهپوستِ آفریقایی بود که با تعداد زیادی دیگر برای بردگی به برزیل فرستاده شده بود. در بیستم نوامبر 1695، پرتغالیهای استعمارگر در آن زمان، سر زامبی را از تنش جدا کردند تا نشان دهند او جاودانه نیست اما از دید برزیلیها این ایده ضداستعماریِ زامبی تا ابد جاودانه خواهد بود.
حال اینکه هالیوود اسم یک سلحشور را که علیه استعمار جنگیده به عنوان یک عنصر منفی در فیلمهایی موسوم به زامبی میگنجاند، نشان از تنفر شدید این سیستم از استقلال طلبان است؛ استقلالی علیه بردگی. هر سال در بیستم نوامبر، آفریقایی – برزیلیها روز بیداری خود را جشن میگیرند و از سوی دیگر هالیوود به ساخت فیلمهایی موسوم به زامبی ادامه میدهد. مردگانی متحرک، ترسناک و شرور که قصد دارند همه جهان را آلوده کنند. از سال 1968 بود که ساخت فیلمهایی با نام زامبی در هالیوود رواج یافت و تا امروز به تعداد آنها اضافه میشود.
برزیلیها بارها به تحریفی که درباره نام زامبی، قهرمان ملی کشورشان صورت گرفته اعتراض کردهاند اما فایده چندانی نداشته است. این کار برای هالیوود بسیار دارای اهمیت است. که بتواند اسامی قهرمانان واقعی را از معنا تهی کند و چیزی وحشتناک را با شنیده شدن اسم آنها در ذهن مخاطبان تداعی کند.
در اینجاست که میگویم هدف هالیوود در ساخت چنین فیلمهایی نه سرگرمی و هیجانِ صرف، بلکه تولید یک جهان بینی تقلبی است. حال به سراغ نقد خودِ فیلم برویم تا ببینیم با چه اثری در ژانر تخیلیِ ترسناک طرفیم.
شما واقعا کی هستید؟
رندی فاستر و زک هندرسون دو جوان بلندپرواز هستند که برای فرار از شرّ یکنواختی و بیکاری، به فیلمبرداریِ مخفیانه از آدمهای شهرشان مشغول میشوند. آنها دنبال یک سوال مهم هستند که درونمایه اصلی فیلم را شکل داده است؛ اینکه من کی هستم؟ البته سوال دیگری نیز وجود دارد که به اندازه اولی مهم است: آیا واقعیت همان چیزی است که میبینیم؟ چهره واقعی شهر و آدمهایش چیست؟
ناگفته نماند که شهر آنها چند خصیصه دارد: ناماش مولتون است؛ یک جایِ خسته کننده که در آن آدمها تقریبا همگی یکدیگر را میشناسند و از کوچکترین اشتباهات همدیگر خبر دارند. جوانان در آن آینده درخشان و متفاوتی نخواهند داشت چون این مکان آنقدر کوچک است که به درد بلندپروازی نمیخورد.
کشیشِ این شهر برای جذب جوانان به کلیسا همه جوره حضرت مسیح را تحریف میکند و از جنس مخالف مایه میگذارد. البته این جوانان نیز که به طور کلی با ریاکاری از دین زده شدهاند دیگر حاضر نیستند پای خود را در کلیسا بگذارند.
این نکات در حد دیالوگ در دهان شخصیتها باقی میماند و چندان فرصت بروز عینی پیدا نمیکند اما به نظرم انگیزههای اصلی ساخت چنین فیلمهایی را باید در همین مسایل جستوجو کرد: تلاش جوانان برای یافتن معنا و هویت و از سوی دیگر تهی شدن همه نهادها از معنا، چه نهادهای دینی و چه نهادهای آموزشی و حتی خانواده. این نوع از اغراق البته تا حد زیادی یک جامعه کاریکاتوری و غیرواقعی را به ما نشان میدهد و فیلم برای حقنه کردن پیام خود ناچار است چنین اغراقی داشته باشد.
در واقع هدف رندی و زک نیز بیان این است که به مردم شهرشان بگویند آنها دقیقا چه کسانی هستند: «تا به مردم مولتون نشون بدیم واقعا کی هستن». قرار این است که به رسم فیلمهایی که افراد در آن به سرعت به یک مشت مرده متحرک و یا آدمخوار تبدیل میشوند در اینجا نیز مردم یکی یکی به همسانهایی تبدیل شوند که در ظاهر شبیه به آدمهای متمدن قبلی هستند اما هویتشان از درون دچار دگردیسی و استحاله شده است. البته در ادامه خواهم گفت که این آدمها نوع جدیدتری از یک جهش هستند.
این فیلم سینمایی آخرالزمان محور برای بیان این موضوع طبق کلیشهای قدیمی به سراغ حشرات میرود؛ حشراتی که از هوا و آسمان به سمت شهر روانه شدهاند و در چندین پلان یکسره به ما یادآوری شده که آنها دارند هر لحظه بیشتر و نزدیکتر میشوند. گرچه این حشرات ریز خیلی زود به موجودات نسبتا بزرگی در حد موش صحرایی تبدیل شده که به جای نیش زدن گاز میگیرند. گویا این عمل گاز گرفتن یک «امر مقدس» است که به هیچ عنوان نباید تغییر کند.
در هر صورت ایده این است که موجوداتی به سرعتِ موش قسمتی از بدن آدمها را گاز میگیرند و در نتیجه شخصی همسان و همشکل با شخصِ آلوده شده در یک جنین متولد میشود و سپس به سراغ فردِ مجروح میآید. این همسانِ بسیار وحشی که در لایه روییِ ماجرا به نیمه تاریک و خبیث آدمها ارجاع دارد، در یک لحظه کارش را به اتمام میرساند و جای شخص اصلی را میگیرد.
این اطلاعات به یکباره به مخاطب داده نمیشود. در ابتدای فیلم با شوکِ یک قربانی همراه میشویم که انگار از دیدن شخصی شبیه به خودش در عین وحشت کردن، متعجب شده است که اتفاقا افتتاحیه بسیار خوبی محسوب میشود. سپس تک تک افرادی که در شهر حضور دارند کم کم به آتش زدن چیزهایی میپردازند که متعلق به هویت قبلیشان است.
در اینجا ما هنوز از نحوه تغییر آدمها مطلع نیستیم. رندی و زک به عنوان شخصیتهای اصلی به مرور متوجه این تغییرات میشوند و خود را وارد بازی خطرناکی میکنند. بازی که به هر حال درگیرش میشدند، چه بخواهند و چه نخواهند. طبق حدسی که زده شد اولین کسی که این موجودات را به خانه افراد میفرستد شخصِ کشیش و سپس کلانتر است؛ یعنی دو نهاد مهمِ شهر.
معلوم نیست آیا کشیش و کلانتر نیز خود از طریق حشرات به این شبه ویروس آلوده شدهاند یا ابتدا به ساکن افراد فاسدی بودهاند که میخواهند بقیه شهر را نیز با خود همراه کنند. مبداء همه این آلودگیها نهادهایی است که خود ادعای رفع فساد و آلودگی را دارند. البته پلیس مثبتی هم در فیلم assimilate وجود دارد و تا حدی باعث شده که فیلم از حالت یکجانبه نگر و غیرمنصفانه خود بیرون بیاید.
نفرات بعدی که خیلی زود آلوده میشوند پدرها و مادرها هستند و آخرین کسانی که در صف میایستند تا توسط حشره مقدس گاز گرفته شوند، کودکان هستند که از بزرگترها معصومترند و دیرتر به این آلودگی دچار میشوند. کودکان خیلی زودتر از دیگران به ماهیت متفاوت والدین خود پی میبرند.
حشرات فضایی؟
چیزی که بیش از دیگر موارد در هالهای از ابهام باقی میماند، ماهیت این حشرات است. این موجودات از کجا آمدهاند و به چه دلیل به سمت مردم حملهور میشوند. آنها آنقدر هوشمند هستند که میدانند از چه کسانی شروع کنند و حتی میدانند بهترین و سریعترین راهِ آلوده کردن یک شهر، دگرگون کردن والدین، کشیش و کلانتر است.
پس به نظر میرسد این حشرات رییسهای اصلی این ماجرا هستند و شباهتی به حشرات واقعی ندارند. البته از آن دست حشراتی هم نیستند که به خاطرِ ندانمکاریِ انسانها و به دلیل اثرات مواد شیمیایی، بزرگ و غولآسا شده باشند. از سویی ما با همسانهایی طرفیم که شبیهسازی شدهاند اما چه کسی این همسانها را ساخته است؟ ممکن است مخاطبانِ اینگونه فیلمها تصور کنند که این موضوع چندان پیچیده نیست و جواب کاملا روشن است: اینکه ایده فیلم همسان، به شکل استعاری، به هجوم نیمهی تاریک انسان بر نیمه دیگر او اشاره دارد. اما موضوع به همین سادگی نیست.
فیلم در چندین صحنه این موضوع را خیلی سرپوشیده نفی و رد کرده و در عوض این حشرات را به عنوان «سازنده» همسانها معرفی میکند. در واقع فیلمهایی از این دست مثل دیگر فیلمهای ژانر تخیلی حاوی ساختاری نمادین هستند که در آنها، پیامهای آیینی، عموما با المانهای ضمنی و غیرآشکار بیان میشود. در صحنه گاراژ بزرگ خانه، تا حدی بیشتر از قبل متوجه ماهیت این حشرات میشویم.
زمانی که رندی سعی میکند در آن مکانِ تاریک با چراغ قوهی موبایلش چیزی ببیند، در نهایت چیزی لزج و نیمدایرهای میبیند که شبیه به یک شکم است؛ شکمی پر از رگ و پی که به آرامی تکان میخورد و نفس میکشد. همانموقع همسانِ برهنه و وحشی مادرِ زک از درون آن شکم بیرون میآید و به شیوهای بیقرار به دنبال بدن اصلی میگردد. بدنی که توسط گازِ حشره نشانه گذاری شده است.
شباهتِ بینِ Assimilate و The thing
در اینجا لازم است برای روشن شدن ماجرا به فیلمی درخشان در ژانر فانتزیِ علمی-تخیلی و ترسناک اشاره کنم. فیلم موجود (1982: the thing) از جان کارپنتر که همچنان در لیست محبوبترینهای این ژانر جای دارد، درباره یک گروه امدادی- اطلاعاتی است که در قطب جنوب مشغول تحقیق هستند. بعد از آنکه یک کمپ نروژی در اثر یک عامل ناشناخته و فضایی به کلی نابود شده حالا مهاجم بیگانه به سمت کمپ دیگری آمده است. موجودی حشره مانند که میتواند با خلوت کردن با قربانیانش آنها را شبیهسازی کند. در نتیجه هیچکس متوجه نمیشود چه کسی انسان است و چه کسی بیگانه. چه کسی دوست است و چه کسی دشمن.
این درونمایه با بهترین روایت در این فیلم بیان شده است. اما آنچه در فیلم the thing و assimilate مشترک است وجود موجودات فضایی است که قدرت بسیاری در نابودیِ بشر دارند. موجوداتی که آخرالزمان نهایی را رقم خواهند زد. در واقع ما با شبه آخرالزمانهایی مواجهیم که نابودیِ زمین و زمان و آدمهای کره زمین را یک امر حتمی معرفی میکنند و هیچکس یارای ایستادن در مقابل شرارتهای موجودات فضایی را ندارد.
اما سوال این است که آیا این موجودات فضایی نوعی فرافکنی است؟ یا واقعا عده زیادی از فیلمسازان هالیوودی به این حشرات فضایی و قدرت آنها معتقدند؟ دقیقا قسمت مغفولمانده فیلمهای هیجان انگیز و سرگرمکنندهای مثل موجود و همسان همین است. فیلمسازان آنها به چیزی معتقدند اما با بیانی سرگرمکننده و با نام تخیل، جدی بودن اینگونه اعتقادات را پنهان میکند.
برگ برنده فیلمِ همسان صداها هستند
فیلم همسان به جز ایده اولیهاش درباره دو شخصیت که میخواهند هویت واقعی آدمها را توسط اینترنت به نمایشِ عموم بگذارند، در بقیه موارد بسیار تحت تاثیر است. هم در جنسِ بازیها، هم ماهیت مهاجم در فیلم که همان حشرات فضایی هستند و هم در نوع نگاه آخرالزمانیاش تحت تاثیر فیلمهای درجه یک و دو در همین ژانر است. در پلانهای انتهایی نیز زک و کیلا چنانچه پیش بینی میشد متوجه میشوند که همه مردم جهان تسخیر شده اند و در نهایت تنها به اندازه انگشتان دست آدمهای طبیعی و سالم باقی مانده است. در واقع باز هم مثل فیلمهایی از این نوع، مردم بدون کوچکترین مقاومت و مبارزهای تغییر ماهیت میدهند. رندی و سرکار جاش هیوود از معدود افرادی هستند که در مقابل تبدیل مقاومت میکنند و لحظات احساسی و انسانیِ خوبی را در فیلم رقم میزنند.
علاوه بر فیلمنامه، حتی فضاسازی و کارگردانی فیلم هم چیز جدیدی ندارد. در این مدلها فیلمها تنها میشود به یک برگ برنده اشاره کرد. صداگذاری فیلمهای ترسناک بیش از هر ژانر دیگری دارای اهمیت هستند و فیلم همسان از این موضوع به خوبی استفاده کرده است. چه در صحنه گاراژ و چه در صحنهای که کیلا و زک از مقابل تعداد زیادی از مردمِ تسخیر شده عبور میکنند، صداگذاری درخشان است.
قسمتی از این صداها به ماهیت فضایی آنها برمیگردد. چنانچه گفته شد فیلم به نوع جدیدتری از تبدیل و جهش اشاره میکند. آدمهایی که روحشان توسط موجودات فضایی تسخیر شده و خودشان با صداهایی که از دهانشان بیرون میآید بیش از پیش بر فضایی بودنشان تاکید میکنند.
قسمت قابل تاملی که در فیلم وجود دارد صحنه ای است که کیلا میخواهد برادر کوچک خود را نجات دهد. او اشک میریزد و با این کار به برادرش میفهماند که هنوز یک انسان سالم و دارای فطرت است. در همان زمان صدای یکی از حضار در میآید. صدایی بسیار غریب و بیگانه که دیگران را فرامیخواند.
البته این هم یک کلیشه دیگر است که در هالیوود تولید شده است؛ اینکه صدای موجودات فضایی لزوما بسیار زیر و دارای نوعی لرزش و اعوجاج است. کلیشههای هالیوود به ما میگویند که آخرالزمان یعنی نابودیِ نسل انسان و در بهترین حالت ادامه تولید مثل انسانهای نجات یافته در میان خرابهها. اما آیا آخرالزمان واقعا به معنای نابودیِ نسل بشر است؟ فقط اندکی به آن فکر کنیم.
ایده موجودات فضایی از کجا آمده است؟
در سال 1973 شخصی به نام کلود وریلهون ادعا کرد یک موجود فضایی را ملاقات کرده و حامل پیامهایی از سمت اوست؛ پیام هایی درباره نحوه خلقت کره زمین و حقایقی درباره جهان. وریلهون خود و پیروانش را رائلیان خواند و مدعی شد خالقانِ اصلی کره زمین و حتی انسانها موجودات فضاییای هستند که بسیار هوشمندند.
او کلمه الوهیم در ابتدای عهد عتیق را به این موجودات نسبت داد: در آغاز الوهیم زمین و آسمان را خلق کردند. در فیلم همسان نیز مدام تاکید میشود که این حشرات که عامل شرارت هستند از سمت آسمان میآیند.
ادعای بی منطق وریلهون به همین جا ختم نشد. او تمام ادیان آسمانی و پیامبران را فرستادگانی از سمت این موجودات فضایی دانست. این موضوع با همه غیرعلمی و غیرمنطقی بودناش، طرفداران زیادی در هالیوود دارد. نکته اول به تفسیر این جماعت از موجود فضایی برمیگردد و نکته بعدی به ادعای دروغین رائلیان.
در واقع زمانی که داروینیسم نتوانست خلقت انسان و جهان را به طور علمی توضیح دهد و از پیدا کردن حلقههای مفقوده بازماند، عدهای برآن شدند تا دلیلی برای نظم شگفتانگیز جهان و خلقت موجودات و انسانها بیاورند.
آنها این هوشمندی و نظم را به موجودات فضایی نسبت دادند و در دو عکسالعمل متناقض یا آنها را پرستیدند یا به عنوان خدایانِ شرورِ جهان در فیلمها به نمایش گذاشتند. در هر صورت آنها «عمل شبیه سازی» را که هم در فیلم موجود شاهد هستیم و هم در فیلم همسان، از قدرتهای این موجودات فضایی میدانند و این ویژگی را به خالق بودنِ آنها نسبت میدهند. خالقانی که از خلقت خود پشیمان شدهاند و در قالب حشرات و رباتها (رجوع شود به فیلمِ من مادرم) به نابودی نسل بشر میپردازند. حال آنکه این خالقان خودشان مخلوقاتِ هالیوود هستند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بسیار عالی واقعا ممنونیم?????
برای فیلمی که عوامل و بازیگران معروفی حالا جز Katherine McNamara و کمپانی معروفی پشت ساختش نبود ، با جلوه های ویژه کم، نمره ۶ از ۱۰ رو میشه بهش داد، و چیزی که خیلی تو ذوق زد هم اخر فیلم بود که شهرهای دیگه رو انیمیشنی درگیر این موجودات نشون داد،مرسی
نقد بدی نبود شاید بشه از ۱۰۰ ، عدد ۷۰ رو بدم بهش، چند نقطه ضعف این بود که ما ایرانی ها هار چیزی رو به دین ربط میدیم، یعنی شما چند خط فقط در مورد یک کلمه کشیش که دختر ها هم هستن نوشتین که به نظرم خیلی برجسته نبود این همه توضیح دادین ، بعد نکته دوم تفاوت نسخه شبیه سازی در مقابل نسخه اصلی بود که خالی بودن احساسات و عواطف رو خیلی خوب نشون دادن، در مورد صدا ها موافقم ، البته یه کلیشه هم بود اونم صدای موجودات وقت هشدار که خیلی توی فیلمهای دیگم عین همین جیغ زدن رو داشتن، یه نکته ای که به نظر داخل نقد شما مبهم بود نحوه شکل گرفتن این این موجوداته که شما گفتین معلوم نیست از اول کشیش و کلانتر هم این موجود بودن یا نه، این نقطه ضعف بزرگی تو فیلم بود، اول فیلم دقیقا نشون میده اون موجود در تسلط کشیش هستن و بعد گاز زدن بر میگردن داخل همون جعبه ، اگه این موجودات خودمختارن پس چرا رفتن داخل جعبه و اگه در تسلط کشیش هستن خود کشیش چجوری تبدیل شده به این موجود، همیشه ابهام لذت بخشه اما به شرط اینکه ثابت بشه منطقی پشت این ابهامه، اگه جمع بندی کنیم
اینارو بیخیال قسمت 2 رو کی میسازن
این صحبت هارو بیخیال 2ش رو کی میسازن؟
در مورد سینما هم باید بگم فیلمی به نام white zombie در سال ۱۹۳۲ توسط ویکتور هالپرین ساخته شده و از دهه ۳۰ تا ۶۰ هم چند فیلم دیگه با این مضمون ساخته شده است.
و در نهایت باید گفت که باید با دید تحلیل فیلم نگاه کنید و نه تحلیل سیاسی اون هم تحلیلی سیاسی بی پایه از نگاه خودتون و در نهایت اینکه هنرمند و نویسنده داستان محدود نیست اونجوری که ما میخوایم داستان بنویسد . البته نظر من راجع به قسمت اول نقدتون بود و نه راجع به خود نقد فیلم
با تشکر
با سلام و متشکر از وقتی که واسه نوشتن گذاشتید.
اما باید عرض کنم که متاسفانه در نوشته شما نوعی از دگم نگری وجود دارد و با اطلاعات ناکافی مطلبی رو بیان کردید .
در مورد دگم نگری شما انسانی رو آدرس دادید که چون صرفا مسلمان بوده پس هالیوود سعی در تخریب شخصیت اون داره ، این موضوع از چند جهت مردود است ، اول این فرد در قرن هفدهم زندگی میکرده و بالای ۳۰۰ سال با زمان ما فاصله داره میشه این رو گفت که بالای هشتاد درصد مردم دنیا اونو نمیشناسن و دوم اینکه اون تعدادی هم که میشناسند در برزیل هستن و بهش احترام میگذارن و مهمتر اینکه خیلی آدم معروف و تاثیر گذار جهانی مخصوصا در معادلات فعلی دنیا نیست که هالیوود بخواد برای خراب کردن اون اینقدر هزینه صرف کند. این رو هم باید بگم که اسپل اسم اون آزادیخواه به این شکل zumbi و با کلمه zombie متفاوت است.
در مورد اطلاعات ناکافی باید بگم که مفهومی مثل زنده کردن مردگان و موجودات از گور بر خاسته یا زنده شده ای همچون فرانک اشتاین خیلی قبل تر از ۱۹۶۸ در سال ۱۸۱۸ در ادبیات داستانی مطرح شده بودند.
سلام. زامبی پالمارس چنانچه در نقد اشاره شد مربوط به قرن هفدهم هست و قدمت این نام از فرانکشتاین که متعلق به قرن نوزدهم است خیلی بیشتره. هالیوود هم شهرت زیادی داره در رجوع به فرهنگ ها و شخصیت های تاریخی و استحاله اونها. فرانکشتاین هم بیش از اینکه به مردگان متحرک اشاره کنه به فرایند طغیان تکنولوژی و مخلوق ساخت انسان علیه خود انسان اشاره داره و از اولین آثار علمی تخیلی هم محسوب می شه. ضمنا زامبی پالماس بیش از اینکه مسلمان بودنش مهم باشه قیامش برای برده نبودن و استقلال هست که مهمه و در اینجا دیدگاه جانبدارانه ای وجود نداره. اگر مسیحی هم بود حرف من همین بود. هالیوود رو هم با یک نگاه تازه بنگرید چون به شدت ایدئولوژیک است
من که خودم تمام مطلبی که شما گفتید رو توی جوابم ذکر کردم ولی باز هم شما جواب منو ندادید که چرا هالیوود باید برای چیزی خرج کنه که خیلی ها توی دنیا اونو نمیشناسن و در واقع وقتی افراد موضوعی رو ندونن پس در نتیجه اهمیتی ندارد که بخواد براش هزینه بشه و باز هم ذکر کردم اسپل دو اسم با هم متفاوت است .ولی صرفا با بیان کردن موضوعی که خودتون اون رو به فیلم وصل میکنید نمیتونید نقد فیلم انجام بدید ، شما هم به جای اینکه به ایدئولوژیک بودن یا نبودن هالیوود همواره اشاره کنید بهتر نقد خود فیلم رو انجام بدین .
و در مورد فرانک اشتاین مثالی بود از اینکه مفاهیمی مثل مردگان متحرک در ادبیات و سینما چگونه متحول شدند و به چیزی که حالا داریم رسیدند ، و مورد سوم هم اشاره شما به این موضوع درمتنتون که اولین بار در سال ۱۹۶۸ فیلمی با محتوای زامبی ساخته شده که اشاره کردم اولین دهه سی همچین فیلمی ساخته شده و برای این هم متاسفانه جوابی ندادید.
باز هم از شما ممنونم
اینکه شما یک شخصیت تاریخی رو نمی شناسید به این معنی نیست که هالیوود و فیلمسازانش هم نمی شناسن. این شخصیت یکی از بزرگ ترین قدرت های استعماری اون زمان رو به ستوه آورد و در فرهنگ غربی اینگونه افراد اهمیت زیادی دارن. ضمنا من هم بستر اجتماعی سیاسی فیلم ها رو بررسی می کنم به عنوان یک منتقد و هم متن و فرم خود فیلم رو. در نتیجه چیزی رو به فیلم سنجاق نکردم و از اطلاعات سینمایی میاد این مباحث. درباره اهمیت وجوه سیاسی اجتماعی در سینما هم می تونید ردپای اولیه اون رو در مجله فرانسوی کایه دو سینما پیدا کنید. فرانکشتاین هم تنها در ایده ابتداییش که موجودی از بدن مردگان به وجود میاد و زنده میشه با ژانر مردگان متحرک شباهت داره ولی در بطن ماجرا اصلا چیز دیگری است که ذکر کردم. او دو کلمه زامبی هم بسیار واضحه که تلفظ اهمیت داره و نه نوع نوشتار. کسی هم نمیاد عینا به همان صورت کلمه رو بنویسه. به استحاله کلمه قبالا از قابیل میتونم اشاره کنم که با بحث مرتبط هست و می تونید استحاله نوشتاری کلمات رو متوجه بشید زامبی که دیگه کاملا لفظش مشابه هست. سال 1968 هم گفتم این ژانر رواج یافت نه اینکه تازه ابداع شد. ممنون
من از نقدتون بسیار خوشم اومد و اینکه چون فیلم زیاد میبینم واقعا نیتونم از نقدتون دفاع کنم و نقصی بهش وارد نکنم . ممنون از وقتی که برای ما گذاشتین
خواهش می کنم. ممنون از وقتی که گذاشتید و مطالعه کردید
ممنون از نقد عمیقی که کردید. با مشاهده این فیلم خیلی به این جنبه هایی که ذکر شد توجه نکرده بودم و تنها از نظر دیداری آن را محصولی نه چندان قوی میپندارم. فیلم بسیار کلیشه ای و قابل پیش بینی بود و گویا یک داستان کلی چند خطی را با چسباندن شاخ ها و برگ هایی به یک فیلم تبدیل کرده بودند. شخصیت پردازی ها سطحی و روابط بین انسان ها بدون عمق تصویر شده بود. جلوه های ویژه نیز کمهزینه/کیفیت بود. با این همه فیلمی سرگرم کننده بود که دیدی جدید برای آخرالزمان ارائه داده بود.
ممنون از وقتی که گذاشتید.
دیدن این فیلم واجب شد
فاز نویسنده چیه واقعا
میتونید با من موافق نباشید و حتی مخالفت کنید. در این نوشته بنا بود که فیلمهای ترسناک و فانتزی رو به صورت کلیشه های مرسوم نگاه نکنیم و کمی زاویه دیدمون رو تغییر بدیم. با این حال سپاس از نظرتون
متوجه نمیشم که اون قسمت اول ربط دادن زامبی به اسم یک برده و مشکلات هالیوود با این برده از کجا اومده، تا جایی که میدونم زامبی یک کلمه از زبان هاییتی هستش که برای مرده هایی که جادوگران دوباره زنده می کردن استفاده می شد.
https://en.wikipedia.org/wiki/Zombie
بد نیست روی مطالبی که منتشر می شن یک نظارتی وجود داشته باشه.
اول خوهش میکنم که نگید برده چون عده زیادی از مرد جهان برای اینکه بهشون گفته نشه برده جنگیدند. دوم قصد من از گفتن این مطلب اشاره به بسترهای اجتماعی و سیاسی این کلمه بود. اینکه ریشه های بومی داشته و در بعضی آثار فانتزی بهش پرداخته شده رو اصلا انکار نکردم. تنها قصد این است که از زاویه جدیدی به ماجرا نگاه کنیم و ارتباط بین تولیدات هالیوود و مسایل سیاسی و اجتماعی رو عمیق تر و جامع تر ببینیم.
قضیه زنده شدن مردگان و کلا مردگان متحرک یک بحث الهیاتی و بسیار جدی است و به رستاخیر اشاره داره و ویکی پدیا از این نگاه منبع موثقی برای بیان این مطالب نیست
اقا امیر شما هالیوود رو خیلی دست پایین و بی هدف میبینی و خیلی به مسائل پیش پا افتاده نگاه میکنی، قطعا این طور نیست. بحث زنده شدن مردگان و قصد برای از بین بردن بقیه ، یک بحث عمیقا الهیاتی هست و من در این مورد با نویسنده موافق هستم، بحث زنده شدن مردگان و نابود شدن دنیا ، به طور واضح بحثی آخرالزمانی هست که به رجعت اشاره داره، آخرالزمانی که ادیان الهی به اون اعتقاد دارن و برخی مردگان اون موقع زنده میشن و حیات دوباره میگیرن. مثل زنده شدن تمام پیامبران و امامان و حکومت اونها بر روی زمین و زنده شدن مجدد افراد بسیار پاک، برای درک کردن امام زمان ، و زنده شدن افراد بسیار گناه کار برای مجازات در این دنیا و رسیدن مظلوم به حق خودش
این در واقع در جهت تغییر نگرش انسان ها به ادیان مخصوصا اسلام و به طور خاص تشیع هست. نقشه ای برای محقق کردن new world order و حکومت new faroh
در مورد کابالا تحقیق کنید