۵ بازمانده در دنیای The Walking Dead که سرنوشتی تلختر از مرگ دارند
در پادآرمانشهر آلوده به زامبی پساآخرالزمانی که روایتهای The Walking Dead در آن جریان دارد برای بیشتر انسانها تنها زنده ماندن یک پایان خوش به شمار میآید. ولی برای برخیها تبدیل شدن به یک بازمانده ...
در پادآرمانشهر آلوده به زامبی پساآخرالزمانی که روایتهای The Walking Dead در آن جریان دارد برای بیشتر انسانها تنها زنده ماندن یک پایان خوش به شمار میآید. ولی برای برخیها تبدیل شدن به یک بازمانده در آخرالزمان پر از زامبی The Walking Dead به اندازهی مردن در آن سخت از آب درآمده است.
بیشتر شخصیتهایی که تا انتهای سری The Walking Dead زنده ماندهاند در وضعیت کاملتر، خوشحالتر و مثبتتری نسبت به گذشته به نظر میرسند. با این حال، در شمارهی ۱۹۳ کمیک The Walking Dead نمایان میشود که زندگی برای برخی از بازماندههای این دنیا تلخ و اندوهناک است.
در ادامهی این نوشتار به سراغ ۵ بازماندهی دنیای The Walking Dead میرویم که هر چند کشته نشدند ولی برای همیشه در ناراحتی زندگی میکنند.
لورا
جای شک نیست که زندگی در یک آخرالزمانی پر از زامبی سخت است ولی لورا پس از ترک کردن سیویورز (The Saviors) راحتتر آن را تحمل میکند. او در دار و دستهی ریک کاری قابل اطمینان، ثابت و به درد بخور مییابد و در سطح شخصی نیز با دوایت تازه اصلاح شده عشق و همراهی را تجربه میکند. این همهی چیزی بود که لورا در این شرایط میتوانست بخواهد. ولی زندگیاش هنگامی نابود شد که ریک پس از این که دوایت روی پاملا میلتون تفنگ میکشد، او را میکشد.
در این لحظه بود که لورا، ریک را به چشم یک دشمن دید. شنیدن خبر کشته شدن گرایمز نیز باید باعث خوشحالی بود شده باشد ولی مرگ ریک آن قدر که لورا میخواست دردناک، عذابآور و پر از تنفر نبود. نحوهی کشته شدن ریک گرایمز تنها باعث شد که او به شکل قهرمانی در یادها بماند که هیچگاه اشتباهی نکرده است.
پس از مرگ ریک، لورا نه تنها به پایانبندیای که برای مرگ دوایت نیاز داشت نرسید بلکه حالا نیز نمیتواند از اشارههای فراوانی که نسبت به «خوبی» قاتل دوایت میشود بگریزد. پیامد این وضعیت این است که لورا به گونهای خودش را تبعید میکند تا از گردهماییها و جمعیتها دور شود و یک زندگی منزویتر را تجربه کند.
هرشل گرین
به عنوان پسر یکی از نیرومندترین و پرنفوذترین افراد در بین جوامع بازمانده، زندگی برای هرشل گرین نسبت به بیشتر بچههایی که درگیر آخرالزمان The Walking Dead شدهاند آسانتر به نظر میرسد. ولی حس استحقاق او در کنار این حقیقت که مادرش مگی او را لوس میکند بیشتر بروز پیدا میکند. نه این که مگی مادر بدی باشد، اما در بین مسئولیتهایش و خواستهاش در این که بتواند تجربهی بهتری از زندگی نسبت به دیگر بچهها همچون کارل گرایمز و دختر خواندهی خودش سوفیا به هرشل بدهد، پسرش اجازه داده تا روش زندگی خودش را داشته باشد.
چنین چیزی با این حقیقت آشکار میشود که هرشل اجازه دارد تا از واکرها برای کسب و کار نمایشی «مردگان متحرک را ببینید» نگهداری کند. اما او در حقیقت یک پسر جوان است که در ژرفای وجودش احساس مشکل میکند و به دنبال پیوند با پدریست که هیچگاه او را نشناخته است. از آن جایی که افراد کمی گلن را به یاد میآورند، هرشل کم و بیش هیچ راهی برای پدید آوردن این پیوند ندارد.
با این که کسب و کار نمایشی او مورد تمسخر برخی از افراد جامعه قرار میگیرد ولی هرشل گرین به کار خود ادامه میدهد. برای هرشل، این نمایش نه تنها چیزی است که به گردهماییها یادآوری میکند که اگر تاریخچهی خود را فراموش کنند چه چیزهایی را از دست میدهند، بلکه راهی برای خودش به شمار میآید تا پیوند ویژهای با پدرش برقرار کند. اما همهی اینها هنگامی از بین میروند که کارل گرایمز، واکرهای هرشل را میکشد و به دنبال این است که کسب و کار او را کلاً غیرقانونی قلمداد کند. بدون این کسب و کار، هرشل مجبور است راه دیگری برای دنبال کردن میراث پدرش بیابد.
نیگان
برای بعضی از هواداران و مگی گرین، هر چیزی کمتر از مردن همانند یک پیروزی برای نیگان به نظر میرسد. با داشتن این دیدگاه، اجازه زندگی دادن به او به هر شکلی با وجود قتل بیرحمانهی گلن، شکنجهی ریک گرایمز و اختلالات روانی کلی نیگان، یک حفرهی پرنشدنی در داستان پدیدار میشود؛ به ویژه اگر به سرنوشت خود ریک نگاه کنیم.
با همهی این اوصاف، همان طور که در شمارهی ۱۹۳ کمیک The Walking Dead آشکار شد، مردن به جای زندگی کردن یک از قسر در رفتن پایانی برای نیگان به شمار میآمد. ولی با زنده نگه داشته شدن این شخصیت در پایان سری به شکلی که توسط بقیهی جامعه کنار گذاشته شده است، رابرت کرکمن او را مجبور میکند تا هر روز از زندگیاش را همانند یک جهنم همیشگی تجربه کند که با افکار افرادی که به آنها آسیب زده و هر چه بدرفتاری و آشوبی که به وجود آورده همراه است.
چنین چیزی پس از سالها زندگی کردن بیشتر نمایان میشود. به طوری که به گفتهی خود نیگان در شمارهی ۱۷۴ کمیک The Walking Dead او به قدری زندگی کرده که از انجام کارهایش پشیمان شود و داشتن یک لحظهی ساکت کافی است تا به او اجازه دهد که خاطرات رفتار وحشتناکش به سراغش بیایند. با زنده ماندن، نیگان، درگیر شکنجهی روحی و فکری خودش است که هیچگاه نمیتواند از آن بگریزد… دست کم نه تا واپسین دم.
پاملا میلتون
زندگی پاملا از سویههای گوناگون در طی آخرالزمان بهبود پیدا میکند. در حالی که او همسر و دخترش را از دست میدهد ولی به عنوان فرماندار کامنولث قدرت مطلقی به دست میآورد و از آن برای حکمرانی با یک مشت آهنی بهره میبرد. با توجه به این که خود کامنولث گونهای فرانیرو در دنیای پساآخرالزمانی به شمار میآید، جایگاه پاملا در رأس ساختار قدرت اجازه میدهد تا همچون یک ملکه زندگی کند.
ولی در پایان قدرتش او را از دگرگونیهای درون و بیرون کامنولث نجات نمیدهد. شیوهی فرمانروایی خودخواهانهی میلتون و پشتیبانی بیچون و چرا از طبقهی فرادست سرکوبگر، باعث میشود تا او پس از مرگ ریک جایگاه خود را به عنوان یک رهبر از دست دهد.
در حالی که او به خاطر جایگاه پیشین رهبری خود هنوز تحت حفاظت قرار دارد ولی این طور به نظر نمیرسد که پاملا زندگی تازهاش را به شکل یک بهبود ببیند. برای کسی که عادت کرده بود تا خواستههایش تبدیل به دستور برای دیگران شود، تبدیل شدن به یک شهروند ساده بدون هیچ نفوذ در جامعه قطعاً چیزی نیست که آرزویش را داشته باشد.
سباستین میلتون
اگر کسی باشد که بیش از هر بازماندهی دیگری در دنیای The Walking Dead با چرخش روزگار رو به رو شده باشد، سباستین میلتون است. در واقع به عنوان پسر پاملا، زندگی او هنگامی که دنیا را زامبیها تصاحب کردهاند رو به بهبود میرود. او در جایگاهی بالاتر از قانون قرار دارد و هر کاری که میخواهد انجام میدهد بدون این که عواقب آن کارها گریبانش را بگیرند. سباستین حتی برای خود نگهبان و واسطهی شخصی نیز دست و پا کرده است.
با این وجود، کشته شدن ریک گرایمز به دست او یک زنجیره از رویدادها را همراه دارد تا بزرگترین ترسهای او به حقیقت تبدیل شوند: پاملا قدرتش را از دست میدهد و نزدیک بود که از جامعه بیرون رانده شود.
سباستین میلتون به دست مادرش به خاطر قتل ریک برای ابد به زندان میافتد. برای بدتر شدن اوضاع نیز باید گفت حتی اگر او پیش از این که بمیرد از زندان بیرون آید، باید نگران کارل گرایمزی باشد که سوگند خورده است تا اگر سباستین بیرون از زندان باشد او را شکار خواهد کرد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
واقعا مطلب غمگینی بود