آغاز عصر طلایی اساطیر یونان
زئوس (Zeus) آخرین فرزند ریئا (Rhea) و کرونوس (Kronos) در خفا و به دور از چشم پدرش توسط آمالتِئا (Amalthea) و عصاره مانا (Manna) در حال رشد یافتن بود. مادرش گاهی به او سر میزد ...
زئوس (Zeus) آخرین فرزند ریئا (Rhea) و کرونوس (Kronos) در خفا و به دور از چشم پدرش توسط آمالتِئا (Amalthea) و عصاره مانا (Manna) در حال رشد یافتن بود. مادرش گاهی به او سر میزد و درباره ماموریت مهمی که بر عهده داشت با او صحبت میکرد. گایا (Gaia) مادر زمین نیز هر آنچه که برای نوه عزیزش لازم بود را فراهم میکرد اما این اورانوس (Uranus) و زمزمههایش از دوردست بود که زئوس را برای انجام ماموریت بزرگش و نبرد با کرونوس آماده میساخت.
یاری مادر زمین و خدای آسمانها به همراه آموزشهای بز ماده آمالتئا همگی دست به دست هم دادند تا زئوس را جوانی خردمند، قدرتمند و شجاع پرورش دهند. با رسیدن او به سن جوانی، زئوس جوانی باوقار شده بود که با وجود محبت و شوخطبعی زیاد به ندرت به خشم میآمد اما زمانی که خشم زئوس برانگیخته میشد، هیچچیز جلودارش نبود.
قهرمان آماده است
ریئا به طور مداوم و در خفا به زئوس سر میزد و درست همانند کاری که گایا با کرنوس میکرد، دائما در گوش پسرش از آنچه کرونوس با فرزندان دیگر ریئا، یعنی خواهران و برادران زئوس کرده بود صحبت میکرد. ریئا به زئوس توضیح میداد که تمام تایتانها از کرنوس در حراس و وحشت هستند و هیچکس به او ذرهای علاقه و محبت ندارد بلکه همه به دلیل ترس از کرونوس است که از او فرمانبرداری میکنند.
یک قهرمان واقعی برای خود یاران زیادی فرآهم میکند. یک قهرمان واقعی باید مورد احترام و محبت همگان واقع شود.
ریئا خطاب به زئوسبا فرا رسیدن تولد هفده سالگی زئوس، روزی ریئا به دنبال او آمده تا آخرین فرزندش را برای به انجام رساندن نقشه بزرگش راهی کند... گرفتن انتقام از کرونوس و زنده کردن فرزندان از دست رفتهاش.
تولدی دوباره
در تالار بزرگ حاکم عالم، کرونوس بزرگ خشمگین و بیقرار است. حکومت بر سراسر هستی و کنترل سایر خواهران و برادرانش کاری بس دشوار بود که کرونوس آن را بیفایده میدید که همین منجربه ناراضی بودن دائمی او و بدخلقیش میشد.
از طرفی پس از ماجرای آخرین نوزاد، ریئا به طور کامل با کرونوس قطع رابطه کرده و به ندرت حتا با او صحبت میکرد. تمام این مشکلات به کرونوس درد شدیدی در شکمش میداد که با وجود امتحان کردن تمام راههایی که به ذهنش میرسید موفق به آرام کردن درد شکمش نشده بود. کرونوس با خود فکر میکرد که تمام نقشههایش به درستی پیش رفته بودند تا بلعیدن آخرین نوزاد که تمام مشکلات را با خود به همراه آورده بود.
کرونوس در حال قدم زدن در قصر خود و پیچیدن به درد بود که صدای آواز آهسته ریئا او را از افکارش خارج کرد. کرونوس که دواندوان به سمت همسرش میرفت با خود میگفت که قطعا همسر عزیزش که خود نیز یک تایتانس (تایتان زن - Titaness) است وظیفه سنگین حکومت بر تمام هستی را درک کرده و او را به خاطر بلعیدن شش فرزندشان میبخشد.
کرونوس زمانی که به همسرش ریئا میرسد با صدایی بلند اما پرمحبت به او میگوید:
همسر عزیزم روزها و شبهای زیادی است که مورفِئوس (Morpheus) و هیپنوس (Hypnos) از من دوری میکنند و ذهن من لبریز از عقربهایی سمی است که دائما مرا نیش میزنند.
کرونوس به ریئا (برگرفته از مکالمه مکبث در اثر مشهور شکسپیر)ریئا به کرونوس که از درد به خود میپیچید میگوید که برایش دقیقا همان چیزی را آورده است که حالش را به طور کامل بهبود بخشد. او سپس زئوس را صدا میکند و به کرونوس میگوید این پسر در جامی که به همراهش دارد دوای درد تو را آورده است. من او را به اینجا آوردهام تا خدمتکار تو باشد و به تو خدمت کند.
پیش از آنکه صحبتهای ریئا تمام شود یا حتا زئوس به نزدیکی کرونوس برسد، ارباب خدایان با یک حرکت جام نوشیدنی را از دست زئوس قاپیده و سر میکشد. پس از فرو دادن تمام محتویات جام کرونوس روی به ریئا کرده و از او تشکر میکند و میگوید در سراسر هستی کسی را بیشتر از او دوست ندارد و حاضر است هر چیزی ریئا طلب کند را در اختیارش بگذارد.
در اینجا ریئا خندهای وحشتناک سر داده و فریاد میزند تو... تو چگونه از دوست داشتن میتوانی صحبت کنی زمانی که تکتک فرزندان عزیزم، به جز یکی را بلعیدهای؟ من از سراسر دنیا تنها فرزندان عزیزم را میخواهم که به نزد من بازگردند...
با تمام شدن جمله ریئا کرونوس شروع به سکسکه میکند، یکی... دوتا... سهتا... سکسکههای کرونوس قطع نمیشود اما با این حال چیزی از صحبتهای ریئا ذهن او را درگیر کرده است. او با بدبختی از بین سکسکههای تمامنشدنی از ریئا میپرسد: منظورت چیست که همه فرزندانم جز یکی؟! من تمام شش نوزاد را بعلیدهام.
در این حین کرونوس که از شدت درد و تهوع به خود میپیچد صدای جوان و بااعتماد به نفسی فریاد میزند: نه پدر! تو تنها پنج نوزاد را بلعیدهای!
با این جمله کرونوس بر زمین افتاده و پس از دردی وحشتناک تکه سنگی بزرگ را بالا میآورد. کرونوس که دوباره آماده تهوع بعدی است میبیند که زئوس جلو آمده و تکه سنگ را به پدرش نشان میدهد و سپس آن را، همانطور که کرونوس عضو بدن اورانوس را به دورترین اقیانوس پرتاب کرده بود، پرت میکند.
به این ترتیب کرونوس تکتک نوزادان، که حالا هر یک به نوجوانانی بدل شدهاند را بالا میآورد. اولین کسی که بیرون میآید هِرا (هیرا - Hera)، آخرین دختری است که توسط ریئا متولد شده بود. پس از او به ترتیب پوسایدن (Poseidon)، دیمیتر (Demeter)، هیدیس (هادس - Hades) و در آخر هِستیا (Hestia) از شکم کرونوس خارج میشوند.
کرونوس که پس از این اتفاق از حال میرود در گوشهای بیصدا و آرام به خواب عمیقی فرو میرود. زئوس فروا جلو آمده و داس مخصوص کرونوس را برمیدارد تا گردن کرونوس را با آن بزند، اما این داس که برای کرونوس توسط گایا ساخته شده بود هرگز بر علیه خودش کار نمیکرد و با وجود تمام قدرتی که زئوس داشت قادر نبود که با استفاده از آن کوچکترین صدمهای به کرونوس بزند.
ریئا در اینجا به پسرش میگوید که این داس را مادر زمین برای کرونوس ساخته است و تنها اوست که میتواند آن را از او بگیرد. هیچکس قادر به نابود کردن کرونوس نخواهد بود چرا که مادر زمین از او محافظت میکند و بهتر است پیش از اینکه او را خشمگین کنیم کورنوس را به حال خود بگذاریم چرا که به زودی به کمک مادر زمین نیاز خواهی داشت.
زئوس با پنج خواهر و برادرش آشنا میشود ولی این بار همه آنها که گویی دوبار متولد شدهاند ترتیبی برعکس ترتیب دنیا آمدنشان توسط ریئا دارند. بر این اساس زئوس فرزند ارشد و پس او هِرا بزرگترین دختر ریئا میباشد و به همین ترتیب پوسایدن، دیمیتر، هیدیس و هستیا فرزندان بعدی خواهند بود.
این شش خواهر و برادر در برابر مادرشان ریئا با یکدیگر پیمان یاری و همراهی بسته و قسم میخورند که به زودی نظام جدیدی را بنا کنند. آنها همچنین تصمیم میگیرند که دیگر نام خود را همچون والدینشان تایتان نگذارند، آنها خود را "خدایان" مینامند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
درود و سپاس،خیلی جالبه
خسته نباشید خانم احمدی
این قسمت خیلی جالب و هیجانانگیز بود.
و چقدر عکسها قشنگ و باحال بودن، مخصوصا تصاویر هیدیس و پوسایدن.
اساطیر یونان و نورس بیشتر از تمامی اساطیر دارای تصویرسازی هستن چون شخصیتها با جزئیات ظاهری بیشتری توصیف شدن. و البته اساطیر مورد علاقه خودم، مصر باستان که اصلن تصویرسازی دقیق توی مقبرهها ازشون موجوده و آرتیستها فقط با اندکی خلاقیت میتونن شاهکارهایی عجیب از توشون دربیارن. میرسیم ایشالا به همشون.
مصر باستان که خیلی از لحاظ تصویری و بصری قدرتمنده!
طراحی سر خدایانشون مملو از شگفتیه، هر چند که بعضا هست مواردی که یه مقداری خالی از خلاقیته، مثل رع و حوروس و خونس که هر سه سر شاهین دارن با این تفاوت که رع روی سرش خورشیده، خونس روی سرش قرص ماهه و حوروس هم که خدای انتقامه تاج مصر علیا و سفلی روی سرشه.
باورم نمیشه مقاله های به این خوبی رو از دست دادم😶 باید از اول برم همه رو بخونم خیلی خوب بود دست نویسنده درد نکنه که زحمت کشیده😁
نویسنده خیلی زحمت کشیدن برای این مقالات، اساطیر کلا جذابن مخصوصا اساطیر یونان و در درجه بعدی اساطیر هند و یهودی
یهودی نه اصلا😐
اساطیر یهودی اتفاقن رایجترین اساطیر در داستانها، فیلمها و ویدیوگیمهای معاصر هستن. شخصیتهایی مثل لیلیث، لوسیفر، ساکیوبس، لوایاتن، بهیمِث، آزمودیوس و ...
یهودیها هم داستان های اساطیری دارن؟ واقعا؟
منظورم عهد عتیق، تلمود (کتاب فقهی یهود) و کابالا (عرفان یهودی) هست. از لحاظ غنای ادبی دست کمی از یونان باستان نداره
دقیقن!
مرسی مرسی ^.^ واقعن اینکه شما زمان میذارید مطالعه میکنید و برام کامنت میذارید خستگیمو درمیکنه
خوشحالم که دوسش داشتی 3>