ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

نقد فیلم Cuckoo | محلولی ناهمگن
فیلم سینمایی

نقد فیلم Cuckoo | محلولی ناهمگن

فیلم Cuckoo می‌توانست جزو فیلم‌های خوب سال 2024 باشد، البته اگر به سبک پارودی ترسناک ساخته می‌شد!

رضا قبادی
نوشته شده توسط رضا قبادی | ۹ مهر ۱۴۰۳ | ۱۳:۰۰

اصولاً برای نقد یک فیلم، سعی بر آن است از شرح مختصر داستان آن شروع کنیم، اما شرح داستان فیلم Cuckoo کاری سخت و طاقت‌فرساست، نه این که شبیه به فیلم‌های پیچیده، داستان پر پیچ و خمی داشته باشد، نه، فیلم آن‌چنان داستان پیچیده‌ای ندارد و ضعف آن به پرداخت بد و شخصیت‌های رشد نیافته‌ی آن برمی‌گردد، به این صورت که بعد از یک ساعت از گذشت فیلم هم امکانش وجود دارد که هیچ چیز از داستان فیلم دستگیرتان نشده باشد. با این حال با شرح مختصر داستان فیلم شروع می‌کنیم. در ادامه برای نقد فیلم Cuckoo با ویجیاتو همراه باشید.

دختر جوانی به نام گرچن(با بازی هانتر شیفر)، پس از مرگ مادر، به پیش پدرش می‌آید و حالا مجبور است با نامادری و ناخواهری‌اش، به ارتفاعات آلپ برود. پدر او قرار است در آن‌جا، به سرپرستی شخصیتی مرموز به نام هِر کونیگ(با بازی دن استیونز)، یک اقامتگاه ویلایی بسازد. کمی بعد کونیگ به گرچن پیشنهاد کار در هتل را می‌دهد. در ابتدا همه‌چیز عادی به نظر می‌رسد، اما کم‌کم اتفاقاتی عجیب دور و بر گرچن می‌افتد. مثلاً در یکی از شب‌ها، زنی اسرارآمیز او را تعقیب می‌کند و باعث زخمی‌شدنش می‌شود، یا این که در هتل، بعضی از زنان ناگهان دچار حالت تهوع شده و انگار به محیط اطراف خود آگاهی ندارند.

احتمالاً همه‌ی این ماجراها به کونیگ ربط دارد، یا حداقل حدس گرچن این است. او با رفتارها و کردارهایی که ازش سر می‌زند، به نظر می‌رسد در پشت شخصیت ظاهریش، اهداف مرموزی دارد، اما انگار کسی غیر از گرچن، متوجه چنین چیزی نیست یا برایش مهم نیست. گرچن از یک سو باید با داستان‌های عجیب و ترسناک در هتل، و از یک سمت با غم و اندوه از دست دادن مادرش کنار بیاید، مخصوصاً این که نامادری و پدرش، او را مقصر حمله‌های صرعی می‌دانند که به ناخواهری‌اش دست می‌دهد.

تقریبا تمام چیزی که از یک ساعت اول فیلم به دست می‌آورید همین است و بس. البته، یک سخنرانی از کونیگ برای گرچن از ذات پرنده‌ی فاخته... تقریباً هیچ شخصیتی در طول روند فیلم رشد پیدا نمی‌کند، هر چند با ارفاق می‌توان این گرچن و ناخواهری‌اش را از این قاعده مستثنی دانست. شاید بگویید قرار نیست که شخصیت‌ها حتما در روند فیلم رشد کنند و حضور آن‌ها می‌تواند دلیل دیگری داشته باشد، اما خیالتان را راحت کنم که حتی استفاده ابزاری از آن‌ها برای پیشبرد فیلمنامه هم صورت نمی‌گیرد. به راحتی می‌توان برخی شخصیت‌های فیلم را حذف کرد یا نقش آن‌ها را با یکدیگر جابجا کرد و در نهایت فیلمنامه همین چیز حوصله‌سربری که هست بماند.

وقتی به اواخر فیلم می‌رسیم، سرعت روند اتفاقات بیشتر می‌شود اما بیننده نه درگیر اکشن فیلم شده و نه با اتفاقاتی که در خلال اکشن برای شخصیت‌ها می‌افتد، متأثر می‌شود. فیل سعی می‌کند با استفاده از موسیقی، مخاطب را با بار احساسی صحنه همراه کرده و تاثیری که می‌خواهد را بر او بگذارد، اما چطور بیننده می‌تواند از نظر احساسی با شخصیت‌ها و اتفاق‌ها همراه شود، وقتی نه پیش‌زمینه‌ای برای آن‌ها صورت پرفته و نه رشدی برای آن‌ها در کار بوده است، در نهایت نتیجه این می‌شود که سرنوشت شخصیت‌ها، هیچ اهمیتی برای بیننده نخواهد داشت. شاید کارگردان در نظر خود فکر می‌کرد وقتی فیلمنامه به مرحله اجرایی برسد، در این‌جا و آن‌جا مخاطب با شخصیت‌ها و احساسات آن‌ها همراه خواهد شد، اما نتیجه بی‌تفاوتی محض مخاطب خواهد بود.

به طور کلی می‌توان قصه‌ی فیلم را در عرض یک ساعت یا شایدم کمتر سر هم آورد. اما از آن جا که فیلم سینمایی نمی‌تواند مدت زمانش انقدر کم باشد، و قصه هم کشش چیزی بیشتر از این را ندارد، پس با صحنه‌ها و نماهای اضافی زیادی در فیلم مواجهیم که به راحتی می‌شد از آن‌ها صرف نظر کرد یا با کات کردن به موقع می‌شد جلوی سکانس‌های طولانی و حوصله‌سربر را گرفت. فیلم‌ها می‌توانند از نماهای بیشتر یا طولانی کردن سکانس‌ها برای عمیق کردن اتمسفر فیلم استفاده کنند، اما در این جا بیننده حتی نمی‌داند قصه سر چیست تا اتمسفر آن برایش عمیق‌تر شود.

فیمنامه هیچ انسجام و پیوستگی ندارد. سکانس قبلی که مربوط به ناامیدی و غم و اندوه گرچن بود، ناگهان به یک سکانس تعقیب و گریز هیجان‌انگیز(به اصطلاح هیجان‌انگیز) گره می‌خورد و موسیقی بم با ریتم کند، تبدیل به موسیقی الکترونیک می‌شود. این نامتعارف بودن ساختار از آن‌جا که در اجرا به خوبی جا نمی‌افتد، به شکل یک محلول ناهمگن در می‌آید که اجزای آن اصلاً با یکدیکر ترکیب نشده‌اند.

اگر بیننده از قبل آشنایی با ژانر فیلم نداشته باشد، شاید پیش خود فکر کند با یک فیلم پارودی ترسناک طرف است، فیلمی که می‌خواهد کلیشه‌های ژانر ترسناک را به شکلی نامتعارف به تمسخر بگیرد... و چقدر خوب می‌شد که فیلم واقعاً هم یک پارودی بود! آن وقت می‌شد آن را به عنوان یکی از فیلم‌های خوب امسال معرفی کرد. اما افسوس که بازیگران چنان خود و فیلمنامه را جدی می‌گیرند که مخاطب مجبور می‌شود در پشت ماجرا به دنبال مفهوم سنگین یا انگیزه‌های عمیق شخصیت‌ها بگردد... اما متاسفانه چیزی پیدا نخواهد کرد.

دن استیونز سعی می‌کند با ادای دیالوپگها به صورت شمرده‌شمرده با سرعت کم، قدم زدن‌های آهسته و نگاه‌های عجیب و رفتارهای نامتعارف، تصویری از یک شرور روان‌پریش را ارائه دهد. اما باز هم باید بگویم، اگر فیلم یک فیلم پارودی بود، آن‌وقت این نمایش دن استیونز می‌توانست یکی از بهترین پارودی‌های شخصیت‌های شرور فیلم‌های ترسناک باشد. دن استیونز خود را در قالب شخصیت کونیگ جدی می‌گیرد، اما بیننده نمی‌تواند این کار را بکند. حتی زن ترسناکی که در تعقیب شخصیت اصلی است، گریم و لباس‌های و حرکاتش ابداً باعث ترس‌تان نمی‌شود، البته اگر به خنده‌تان نیندازد.

جنبه‌ی رازآلود و معمایی قصه هم خوب جا نمی‌افتد، به بیانی دیگر، پس از گذشت یک ساعت از زمان، فیلم به شما آن‌قدر سر نخ نمی‌دهد که بتوانید به صورت ذهنی آن‌ها را به هم متصل کنید و اگر هم نتوانید سر از ماجرا در آورید، حداقل حدس‌هایی بزنید و درگیر با روایت قصه شوید. البته اگر بخواهم داستان فیلم را به صورت چند گزاره خبری به یک نفر مثلا دوستم بگویم، آن‌گاه احتمالاً برای او جذاب خواهد بود. داستان اصلی فیلم در مورد موجوداتی انسان‌نماست که همانند پرنده‌ی فاخته، تخم خود را در لانه‌ی پرنده‌ای دیگر می‌گذارند تا آن پرنده وظیفه‌ی بزرگ کردن فرزند آن‌ها را عهده‌دار شود. حالا در این هتل، موجوداتی انسان‌نما با کمک کونیگ، زنان را بیهوش کرده تا انگل‌وار تخم خود را در رحم آن‌ها پرورش دهند و در زمان مورد نظر، دوباره مادر با فرزندش دیدار کند.

بله داستان، روی کاغذ داستان جذابی است، اما بیشتر در حد صحبت با یک دوست و دادن اطلاعات عمومی به او. اگر چنین داستانی بخواهد به فیلم تبدیل شود، باید به مفاهیم عمیق‌تری از ذات انسان و ارتباط او به طبیعت گره بخورد و تأثیرات آن را روی شخصیت افراد ببینیم. اما در فیلم Cuckoo ما شخصیت‌هایی داریم که مرگ و زندگی آن‌ها به هیچ وجه برای‌تان مهم نخواهد بود، شرور روان‌پریشی داریم که نه کاریزماتیک است و نه می‌ترساندتان... تنها نکته‌ی مثبت و رشدیافته در خلال داستان فیلم Cuckoo، رابطه‌ی گرچن با ناخواهری‌اش است که شروع، رشد و پایان درخور و شایسته‌ای دارد.

30
امتیاز ویجیاتو

شخصیت‌هایی که سرنوشت‌شان برای‌تان مهم نیست، شروری که نه کاریزماتیک است و نه می‌ترساندتان و ترکیب بد المان‌هایی که فیلم را به شکل به محلول ناهمگن درآورده. این تمام چیزی است که از فیلم Cuckoo می‌توانید انتظار داشته باشید. بعضی موقع شخصیت‌ها و فیلم چنان خود را جدی می‌گیرند که در تضاد با پرداخت بد ماجرا، بیننده به خود می‌گوید کاش این فیلم یک قدم دیگر برداشته و کاملاً در سبک پارودی ترسناک ساخته می‌شد، آن‌وقت شاید می‌شد آن را جزو فیلم‌های خوب 2024 قلمداد کرد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • ARSHIA._.
    ARSHIA._. | 5 ساعت قبل

    امروز علوم درس ناهمگن و همگن داشتیم تیتر رو دیدم پشمام ریخت🗿👐

مطالب پیشنهادی