نقد سریال کرگدن – گاهی خوب، گاهی بیرمق
اکثر سریالهای ایرانی عموما با یک ایده نسبتا خوب شروع شده اما در ادامه به آثاری قابل پیشبینی، منهای تعلیق و با ماجراجوییهای ساختگی تبدیل میشوند. باید دید اینبار با اثر متفاوتی طرف هستیم یا ...
اکثر سریالهای ایرانی عموما با یک ایده نسبتا خوب شروع شده اما در ادامه به آثاری قابل پیشبینی، منهای تعلیق و با ماجراجوییهای ساختگی تبدیل میشوند. باید دید اینبار با اثر متفاوتی طرف هستیم یا خیر. ویجیاتو را با نقد سریال کرگدن همراهی کنید.
وقتی زیاد جدی نیست
همانطور که تصور میکردم، مافیای سریالِ کرگدن نیز همچون دیگر سریالهای خانگی اخیر حول یک مساله شخصی دور میزند و به هیچ عنوان جدی نیست، هر چند که تلاش میکند جدی و ترسآور به نظر برسد که به دلایلی نمیتواند. اولین دلیل به خود ماجرای اصلی برمیگردد.
پنج نفر وارد یک چالش میشوند که مافیایی پشت آن است و به ظاهر قرار است پول خوبی به جوانان بااستعداد بدهد. معلوم نیست در ازای آن چه چیز قرار است بدست بیاورد. فارغ از اینکه در قسمتهای بعدی، فیلمنامهنویس چه جوابی به سوال ما بدهد، اما آنچه عیان است بیخطر بودن چنین موقعیتی است. این موقعیت در بطن خود هیچگونه وحشت و آسیبی به همراه ندارد.
بدترین حالت ممکن همین بود که این دوستان بسیار صمیمی، فکر میکنند نوید مرده است اما بعد میفهمند اینطور نبوده و باقی پیگیریها. چه خطری میتواند آنها را تهدید کند؟ حتی خود نوید هم در مفروضات فیلم هنوز زنده است. بقیه هم سر زندگی خود رفته بودند و فقط پولی را که قرار بوده بدست بیاورند از کف دادهاند. حتی ضرر مالی هم در این میان اتفاق نیفتاده است. اگر هم بیش از این به سرنوشت نوید کنجکاو نبودند میتوانستند به زندگی آسوده خودشان ادامه دهند.
پس دقیقا تهدید و خطر مافیا کجاست. اصلا با چه مافیایی طرفیم؟ گفتنِ اینکه این یک شرکت خیلی بزرگ است که همه کاری در آن صورت میگیرد، راحتترین و دمدستیترین چیزی است که میتوان برای ایجاد یک مافیای نمایشی و ساختگی ترتیب داد. دلیل بعدی اینکه این مافیا برای ما باورپذیر و خطرناک جلوه نمیکند، به غیرمنطقی بودن روابط این گروهِ به اصطلاح مخوف برمیگردد.
در قسمت دوم متوجه میشویم که حتی مدیر آسایشگاه هم با این مافیا به شیوه نچسبی ارتباط دارد. دقیقا همین فراگیر جلوه دادن این شرکت، فیلمنامه را بیش از پیش دچار اشکال میکند. آیا باید باور کنیم که آنها میدانستند که رها بعد از مرگ نوید به حالت دیوانگی میافتد و در نتیجه به آسایشگاه میرود؟ و از قضا به آسایشگاهی میرود که تحت نفوذ مافیای قدرتمند سریال است. اصلا به چه دلیل نیاز هست که رها را در آسایشگاه نگه دارند؟ قرار نیست برای مخوف نشان دادن یک مافیا، هر عمل غیرقابل باور و غیرمنطقی را به آن نسبت داد.
در واقع آنچه توی ذوق میزند این است که مافیای سریال کرگدن مدام در دیالوگها ادعا دارد که بیش از اندازه بزرگ و خطرناک و مرموز است اما در قصه، ماجرا و کاراکترها چنین صفاتی دیده نمیشود. تنها ونوشه (پانتهآ پناهیها) به دلیل جنس بازیاش تا حدی یک چهره مرموز به خود گرفته است که او هم به دلیل چینش فیلمنامه، خیلی زود لو میرود که نسبت به نوید دارای احساسات شخصی است.
این موضوع از همان قسمت اول هم به سادگی فهم میشود و خود به خود اجازه نمیدهد مخاطب این مافیا را جدی بگیرد. وقتی ونوشه جلوی دیگر سرکردههای شرکت، نوید را نوید جان صدا میزند، وقتی هیچ موضوع پنهانی وجود ندارد و فاصلهای بین امر گروهی و امر شخصی در این شرکت نیست، به سختی میتوان باور کرد که روابط بین این مافیا به طرزی مخوف چیده شده است.
ونوشه از همان ابتدا فردی ضعیف و احساسی جلوه کرده و افشین (محمد امین) نیز خیلی زود جلوی بلبلزبانیهای کیانا (الهام کردا) خودش را میبازد. همین موضوع که ما حس میکنیم ونوشه و افشین هم انسانهای زیاد بدی نیستند کار را تا اینجای ماجرا خراب کرده است. به همین دلیل آسیب زدن به زیردستانشان هم غلوآمیز، بیقاعده و حتی زودهنگام به نظر میرسد.
نویسنده برای ترسناک جلوه دادن افشین خیلی عجله میکند و در نتیجه انگیزه مارک (کاظم سیاحی) برای رودست زدن به ونوشه نامعلوم باقی میماند. همین موضوعِ به ظاهر ساده باعث میشود صحنه رودرروییِ افشین و مارک در ساختمان متروکه تاثیر مد نظر نویسنده را روی مخاطب نگذارد.
دو روی یک سکه
از جمله تعلیقهای خوب که توانسته سریال کرگدن را با وجود معایباش قابل دیدن نگه دارد، ایجاد یک پرسش اصلی در ذهن مخاطب است. اول اینکه اگر نوید زنده است پس چرا به دیدن دوستان و خانوادهاش نمیرود. اما چنانچه گفته شد مخاطب اصلا نگرانی نسبت به نوید ندارد و هیچ خطری را احساس نمیکند و به همین دلیل تعلیقی فاقدِ دلهره است. مخاطب در نهایت تنها میخواهد بداند قضیه از چه قرار است و چرا نوید دست به چنین کاری زده.
در واقع شیوه پاسخ به این سوال، هم میتواند به نفع سریال کرگدن تمام شود و هم در صورت پرداخت ضعیف، میتواند به پاشنه آشیل بزرگ سریال تبدیل شود و مخاطب را دلسرد کند. نویسنده باید دلیل خوبی برای کار نوید داشته باشد، کاری که او اذعان کرد که درستترین کار در آن لحظه بوده است.
پرسشهای فرعی نیز به موقع در سریال رخ نشان میدهد و مخاطب را کنجکاو میکند، از جمله مخفیکاریِ رها. رها مسالهای داشته که نمیتوانسته به راحتی به نوید بگوید و بعد از آن هم فرصت گفتنشاش را از دست داده است.
اما فارغ از این پرسشها، نویسنده در بعضی موارد، به جای ایجادِ تعلیق، به دام بازی با موقعیتهای سوراخدار میافتد. اولین موقعیت مهم اما غیرقابل باور فیلم، قضیه دیدن ویدئویی از نوید است که تقریبا کل ماجراهای بعدیِ سریال حول آن شکل گرفته. سوال اینجاست که چطور دوستانِ نوید با دیدن یک ویدئو پی به زنده بودن او میبرند. هر کسی میتوانسته برای آزار دادن آنها دست به چنین کاری بزند.
اما آنها فورا بعد از دیدن ویدئو همگی یکصدا به این باور رسیدند که آن آتشسوزی به احتمال خیلی زیاد یک بازی بوده است. ویدئویی که میتوانسته در هر زمانی گرفته شده باشد. نویسنده چندان به خود زحمت نداده در ویدئو عناصر و شواهدی قرار دهد که حاکی از این باشد که در زمان حال گرفته شده است.
اگر هم خود نوید این ویدئو را به دایرکت گیسو فرستاده تا دوستانش را از زنده بودن خودش مطلع کند باز هم منطق چندانی ندارد چون با حرف زدن و ویس بهتر میتوانست این را بیان کند. این قضیه بیش از اینکه باعث تعلیق و ایجاد سوال در ذهن مخاطب شود، به سردرگمی مخاطب میانجامد چرا که مخاطب نمیتواند این موقعیت را باور کند.
بازگشتِ به موقع اما نه چندان عمیق
همچنان فلاشبکها عاملی هستند برای ایجاد ریتمِ تند در سریال کرگدن و تا حد زیادی هم از کسلکننده شدن ماجراها میکاهند. به طور مثال ربط پیدا کردن زمان حال و گذشته از طریق یک سوال یا یک دیالوگ توانسته به خوبی مخاطب را در یک جریان سیال نگه دارد و او را غافلگیر کند.
این رفت و آمد بین زمان حال و گذشته، به مرور نحوه آشنا شدن دوستان با شرکت را هم شرح میدهد. قسمتی که مربوط به اولین آشنایی این دوستان است به خوبی عمل میکند و ویژگیهای بارز هر کدام از کاراکترها را برای دیگری بازگو میکند. در اینجا چون مخاطب از قبل با کاراکترهای کاظی، دانیال، رها، گیسو و نوید آشناست، دیدن اولین دیدار آنها حس طنزآمیز و جالبی را برایش دارد.
هر چند که نویسنده نتوانسته از همه ظرفیت و پتانسیل بازگشت به گذشته استفاده کند. دقیقا از زمان آشنایی به بعد، یک جهش اتفاق میافتد و ما میرسیم به لحظاتی که رها و نوید به هم دلبستهاند و کل دوستان نیز به صمیمیتی قابل توجه رسیدهاند. این پرش سریع از دیدار اول به صمیمیت آخر، باعث میشود مخاطب فکر کند که قرار است هر آنچه را که قبلا میدانسته دوباره مشاهده کند.
در واقع حتی در فلاشبک نیز شخصیتها به عمق بیشتری نمیرسند و همان چیزی هستند که تا قبل از آن دیده بودیم. معلوم نمیشود که چرا و چطور نوید که یک پسر جنوبشهری و تقریبا بیخیال است، به کاراکتری همچون رها دلبسته میشود تا حدی که میگوید: «بعد از دیدن تو به هم ریختم». معلوم نیست چرا به یکباره خواهر نوید با دانیال دیالوگهایی بسیار صمیمانه (در حد ارتباط شخصی و عاطفی) برقرار میکند، حال آنکه در زمان حال هیچگونه تمایل و ارتباطی میانشان نیست.
در واقع فلاشبک که میتوانست عامل خوبی برای شخصیتپردازی باشد و عواطف و افکار کاراکترها را بسط دهد، در همان روند تیپسازی متوقف میشود. تنها جایی که میتواند تا حدی خودمختار بودن کاراکتر نوید را نشان دهد و باعث شود کمی از تیپ بودن فاصله بگیرد، دیالوگهای او در قایق تفریحی است. بقیه کاراکترها در همان ویژگیهای خوشمزه بودن و گاهی بیمزه بودن(کاظی)، غمگین بودن (رها)، سماجت داشتن(گیسو) و عصبی بودن (دانیال) فریز شدهاند.
البته خوشحالی اغراقشده رها در مقابل افسردگیِ درونیاش، به همراه رازی که دارد، میتواند تا حدی این کاراکتر را از تیپ بودن نجات دهد. باید دید در ادامه، سریال کرگدن برای عمق بخشیدن به ماجراها و کاراکترهایش چه چیزی در چنته دارد. هر نویسندهای میداند که اگر کاراکترهایش در یک سریالِ چند فصلی خیلی زود به تیپ تبدیل شوند، نمیتوانند در ادامه مخاطبان را به دیدن سریال جلب کنند.
بیشتر بخوانید:
نقد سریال کرگدن – پوستی نه چندان زمخت (نگاهی به قسمت اول)
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
جواب همه سوالایی که گفتین تو قسمتای بعد داده شده... این نقد نیست
خوبه که قبل از هر نوشته به اصطلاح نقدی صبر کنیم تا به یک جمع بندی برسیم نه یک سریالو از نهایتا پنج قسمت اینجوری با غرض بکوبیم ، جواب هرچی سوالات کودکانه ای که در اول نوشته تان نوشته بودین داده شده
تا قسمت 10 هر جور شده تحمل کردم و ديدم. ولي ديگه بريدم. ادامه نميدم. بعد از 10 قسمت هنوز جواب اصلي ترين سوالات مخاطب رو نداده. چند تا بازي خوب توش هست. ولي چه فايده وقتي قصه رو هواست.
دقیقا بزرگترین مشکل سریال حتی تا قسمت یازدهم همونطور که اشاره کردین اینه که اصلی ترین سوالات مخاطبان جواب داده نمیشه و انگیزه ها همچنان در هاله ای از ابهامه. ممنون از نظر شما
به نظرم سریال چرت و بی خودیه
امیدوارم که این سریال در قسمت های بعدی حرف جدیدی برای گفتن داشته باشه