نقد سریال کرگدن – بالاخره کرگدن تکانی به خودش میدهد
قسمت نهم تا یازدهمِ سریال کرگدن، با وجود معایب و نقصهایی که دارد اما تا حدی چالشبرانگیز و قابل پیگیری ظاهر میشود. اینطور که پیداست سریال کرگدن در این سه قسمت، کمی به خود آمده ...
قسمت نهم تا یازدهمِ سریال کرگدن، با وجود معایب و نقصهایی که دارد اما تا حدی چالشبرانگیز و قابل پیگیری ظاهر میشود. اینطور که پیداست سریال کرگدن در این سه قسمت، کمی به خود آمده و سعی میکند به روابط کاراکترها به طور جدیتری بپردازد و انگیزهها و اهداف آنها را با مخاطب درمیان بگذارد. هر چند عنصر تصادف از حد نرمال خارج میشود و فیلمنامهنویس با دستی کاملا باز، به تغییر و دستکاری رویدادها میپردازد. در این نقد علاوه بر تحلیل هر قسمت به صورت مجزا، به این پرسش میپردازیم که فیلمنامهنویس تا چه حد اجازه دارد از غافلگیری و اتفاقات کاملا تصادفی، برای پیشبرد اهدافاش استفاده کند. ویجیاتو را در نقد سریال کرگدن همراهی کنید.
قسمت نهم؛ بالاخره خطر جدی میشود
قصه فرعیِ گیسو و آشناییاش با کوروش که در قسمت نهم نیز شاهد آن هستیم، از بقیه قصههای فرعی سریال کرگدن بهتر است. شاید بتوان گفت تنها قصه فرعیِ جالب توجه، قصه گیسو است. دلیلاش نوع روابط بین آدمهایی است (گیسو، کوروش، دوست گیسو و گیتی) که در ظاهر امر، هیچگونه شباهتی چه به لحاظ شخصیتی و چه به لحاظ فرهنگی با یکدیگر ندارند، اما مخاطب میداند که در آینده به یکدیگر مرتبط میشوند.
در واقع، علت اینکه مخاطب قصه گیسو را دنبال میکند این است که از آینده این روابط آگاه است (میدانیم که کوروش بعدتر با گیتی ازدواج میکند، حال آنکه در فلشبکها در پی جلب نظرِ گیسو است. در نتیجه گیسویی که مخاطب در فلشبکها میبیند برایش قابل همذاتپنداری است. از طرفی مخاطب میخواهد بداند که مردی مثل کوروش که هم شارلاتان است و هم به طرز آشکاری مُخزن، چطور میتواند تا این حد در خانواده گیسو رسوخ کند.
حتی در زمانِ حال نیز، کاراکتر گیسو پررنگتر از دیگر کاراکترها ظاهر میشود و نوعِ ارتباطاش با کاظی شکل تازهتری به خود میگیرد. (آغاز خطر اسپویل) اینکه گیسو از تاریکی وحشت دارد و نمیتواند ادامه دهد و از طرفی کاظی در محافظت از گیسو شکست میخورد، به راحتی توانست یک ارتباط جدید بین این دو کاراکتر ایجاد کند که میتوان گفت از ارتباط بین رها و نوید، صادقانهتر و قابلِ درکتر است (پایان خطر اسپویل).
هر چند که اعتماد کردن به حرفِ افشین و رفتن به شمال برای پیدا کردنِ سهیل، بیش از اندازه غیرمنطقی بود و نقصی جدی در سریال کرگدن ایجاد کرد، اما نویسندگان سعی کردند این نقص را با موارد دیگری جبران کنند. در واقع گم شدن گیسو باعث شد تا یک تنش اساسی در اکیپ دوستان ایجاد شود و مسیر قصه از این حالتِ بیخطر که بیشتر شبیه ماجراجوییِ بچگانه بود، دربیاید. چطور ممکن است آنها با یک مافیا طرف باشند ولی خونی از دماغ کسی نیاید. از قسمت نهم به بعد، فیلمنامهنویسان هر چند خیلی دیر اما کمی به خودشان میآیند و قسمت خطرناکِ ماجرا را جدی میگیرند.
اما آنچه در قسمت نهم مخاطب را شوکه میکند، پیدا شدنِ سر و کله نوید است. (آغاز خطر اسپویل) تمام این مدت رها میدانسته که نوید زنده است و حتی در مواردی به او کمک میکرده و دورادور با نوید در ارتباط بوده است (پایان خطر اسپویل). نویسندگان با نشان دادن یکی دو صحنه در فلشبک، میخواهند ثابت کنند که از همان ابتدا قرار بر این بوده که رها چیزهای خیلی بیشتری درباره نوید بداند؛ رفتن رها به آسایشگاهی که تحت مدیریت مافیای ونوشه قرار دارد و تماس رها در آسایشگاه و صحنه پاک کردن عمدیِ ویدئوی نوید.
فرض میگیریم فیلمنامهنویس واقعا از قبل، قصد چنین طرحی را داشته و میخواسته مخاطب را به این نحو غافلگیر کند. سوال اینجاست که چرا در این نه قسمت، کوچکترین اِلمان یا نکته مشکوکی در رها وجود نداشته است. اگر رها در این مدت، دورادور با نوید در ارتباط بوده، به راحتی میتوانسته از طریق نوید مطلع شود که رفتن آنها به شمال کار خطرناکی است؛ میتوانست مطلع شود که این نقشهای از سوی افشین است، اما مطلع نمیشود.
فارغ از ارتباط میان آنها، نوید چرا تا این حد نسبت به سرنوشت دوستانش بیاعتنا است؟ آنها میخواهند بدانند نوید زنده است یا نه و نوید به راحتی میتواند با یک پیام دوستانش را از این مخمصه آزاد کند. از سوی دیگرِ قضیه، رها موضوعِ زنده بودن نوید را از دوستانش پنهان میکند و با وجود همه خطراتی که آنها را تهدید میکند، باز هم دم نمیزند.
اینطور که پیداست نوید و رها دلیل خاصی هم برای پنهانکاری ندارند. غیرمنطقی بودن ماجرا زمانی بیشتر میشود که با وجود خطراتی که بیخ گوششان احساس میشود و با وجود اینکه ممکن بود گیسو کشته شود، اما همچنان رها و نوید به قایموشکبازیِ خود ادامه میدهند. در نتیجه شاید بتوان به سختی این موضوع که در تمام این مدت رها ماجرای زنده بودنِ نوید را میدانسته، پذیرفت اما به هیچ عنوان نمیتوان ادامه دادن به این پنهانکاریِ غیرمنطقی را درک کرد.
قسمت دهم؛ زیادهروی در بازگشت به گذشته
در سریال کرگدن، هیچ قسمتی را به یاد ندارم که فلشبک نداشته باشد و قصه را خطی پیش ببرد. گاهی تعداد فلشبکها حتی به سه یا چهار بار هم میرسد که عموما باعث کسالت مخاطب میشود. اما در قسمت دهم، وقتی فلشبک صورت میگیرد تا نشان دهد که چه بلایی سر گیسو آمده است، مخاطب برای اولین بار از این بازگشت به گذشته استقبال میکند.
چرا که میخواهد بداند آیا گیسو مورد تجاوز قرار گرفته ؟ (فارغ از اینکه در فیلمهای ایرانی بتوانیم آن را نشان دهیم و یا خیر، آنچه مهم است نشان دادن غیرمستقیم و تلویحیِ آن است که گاهی هنرمندانهتر به نظر میرسد). در واقع برخلافِ تعداد بسیار زیادی از فلشبکها در سریال کرگدن که مخاطب نسبت به آنها هیچگونه حس خاصی ندارد، در اینجا میبینیم که فلشبک، به موقع و درست صورت میگیرد.
اما دقیقا وقتی مخاطب در این فلشبک، منتظر دیدن یک اتفاق وحشتاور است، قضیه ربودن گیسو به راحتی جمع میشود و آنطور که باید و شاید اوضاع مخاطرهآمیز تصویر نمیشود؛ قابها دقیقا مثل قبل عادی به نظر میرسند. معلوم نیست گیسو دقیقا به چه دلیل دچار وحشت عمیق شده است. اگر قرار بود که فلشبک با این جزییات اندک و با یک سوپرمنی که خیلی به موقع سر میرسد، جمع شود، بهتر بود اصلا فلشبکی صورت نمیگرفت و کار به تخیل مخاطب واگذار میشد.
بدتر آنکه وقتی در چند صحنه بعد، گیسو فشارش میافتد و از ماشین پیاده میشود تا فضا برای بازگشتی دوباره به گذشته فراهم شود، نویسندگان به جای این موضوع، به رها و اشک و آهِ ملالآور او در گذشته فلشبک میزنند که هیچگونه ارتباطی با اوضاع فعلی این کاراکتر ندارد.
تفاوت در این است که گاهی یک فلشبک، اطلاعات ما را از وقایع پیرامون یک کاراکتر بیشتر و حتی تکمیل میکند و یا وجه دیگری از کاراکتر را به ما نشان میدهد، اما فلشبکِ مربوط به رها در قسمت دهم، نه تنها چیزی به این کاراکتر یا حس بیشتری به مخاطب اضافه نکرده، بلکه ریتم سریال را نیز دچار اختلال میکند.
فلشبکِ مربوط به نوید برای نشان دادن نحوه آشناییاش با باند ونوشه، دقیقا به این دلیل که دارای اطلاعاتِ تکمیلکننده برای مخاطب است، قابل پیگیری به نظر میرسد. هر چند چندان منطقی نیست که نوید یکشبه توانسته قابلیتِ تبدیل شدن به یک عضو ثابت مافیا را پیدا کند؛ اول به راحتی مکان یکی از روسای باند را پیدا میکند، سپس با نقشه قبلی ونوشه را به خود علاقهمند میکند، با مافیا وارد یک بازی میشود، به طور کامل مورد اعتمادِ آنها قرار میگیرد و از آن سو مافیا را دور میزند و تنها با یک جمله که « ونوشه عوضیتر از اون چیزیه که فکر میکردم»، از همان ابتدا سعی میکند علیهشان اطلاعات جور کند تا در نهایت بتواند دستشان را رو کند. اگر نوید یک پلیس مخفی بود شاید میشد این قضایا را پذیرفت اما نیست.
به واقع پذیرش این میزان از عناصر تصادفی غیرقابل باور است. کاراکتر نوید به دلیل آنکه پرداخت لازم را ندارد، نمیتواند چنین اهداف و انگیزههایی را برای ما باورپذیر کند. بعد از گذشت ده قسمت از سریال، هنوز نمیدانیم چه چیز باعث شده تا نوید دست به چنین ریسکی بزند؟ چه چیز در زندگی فقیرانه و اسفبار او وجود دارد که باعث شده کارگاهبازی دربیاورد و بخواهد دست یک باند را رو کند.
این موضوع درباره کاراکتر کیانا هم صادق است. چرا کیانا با وجود آنکه متوجه میزان خطرات در این باند شده، هنوز مایل است که بماند و حتی با نوید در یک نقشه همکاری کند؟ چیزی در شخصیت او وجود ندارد که بخواهد چنین انگیزهای را توجیه کند.
میتوان گفت تنها صحنههایی که در قسمت دهم، توجه مخاطب را جلب میکند، برملا شدن علاقه بین نازنین و دانیال است که همین موضوع هم به دلیلِ اینکه جایِ پای بسیار اندکی در این نه قسمت داشته است (در زمانِ حال حتی در حدِ نگاه و تماس تلفنی هم چیزی بین آنها نمیبینیم)، برای مخاطب چندان دلچسب به نظر نمیرسد. اما با اینحال چون کمی در ایجاد ارتباط بین آنها تغییری رخ میدهد و از سوی دیگر باز ماجرای زنده بودن نوید را برای اکیپ دوستان مطرح میکند، صحنهای موثر در این قسمت از سریال محسوب میشود.
قسمت یازدهم؛ نوید خودی نشان میدهد
نقطه قوت این قسمت که تا حدی ارتباط بین کاراکترهای به حاشیه رفته را دچار تحول میکند، فریاد نوید بر سر ونوشه و فریاد افشین بر سر کیانا است. این فریادها به نوعی، کاراکترهای به خواب رفته را بیدار میکند و جانی به کاراکترهای منفیِ سریال میبخشند. اما درباره نقاط ضعف قسمت یازدهم، آنها هم دقیقا مثل قسمتهای قبل، به استفاده غیرمنطقی و بیش از اندازه نویسندگان از عنصر تصادف مربوط میشوند.
(آغاز خطر اسپویل) به طور کاملا تصادفی، شریک اصلی ونوشه، پدر کاظی است و به طور کاملا تصادفی، کوروش هم با مافیا در ارتباط است (پایان خطر اسپویل). این امور تصادفی آنقدر غیرقابل باور است که نه تنها باعث همذاتپنداریِ مخاطب نمیشود، بلکه دستکاریِ غیرمجاز نویسنده در داستان را رو میکند و باعث اذیتِ مخاطب میشود.
این موضوع نیز که اکیپِ دوستان و حتی رها، فرق اندامِ نوید با یک شخص لاغراندام را تشخیص نمیدهند و با قاطعیت میگویند آن مرد خود نوید است و به راحتی میپذیرند که نازنین تنهایی به داخل ساختمان برود، از آن نکتههای بسیار عجیب قسمت یازدهمِ سریال کرگدن است. گویا اینگونه نقصهای به ظاهر جزئی اما مهم، در سریالهای خانگی، دیگر تبدیل به اموری عادی شدهاند و قرار هم نیست رفع و رجوع شوند. اما قطعا همین جزییات بر استقبال مخاطبان از سریالها یا عدم استقبال مخاطبان، تاثیر زیادی میگذارد.
بیشتر بخوانید:
نقد سریال کرگدن – پوستی نه چندان زمخت (نگاهی به قسمت اول)
نقد سریال کرگدن- گاهی خوب، گاهی بیرمق (نگاهی به قسمت دوم و سوم)
نقد سریال کردگدن- کولهباری از سوال (نگاهی به قسمت چهارم و پنجم)
نقد سریال کرگدن- کرگدن را تا کدام قسمت دنبال کردهاید؟ (نگاهی به قسمت ششم تا هشتم)
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
با سلام ، به نظر من چون داستان سریال کرگدن چند خطی هست نباید زود قضاوت کنید، تازه سریال به نیمه رسیده و مسلما خیلی حرفا مونده، ولی جهت اطلاع شما سبک سریال مثل خیلی سریالها ی آمریکایی اینطوریه پر از فلش بک و شاید در ادامه فلش فوروارد هم داشته باشد، و این ژانر مخاطبان خاص خودش رو داره و قطعا مخاطبان سریال های یک خطی درام عشقی نمیتونن با این سریال رابطه برقرار کنن، و به نظر من اگر هم نقطه ضعفی باشه طبیعی و قابل اغماض خواهد بود چون آنچنان از این جور کارها تو ایران ساخته نشده و شاید پیشرو باشه، و خیلی از نقد ها وارد نیست مثل رها که چند صحنه قبلش بود که مشکوک میزد که با نوید رابطه داره مثل وقتی که همیشه بی خیال بود و چند بار هم بچهها گفته بودن که رها تو مثل اینکه مهم نیست برات نوید زنده باشه و جاهای دیگه، و تمام انتقاد هایی که شما دارید احتمال داره که در آینده جواب سوال هاتون رو بگیرید پس هنوز برای قضاوت زوده، ولی در کل سریالی با سبکی متفاوت چه از نظر ساختار محتوا فرم و زمانی و مهیج، روبرو هستیم که میخواد خلاف جهت آب شنا کنه، پس بهتره با کمبود هاش کنار بیایم و ادامه بدیم، ممنون
سلام. ممنون از نظرتون. این نقد مربوط به قسمت های نهم تا یازدهم است پس قضاوت زودهنگامی صورت نگرفته دوست عزیز. اما اون چیزی که باید در نظر بگیرید اینه که مخاطبان صبر نمی کنند تا قصه در قسمت های آینده جذاب بشه. اتفاقا قسمت های آغازین تا میانه از اهمیت زیادی در جذب مخاطب برخوردارن که سریال کرگدن چندان در این قضیه موفق نبوده و یکی از دلایلش اینه که انگیزه های اصلی شخصیت ها با تاخیر خیلی زیادی به مخاطب گفته میشه و این همذات پنداری با کاراکترها رو دچار اختلال می کنه. درباره فلش بک تا اونجایی که می دونم اکثر سریال های شبکه خانگی دارن از همین روش و عموما برای رفع ایرادات داستان و غافلگیری در مخاطب استفاده میکنن و امر پیشرویی نیست. ولی مهم اینه که این فلش بک های زیاد باید برای مخاطب جذاب باشه و در سریال کرگدن هر جا این فلش بک ها درست و به جا بوده من اشاره کردم و تعریف کردم. در کل تا به اینجا سریال کرگدن در سطح متوسطی ظاهر شده که قطعا چند پله از سریال های ضعیف بالاتره.