شناخت ما از شخصیت جوکر، تا قبل از تاد فیلیپس، بسیار متفاوتتر از شناخت جدید ما از این شخصیت مشهور بود. در واقع باید گفت جوکر تاد فیلیپس بسیار متفاوتتر خودش را نشان داد (لااقل در مدیوم سینما.) این شخصیت دارای لایههای عمیق شخصیتی است که حرفهای مهمی برای گفتن دارد. در ادامه با تحلیل شخصیت جوکر، همراه ویجیاتو باشید.
شخصیت آرتور فلک، لایههای بسیار زیادی دارد. در ویژگیهای تیپ شخصیتی او آمده که این گونه اشخاص همواره به دنبال معنا در زندگی و هماهنگی درونی میگردند. نیروی محرک این شخصیتها پول یا عناصر مادی نیست، بلکه عناصر معنوی است. چیزی که باعث میشود آرتور دست به کارهای خلاقانه بزند، ارزشها و باورهای بنیادیاش است. آرتور همچنین بیش از حد همه چیز را شخصی میکند. او فردی احساسی است، اما این احساسات طرد شده اند. خطرناکترین چیز، احساسات طرد شده یک شخصیت احساسی است؛ با این احساسات طرد شده چه جنایتکارانی که به وجود نیامدند!
عقده حقارت
آلفرد آدلر یک نظریه پرداز در حوزه روانشناسی؛ اعتقاد دارد که ریشه اصلی کشمکش روانرنجورانه، احساس عمیق حقارت و نیاز به جبران این احساس است. این بحث در روانشناسی با عنوان عقده حقارت نیز شناخته میشود. همه اشخاص به نوعی احساس حقارت را تجربه میکنند؛ اما برخی افراد به خاطر ضعفی که دارند، از طرف جامعه تحقیر میشوند. حتی در بعضی افراد، این ضعف باعث میشود خودشان به خودشان برچسب حقیر بودن بزنند. در بیشتر این افراد، نوعی احساس غریزی برای مقابله با این احساس وجود دارد. راه مقابله با احساس حقارت جبران آن، با استفاده از پیشرفت در زمینههای دیگر است. اما برخی افراد راه مناسب جبران را پیدا نمیکنند و به جبران افراطی روی میآورند. مثل آدولف هیتلر که با روشهای بی رحمانه، به دنبال کسب برتری و ماندگاری رفت. افرادی که از طریق جبران افراطی، با عقده حقارت مقابله میکنند، در نهایت با عقده برتری مواجه میشوند. باز هم مثل هیتلر که بعد از موفقیت در جبران افراطی، به خشونت، تحقیر دیگر نژادها و کارهایی پرداخت که عقده برتری اش را ارضا کند.
ارتور فلک یا همان جوکر تاد فیلیپس، عقده حقارت بزرگی دارد. او همانند بسیاری از شخصیتهای تبهکار و شرور دیگر، به دنبال جبران افراطی عقده حقارتش میرود و در نهایت با عقده برتری روبه رو میشود. در ادامه مراحل تبدیل عقده حقارت جوکر به عقده برتری را آوردهایم:
یک اینکه برای آرتور، جنبههای اجتماعی بسیار اهمیت دارد. اما در همین جنبههای اجتماعی، یک شخص طرد شده و حقیر است. هامارتیا، به معنای ضعفی است که اشخاص را به سمت عقده حقارت خودساخته هدایت میکند. خندههای عصبی آرتور، که هامارتیا او است؛ در واقع باعث میشود که به واسطه این ضعف خودش خودش را شخصی حقیر بخواند.علاوه بر اینکه او خودش به حقارت خودش آگاه است، مردم جامعه ای که او در آن زندگی میکند، به شدت او را تحقیر میکنند؛ از زن سیاهپوست داخل اتوبوس گرفته تا لات و لوتهای شهر و کمدین معروف.
در یکی از صحنههای زیبای فیلم، بعد از اینکه آرتور با توماس وین صحبت میکند، وین حقایقی را برای او فاش میکند که باعث میشود عقدهحقارت او طغیان کند. او برای تخلیه تنش و ارضای عقده حقارت خود، شب را در یخچال میخوابد. این صحنه عقده حقارت جوکر را به وضوح نشان میدهد.
دو اینکه آرتور در ابتدا سعی میکند از راه سالمی، کمبود و ضعف اجتماعی اش را جبران کند؛ او میخواهد با موفقیت در زمینه استند آپ کمدی، عقده حقارت خود را جبران کند. اما او در این زمینه هم مورد حقارت قرار گرفت و با استند آپ کمدی مزخرفش همه او را مسخره کردند.
سه اینکه او بعد از گذشتن از مراحل سخت و افشاگریهای غمانگیز، در راه جبران افراطی قدم بر میدارد و از راه نادرست سعی میکند تا در جامعه فردی مشهور و محبوب باشد. او از فرصت ایجاد شده استفاده میکند و بعد از معرفی خود به عنوان رهبر جنبش ضد سرمایه داری، در میان مردم مطرود جامعه، عقده حقارتش را نابود میکند.
در نهایت، عقده حقارت آرتور به عقده برتری تبدیل میشود. آثار مربوط به جوکر مثل شوالیه تاریکی، بیشتر جنبه شرارت جوکر و علاقه به تحقیر و دیگر آزاری را نشان میداد. همه اینها عقده برتری است که توسط عقده حقارت پیدا شده است.
خندههای عصبی؛ اضطراب ناشی از بی معنایی
رولو می، یک روانکاو در حوزه فلسفه وجودی؛ نظریهای را بیان کرده با عنوان کشمکش وجودی. او اعتقاد داشت که اضطراب اشخاص، ناشی از رنج بردن در بیهدفی و بیمعنایی در زندگی است. درواقع این اضطراب نشان میدهد که فرد در جای خود قرار ندارد. کشمکش وجودی معمولا با اضطراب تماشاگر بازی فوتبال مقایسه میشود. تماشاگر در بعضی مواقع اضطرابش بیشتر از بازیکن میشود، چون کاری از دستش جز داد و فریاد بر نمیآید. اغلب همین احساس بیخاصیتی است که باعث میشود تماشاگران ضعیف، صبرشان لبریز شود و شروع به پرتاب سنگ به طرف زمین بازی کنند تا حداقل بتوانند اضطرابشان را به نحوی با تاثیر گذاری در بازی، تخلیه کنند. رولو می تاکید میکند که اضطراب شخصیتها، مثل اضطراب تماشاگر بازی فوتبال است. اشخاص آمد و شد شب و روز را میبینند، شاهد اتفاقات و رویدادهای اطرافشان هستند، اما چون نمیتوانند آنها را مدیریت کنند، دچار اضطراب میشوند.
اگر به شخصیت آرتور دقت کنید، متوجه میشوید که خندههای عصبی او بیشتر در مواقعی است که استرسزا است. او با خنده، تنش ناشی از اضطرابش را تخلیه میکند. ما از نوشته داخل دفتر او میفهمیم که آرتور به شدت از بیمعنایی در زندگی رنج میبرد. او در ابتدا شخصیتی منفعل است؛ او اوضاع جامعه را میبیند اما کاری از دستش بر نمیآید.
خودآگاهی
اگر به شخصیت آرتور دقت کنید، متوجه میشوید که خندههای عصبی او بیشتر در مواقعی است که استرسزا است. او با خنده، تنش ناشی از اضطرابش را تخلیه میکند. ما از نوشته داخل دفتر او میفهمیم که آرتور به شدت از بیمعنایی در زندگی رنج میبرد. او در ابتدا شخصیتی منفعل است. او اوضاع جامعه را میبیند اما کاری از دستش بر نمیآید.
اما مثل هر کشمکش درونی دیگر، کشمکش وجودی یا همان استرس ناشی از بیمعنایی در زندگی، یک راهحل دارد. راهحل این کشمکش، فرایند خودآگاهی است. خودآگاهی فرایندی است که طی آن، شخص برای زندگی خود معنای جدید کشف میکند و دیدگاه و احساس او نسبت به زندگی خود تغییر اساسی میکند.
آرتور به واسطه خودکاوی و دروننگری، فرایند خودآگاهی را طی میکند. خودآگاهی چهار مرحله دارد. معصومیت،عصیان،خودآگاهی عادی و خودآگاهی خلاق. در ادامه به روند خودآگاهی در شخصیت جوکر نگاهی انداخته ایم.
• معصومیت: در این مرحله، آرتور به شدت از بیمعنایی وبیهدفی و منفعل بودن در زندگی رنج میبرد. نوجوانهای لات به راحتی او را کتک میزنند ، رئیسش او را سرزنش میکند و او نمیتواند به او ثابت کند که اشتباه میکند ، همکارش برای او پاپوش میدوزد و باز هم کاری از دستش بر نمیآید. اما مهمترین صحنه که پایانی برای معصومیت آرتور است، صحنه مترو است. او با مشاهده نگاه دختری که از مزاحمت چند پسر مایهدار بیزار است اضطرابش شدت میگیرد و چون نمیتواند کاری بکند، فقط میخندد. این خنده او خنده عصبی ناشی از استرس است؛ استرسی که خود ناشی از بیخاصیتی و بیمعنایی است.
• عصیان: در این مرحله به گفته ویلیام ایندیک، یک مسئله بیرونی، باعث کشمکش درونی میشود. وقتی آرتور به ناچار طغیان میکند و سه جوان مایهدار را با اسلحه میکشد، درواقع سفری به درون خود میرود. او پیوسته با این سوال مواجه میشود که من برای چه معنایی زنده هستم؟ او کم کم متوجه میشود که علت اصلی اضطراب و خندههای عصبی اش، طرد شدن او در جامعه و رنج از بی معنایی است. صحنه رقص او در دستشویی عمومی، این پیام را میرساند که آرتور نوعی تنش را که پیش از این واپس میزد رها کرده و بابت این که در این صحنه منفعل نبوده احساس رضایت میکند. در یکی از صحنهها آرتور میگوید که بابت این کارش منتظر عذاب وجدان بود اما عذابی او را نگرفت. زیرا او پرده منفعل بودن را کنار زده و قدمی بزرگ در راه فعال بودن برداشته.در یکی از صحنههای بعد از صحنه مترو، جوکر به مشاور خود میگوید:《تا چند وقت پیش، حتی فکر نمیکردم که وجود دارم یانه…اما وجود دارم》مرحله عصیان، کم کم او را به سمت خودآگاهی عادی میکشاند. او فعلا درون خود کشمکشی فعال کرده. کشمکش بین معنا و فقدان معنا.
• خودآگاهی عادی: در این مرحله، شخصیت در ماجرا غرق میشود. در این مرحله برای شخصیت هیچ مانع درونی ای وجود ندارد؛ او کشمکش درونی اش را کنار میگذارد و هدفی بیرونی برای خود مشخص میکند و برای رسیدن به آن تلاش میکند. صحنههای بعد از مترو، درواقع وارد شدن آرتور به این مرحله را نشان میدهد. او منفعل بودن را کنار میگذارد و به شکل فعالانه ای برای زندگی اش عمل میکند. او در این مرحله دست به کشف حقیقت میزند. از مشاجره اش با توماس وین گرفته تا رفتن به تیمارستان برای فهمیدن حقیقت.البته هنوز کشمکش درونی را با خود حمل میکند و در تمام این صحنهها استرس و اضطرابش را دارد. او زمانی به اوج این مرحله میرسد و خودآگاهی عادی ش را کامل میکند که بتواند استرس و اضطرابش را کنار بگذارد. این اتفاق زمانی به اوج میرسد که آرتور حقیقت را درباره گذشتهاش میفهمد. زمانی که متوجه میشود مادرش در گذشته چه بدیهایی در حقش کرده. اکنون آرتور دیگر هیچ مانع درونی ندارد و حتی بر خندههای غیر ارادی خود مسلط شده و خندههای او از این به بعد ارادی میشود. اکنون وقت آن است که جوکر هدفی بیرونی را برای خود پیدا کند تا به مرحله خودآگاهی خلاق برسد.
این که جوکر دنبال چه هدفی میرود کمی مبهم است؛ اما ظاهرا هدفش انتقام از کسانی است که باعث شدند او در جامعه طرد شود و او را تحقیر کنند. از این رو ابتدا دست به کشتن مادرش که ریشه حقارت او است و سپس همکارش که برای او پاپوش دوخته میزند. بعد هم موری را که باعث تمسخر او شده بود میکشد.
• خودآگاهی خلاق: این مرحله، مرحلهای است که شخصیت نه مانع درونی ای دارد و نه مانع بیرونی. او به هدفش میرسد و معنایی برای زندگی پیدا میکند.اگرچه این معنا،ممکن است معنایی نا به هنجار باشد. این مرحله برای جوکر دو صحنه است. اولین و مهمترین صحنه که رسیدن جوکر به این مرحله را نشان میدهد، صحنه ایستادن جوکر بر روی ماشین پلیس و خودنمایی اش جلوی مردم جنبش است. او برای خود معنایی پیدا کرده. در نهایت توانست تا بین عده خاصی از مردم، محبوب باشد. او دیگر آرتور منفعل و حقیر نیست. اکنون یک جوکر فعال و مهم است. صحنه بعدی هم که آخرین صحنه است در تیمارستان رخ میدهد. صحنه ای که جوکر به دور از هر گونه کشمکش و درگیری با خود، با خیال راحت و بدون اضطراب میخندد.
سیگار کشیدن؛ یک تثبیت دهانی
فعل سیگار کشیدن، در بسیاری از فیلمهای داخلی و خارجی، یک فعل تثبیت شده است. بیشتر شخصیتها سیگار میکشند، چون به آنها نوعی جذابیت میدهد. خود سیگار و دودهایش روی پرده سینما به زیباییهای بصری فیلم اضافه میکند. اما همه شخصیتها، فقط به دلیل زیبایی بصری سیگار نمیکشند.
به نحوه سیگار کشیدن آرتور دقت کنید. او سیگار را مثل یک نوع تغذیه میکشد؛ در بعضی از صحنهها چنان با ولع میکشد که بیننده متوجه دخالت روح و روان میشود.
فروید، در بحث مراحل رشد روانی-جنسی، به این اشاره میکند که اگر کودک نوباوه، در دوره زمانی که از پستان مادر شیر میخورد، نتواند نیازهایش را به راحتی ارضا کند، به اصطلاح فرد در این مرحله تثبیت شده باشد، در زندگی بزرگسالی اش دچار مشکلات روانی میشود. و جالب است، چون کودک از ناحیه دهانی دچار عدم ارضای نیاز شده، در بزرگسالی از ناحیه دهان کارهایی میکند که نیازهایش را ارضا کند. مثل پرخوری، گاز زدن،اعتیاد به الکل و سیگار. در واقع سیگار کشیدن آرتور، معرف نیازهای روانی ارضا نشده او است.
سیگار کشیدن جوکر، به همه بینندهها نوعی احساس کشمکش درونی را منتقل میکند. فکرها و اندیشههایی که در ذهن او در تضاد هستند و باعث عذاب او میشوند. این کار به شخصیت عمق بیشتری میبخشد. البته پیشزمینههایی هم باید وجود داشته باشد. سیگار کشیدن آرتور، طبیعی است. او یک شخصیت ناکام، چه در جهان اجتماعی و چه در جهان شخصی و فردی است. او حتی در کودکی اش هم نیازهایش بر آورده نشده. مثل مهر مادری، محبت پدر؛ و یا دوران کودکی زیبایی هم نداشته. سیگار کشیدن به این نوع شخصیتها عمق میبخشد.
فشار انرژی اید
باید بداید که در بحث روانشناسی، اید نوعی انرژی درونی است که تمایل به خرابکاری و انجام کارهای تابو دارد. در شخصیت جوکر، این فشار و تخلیه بعد از این فشار، مدام حس میشود و همزمان که شخصیت این انرژی را تخلیه میکند، در بیننده هم نوعی حس حماسی آزاد میشود و باعث درگیری بیشتر بیننده با شخصیت میشود.
در صحنهای که رئیس آرتور، او را سرزنش میکند و حرفهای او را در مورد کتک خوردنش و شکستن تابلو باور نمیکند، دوربین روی چهره خندان آرتور تاکید میکند.این لبخند یک تنشی در درون شخصیت را نشان میدهد. همه بینندهها با دیدن این صحنه و ارزش عدالت در برابر بی عدالتی، نوعی انرژی درونشان شکل میگیرد. به حدی که اگر میتوانستند، بلند میشدند و تا لحظه مرگ رئیس آرتور را کتک میزدند. خود آرتور هم این انرژی را دارد. اما جایی که این انرژی تخلیه میشود درست صحنه بعدی است. با برشی از این صحنه به صحنه بعد میرویم، که آرتور دیوانهوار با پا به سطل آشغال میکوبد. این تخلیه سریع انرژی بیننده را هم ارضا میکند. درواقع حس بیننده در آن لحظه که رئیس آرتور حرفهای آرتور را باور نمیکند همین است. دوست دارد با پا به جایی بکوبد. وقتی بدون فاصله جوکر این کار را انجام میدهد، بیننده احساس رضایتبخشی را تجربه میکند. یا صحنه مترو؛ زمانی که بیننده از سه جوان مایهدار به خاطر مزاحم شدنشان متنفر میشوند، منتظر نوعی تخلیه این تنش میشوند.
زمانی که جوکر از این سه نفر کتک میخورد، این انرژی بیشتر میشود که ناگهان با یک صدای گلوله و پاشیده شدن خون روی میلههای مترو، این انرژی به یکباره تخلیه میشود. این صحنهها، هم برای واضحتر شدن احساسات درونی شخصیت، و هم برای درگیر شدن بیننده با فیلم و شخصیت مفید است. این ریتم که بیننده هی پر از انرژی میشود و دوباره تخلیه میشود، باعث میشود بیننده در طول فیلم احساس خستگی نکند.
پیشداستان
پیشداستان، به هر اطلاعاتی میگویند که در طول فیلم به صورت غیر مستقیم و در بعضی مواقع مستقیم از گذشته شخصیت به بیننده داده میشود. این اطلاعات به سوالهای بیننده در مورد شخصیت پاسخ میدهد و چالههای مربوط به شخصیت را پر میکند. اطلاعات پیشداستان بسیار مهم است، و اگر به درستی و در جای مناسب فاش نشوند، کارآمدیشان را از دست میدهند و در نتیجه بیننده احساس رضایت نمیکند. به علاوه اطلاعات پیشداستان نقش مهمی در ژرفای شخصیت دارد.
یکی از صحنههایی که پیشداستان را در فیلم جوکر فاش میکند، صحنه تیمارستان است؛ جایی که جوکر حقایقی را از گذشته تاریکش میفهمد. بیننده در طول فیلم با خود میگوید که چرا این شخصیت انقدر از لحاظ روانی ناپایدار است. این سوال تا صحنه تیمارستان همراه تماشاگر میماند تا اینکه بالاخره میفهمیم آرتور در گذشته اتفاقات ناگواری را تجربه کرده. این صحنه با اضافه شدن خنده عصبی و دردناک جوکر در آن لحظه بسیار عمیقتر میشود.
عقده حقارت جوکر، او را کور کرده بود. او به دنبال جبران این عقده حرکت کرد؛ از چه روشی برایش اهمیت نداشت. او به دنبال کشف معنا در زندگی خود رفت، اما این معنا حتی بد هم باشد، برایش مهم نبود. ما از زندگی او باید این درس را بگیریم، که هر نقصی برای ما یک فرصت است، فرصتی برای پیشرفت عالی در زمینههای دیگر. چه بسیار اند، مخلوقات ناقصی که به علت پیشرفت در زمینههای دیگر، نقصشان به چشم نمیآید. آنها حتی در پیدا کردن معنا هم از روش درست وارد شدند. اینها هستند که در این دنیا هیچ وقت دچار اضطراب، ترس و ناامیدی نمیشوند.
نظر شما درباره این شخصیت چیست؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
بیشتر بخوانید:
این شخصیت پیچیدگی و لایه های روانی خاصی رو داره که هر کسی عمیق درکش نمی کنه، من در طول فیلم میفهمم چی تو ذهن جوکر می گذره و اینکه جوکر فقط بازتاب خود جامعه است؛ جوکر دست پرورده جامعه بی رحم و ریاکار هست.
جوکر یعنی انرژی آب ذخیره شده پشت یه سد بزرگ که بالخره دیر یا زود می شکنه و همه چیز رو با خودش می بره، جوکر یعنی نقض قوانین یعنی بی نظمی؛ یعنی نهایت آنارشیسم؛ قوانینی که توسط افراد قوی و پولدار جامعه نوشته شده تا فرودستان جامعه رو بیشتر از قبل بدبخت کنند.
ارتور به شکل تصادفی رهبر جنبش ضد سرمایه داری می شود و این نشان از عطش جامعه به یک منجی است که آن ها را از منجلابی که خود ساخته اند، نجات دهد.
صحنه ای که میره خونه دختر همسایه و مشخص میشه همه دوستی هاشون تخیل ذهن ارتور بوده نشون میده چقدر جامعه اونو طرد کرده.
به نظرم افرادی مثل ارتور باید عقده حقارتشون رو به عقده برتری تبدیل کنند و چیزی بشن که جامعه آلوده و بیمار امروزی بهش نیاز داره : یعنی شکستن تمام تابو ها ،یعنی جوکر!
خیلی جالب بود ولی کاشکی تم تیره هم داشتید 🙁
یه بررسی و اصطلاحا نقد فوقالعاده بود..طولانیه اما حتما حتما بخونیدش، معنای فیلم کاملا واس تغییر کرد و یک جور دیگه ای تونستم فیلم رو ببینم
تحلیل بسیار عالی و بجایی بود من که از خوندن مطالب مهم این تحلیل استفاده کردم. بر خلاف نظرات کینهای برخی ذهنهای پریشان و خودبزرگ بین، به این تحلیل دستمریزاد میگم.
جوکر عاشقشم من خیلی دلم براش میسوزه البته خودمون کم از جوکر نداریم?
مقاله خیلی جذاب و خوندنی بود مرسی???
تعجبی هم نداره که نتونستید بفهمید چون برای فهمیدن همون بخش دوم نظرم با توجه به شیوه ی زندگی که شماها پیش گرفتید باید هزاران سال توی همین دنیا زندگی کنید تا همون بخش دوم نظرمُ بفهمی
شماها حتی نباید به خودتون اجازه بدید راجب شخصیت های بزرگی مثله جوکر واکین فینیکس و ادولف هیتلر نظر بدید چه برسه به اینکه راجبشون مقاله بنویسید
از دنیا هیچی حالیتون نیست فقط یک محیط امن روانی کوچیکی برای خودتون از دوروبر خودتون شکل دادین ولی راجب اونور کهکشان اظهار نظر می کنین و کتاب هایی که امثال خودتون نوشتنشونُ می خونید و احساس آگاهی و بعدش غرورو تکبر بهتون دست میده
همین دنیای کوچیکتون رو امثال خودتون که به ثروت و قدرت رسیدن براتو شکل میدن از طریق رسانه هاشون و هر اونچه که باعث بشه تخیلات فانتزیتون قوت بگیره از رسانه های همین اشخاص باور می کنید
با نهایت احترام باید بگم تحلیل به شدت سطحی بود.سکانس رفتن ارتور داخل یخچال و رقص اون توی دستشویی دو تا سکانس کاملا بداهه هستن که ایده خود واکین فینیکس بود و کاملا اتفاقی بوده و اینکه که شما بخشی از تحلیل رو بر اساس همین دو سکانس کاملا بداهه پیش بردید و جوری تحلیل می کنید که انگار با فیلمنامه چند لایه و شخصی پردازی به شدت حساب شده ای از تاد فلیپس طرف هستیم خیلی مضحکه.
سلام
چنین شخصیتیُ کسی باید نقد کنه که آگاهی لازم رو داشته باشه و بفهمتش نه شمایی که هیچی حالیتون نیست و ذهنتون هنوز درگیر مزخرفات و دنیا و دنبال لذت هاش هست اگر درگیر این دنیا هم نباشی درگیر لذت های اون دنیا هستی