همه آنچه ایندیانا جونز از جیمز باند تقلید کرد
شاید باورکردنی نباشد اما فیلمهای ایندیانا جونز بسیاری از مضامین و عناصر اصلیشان را از فیلمهای جیمز باند تقلید کردهاند. شخصیت ایندیانا جونز (با هنرنمایی هریسون فورد) با همکاری جرج لوکاس و استیون اسپیلبرگ خلق ...
شاید باورکردنی نباشد اما فیلمهای ایندیانا جونز بسیاری از مضامین و عناصر اصلیشان را از فیلمهای جیمز باند تقلید کردهاند. شخصیت ایندیانا جونز (با هنرنمایی هریسون فورد) با همکاری جرج لوکاس و استیون اسپیلبرگ خلق شد و حالا یکی از محبوبترین شخصیتهای فانتزی سینما است. فرانچایز سینمایی ایندیانا جونز از سال ۱۹۸۱ و با فیلم Raiders of the Lost Ark آغاز شده و هر از گاهی هوادارانش را شگفتزده میکند. با این حال باید بدانید شخصیت ایندیانا جونز با شخصیت جیمز باند گره خورده و این باستانشناس ماجراجو بخش عظیمی از هویتش را مدیون مامور ۰۰۷ است. با ویجیاتو همراه باشید تا همه آنچه ایندیانا جونز از جیمز باند تقلید کرد را بررسی کنید.
داستان شکلگیری شخصیت ایندیانا جونز یکی از جذابترین روایتهای پشت صحنه هالیوود است. همه چیز از جایی شروع شد که جرج لوکاس و استیون اسپیلبرگ که احتمالا بهترین دوستان یکدیگر هستند پس از موفقیت فیلمهای سینماییشان در اواخر دهه ۱۹۷۰ در جزایر هاوایی مشغول استراحت بودند که اسپیلبرگ راز بزرگی را به دوست و همکار صمیمیاش گفت؛ او دوست داشت فیلمی از جیمز باند را کارگردانی کند اما احساس میکرد ساخت چنین فیلمی برای او بیش از حد دور از انتظار به نظر میرسد.
جرج لوکاس صادقانه به اسپیلبرگ گفت که بهتر است جیمز باند را فراموش کند. نه به این دلیل که دوست صمیمیاش شانسی برای کارگردانی آن نداشت، بلکه لوکاس ایده بهتری داشت که اسپیلبرگ مطمئنترین کارگردانی بود که میتوانست آن را اجرایی کند. جرج به استیون از باستانشناس ماجراجویی گفت که گنجهای گمشده را دوست دارد و به شکل کاملا معجزهآسایی از تلههای مرگآور نجات پیدا میکند. لوکاس به اسپیلبرگ گفت که این ایده را از وقتی سن و سال زیادی نداشته، پرورش داده و حالا دوست دارد با کمک یکدیگر آن را به یک فیلم سینمایی تبدیل کردند. اسپیلبرگ از ایده همکارش خوشش آمده بود اما یک اختلاف نظر جدی وجود داشت که البته خیلی زود برطرف شد؛ ایندیانا اسمیت به ایندیانا جونز تغییر نام داد.
جرج لوکاس بهعنوان تهیهکننده در کنار استیون اسپیلبرگ کارگردان قرار گرفت و هریسون فورد هم نقش اصلی را پذیرفت. آنها در سهگانه اصلی ایندیانا جونز که به ترتیب در سالهای ۱۹۸۱، ۱۹۸۴ و ۱۹۸۹ اکران شد، همکاری کردند. در سال ۲۰۰۸ و با یک وقفه نسبتا طولانی، فیلم چهارم از راه رسید و امروز بیشتر از ده سال است که پنجمین فیلم ایندیانا جونز در دست توسعه قرار دارد. این فیلم احتمالا در سال ۲۰۲۲ و با کارگردانی جیمز منگلد از راه میرسد. با این حال ایندیانا جونز تحت هیچ شرایطی قابل مقایسه با جیمز باند نیست. شاید دلیل اصلی آن، وابستگی باورنکردنی ایندیانا جونز به جیمز باند باشد.
داستانهای ایندیانا جونز از جیمز باند الهام گرفته شدهاند
شباهتهای جالبی میان داستان فیلمهای ایندیانا جونز و داستان فیلمهای جیمز باند وجود دارد. مانند فیلمهای جیمز باند، در فیلمهای ایندیانا جونز هم داستانهای مختلفی از زندگی او را تماشا میکنید. شاید دنیای جیمز باند بازیگران متعددی از شان کانری تا پیرس برازنان را به خودش دیده اما جزییات در داستانهای آنها وجود دارد که این حدس را مطرح میکند که شاید همه فیلمها، وقایع زندگی یک جاسوس باشند.
به کار گرفتن این ویژگی در فیلمهای ایندیانا جونز به مراتب سادهتر به نظر میرسد. چون فقط چهار فیلم براساس شخصیت آن ساخته شده و در همه آنها، هریسون فورد نقش دکتر هنری جونز را برعهده دارد. نکته دیگر، این بود که تلههای داستانی و دردسرهای ایندیانا جونز هم شباهتهای زیادی با جیمز باند دارد.
در شرایطی مشابه با داستانهای باند، بازیگران فرعی هم نقش مهمی در دنیای ایندیانا جونز دارند. برای مثال، دکتر مارکوس برادی (دنهولم الیوت) و صلاح محمد (جان ریزدیویس) شخصیتهای پشتیبان و مطمئن باستانشناس ماجراجو هستند. ضمن اینکه ایندیانا جونز قبل از آغاز هر ماموریت با مشاورانش در امآی۶ هم مشورت میکند. یکی دیگر از شباهتهای ایندیانا جونز با جیمز باند به اهمیت حضور زنان در داستانهای آنها بازمیگردد. همانطور که مفهوم دختر باند برای جیمز باند واقعا مهم بود، شخصیتهایی مانند ماریون ریوونوود (کارلن آلن) و دکتر السا اشنایدر (آلیسون دودی) هم در کنار جیمز باند حضور داشتند. جیمز باند و ایندیانا جونز جان این زنان را نجات میدادند، از آنها مراقبت میکردند و حتی در کنار آنها مشغول مبارزه بودند.
در فیلم Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull که داستانش را در سال ۱۹۵۷ روایت میکند، نازیهای آلمانی بهعنوان دشمنان ایندیانا جونز از مسیر خارج شدند و جای خود را به روسها دادند. داستانهای جیمز باند هم که محصولات دوران جنگ سرد هستند، روسها را بهعنوان یکی از دشمنان اصلی مامور ۰۰۷ معرفی کردهاند. موسیقی متن هر دو فرانچایز هم به شدت فراموشنشدنی و نمادین به نظر میرسد.
روایتهایی به موازات یکدیگر
ایندیانا جونز مانند جیمز باند یک الگوی تمامعیار از تعریف مردانگی در قرن بیستم است. هر دوی آنها مردانی باهوش و اهل عمل هستند که همه مشکلات را با مشتهای غولپیکرشان خرد میکنند و معمولا با احساسی آغشته به پشیمانی دست به قتل میزنند. همانقدر که ایندیانا جونز از تدریس در کالج مارشال فراری بود، جیمز باند هم از ماندن در دفتر کارش در امآی۶ نفرت داشت.
ایندیانا و جیمز همیشه آماده چالشهای جدید هستند و تلاش میکنند ماجراجویی بعدیشان را در یک اتمسفر عجیب و غریبتر و دور از دسترستر تجربه کنند. همانقدر که جیمز باند تلاش میکند تا دست نازیها و قاچاقیان عتیقهجات از آثار موزهها و مجموعههای باستانی کوتاه بماند، ایندیانا جونز تلاش میکند تا جاسوسی در دنیای باستانشناسی باشد.
در فیلم Raiders of the Lost Ark، ایندیانا جونز توسط ماموران دولتی استخدام شد تا مجموعههای باستانی را کاوش کند. در فیلم Kingdom of the Crystal Skull هم متوجه میشوید که ایندیانا جونز در دوران جنگ جهانی دوم و روزهای پس از آن بهعنوان یک مامور اطلاعاتی کار میکرد؛ شرایطی مشابه با مامور ۰۰۷ دوستداشتنی. هر دوی آنها قهرمانهایی هستند که دنیا را از وقوع حوادث آخرالزمانی دور نگه میدارند و نمادهای اختصاصی خودشان را دارند.
زنان هم اهمیت بسیار زیادی در داستانهای جیمز باند و ایندیانا جونز دارند. دستاوردهای جیمز باند در دنیای ارتباط با زنان که حال و هوایی حماسی و باورنکردنی دارد اما ایندیانا جونز ترجیح میدهد عشق و احساسات کنترلشدهای داشته باشد. او ماریون ریوونوود را در شرایطی که سن و سالی هم نداشت، تحت تاثیر قرار داد اما در نهایت بدون هیچ صحبتی از معشوقه قدیمیاش جدا شد. حتی یکی از بازیگران زن فیلمهای جیمز باند و ایندیانا جونز هم مشترک است. آلیسون دودی هم در فیلم A View to a Kill حضور داشت و هم در فیلم Indiana Jones and the Last Crusade هنرنمایی کرد.
اما آلیسون دودی تنها بازیگر مشترک فیلمهای باند و جونز نیست. دنیل کریگ که این روزها همه هواداران سینما منتظر تماشای آخرین هنرنمایی او در نقش جیمز باند هستند، در یکی از اپیزودهای سریال The Young Indiana Jones Chronicles که مقاطع مختلفی از زندگی ایندیانا جونز را به تصویر میکشد، حضور داشت.
سکانسهایی که اقتباس شدند
یکی از مهمترین اصولی که فیلمهای ایندیانا جونز از فیلمهای جیمز باند آموختند، این بود که پایان هر فیلم با آغاز فیلم بعدی ارتباط تنگاتنگی داشته باشد. اما فیلم Indiana Jones and the Temple of Doom حتی از این آموخته هم فراتر میرود و صحنههای آغازین خود را از فیلم Goldfinger اقتباس میکند تا یک ادای احترام کامل به جاسوس انگلیسی باشد.
در آن فیلم که در سال ۱۹۶۴ اکران شد و مصداق بارز یک فیلم جیمز باندی تمام عیار بود، شان کانری با کت و شلواری کاملا سفید که گل قرمزی روی آن نشسته وارد یک کلوب شبانه در آمریکای لاتین میشود تا یک ترور خونین را به مرحله نهایی برساند. در فیلم Temple of Doom هم صحنههایی مشابه وجود دارد. ایندیانا جونز به جای همان لباسهای معروف و همیشگیاش با کت و شلواری سفید با گلی قرمز وارد یک کلوب در شانگهای میشود. ایندیانا جونز که آمده خاکستر امپراطور چین را با الماسی کمیاب معامله کند در وضعیتی مشابه با مامور ۰۰۷ قرار میگیرد و فضای آرام و سرخوشانه کلوب ناگهان به جنگی فراگیر بدل میشود.
اسپیلبرگ عاشق جیمز باند بود
استیون اسپیلبرگ هرگز نتوانسته علاقهاش به فیلمهایی که شان کانری در آنعا نقش جیمز باند را برعهده دارد، پنهان کند. بنابراین از شان کانری دعوت کرد تا در نقش پروفسور هنری جونز جونیور حضور داشته باشد. اسپیلبرگ اعتقاد داشت شان کانری بهترین بازیگری است که میتواند در نقش پدر ایندیانا هنرنمایی کند. اگرچه کارگردان فیلم Jaws فیلمهای ایندیانا جونز را تحت تاثیر عناوین جیمز باند کارگردانی میکرد اما این انتخاب تحت تاثیر علاقه اسپیلبرگ به فیلمهای جیمز باند و به ویژه هنرنماییهای کانری در نقش مامور ۰۰۷ هم بود.
فیلمهایی که در دهه ۱۹۸۰ از جیمز باند ساخته شدند و نقش مامور محبوب دنیای سینما را به راجر مور سپرده بودند، اندکی کارتونی و غیرواقعی به نظر میرسیدند. شاید به همین دلیل تیموتی دالتون از راه رسید تا جاسوس امآی۶ را واقعیتر از فیلمهای عجیب و غریب راجر مور نمایش دهد. بنابراین فیلمهای ایندیانا جونز با آن هیجان ذاتی به همان بلاک باسترهای خیرهکنندهای تبدیل شدند که کارنامه کاری شان کانری را پس از عناوین جیمز باند در دهه ۱۹۶۰ دوباره زنده میکرد.
البته حضور شان کانری در فیلمهای ایندیانا جونز هم روایت جالبی دارد. او در ابتدا پیشنهاد حضور در نقش پدر ایندیانا جونز را رد کرد چون فقط ۱۲ سال از هریسون فورد بزرگتر بود. با این حال کانری که یکی از علاقهمندان جدی موضوعات تاریخی است، نتوانست این نقش که شباهتهای قابل توجهی با ریچارد برتون داشت را برای همیشه فراموش کند. او میتوانست در نقش یک پدر سختگیر اسکاتلندی حاضر شود؛ نقشی که برای او سرگرمکننده و هیجانانگیز به نظر میرسید. هواداران ایندیانا جونز هم اعتقاد دارند ترکیب شان کانری و هریسون فورد بیش از حد برنده است و رابطه خوب آنها جذابیتهای خیرهکنندهای برای این فرانچایز به همراه داشته است.
شاید تماشاگران ریزبین سینما هم توجه زیادی به این حقیقت نکرده باشند اما به نظر میرسد شباهتهای ریز و درشت بسیاری میان ایندیانا جونز و جیمز باند وجود دارد. نقاط اشتراکی که فقط استیون اسپیلبرگ و جرج لوکاس توانایی خلق آن را داشتند. آنها با الهام از جاسوس محبوب دنیای سینما، باستانشناسی را به هنر هفتم معرفی کردند که شاید به اندازه جیمز باند دیده نشده باشد اما به هر حال هویت مستقل و محترم خودش را به دوش میکشد.
از مجموعه سریالهای فراموششده بخوانید:
- فیلسوف کمدین نیویورکی در سریال Louie
- شیوع ویروسی در سال ۲۰۲۰ در سریال The Last Man on Earth
- جیمز باند بیتربیت در سریال Archer
- وقتی والتر وایت در سریال Ozark حسابدار میشود
- کمدیتر از زندگی کارمندی با سریال The Office
- سریال Freaks and Geeks و روزهایی که ستارههای هالیوود نوجوان بودند
- سریال Sons of Anarchy و داستان رفتن و نرسیدن پیوسته
- سریال The X-Files و مخوفترین پروندههای ماورایی
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اینو خودمم یه جورایی حدس زده بودم