نگاهی به قسمت هفتم سریال قورباغه – بازگشت به ایستگاه اول
قسمت هفتم سریال قورباغه بهعنوان پُردیالوگترین، مهمترین و پیشروندهترین اپیزود سریال پس از اپیزود نخست به همان میزان که روایت اصلی داستان را رو به جلو حرکت میدهد در نهایت ثابت میکند که این وظیفه ...
قسمت هفتم سریال قورباغه بهعنوان پُردیالوگترین، مهمترین و پیشروندهترین اپیزود سریال پس از اپیزود نخست به همان میزان که روایت اصلی داستان را رو به جلو حرکت میدهد در نهایت ثابت میکند که این وظیفه خطیر را تنها از روی اجبار انجام داده و اگر میتوانست باز هم در تفسیر روایتش درجا میزد. با نقد قسمت هفتم سریال قورباغه همراه ویجیاتو باشید.
قسمت هفتم سریال قورباغه به همان میزان که تلاش میکند روایت اصلی داستان را پیش ببرد، ثابت میکند که این تصمیم را با اکراه گرفته و در نهایت به مسیر هدردادن زمان با همان داستانهای حاشیهای بازمیگردد؛ یعنی بازگشت به ایستگاه اول. با ویجیاتو برای نقد قسمت هفتم سریال قورباغه همراه باشید.
سریالهای تلویزیونی فرصت و پتانسیل خیرهکنندهای برای روایت، تفسیر و توضیح داستانهایشان دارند. مسئله فقط زمان بیشتری که سریالهای تلویزیونی در اختیار دارند نیست؛ جهان عظیمی در برابر سریالهای تلویزیونی وجود دارد که به آنها اجازه میدهد شخصیتهای بسیاری را به بینندههایشان معرفی کنند و داستانهای متعدد بسیاری را در کنار روایت اصلیشان به تصویر بکشند.
شاید دلیل اصلی اهمیت بیشتری که سریالهای تلویزیونی در دنیای امروز پیدا کردهاند، همین مزیت باورنکردنی باشد. سریالهای تلویزیونی به دلیل کشش جذابی که درون داستانهایشان دارند، فرصت ارزشمندی به بیننده میدهند تا بیشتر از هر فیلم سینمایی دیگری در ساخته ارزشمند آنها غرق شود. بسیاری از سریالهای تلویزیونی از این فرصت برای نزدیکشدن به مخاطب و البته اقلیت اندکی هم وجود دارند که با روشهای گوناگون از آن یاری میگیرند تا تماشاگر را تنها در گیجشدگی خودخواستهشان نگه دارند؛ و متاسفانه سریال قورباغه یکی از آنها است.
ورود نادرست شخصیتها
قسمت هفتم سریال قورباغه با ورود شخصیت لیلا [با مهمترین هنرنمایی زندگی هنری فرشته حسینی] جان تازهای به داستانی که تماشاگر را برای روایتش جان به لب کرده، میدمد. اگرچه به نظر میرسد که در اپیزود بعدی هم نوبت به هومن سیدی [در نقش شمسآبادی] میرسد که وارد داستان شود اما بهتر است که پردازش شخصیت شمسآبادی شباهتی حداقلی با پردازش شخصیت لیلا داشته باشد.
شخصیت لیلا با اختلاف بدترین معرفی ممکن در میان همه شخصیتهای سریال را تجربه میکند؛ یک ورود تدریجی اما بدون هدف که کاملا مشخص است به دلیل نقش شخصیت لیلا در داستان شکل گرفته است. شاید هومن سیدی و همکارانش میتوانستند ورود بهتری برای فرشته حسینی در نظر بگیرند اما مسئله اساسی فقط ورود نادرست شخصیت لیلا به داستان نیست.
قسمت هفتم سریال قورباغه میداند که باید پس از مدتها تلفکردن وقت در نهایت به مسیر توصیف داستانی که باید روایت کند، بازگردد. این تصمیم اتخاذ میشود و مجموعهای از مهمترین، جهتدهندهترین و کلیدیترین دیالوگهای نیمه نخست سریال دقیقا در همین اپیزود مطرح میشوند. با این حال روایت جلورونده قسمت هفتم هم در نهایت میپذیرد که فلسفه ذاتی داستان سریال قورباغه توصیف حتی غیرمستقیم یک داستان پیچیده هم نیست.
سریال قورباغه بازیکردن با فرم را به هر دستاورد دیگری ترجیح میدهد و اگر گاهی اوقات تصمیم میگیرد راه متفاوتی را دنبال کند هم به معنای آن نیست که فراموش کرده دقیقا برای چه اهدافی ساخته شده است. برای سریالی که در مرزهای نامشخصی از ژانرهای گوناگون ایستاده، روایت داستان اصلی بیشتر از آن که به سود آن باشد، به ضرر آن به نظر میرسد. هومن سیدی استخوانبندی سریالش را براساس داستان درگیریهای رامین فیاضی [با هنرنمایی صابر ابر] و نوری [با نقشآفرینی نوید محمدزاده] ساخته اما دلیلی برای متعهدبودن به این استخوانبندی ندارد.
دقیقا به همین دلیل است که مجموعه بیپایانی از گوشت و رگ و اندام دیگر که حکم صحنههای فانتزی، داستانهای فرعی، درگیریهای ریز و درشت، صحنههای زائد و فضاسازیهای خاص را دارند، پیرامون استخوانبندی سریال قورباغه قرار گرفتهاند. این داستانهای فرعی و فضاسازیهای خاص قرار نیست جذابیتهای بیشتری به داستان اصلی سریال اضافه کنند. این گوشتها، رگها و اندامهای نهچندان حیاتی در واقع اهمیت بیشتری از استخوانبندی سریال دارند.
به عبارت دیگر، هومن سیدی سریال قورباغه را برای روایت یک داستان دراماتیک و خاص نساخته است. او میخواهد با این سریال همه آنچه در این چند سال حضورش در سینما درباره فضاسازیها، صحنهآراییها، تعلیق، هیجانهای کاذب و سایر جذابیتهای فرممحور هنر هفتم آموخته را نمایش دهد. سریال قورباغه صرفا قرار نیست یکی از بهترین سریالهای ایرانی خارج از دنیای تلویزیون دولتی باشد. سریال قورباغه میخواهد نقطه اوج همه علاقهمندیهای هومن سیدی در فیلمسازی لقب بگیرد.
گیجکننده؛ و نه درگیرکننده
مرز باریکی میان درگیرکنندهبودن و گیجکنندهبودن وجود دارد که سریال قورباغه با وسواس عجیبی روی آن قدم میزند اما در نهایت تصمیم میگیرد به سمت گیجکنندهبودن متمایل شود. اگرچه همه آن لحظاتی که سریال تلاش میکند درگیرکننده باشد هم تنها به این دلیل درگیرکننده به نظر میرسد که خودش تصمیم گرفته گیجکننده نباشد. به عبارت دیگر، سریال قورباغه گیجکردن مخاطب را به اسم همه دستاوردهایی که به تماشاگر نوید داده، قالب میکند.
این قالبکرد گیجکردن به جای همه آنچه هیجانانگیز به نظر میرسد در اپیزود هفتم سریال قورباغه به اوج میرسد. جایی که سریال خودش هم میپذیرد که هرگز برای هیجانزدهشدن تماشاگر ساخته نشده و تنها تصمیمی که واقعا پای آن ایستاده، گیجکردن تماشاگر است. در شرایطی که سریال قدمهای بزرگی برای روایت داستانی که تماشاگر را پای آن معطل نگه داشته میکند اما در نهایت به همان ایستگاه نخستی که از آن حرکت کرده بازمیگردد.
هنر واقعی قسمت هفتم سریال قورباغه زمانی شکل میگیرد که با وجود برداشتن قدمهای بزرگ برای روایت داستان اصلی سریال در آخرین دقایق تقریبا به همانجایی بازمیگردد که داستان را از آنجا آغاز کرده است. سریال قورباغه هیجانانگیز، درگیرکننده، ابهامبرانگیز یا چالشی نیست؛ این سریال مجموعهای از گرههای از پیش کورشده است که در نهایت هدفی به جز گیجکنندهبودن و بیهدفبودن ندارد.
حتی وقتی سریال رو به جلو حرکت میکند هم خبری از موفقیت نیست. قورباغهای که هومن سیدی خلق کرده به شکل عجیب و وحشتناکی درون تالاب تعلیقهای بیسرانجام، فضاسازیهای متفاوت اما بیفایده و دیالوگهای نهچندان تاثیرگذار فرو رفته و قرار نیست از آن خارج شود. برای قورباغهای که از بازیکردن با فرم منحصربهفردش خسته نمیشود، هیچکجا بهتر از تالابی که درون آن گرفتار شده، به نظر نمیرسد.
نقد سریال قورباغه را در ویجیاتو بخوانید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مرسی از نقد حرفه ای واقعا خیلی خوب شرایط گیج کننده سریال رو توصیف کردید?
حس میکنم این فیلم داره قهقها میره
نقش لیلا را اصلا نتونسته بود در بیاره و صحبت کردنش با اون پسره عاشقشم بود که افتضاح بود.