نگاهی به قسمت دوم سریال قورباغه – هیولایی که تبدیل به وزغ لجنزار شد
هر آنچه در قسمت اول سریال را دیدید فراموش کنید. هومن سیدی همانقدر که توانست یک پایلوت بینظیر بسازد و مخاطبین را تشنه نگه دارد، در قسمت دوم شلنگ را به طرح داستانی خود گرفته ...
هر آنچه در قسمت اول سریال را دیدید فراموش کنید. هومن سیدی همانقدر که توانست یک پایلوت بینظیر بسازد و مخاطبین را تشنه نگه دارد، در قسمت دوم شلنگ را به طرح داستانی خود گرفته و با فشار زیادی تمام خلاقیتها و ایدههای خوبش را میشوید. قسمت دوم قورباغه به معنای واقعی یک پسرفت حسابی است. حالا ما شاهد یک فیلم هندی نازل هستیم که سر و شکل جنایی به خود گرفته است. با نقد سریال قورباغه همراه ویجیاتو باشید.
قسمت اول با معرفی سه شخصیت شروع شد و با اینکه پرورش این سه شخصیت کمی تصنعی بود و بازیهایشان نیز به این مساله دامن میزد (این کاراکترها بیشتر شبیه به تیپ بچههای دبیرستانی بودند تا آدمهایی بالغ) ولی پیچش داستانی و در نهایت پایان بندی مهلک آن، نوید یک سریال خوب را به تماشاگر میداد. سریالی سیاه و تاریک که داستانی پیچیده را عرضه میکند.
قسمت دوم اما فقط یک عنصر را همچنان حفظ کرده و آن همانا تاریک بودن و خشن بودن فضای سریال است. سریال بیرحمانه پیش میرود و خشنترین صحنههایی که در یک فیلم ایرانی را دیدهایم به تصویر میکشد. این موضوع سریال را تبدیل به اولین عنوان درجه R واقعی در بین عناوین ایرانی میکند و شخصا نیز توصیه میکنم که نگذارید کوچکترها به پای تماشای آن بنشینند.
اما قورباغه تنها و تنها عنصری که از قسمت قبلی زیبای خود با خود به دوش میکشد همین درجه R بودن است و بس. سریال در یک پیچش داستانی به گذشته میرود و ما را با دو شخصیت جدید آشنا میکند. کاراکترهایی با بازیگرانی نهچندان خوب که گره خوردن زندگیشان به یکدیگر تا حد زیادی غیرمنطقی است. با اینکه فیلمنامه تمام سعی خود را میکند تا وصال این دو کاراکتر عقلانی به نظر بیاید ولی با کمتر منطقی میتوان این رفاقت را پذیرفت.
کاراکتری که به گفته خود سریال دچار MS شدید است و تا دیروز نمیتوانسته یک خودکار یا عینک جابجا کند، تبدیل به یک قالتاق حرفهای میشود و این دو نفر تصمیم میگیرند که راه خلاف را پیشه زندگی خود کنند. ورود به دنیای خلاف و خلافکارها به سادگی در خون این دو است و معلوم نیست این چرخش شخصیت به طور ناگهانی چطوری شکل گرفته است.
از آنسو بهانههایی که سریال برای زنده ماندن شخصیت صابر ابر با خود به همراه دارد، بیش از هر چیز توهین به شعور مخاطبین است. سریال در این وادی هم سعی میکند منطقی جلوه کند و با دلایلی چون «غلطت خون بالا» و «قلب در سمت راست بودن» میخواهد بگوید که این کاراکتر نزدیک به ۲۴ ساعت پس از شلیک به کنار مغزش و قلبش زنده مانده است و هوشیاری خود را کاملا حفظ کرده است.
این توهین به شعور تماشاگر ادامه دارد. دو قالتاقی که در حین جابجایی او اصلا متوجه نمیشوند که این کاراکتر زنده است. نه نفسی و نه گرمایی را حس نمیکنند. صحنهسازی پایانی برای تصادف جلوه دادن کشته شدن کاراکترهای قسمت پیشین نیز به طرز احمقانهای مضحک است. هیچ خونی در ماشین ریخته نشده و آثار انگشت روی جنازهها پاک نشده و جنازههایی که مدتها از مرگشان میگذرد و خون روی بدنشان خشک شده، به دست پلیس میافتند. هنگام تماشای این پایان بندی صد و هشتاد درجه متفاوت با پایان بندی محشر قسمت پیشین با خود فکر میکردم که چطور یک نفر در پشت صحنه نبوده تا این حد ار مرز غیرمنطقی بودن را به یاد عوامل سازنده بیندازد.
نوید محمدزاده تنها بازیگری است که میتواند سریال را نگه دارد و با بازی خوبش، یک سر و گردن از سایر کاراکترها پیشی میگیرد. او بازی روان و بینظیری از خود ارائه میکند و خوشبختانه به خاطر مرموز بودن کاراکترش، همچنان جذاب باقی میماند. او میتواند یکی از بهترین آنتاگونیستهای خلق شده در سریالهای ایرانی باشد و یاد و خاطره افتضاحی مانند شخصت منفی سریال مانکن (با بازی بسیار بد محمدرضا فروتن) را بشوید و ببرد. شخصیتی که سریال برای او در نظر گرفته یک جانی روانی است که احتمالا روحیهای مانند جوکر داشته باشد با این تفاوت که بسیار جدی است.
خرید بهترین تلویزیونهای LED ال جی از دیجیکالا
خوشبختانه سریال همچنان از لحاظ بصری و سمعی خودش را نباخته و هومن سیدی قاب تصویر را به خوبی میشناسد. در واقع برای توضیح بیشتر درخشش این بخش باید به ساخت موسیقی و طراحی صداهای فوق العادهی بامداد افشار اشاره کرد. او که سابقهی دریافت سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن را برای فیلم پوست (نقد این فیلم را در این لینک بخوانید) از جشنوارهی فیلم فجر دارد، با کارش در قورباغه به طور حتم جزو نقاط قوت سریال محسوب میشود.
همچنین واقعا نمیتوان از گریم بینظیر سریال چیزی نگفت که بازیگران را تبدیل به تیپهایی جذاب میسازد. ضمنا خبری از فیلمبرداریهای متعدد روی دست و چرخش بیش از حد دوربین هم نیست و فیلمساز اثرش را شسته رفتهتر ساخته است. با این وجود در قسمت فیلمنامه آنقدر سریال به لنگ زدن افتاده که بعید است بتواند سفره پر از غذای بدمزهای که پهن کرده به این راحتی جمع کند. باید دید که در قسمتهای آتی این حجم از تخیلی بودن سریال کاسته خواهد شد یا نه و از همه مهمتر، صابر ابر که گویا برای خودش ترمیناتوری است، مسیر داستانیاش چگونه پیش خواهد رفت.
بهطور کلی میتوان گفت با وجود برخی حوادث و اتفاقات غیرمنطقی که دستکم برای مخاطب اینگونه نمایش داده شده است (مانند چگونگی کشتهشدن رامین و دوستانش در پایان قسمت اول یا روند همراه شدن پسر مقتول با سروش بهعنوان کسی که قرار است سروش خرج زندگی او را بهجای دیه پدرش بدهد)، در این قسمت از سریال قورباغه، مخاطب در انتظار رخدادها و حوادث منطقی باقی مانده است و کاش این انتظار به خاک کشیده نشود.
با توجه به اسامی بازیگران مشهوری که هنوز در سریال حضور پیدا نکردهاند، باید اطمینان داشته باشیم که کاراکترهای زیادی باقی مانده تا ازشان رونمایی شود. با این روزنه امید میتوان همچنان با نگاهی مثبت به آینده قورباغه نگاه کرد. شاید سریال به مسیر هیجان انگیز و جذابی که در پایلوت برایمان خلق کرد برگردد و حضور کاراکترهای دیگر با بازیگران خوبشان، بتواند تا حد زیادی به رشد این قورباغه (که در حال حاضر بی دست و پا است) کمک کند.
«من همیشه یه صندلی واسم کم بوده، کتم واسم تنگ بوده، کفشام برام کوچیک بوده، ساعتم خواب میمونده و من ازش جلوتر حرکت میکردم، دنیا برای من جای کوچیکیه، احساس میکنم همه جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همهٔ این لحظهها رو قبلاً دیدم، درختا، صدای آبشار، قورباغهها، اونا رو زمانی میبینم که در حال مردنم.»
نقد سریال قورباغه را در ویجیاتو بخوانید:
- نگاهی به قسمت اول سریال قورباغه
- نگاهی به قسمت دوم سریال قورباغه
- نگاهی به قسمت سوم سریال قورباغه
- نگاهی به قسمت چهارم سریال قورباغه
- نگاهی به قسمت پنجم سریال قورباغه
- نگاهی به قسمت ششم سریال قورباغه
- نگاهی به قسمت هفتم سریال قورباغه
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سلام خدمت مدیریت محترم، قسمت سوم سریال قورباغه و قسمت چهارم برنامه همرفیق نقد نشد؟
.ممنون.
پیکی بلایندرز دیدی؟ دقیقا طرف همینجور بهش شلیک میشه زنده میمونه بعد اون سریال 5 سریال برتر جهان میشه اینجا ما میگیم نه تو این سریال ایرانی مخاطب احمق فرض شده :)) بیخیال
من خوشبینم، خودتونم هستید چون میدونیم کسی که اپیزود اول رو با اون سطح میسازه و سینما رو بلده اونقدری با هوش هست که همچین باگ های مضحکی بجا نذاره، یکم صبر کنیم، من دلم به اون دیالوگ نوری روشنه
با سلام ای کاش سر نوشتن متن یه مقدار از سلیقه ی شخصی خودتون فاصله می گرفتید.
کارگردان قسم یاد نکرده بخواد همه چیز رو منطقی جلو ببره و غیر منطقی جلو رفتن تا اونجایی که نوید محمد زاده اونها رو به اکن شکل از پا در میاره و حتی صابر ابر هم زنده میمونه مشکلی نداره...داستان از اینجا شروع میشه که تو نقد هم گفتید ارتباط دو شخصیت قالتاق که به این شکل با هم دوست می شوند تو ذوق میزنه و البته من یچیز رو راجع به این سریال بگم فکر می کنم یکی از نقد های وارده باشه اونم اینکه می خواستن یکسری از مفاهیم رو به بیننده انتقال بدن که احساس می کنم کاملا نا موفقه کارگردان برای تفکر و تعقل و حل معما نه دو راهی ایجاد کرده نه ابزاری دسته بیننده داده تا بتواند از حدسیات چرند و تفکرات نا محدود خود یک دامنه ی محدود و قابل قبول بیرون بکشد مثلا در فیلم شاتر ایلند ما علارغم پیچیدگی دو راهی را همراه ابزار تفکر داریم و کملا در چند جا می توان دو راهی سازی کرد ولی متاسفانه این سریال این نکته رو در اختیار قرار نداده
بنظر من زنده موندن صابر ابر مشکلی نداشت و به فضا میخورد.حس میکنم سازنده دنبال خلق یه فضای نیمه ابزورد بوده و این که طرف حالا قلبش سمت راستش بوده هم باحاله هم تو این موقعیت ابزورد خوب جا میگیره.
ولی یه سری ایراد واقعا واضح دیگه داشت که خودتونم توی متن گفتید...
(در قسمت اول سکانسی که درمود خال کوبی و موتور وسپا هست چرخش …) منظورم چرخش دوربین تو قسمت اول. فی نفسه چرخش دوربین و حرکت بیش از اندازه ان واقعا سر در و چشم درد میاره ولی تو قسمت اول واقعا از دیدگاه من این جوری نبود چون قسمت اول رو دو بار دیدم اون سکانس موتور وسپا رو چند بار دیدم کاملا به اندازه بود.با سپاس
کارکتر سگ کش و پسره هیچ رفاقتی باهم نداشتن،پسره چاره دیگه ای نداشت چون فقیر و بیمار و ناتوان بود،قاتل پدرشم تمام دارایش یه خون کلنگی و جهازیه مادرش بود که به گفته خود پسره چیزه قابل داری نبوده( یعنی در حد دیه نمیشده) ایا چاره دیگه ای داشته غیر از این که قبول کنه بعدشم یکی از عوارض ام اس میتونه زوال عقل باشه یعنی با اوج گرفتن بیماری ام اس بیمار توان فکری خودش از دست میده. اگر هم گزینه بهتری بوده باشه طرف اصلا ثبات فکری نداشته برا همین در لحظه قبول میکنه رضایت بده .با سپاس
اون رفاقتی که بعدتر شکل میگیر هیچ معنایی نداره دوست عزیز.
درمورد دو کارکتری که وارد دنیای خلاف شدن(سگ کش و پسره که ام اس داشت) ادما معوملا یه نیمه تاریک وجود دارن که یه جایی خودش نشون میده (یه نیمه دزد یا قاتل و ....) احتمالا عامل تحریک این نیمه تاریک برای این دو شخصیت فقر مالی و فقر فکری بوده.(هرکدوم از ما یه گاندی و یه هیتلر تو وجودمون هست، این که کدوم نمود پیدا میکنه به عواملی بستگی داره). درمورد ام اس پسره،شدت بیماری ام اس وابسته به شرایط ذهنی و عصبی بیمار کم و زیاد میشه. باتوجه به قتل پدر شدت گرفتن بیماری کاملا طبیعیه و با گذشت 12سال و بهبود وضعیت مالی (احتمالا درمان رو هم پیگیری کرده چرا که قیمت دارو های ام اس به شدت بالاست) رو به بهبود رفتن بیماری کاملا طبیعی هست،با تشکر از منتقد عزیز.
این شدتی که می فرمایید بعد از یکی دو هفته درست نمیشه گرامی. اولین سرقتها هم چند روز بعد بود. سعی نکنید منطق بی معنی سریال رو توجیه کنید.
حالا همینایی که اینو میگن میرن فیلم جان ویک ( ۵۱ تیر میخوره ولی هنوز داره راه میره ) میبینن بعد هیچی نمیگن?.
جان ویک تکلیفش رو مشخص کرده. یک فلیم اکشن تخیلی هست.
درمورد دو کارکتر همراه صابر ابر به هیچ وجه اغراق شده نیستن، بشخصه با پانزده سال زندگی تو منطقه 10(جیحون،کارون،اذربایجان،سلسبیل،بهنود همون مناطق میشه) از این جور ادما زیاد دیدم الاف سر کوچه ها صبح تا شب پلاس بودن،اکثرا بین 25تا35بودن،دقیقا همین جوری رفتار میکردن، تازه پسر خاله بابام حدود چهل سالشه شایدم بیشتر رفتارش مثل اون پسر کچلس که سه خت پوشیده تازه بدترم هست بچه خیابان هاشمی.از این ادمای تهی مغز تو این سن و سال زیاد دیدم،ادمی که از بچگی مشکل روانی داره همین جوری بزرگ میشه،اینا سالم نیستن نیاز به روانکاوی و درمان روانپزشکی دارند.اونم زیاد.
بازی های این دو کاراکتر بد بود. ربطی به اینکه این کاراکترها وجود دارن یا ندارن نداره حرف بنده.
** اسپویل **
آقا تیر خورد تو مغزش زنده موند رو باور کنم بعد دوباره تیر زدن از اون فاصله نزدیک بهش و زنده و هوشیار موند رو باور کنم اینکه تو صندوق عقب با اون وضعیت از پشتی صندلی سرشو میاره بیرون با گوشیش فیلم میگیره بعد بر میگرده سر جاش و این همه تایم اون دونفر اصلا متوجه نمیشوند را کجای دلم بزارم ؟
ژانر سریال متغیره و تو بعضی سکانسا کمدی سیاه وجود داره اونم از نوع ابزورد.یعنی تو جاهای جدی موقعیتای غیر جدی و یکم طنز درست میکنه که تو چندجا بنظرم خوب جواب داد
به نظرم اینا همش عمدی بوده وگرنه این حجم از سوتی بی سابقه س
کل این قسمت پر از باگ و ایراد بود.
یه جا اخرش نوری گفت که همیشه بزار یه چیزی کم باشه تا بگردن پیداش کنن
حدس میزنم منظور مخاطبا هستش.
این یه خورده منو امیدوار کرد به قسمتای بعد. یه قضیه ای هس پشتش حالا باید منتظر باشیم ببینیم چی میشه دیگه.
ترمیناتور ایرانی ?
من یه جا خوندم که کپی یه فیلم فرانسویه به اسم la haine . حالا با کپی بودنش کاری ندارم ولی بنظرم همین که یه ژانر متفاوته خودش خیلی مهمه
بنده خدا خودشم نوشته برداشت ازاد از این فیلم هست کلاً بیشتر فیلم هاش همینطوری هستن اگه توجه کرده باشی
هومن سیدی جزو معدود کارگردانای ایران که به قواعد سینما پایبنده و معلومه که درباره سینما واقعا مطالعه داره. امیدوارم سریال خوبی بشه
من فک کنم چیزی که ما تو دو قسمت اول دیدیم کاملا نشون میده که ما با یک داستان واقعی طرف نیستیم. فک میکنم اول سریال هم که میگه حقیقتی که در ذهن شما شکل میگیرید دلیل همین موضوع باشه. من احساسم اینه که این سریال رو باید مثلا مثل فیلم kill bill از تارانتینو دید که داستانی داشت که ادم باور میکرد ممکنه واقعی باشه و ممکنه این اتفاقات تو دنیای واقعی بیافته ، ولی صحنه های کاملا غیر واقعی عمدی هم تو متن داره مثل صحنه ای که زنه دستو پا بسته زخمی توی تابوت دفن شده بود ولی از خاک بیرون اومد ، باید به اون شکل نگاه بشه.به هر حال به نظرم نباس به شکل یک داستان کاملا واقعی بهش نگاه کرد. مرسی
متاسفانه نویسندگی تو سریال های ایرانی به شدت تو زرد از آب در میاد
دلیلش رو نمیدونم چیه. شاید نبود یه بستر مناسب برای سریال سازی تا الان بوده. سریال های هالیوودی هم از اول مثل الان نبودن. سوپرانو ها اومدن لاست ها اومدن بریکینگ بد ها و گات ها اومدن تا یه ایده هایی به فیلمنامه نویس ها بدن.
فضای سریال سازی تو ایران هم قطعا یا باید این سیر رو طی کنه یا باید کپی برداری کنه از هالیوود.
تا این روند طی نشه نمیشه از فیلمنامهنویس های وطنی انتظار داشت یه فیلم نامه بی نقص واسه چند فصل بنویسن. تهش یه قصه خوب ۹۰ دقیقه ای در میارن.
اگه دقت کنین هر دو قسمتی که تا الان گذشت حال و هوای سینمایی داشت تا سریال.
به نظرم این مشکل از جایی که فیلمنامه نویسا درس اینکارو یاد میگیرن یعنی دانشگاها که متاسفانه تو این موضوع خیلی از رشته های هنری دیگه هم اینطوریه و موضوع دیگه، فضای بسته و سفارشی رسانه هست که عملا جایی برای پرورش و ایده های جدید وجود نداره.
اقای پارساپور نقد بیست اااه منم با شما در مورد پسرفت به توان صد و سایر موارد موافقم ولی حس می کنم منو شما این قسمتو اشتباه دیدیدم و یجای کار میلنکه یعنی این حد از اشتباه ... نمیدونم درکل حس می کنم یجای کار میلنکه
بیاین امیدوار باشیم که درست میشه این ماجرا. فعلا که رامین روبوکاپ شده.