ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نگاهی به قسمت چهارم سریال قورباغه – قصه تجربه‌های هومن سیدی

تجربه‌ای که سریال قورباغه در حوزه سریال‌سازی سینمای ایران جا زده تجربه ناب و منحصر به فردی است و کسی را ندیدم به این سمت و سو پیش برود. هومن سیدی، کارگردان و فیلمنامه‌نویس اثر ...

آرش پارساپور
نوشته شده توسط آرش پارساپور | ۲۴ دی ۱۳۹۹ | ۱۳:۰۰

تجربه‌ای که سریال قورباغه در حوزه سریال‌سازی سینمای ایران جا زده تجربه ناب و منحصر به فردی است و کسی را ندیدم به این سمت و سو پیش برود. هومن سیدی، کارگردان و فیلمنامه‌نویس اثر که همیشه گفتم و بازهم می‌گویم، الهام‌های بسیار خوبی از سینمای جهان می‌گیرد و آنها را به صورت ویژه‌ای بومی سازی می‌کند. در قسمت چهارم سریال قورباغه با خطه شمالی کشورمان (رشت) و بازی با دکوپاژ و دوربین، کاری کارستان از منظر فنی کرده و دستپخت کارگردانان جهانی مشهوری همچون وس آندرسون را قاطی رشت و باقلا قاتق‌ها ریخته است.

قسمت چهارم سریال قورباغه

به نظر می‌رسد قصه‌ای که سریال قورباغه پیش گرفته نهایتا در یک اثر بلند سینمایی و یا یک مینی سریال چهار الی پنج قسمتی جمع می‌شده است. برای کش دادن این داستان اما حربه‌هایی وجود دارد که می‌توانند واقعا کارساز باشند و شبیه به «لفت دادن» و «تفت دادن» نباشند. قسمت چهارم سریال قورباغه استفاده درست از کش دادن قصه است، استفاده‌ای کاربردی که هم حرف‌هایی برای گفتن دارد و هم از لحاظ فنی کاری می‌کند که مخاطب از آن زده نشود.

در سریال محشری همچون Breaking Bad ما اپیزود مشهوری به نام Fly داریم که واقعا از منظر روایی در داستان هیچ کارایی خاصی ندارد و دقیقا در اوج داستان سریال هم ساخته شده است. این قسمت که البته نحوه ساخته شدنش خودش یک مستند سینمایی جذاب است، از لحاظ فنی کاری می‌کند که مخاطب نه تنها از آن دلخور نشود بلکه آن را به یکی از به یادماندنی‌ترین اپیزود‌های سریال در ذهن خود تبدیل کند. قسمت چهارم سریال قورباغه قابل قیاس با این اپیزود دوست داشتنی نیست اما تقریبا همان قدم را برداشته و داستان را به جایی می‌برد که ربط خاصی به داستان فعلی سریال ندارد.

دهه ۶۰ و رشت. هومن سیدی که خود متولد رشت است، بازی با این لوکیشن را چنان با مهارت بازی کرده که تمام فیلم‌های دارای سکانس‌های شمال کشور نتوانستند به گردپای آن برسند. او با دوربینی که بسیار شبیه به آثار وس آندرسون و بخصوص فیلم‌هایی چون هتل بزرگ بوداپستاست، به استقبال ساخت قسمت جدیدش رفته و کاملا یک تجربه جدید را برای خود محک زده است. ریزه‌کاری‌های آنقدر دقیق است که می‌توانم بگویم لهجه گیلکی این اپیزود نزدیک‌ترین ادای لهجه گیلی در دنیای فیلم و سریال‌ها است و آن اغراق طنز را درون خود ندارد اما همچنان شیرین است.

قسمت چهارم سریال قورباغه

قسمت چهارم سریال قورباغه یک تجربه هنری است و اگر قرار بود اپیزودهای آن همزمان به اکران عمومی در بیایند، باید در بخش هنر و تجربه اکران می‌شد چون کارگردان دقیقا دنبال همین موضوع بوده است. او تصمیم گرفته فضای تیره و تار سریال و حتی سبک فیلمبرداری و تکنیک‌های بازیگری هنرپیشگان خود و همه عناصر فیلمسازی‌اش را بگذارد در یک گنجه و یک سبک جدید را محک بزند. او در این تجربه خود به خوبی توانسته به «بومی سازی» برسد و تقلیدی که انجام می‌دهد نه توی ذوق می‌زند و نه بد از آب در آمده بلکه واقعا یک الهام‌بخشی درست و حسابی است.

ما در این قسمت قرار است با پیشینه پدر قهرمان قصه آشنا شویم و خلق و خوی رامین، کاراکتر اصلی داستان، را کمی بیشتر دریابیم چرا که او به گفته مادرش در جاهایی به پدرش رفته است. بی‌رحم بودن پدر رامین و دروغگو بودنش و فیلم بازی کردنش برای دیگران، همه و همه حالا در شخصیت رامین جمع شده است. آشنایی ما با پیشینه کاراکترها موضوع خوبی است ولی در کمتر سریالی کل یک اپیزود به چنین موضوعاتی برمی‌گردد و سیدی بی محابا این کار را انجام داده است.

قسمت چهارم سریال قورباغه

قسمت چهارم سریال قورباغه حال و هوای کاملا متفاوتی با آنچه تا امروز دیدیم داشته و احتمالا در وهله اول خشم مخاطبینی که با فضای سه قسمت آغازین آن انس گرفته بودند را برانگیخته کند. تیم فیلمسازی اما با شجاعت پا به مرحله جدیدی گذاشته و تصمیم گرفته کاری جدید از دل داستانی تاریک بیرون بیاورد. گروتسک (طنز سیاه) داخل این اپیزود رگه‌های تاریک قسمت‌های پیشین را با خود به یدک می‌کشد و بقیه کار نیز به طراحی صحنه و حرکات دوربین سپرده شده تا با چشم‌نوازی مخاطب، او را وارد دنیای جدیدی از جهان سورئال سریال قورباغه کند.

اگر قورباغه یک انیمه بود شاید این قسمت را باید یک «فیلر» می‌دانستیم و یا اگر یک اثر سینمایی، باید قسمت چهارم سریال را یک اسپین آف تلقی می‌کردیم. همانطور که گفتم داستان این قسمت در خدمت داستان اصلی نیست، اساسا باید گفت رگه‌هایی باریک تا به امروز اپیزودهای سریال را به همدیگر ربط داده‌اند و شخصا سبک روایت سریال تا حد زیادی مرا یاد American Horror Story می‌اندازد.

در این قسمت رامین با مادرش در حال رفتن به یک مکان نامعلوم است و پلیسی جلوی آنها را می‌گیرد و انگشتی در صندوق عقب ماشینشان پیدا می‌کند، یافتن این انگشت کاری می‌کند که ذهن رامین به گذشته برود و کند و کاوی در یکی از خاطرات تلخ کودکی خود در سال ۶۷، درست زمان پایان جنگ ایران و عراق در رشت پیدا کند.

سفر زمانی که سریال در این برهه انجام می‌دهد جدا از چند باگ ریزی که دارد (پخش آهنگ‌های مارتیک و مرتضی که در سال ۱۳۶۹ پخش شدند و نه در سال ۱۳۶۷ و چند مورد ریز دیگر) اتمسفر سریال را کاملا عوض می‌کند و یک خانه مادربزرگه برایمان ترسیم می‌شود که رنگ‌بدنی، کادربندی، طراحی صحنه و لباس بی‌نظیری همراه آن است تا حس نوستالژیکی را با خود به همراه داشته باشد.

نابازیگرانی در سریال تا به امروز حضور پیدا کرده‌اند که انصافا تک تک‌شان از بازیگران اصلی و مشهوری که لقب ستاره سینمایی را با خود به همراه دارند بهتر ظاهر شده‌اند. در قسمت قبل بازیگر نقش معتاد (هادی تسلیمی) را داشتیم که کولاک به پا کرد و در این اپیزود پدر خانواده رشتی را داریم که با بازی قدرتمند و روان خود بهتر از سایر ستارگان فیلم دیده می‌شود. گرفتن بازی از نابازیگران از قدرت‌های هومن سیدی است و این مساله نشان می‌دهد که او و آموزشگاه هنری‌اش می‌تواند واقعا برای علاقه‌مندان به این عرصه کاربردی باشد.

قسمت آخر سریال قورباغه همانند انجام یک پایان نامه رشته کارگردانی است که سینماتوگرافی ناب را معنی می‌کند. سیدی هم به تماشاگران رکب زده و آنها را درگیر داستانی کرده که احتمالا حلقه مفقوده و یا مهمی از شاکله اصلی قصه نیست و هم با تجربه نابی که در این قسمت خلق کرده، از تماشاگرانش دلجویی می‌کند. او که تا این قسمت داستانش را با سبدی پر از باگ ریز و درشت پیش برده، در آخر سریال بازهم یک قلاب می‌اندازد و مخاطب را با خود تا هفته بعدی نگه می‌دارد. این تکنیک‌ها باعث بیشتر دیده شدن سریال و ایجاد تماشاگر وفادار می‌شود.

استفاده از این روایت غیرخطی که در قسمت‌های مختلف سریال قورباغه دیده از دیگر تکنیک‌های خوب هومن سیدی است که در کمتر آثار سینمایی ایرانی دیده شده و با اینکه سبک و سیاق غربی دارد ولی روی این سریال به درستی پیاده سازی شده است. روایت غیرخطی یک تکنیک قصه گویی است که در آن ماجراهای داستان ، خارج از ترتیب زمانی یا به روش‌های دیگر که روایت از الگوی علیت مستقیم وقایع برجسته پیروی نمی‌کند، به نمایش در می‌آید. این روایات ممکن است فلش بک باشند یا فلش فوروارد و یا حتی ورود به رویاهای کاراکترها. هومن سیدی این تکنیک را با بلوغی کامل به سینمای ایران وارد کرده است و توانسته به هدفش نزدیک شود.

باید دید سریال قورباغه که طبق شنیده‌ها قرار است در ۱۶ قسمت پخش بشود، حالا که مرحله یک چهارم اولیه خود را رد کرده قرار است داستان را وارد چه فازی کند و آیا ورود شخصیت‌های جدید می‌تواند داستان سورئال سریال را جذاب‌تر سازد؟ در هر حال نباید فراموش کرد ساخت یک سریال در ژانری خارج از چارچوب‌های «پرفروش» و «پرمخاطب» در سینمای ایران خود به تنهایی جای تحسین دارد، ولو اینکه مشکلات ریز و درشتی گریبانگیرش باشد.

یه وقتایی واسه بزرگ شدن باید زمین خورد
برای فهمیدن باید شکست خورد
به وقت هایی هم واسه خوشبخت شدن باید شانس آورد
شآنس خود معجزه است

نقد سریال قورباغه را در ویجیاتو بخوانید:

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (4 مورد)
  • seyedmohammad
    seyedmohammad | ۲۹ دی ۱۳۹۹

    نمیدونم کارگردان چه اصراری بر روابط خلاف عرف بچه ها و بی تفاوتی بزرگترها علی الخصوص پدر راحله داشت.
    اینکه داستان در رشت اتفاق میفته و پدر راحله باوجود هشداری که درباره دخترش بهش داده میشه بازهم بی تفاوته و میگه دخترم فقط6سالشه خیلی معناداره.
    این بی تفاوتی یا بهتر بگم بی غیرتی تا جایی پیش میره که پسره به بابای راحله میگه سلام بابا و جلوی چشمش درگوشی با دخترش حرف میزنه و دستشو می گیره برش میداره می بره و پدر راحله عین خیالش نیست.
    دراون صحنه هم که بچه ها بازی می کنن و دوبه دو میرن قایم بشن بازهم به این موضوع پرداخته شده یا دعوای بچه ها کنار دریا هم بخاطر همین موضوعه.
    موارد دیگه ای هم هست که خودتون بهتر میدونید.
    خلاصه اینکه می شد اسم این قسمت رو گذاشت راحله....

  • hamidgm
    hamidgm | ۲۵ دی ۱۳۹۹

    در مورد اون صحنه فوق‌العاده عجیب توی آزمایشگاه که وسط تیتراژ پایانی نشون داده میشه تئوری خاصی دارید؟ به نظر میرسه که دو تا دوست رامین هم بعد از اینکه بهشون شلیک شده زنده هستند (جواد و فرید) و خیلی عجیب تر اینکه سریع نشون داده میشه که از شخصیت جواد (گرمکن سه خط)، دو تا وجود داره! منو یاد فیلم Coherence و همچنین فیلم کوتاه Rotor میندازه. همچنان متوجه نشدم که با یه سریال تخیلی روبه‌رو هستیم یا یه سریال جنایی.

    • آرش پارساپور
      آرش پارساپور | ۲۵ دی ۱۳۹۹

      سریال تخیلی که هست ولی باید ببینیم چی پیش میاد. کاش بتونه رودست خوبی بهمون بزنه. شخصا دوست دارم سریال خوب پیش بره چون برخلاف ملکه گدایان واقعا پتانسیلش رو داره.

  • peseldmf
    peseldmf | ۲۴ دی ۱۳۹۹

    ممنون اقای پارساپور بابت نقدتون واقعا فیلم برداری ها مثل هتل بزرگ بوداپست بود و پر دالی این بود (اگر اشتباه نکرده باشم)

مطالب پیشنهادی