۵ قانون داستانهای جوخه انتحاری که در Trial By Fire معرفی شد
کمیکها جوخه انتحاری، شماره به شماره و سری به سری، به عنوان یکی از همواره هیجانانگیزترین و متنوعترین آثار دیسی محسوب میشوند. اما داستانهای جوخه انتحاری چطور توانستهاند در طول تمام این سالها حس تازگی ...
کمیکها جوخه انتحاری، شماره به شماره و سری به سری، به عنوان یکی از همواره هیجانانگیزترین و متنوعترین آثار دیسی محسوب میشوند. اما داستانهای جوخه انتحاری چطور توانستهاند در طول تمام این سالها حس تازگی خود را حفظ کنند؟
همه چیز به فرمول شدیداً قابل وفق و تطبیق پذیری برمیگردد که جان اوستراندر (John Ostrander) و لوک مکدانل (Luke McDonnell) در اولین سری مشترکشان با نام Suicide Squad: Trial by Fire خلق کردند. هر کسی که بخواهد یک داستان از سویساید اسکواد بنویسد میتواند یک نگاه به آن هشت شماره کمیک به عنوان الگوی خود کند و یک داستان جدید و جذاب با این حال و هوا را خلق کند.
قرقی نمیکند این نویسنده راب ویلیامز (Rob Williams) باشد، تام تیلور (Tom Taylor) یا جیمز گان (James Gunn)؛ عملاً هر کدام از نویسندههای جوخه خودکشی میتواند با سر زدن به معدن خالقان فرمول اولیه، طلا استخراج کنند. پس، در این مطلب نگاه عمیقتری به خط داستانی Trial by Fire میاندازیم تا ببینیم چه قوانینی برای خلق داستانهای عالی و خاطرهانگیز جوخه انتحاری وضع کرده است.
۱. عمیق شدن در انتخاب اعضای تیم
وقتی قرار است یک کمیک تیمی خلق کنید، طبیعی است که سعی کنید بزرگترین اسامی ممکن را در این تیم جای دهید. از همان ابتدا، جوخه انتحاری چنین ایدهای را رد میکند. بیش از ۲۰ هزار شخصیت در دنیای کمیکهای دیسی وجود دارد که اکثر آنها در نامشان عبارت «سوپر» و «بت» را جای ندادهاند. چرا از آنها استفاده نشود؟
از همان ابتدا، اوستراندر سیستمی به وجود آورد که در آن شخصیتهای فراموش شده یا شخصیتهایی که به درستی از آنها استفاده نشده بود، این فرصت را به دست آورند که دوباره مورد استفاده قرار گیرند. چنین چیزی صرفاً یک فرصت رستگاری برای شخصیتهای داستان نبود که به دنبال آزادیشان میگشتند بلکه رستگاری در نگاه مردم در مورد شخصیتهای قابل ترقی بود که مسیرشان را گم کرده بودند. البته نه صرفاً ویلنهای درجه سهای مثل کاپیتان بومرنگِ (Captain Boomerang) فلش یا ددشاتِ (Deadshot) بتمن، بلکه همچنین قهرمانها و آنتیهیروهای فراموش شدهای مثل برنز تایگر (Bronze Tiger) از روایتهای رزمی دهه ۷۰ دیسی. یا انچنترس (Enchantress)، شخصیتی که زمانی یک ویلن جزئی در کمیک Strange Adventures دیسی بود که برای مدتی به گروهی با نام ویلنهای فراموش شده (Forgotten Villains) پیوست. یا حتی نایتشید (Nightshade)، یک مهاجر از یک کمپانی دیگر کمیک بوکی که به دنبال پیدا کردن جایگاه جدیدی در دنیای کمیکهاست.
امروزه، برخی از شخصیتهای دیسی فقط به لطف زمینهای که به کمک جوخه انتحار برایشان فراهم کرده، دوباره توانستهاند جایگاهی برای خود پیدا کنند. پس، وقتی شخصیتهایی مثل پولکا دات من (Polka-Dot Man)، مونگل (Mongal) و جولین (Javelin) را در فیلم The Suicide Squad جیمز گان میبینید، میتوانید سنت استفاده از شخصیتهای ناشناس اما دوست داشتنی را شاهد باشید.
۲. گشت و گذار در دنیا
دلیل مشخصی برای انتخاب نام بزرگترین تیم کمیکهای دیسی تحت عنوان جاستیس لیگ آمریکا (Justice League of America) وجود دارد. وقتی ماجراهای آنها باعث سر زدن آنها به فضا یا دیگر دنیاها نشود، بیشتر داستانهایشان در جایی در ایالات متحده قرار دارد. اما تمام دنیا پر از قهرمانها، ویلنها و ماجراجوییهاست و یکی از بهترین مسیرها برای گشت و گذار چنین دنیایی، همیشه جوخه انتحاری بوده است.
خط داستانی Trial by Fire، این گروه را از کوراک (Qurac) داستانی تا مسکوی واقعی میکشاند و اکثراً داستان را به مناطقی میبرد که امکان حضور جاستیس لیگ در آن جا خیلی پایین است. دنیای دیسی خیلی بزرگتر از گاتهام است و جوخه انتحاری همیشه موقعیتهای مناسبی برای گشت و گذار ماورای این مرزها را فراهم میکند. پس وقتی که در فیلم The Suicide Squad به کورتو مالتیس (Corto Maltese) میرود، در ذهن داشته باشید که این مکان یکی دیگر از اردوهای خارج از کشور و مرگبار جوخه است.
۳. یک داستان گروهی
بهترین متحدان، متحدانی هستند که انتظارش را ندارید. شخصیتهای مختلفی که در کنار هم قرار گرفتهاند و مجبور به همکاری در شرایط و زجری که قرار میگیرند شدهاند همیشه باعث شکلگیری یک فرمول برای دینامیکهای شخصیتی جالب خواهد بود. وقتی برنامه تسک فورس ایکس (Task Force X) زندان بل ریو (Belle Reve)، زندانیها را برای یک هدف مشترک در کنار هم قرار میدهد، باعث میشود تا جوخه انتحاری با این دینامیک با تمام احتمالات ممکن در تیم بازی کند.
اما صرفاً تقابلهای شخصیتی نیست که داستانهای جوخه انتحاری را جالب نگه میدارد، بلکه نحوه انتخاب آماندا والر (Amanda Waller) در انتخاب اعضای تیم بر اساس قدرتها و تواناییهایشان است که با هم جور درمیآیند و لحظات ترکیبی زیبایی را در هنگام مبارزه با دشمنان پدید میآورد. پتانسیل تطبیق پذیری بینهایت جوخه خودکشی باعث میشود فرصت ترکیب تاکتیکها و اکشنهایی که در داستانهای دیگر ندیدهاید به وجود آید؛ حداقل وقتی اعضای جوخه به دنبال جویدن خرخره یکدیگر نیستند، هر چند چنین اتفاقاتی نیز میتواند سرگرم کننده باشد. به هر حال، دلیلی منطقی وجود دارد که شخصیتهایی مثل ددشات و کاپیتان بومرنگ مدت زیادی در تیم عضویت داشتهاند. خصومت این دو با هم آن قدر جذاب است که نمیتوان بیخیالش شد.
۴. واهمه نداشتن از المانهای سیاسی
المانهای سیاسی در ذات سویساید اسکواد نهادینه شده است؛ از همان اولش که قرار است این گروه به عنوان یک تیم برای عملیاتهای سیاه دولیت ایالات متحده کار کند. پس، حتی اگر جوخه قرار باشد در برابر رقبای بیگانه مثل دارکساید (Darkseid) و استارو (Starro) قرار بگیرد ولی باز هم سیاست از هسته آن خارج نخواهد شد. داستانهای اولیه جوخه انتحاری مثل Trial by Fire، مستقیماً به سراغ مسائلی مثل تنش دوران جنگ سرد رفتهاند. داستانهای دیگر نیز نشان میدهد گروهی از روئسای آمریکایی به نوعی با آماندا والر ارتباط برقرار میکنند. برخیها، مثل اوباما در سری سال ۲۰۱۶ کمیک Suicide Squad، والر را تحت نظر و محدودیت قرار میدادند. برخی دیگر از آنها نسبت به رهبر تسک فورس ایکس لطف داشتند و آماندا والر نیز متقابلاً آنها را به بازی میگرفت.
هر دوره از جوخه خودشی پر شده از بهرهبرداریهای سیاسی، لطفهای متقابل و خنجر از پشت زدنهای فراوان، که نشان میدهد دنیای سیاست میتواند به اندازه مبارزه با فیمیل فیوریز (Female Furies) هولناک باشد.
۵. تیره اما خندهدار بودن
در مقطعی، عدهای تصمیم گرفتند که داستانهای ابرقهرمانی باید خدشان را کاملاً جدی بگیرند؛ صد در صد در تمام مواقع. البته چندان هم حرف بیهودهای نیست. اگر قرار باشد بیش از حد حال و هوای یک داستان را روشن کرد، ممکن است هدف اصلی روایت درست مشخص نشود. اما باید در نظر داشت که اگر همه چیز در داستان جدی هم باشد، احتمالاً از تجربه آن لذت خیلی زیادی نیز نمیبرید.
خط داستانی Trial by Fire نشان میدهد که اوستراندر متوجه این توازن شد. با تنشهای زیاد سیاسی و مرگهای خیلی بیشتر، داستانهای اولیه مأموریتهای جوخه انتحاری هیچوقت سبک گرفته نمیشد. اما در همین حال نیز، آنها میدانستند که چطوری روایت را بامزه نگه دارند. در شمارههای اولیه، حال و هوای خندهدار جوخه در برابر موقعیتهای مرگبار با ترسو بودن کاپیتان بومرنگ، سهل انگاری عجیب والر و تمام حادثه ویلیام هال (William Hell) در شماره چهارم، زنده نگه داشته میشود. دلیلی منطقی وجود دارد که چرا هارلی کویین (Harley Quinn) در دهه گذشته یکی از شخصیتهای محوری جوخه بوده است؛ در هر حال، یک تسک فورس ایکس بدون طنز تیره آن هم با محوریت خودشان خیلی آن تیمی نیست که میشناسیمش. اگر این طور نباشد چرا اصلاً باید خودشان را جوخه خودکشی بنامند؟
به مطالعه ادامه دهید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ویراستار کجایی ؟!
!Hi