نقد فیلم Copshop – موشوگربه بازی در پاسگاه پلیس
فیلم Copshop یا «پاسگاه» یک اثر اکشن بسیار رضایت بخش است که مملو از شخصیتهای کاریزماتیک و یک فیلمنامه هوشمندانه است. در واقع فیلم Copshop از منظر لحن و ساختار روایی مانند «حمله به کلانتری ۱۳» ...
فیلم Copshop یا «پاسگاه» یک اثر اکشن بسیار رضایت بخش است که مملو از شخصیتهای کاریزماتیک و یک فیلمنامه هوشمندانه است. در واقع فیلم Copshop از منظر لحن و ساختار روایی مانند «حمله به کلانتری ۱۳» ساخته جان کارپنتر، یک وسترن معاصر است که تقریباً به طور کامل در یک ایستگاه پلیس قرار دارد. جان کارپنتر برای فیلم حمله به کلانتری از هاوارد هاکس و رومرو الهام گرفت، در حالی که به نظر میرسد جو کارنهان به عنوان کارگردان تحت تأثیر سینمای تارانتینو، برادران کوئن یا گای ریچی قرار گرفته است؛ همه این افراد فیلمسازانی هستند که اغلب خشونت و طنز را در داستانها با پیچ و خمهای زیادی ترکیب میکنند. در ادامه برای آشنایی بیشتر با فضای این اثر با نقد فیلم Copshop همراه ویجیاتو باشید.
به نظر میرسد برنامه اکران فیلمها در سال 2021 به دو دسته تقسیم شده است: یک فیلمهایی که از سال 2020 به تأخیر یا به تعویق افتادند و دو فیلمهایی که تحت یک رادار خاص بدون سر و صدا تولید و اکران میشوند و البته بسیار شگفت انگیز هستند. حالا Copshop جز دسته دوم این لیست است. این اثر دارای یک تیم بازیگری جذاب شامل جرارد باتلر، فرانک گریلو، الکسیس لودر (یک استعداد آیندهدار) و توبی هاس است.
این تیم بازیگری با استعداد به کمک یک فیلمنامه عالی که پر از دیالوگهای تند و پُرتنش است، مخاطب را با یک اکشن سریع و خونین سرگرم خواهند کرد. فیلم Copshop اثری است که دیگر شبیه به آن را مشاهده نمیکنیم؛ یک تریلر اکشن کم هزینه یا کوچک که دیگر مانند آن ساخته نمیشود یا در صورت تولید مستقیم به پلتفرمهای پخش آنلاین میرود؛ آن هم بدون هیچ گونه هیاهو یا تبلیغ ویژهای.
هرچند یک جادوی خاصی در این نوع فیلمها وجود دارد که مربوط به فرمول تولید آن است. آثاری سرگرمکننده بدون بودجه زیاد یا نیاز به دیدن 20 فیلم دیگر برای درک آنچه در جریان است. شما یک فرض ساده میگیرید، بعضی میمیرند، همه چیز منفجر میشود و شما با لذت تماشای فیلم را ترک میکنید.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: تدی مورتو (فرانک گریلو) یک کار چاقکن حیلهگر که در بیابان نوادا مورد تهاجم قرار گرفته است، نقشهای مأیوس کننده میکشد تا از دست یک قاتل مرگبار به نام باب ویدیک (جرارد باتلر) مخفی شود. او افسر تازه کاری به نام والری یانگ (الکسیس لودر) ) را کتک میزند تا این افسر او را دستگیر کرده و در یک ایستگاه پلیس شهر کوچک محبوس کند. اما زندان نمیتواند برای مدت طولانی از مورتو محافظت کند، چرا که ویدیک قصد دارد راه خود را برای حضور در بازداشتگاه هموار کند تا بتواند مأموریت خود را به پایان برساند. اما با ورود یک قاتل دیگر همه چیز از هم میپاشد و یک آشوب خونین پاسگاه پلیس را فرا میگیرد.
بازگشت به اکشنهای کلاسیک با چاشنی دوران مدرن
این فیلم بسیار شبیه به آثار اکشن پلیسی و کلاسیک دهه هفتاد میلادی مانند «حمله به کلانتری ۱۳» یا «Dirty Harry» است. در واقع این اثر هیچگونه گام مشابهی با فیلمهای اکشن امروزی ندارد. این روزها آثار اکشن بیشتر شبیه جان ویک یا سریع و خشمگین هستند، این یعنی شما مشاهده نمیکنید که شخصیتها در دل چنین آثاری نفس بکشند. با این حال، در فیلمی چون Copshop ما زمان زیادی قبل از شروع اکشن برای شناخت شخصیت هایمان داریم. بنابراین مخاطب با دیدن چنین ساختاری مجاب میشود برای آشنایی بیشتر با این شخصیتهای کوچک فیلم را تا پایان دنبال کند.
از طرف دیگر، مشاهده یک بازی موشوگربه شیرین و سرگرمکننده که با چند شخصیت وراج و مرموز پیش میرود ما را به یاد سینمای مدرن کوئنتین تارانتینو میاندازد. در اواسط دهه نود میلادی، در پی صعود غیرقابل پیش بینی کوئنتین تارانتینو به صدر فیلمسازان محبوب، چشمانداز پیش روی سینما ناگهان با انواع و اقسام فیلمهایی پر شد که تحت تأثیر «Pulp Fiction» تولید میشدند.
در این میان شخص جو کارنهان نیز کار خود را با یکی از همین فیلمها به نام «خون، روده، گلوله و اکتان» آغاز کرد که با ال ماریاچی رابرت رودریگز نیز مقایسه شد. حالا در طول بیش از دو دهه ساخت فیلم، شخص جو کارنهان زیاد از این مسیر منحرف نشده است و اگرچه Copshop ممکن است موفق ترین اثر او نباشد، اما یکی از بهترین فیلم های هیجان انگیز تحت تأثیر تارانتینو است که در ربع قرن گذشته به سینماها رسیده است.
سینمای کوئنتین تارانتینو احتمالاً بیشتر به خاطر چهار عنصر شناخته میشود: دیالوگهای آتشین پُر از ناسزا، انفجار ناگهانی خشونت، پیچشهای غافلگیرکننده و استفاده فراوان از آهنگهای قدیمی عامه پسند. با این اوصاف، فیلم Copshop به کارگردانی جو کارنهان سه مورد اول را در مسیر خود تیک میزند، اما در بخش چهارم این فیلم با یک موسیقی متن آرام و جذاب که مخاطب را به یاد آثار اکشن جنایی کلاسیک میاندازد، مسیر متفاوتی را پیش گرفته است.
این فیلم پس از یک ساعت آرام و آهسته، نیمه دوم خود را به یک فیلم اکشن با اکتان بالا بدل میکند؛ که البته رنگ و بوی فرنچایز جان سخت را به خودش میگیرد. همچنین لازم به ذکر است که 20 دقیقه پایانی فیلم به واسطه یک پیچش نسبتاً ساده و بدون تمرکز کمی شلخته به نظر میرسد؛ اما همین عدم تمرکز نیز بسیار خوش بینانه و محکم تولید شده است.
بازیهای بسیار قوی
بزرگترین نقطه قوت فیلم احتمالاً بازیگران آن است، جایی که به سختی میتوان بازی یا اجرای بد یا حتی متوسطی را مشاهده کرد. در مورد اجراها، ابتدا در مورد گریلو و باتلر صحبت خواهیم کرد. این دو ستاره از ابتدا متصل به فرمول فیلم هستند. باتلر وارد چیزی میشود که من دوست دارم آن را بخشی از حرفه شناسنامه دار چارلز برانسون بنامم.
باتلر به بزرگی و کاریزمای هنرمندی چون برانسون نمیرسد (با نگاهی به لیست فیلمهای چارلز برانسون میتوان این حقیقت را درک کرد)، اما او در این فیلم یکی از بهترین کارهای اخیر خود را انجام داده است. باتلر بهترین مرد برای این نقش است، مخصوصاً جایی که فیلمنامه بین او و گریلو یک بازی ایجاد میکند. گریلو معمولاً در مقابل قهرمان فیلمها بدترین نقش را بازی میکند. اما این بار هم او و هم باتلر شخصیتهای بدخُلقی هستند که جذاب طراحی شدهاند. همین جذابیت نکتهای است که باعث میشود شما به عنوان مخاطب از آنها متنفر نباشید. در واقع پویایی بین این دو است که این فیلم را خاص میکند.
اما در مقابل این دو شخصیت و بازیگر، الکسیس لودر به عنوان والری جوان (افسر پلیس) وجود دارد که این فیلم حکم یک ستاره سازی کاملاً عالی را برای او دارد. لودر قهرمان واقعی فیلم است و نقش مهمی در تمام لحظات این کار دارد. به طور کلی تصمیمات او باعث میشود فیلم همان چیزی باشد که هست. تعامل بین شخصیت والری، باب و تدی دارای تعلیق است و اگرچه محتوای دیالوگها به سطح آثار تارانتینو نمیرسد، اما ریتم آن وجود دارد.
والری ترکیبی جذاب از یک انسان سخت و البته آسیب پذیر است. اگرچه فیلم ممکن است درمورد تقابل دو شخصیت تدی و باب باشد، اما او عنصر احساسی کاپشاپ است و فیلم تا حد زیادی از دیدگاه شخصیت والری ارائه میشود. مواقعی وجود دارد که او کمی شبیه جان مک کلین در اولین فیلم Die Hard به نظر میرسد، یک فرد معمولی که تحت شرایطی مجبور به انجام کارهای خارق العاده شده است.
هرچند با وجود این شخصیتها، کماکان بهترین کاراکتر مکمل فیلم مربوط به شخصیت آنتونی لمب با بازی توبی هاس است. بازی او در نقش آنتونی جایی است که فیلم از یک اثر اکشن هیجانی به یک فیلم شخصیت محور همه جانبه تبدیل میشود. او خنده دار است، میخواند، روانی است و مانند یک شخصیت کارتونی عمل میکند. صحنه مورد علاقه من در فیلم زمانی است که این شخصیت سعی میکند والری را مجبور کند تا در سلول را باز کند تا به تدی برسد. تعامل بین این چهار شخصیت باعث میشود که کل فیلم چیزی سرگرمکننده باشد.
در واقع صحنههایی مانند این و موارد دیگر است که Copshop را از میدان اکشنهای شلوغ متمایز میکند. بسیاری از فیلمها برای بازآفرینی بدون قید و بند جان ویک آماده میشوند. در حالی که این فیلم بدون سر و صدا کار به مراتب بهتری میکند، بنابراین Copshop از سرعت کندتر و شخصیت پردازی بیشتری نسبت به یک فیلم اکشن متوسط سود میبرد.
کلام پایانی
این یک فیلم هیجان انگیز کوچک و سرگرمکننده است که باید معتادان گرسنه به ژانر اکشن بدون هیچ فوت وقتی آن را تماشا کنند. فیلم Copshop اثبات کننده این نکته است که نیازی نیست صدها میلیون دلار برای یک تریلر اکشن هزینه کنید؛ بلکه با چند شخصیت خوب و یک اکشن کوچک هم میتوان به نتیجه درخشانی رسید. همچنین در پایان باید گفت که این فیلم دارای یک بازی شاخص از الکسیس لودر است که باید نقشهای اکشن بیشتری را به عنوان ستاره اصلی بازی کند. این فیلم ممکن است با بازی جرارد باتلر و فرانک گریلو معرفی شود، اما او برنده واقعی فیلم است.
بهترین فیلمهای اکشن از نگاه ویجیاتو را بشناسید:
- 10 فیلم اکشن بینظیر که هواداران John Wick باید تماشا کنند
- معرفی بهترین فیلمهای اکشن غیر ابرقهرمانی یک دهه اخیر
- برترین فیلمهای زامبی محور که احتمالاً با آنها آشنا نیستید
- بهترین فیلمهای مهیج روانشناختی تمام دوران کدام است؟
- بهترین فیلمهای اکشن بینالمللی یک دهه اخیر کدام است؟
- ۱۵ مورد از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی غیر هالیوودی
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.