۱۰ رقابت برتر بین شخصیتهای کمیک بوکی
قهرمانان کمیک بوکی سالهای سال از طریق داستانها و رویدادهای مختلف به مخاطبان عرضه شدهاند. در هر شماره از کمیکها، یک تهدید جدید (معمولاً به شکل یک سوپرویلن) در برابر این قهرمانان سبز شده و ...
قهرمانان کمیک بوکی سالهای سال از طریق داستانها و رویدادهای مختلف به مخاطبان عرضه شدهاند. در هر شماره از کمیکها، یک تهدید جدید (معمولاً به شکل یک سوپرویلن) در برابر این قهرمانان سبز شده و آنها را به چالش کشیده است. به این ترتیب اکثر قهرمانان کمیک بوکی یک کلکسیون بزرگ از انواع و اقسام ویلنها را برای خود دارند.
اما برای بیشتر ابرقهرمانان، یک ویلن خاص وجود دارد که انگار در چرخه تکرار رقابت با آنها گیر افتادهاند. به وجود آمدن چنین رقابتهایی میتواند متفاوت باشد اما در هر صورت این دشمن خونی ایجاد شده بین برخی از ابرقهرمانان و ویلن، باعث به وجود آمدن داستانهای جذاب فراوانی در صنعت کمیک بوده است.
حالا هم در این به سراغ ۱۰ مورد از این رقابتهای برتر بین قهرمانان و شرورهای کمیک بوکی میرویم.
بتمن و جوکر
شاید درخشانترین نمونه رقابت بین شخصیتهای کمیک بوکی را بتوان بین بتمن و جوکر یافت. درست است که شوالیه تاریکی تعداد زیادی ویلن جذاب دارد و بسیاری از مخاطبان نیز از تقابلهای مداوم او و دلقک گاتهام خسته شدهاند اما این دو شخصیت به وجود آمدند تا دشمن خونی هم باشند.
با دقت به این دو شخصیت میتوان دریافت که جوکر دشمن خونی ایدهآلی برای بتمن به حساب میآید؛ چرا که او متضاد دقیقی از این قهرمان است. در حالی که شوالیه گاتهام نگهبان هوشیار و منضبط معصومیت و اخلاقیت محسوب میشود، شاهزاده دلقکی گاتهام از آشوب و نابودی لذت میبرد و با یک لبخند روی صورت و بدون هیچ خودداریای به انجام جنایات دست میزند. این سرنوشت بتمن و جوکر است تا در یک نبرد بیانتها مثل نیروهای طبیعت درگیر باشند.
سوپرمن و لکس لوتر
وقتی یک پروتاگونیست به قدرت سوپرمن دارید، این تصور پیش میآید که یک آنتاگونیست با قدرتی مشابه او نیاز است. با این که مرد پولادین در برابر چندین تهدید پایان دهنده به دنیا هم قرار گرفته اما خونیترین دشمن او به طرز جالبی همیشه لکس لوتر انسان بوده است.
شبیه به رابطه بتمن و جوکر، رقابت بین سوپرمن و لکس لوتر نیز با تضاد تعریف میشود؛ یک عضو سابق طبقه متوسط کارگر که قابلیتهای خداگونه خودش را مخفی میکند و از آنها برای اهداف خیر بهره میبرد در برابر یک تاجر ثروتمند قرار گرفته که اهداف شرورانه خودش را از مردم مخفی نگه میدارد و به جای قدرتهای فرا انسانی از هوش بسیار بالا برخوردار است.
مرد پولادین از لکس لوتر به خاطر نداشتن شایستگی متنفر است و لوتر نیز سوپرمن را به چشم یک موجود فضایی میبیند که برای بشریت خطر دارد اما در همین حال نیز نسبت به قدرت شگفت انگیز و تصویر عمومی رقیبش حسادت میورزد.
مرد عنکبوتی و گرین گابلین
حداقل سه ویلن وجود دارند که میتوان آنها را به عنوان دشمن اصلی مرد عنکبوتی معرفی کرد؛ دکتر اختاپوس و ونوم به شکلهای متفاوتی آینهای تاریک از اسپایدرمن محسوب میشوند. با این وجود میتوان عنوان دشمن خونی مرد عنکبوتی را به ویلنی داد که بیش از همه باعث رنجش او شده است؛ گرین گابلین.
گرین گابلین اولیه با نام نورمن آزبورن، یکی از اولین شرورهایی بود که متوجه هویت واقعی اسپایدرمن شد. او از این دانش برای تهدید پیتر پارکر بهره میبرد و حتی اطرفیانش را نیز مورد هدف قرار میداد. شاید بدنامترین عمل این گرین گابلین ایجاد بستر کشته شدن گوئن استیسی باشد.
حتی پس از مرگ ظاهری نورمن، پسر او هری که بهترین دوست پیتر محسوب میشد تبدیل به گرین گابلین شد. به این ترتیب میتوان گفت که هیچ شروری مثل گرین گابلین باعث رنج احساسی و روانی مرد عنکبوتی نشده است.
آیرون من و ماندارین
این مورد یک رقابت کلاسیک ابرقهرمان و ابرشرور محسوب میشود: یکی به دنبال به دست آوردن دنیاست و دیگری در هر فرصتی جلوی او را میگیرد. با این که ماندارین (Mandarin) به قدری شرور است که بتواند در برابر دیگر قهرمانان نیز قرار بگیرد اما هیچوقت بیخیال شکست خوردنش توسط آیرون من در نقشههای اولیهاش نمیشود تا یک رقابت طولانی به وجود آید.
تونی استارک به شدت به تکنولوژیهای پیشرفته وابسته است اما ماندارین این قدر ساده و مشخص نیست. با این که او نیز یک نابغه محسوب میشود که علم برایش ارزش دارد ولی از ۱۰ حلقه مرموز هم بهره میبرد که ریشه فضایی دارند و بیشتر جادویی به نظر میرسند. حالا به تمام اینها باید تواناییهای رزمی ماندارین را نیز اضافه کرد. میتوان این رقابت را با عبارتی مثل تکنولوژی در برابر جادو معرفی کرد.
ثور و لوکی
رقابتهای وقتی پیچیدهتر میشوند که اعضای خانواده را درگیر خود کنند. در دنیای مارول، دو موجود اساطیری ثور و لوکی به عنوان برادرخواندههای دیگر معرفی شدهاند که یک رقابت طولانی مدت با یکدیگر دارند؛ رقابتی که از شرافت و حسادت سرچشمه میگیرد.
در طی بزرگ شدنشان، خدای شرارت نسبت به الطافی که به برادرش میشد حسادت میورزید تا این که به یک شخصیت انتقامجو و تشنه قدرت تبدیل شد که به دنبال نابودی ثور و به دست آوردن ازگارد است. خدای رعد، که نمادی از درستکاری است، به طور مداوم جلوی لوکی را میگیرد؛ هر چند که بدون وجود پیوند خونی او را جزوی از خانواده خود میبیند.
دردویل و بولزآی
خیلیها این اعتقاد را دارند که کینگپین (Kingpin) دشمن اصلی دردویل محسوب میشود و این عقیده اشتباه هم نیست. اما بولزآی (Bullseye) که یک آدمکش دیوانه است تاریخچه شخصیِ بیشتری با این قهرمان دارد.
پس از این که اولین درگیری این دو شخصیت باعث آسیب رسیدن به شهرت بولزآی شد، این آدمکش کینهای عمیق از دردویل به دل گرفت که او را به شکل فیزیکی، احساسی و روانی درگیر کرد. اعمال بولزآی باعث شدهاند تا اطرافیان دردویل مورد تهدید قرار بگیرند و حتی کشته شوند. در همین حال نیز ارزشهای اخلاقی دردویل به قدری دچار افت شدند که او نزدیک بود بولزآی را به قتل برساند.
فلش و ریورس فلش
در زمان حاضر کمی کلیشهای به نظر میرسد که سوپرهیروها گیر سوپرویلنی بیفتند که قدرتهای یکسان یا شبیه به او دارند. با وجود این حقیقت اما رقابت بین فلش و ریورس فلش (Reverse-Flash) درباره چیزی فرای این حقیقت است که هر دوی آنها بسیار بسیار سریع هستند.
فلشِ بری آلن به شدت مورد توجه ایوبارد ثاون (Eobard Thawne) قرار داشت. ثاون یک مسافر زمان بود که متوجه شد سرنوشتش تبدیل شدن به دشمن خونی الگوی خود است. وقتی ایوبارد این حقیقت را کشف کرد، به مرز دیوانگی کشیده شد و با قبول سرنوشتش برای سالها آلن را زجر داد. ریورس فلش اطرافیان فلش را به قتل میرساند و حتی مسیر کشته شدن خودش توسط این قهرمان را به وجود میآورد.
پروفسور ایکس و مگنیتو
گاهی اوقات قهرمانها و شرورها یک هدف دارند اما به این دلیل تبدیل به دشمن هم میشوند که روشهای متفاوتی را برای رسیدن به این هدف انتخاب میکنند. پروفسور ایکس و مگنیتو چنین رقابتی با هم دارند. پروفسور ایکس به دنبال ایجاد برابری بین انسانها و جهشیافتههای در اقلیت از روشهای صلحآمیز است در حالی که مگنیتو ترجیح میدهد حقوق جهشیافتهها را به زور بگیرد.
این رقابت کمیک بوکی از نظر مبارزه مستقیم کمتر فیزیکی است اما به دلیل تفکرات وزندار و فلسفه پشتش هنوز هم پر تنش محسوب میشود. یکی دیگر از جنبههای مهم رقابت بین پروفسور ایکس و مگنیتو این است که این دو شخصیت به عنوان دو دوست در نظر گرفته میشدند که تفاوتهایشان باعث دور شدن آنها از هم شد.
ولورین و سیبرتوث
در یک تقابل که برای دههها در جریان است، جهشیافتههای جاودان با نامهای ولورین (جیمز لوگان هاولت) و سیبرتوث (ویکتور کرید) به قدر خشونت درگیریهایشان از یکدیگر متنفر هستند. یکی از المانهای جالب این رقابت این است که ریشههای دقیق آن حتی برای خود این دو شخصیت کمیک بوکی نیز نامشخص به نظر میرسد.
چیزی که میتوان گفت این است که ظاهراً سیبرتوث از کنترلی که ولورین نسبت به ذات حیوانیاش دارد احساس رنج میکند در حالی که خودش در استفاده از آن دچار افراط میشود. رفتار رقابت طلبانه کرید نسبت به لوگان به قدری عمیق است که او هر سال در روز تولد ولورین پیدایش میکند تا با او بجنگد و عذابش دهد.
لاکپشتهای نینجا و شردر
با این که جزئیات این رقابت در روایتهای مختلف فرق میکند اما لاکپشتهای نینجا و شردر به خاطر تاریخچه خونین این ویلن با پدر و استادشان، اسپلینتر، با او دشمنی دارند. احساس وظیفه این برادران خزنده و شرارت غضبناک این استاد نینجای سقوط کرده به طور مداوم باعث نبرد آنها با هم میشود.
داستانهای لاکپشتهای نینجا به قدری گسترش پیدا کردهاند تا این قهرمانان جوان، آنتاگونیستهای خطرناک فراوانی داشته باشند. اما در هر صورت لاکپشتها و متحدان آنها در مقطعی خود را به نوعی در برابر شردر و ارتش فوت کلن (Foot Clan) او میبینند.
به مطالعه در مورد قهرمانان و شرورهای کمیک بوکی ادامه دهید
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
همشون یه طرف آخری یه طرف :/
لاک پشت های نینجا آه خاطراتم
نایس عالی پاره دو هم بزارید
اصن از کمیک خیلی بزارید خیلی خیلی زیاد
مقاله خوبی بود ولی لاک پشتا دوزیست نیستن
خزنده ن
خب یعنی خزندهی دوزیست هستن دیگه
خیلی ممنون بابت اصلاح متن✌?