کتاب و سریال House of the Dragon چه تفاوتهایی با هم دارند؟
اگر جذابترین فصل تاریخ تارگرینهای وستروس را نمیدانید و هنوز سریال House of the Dragon را تماشا نکردهاید به شما حسادت میکنم و اگر آن را دیدهاید، احتمالا باید بدانید که سریال، تفاوتهای قابل توجهی ...
اگر جذابترین فصل تاریخ تارگرینهای وستروس را نمیدانید و هنوز سریال House of the Dragon را تماشا نکردهاید به شما حسادت میکنم و اگر آن را دیدهاید، احتمالا باید بدانید که سریال، تفاوتهای قابل توجهی با کتاب Fire & Blood دارد؛ کتابی که سال ۲۰۱۸ توسط جورج آر.آر مارتین یا خالق دنیای نغمه آتش و یخ و بازی تاج و تخت نوشته شده بود و برخلاف سرنوشت نامعلوم کتابهای نغمه آتش و یخ، پایان مشخصی دارد؛ رقص اژدهایان.
سریال خاندان اژدها درست مثل بازی تاج و تخت، یک اثر اقتباسی است که شورانرها طبیعتا مجبورند تا برای جریان بخشیدن به آن، از تخیلات و البته شگردهای تصویری و فیلمنامهای خودشان استفاده کنند تا به خلق قصهای جذاب منجر شود. در واقع جالب است بدانید که کتاب «آتش و خون» هیچ دیالوگ خاصی ندارد و برخلاف کتابهای نغمه آتش و یخ که در هر فصل، داستان را از زاویه دید یک شخصیت روایت میکرد، قصه مثل یک کتاب تاریخ از زبان شخص ثالت روایت میشود. یکی از این شخصیتها، دلقک دربار به نام «ماشروم» است که او را در سریال نداریم و حضور او هم در آینده بعید است.
خاندان اژدها با بازی تاج و تخت تفاوتهای زیادی دارد؛ در بازی تاج و تخت روند قصه به مرور زمان نه تنها سریعتر، بلکه چند وجهیتر میشد. از شمال وینترفل گرفته تا جنوب کینگزلندینگ، همگی جزو بخشهایی بودند که قصههای مختلف دنیای گیم آو ترونز را در خود جای داده بودند. سریال خاندان اژدها از این نظر بیشتر شبیه به فصل اول گیم آو ترونز است که نهایتا در وینترفل، کینگزلندینگ و گاهی هم لوکیشنهای دیگری جریان داشت و خیلی به جاهای دیگر نقشه نمیرود. البته در حال حاضر و با چیزی که از پایان فصل اول سریال دیدیم، بعید نیست که در فصلهای آینده، بیشتر از ۳-۴ منطقه ثابت را در قسمتهای مختلف خاندان اژدها ببینیم.
سریال House of the Dragon اغلب در پایتخت وستروس یا کینگزلندینگ جریان دارد و گاهی هم به دریفتمارک در خلیج بلک واتر (خاندان والریون) و قلعه درگناستون (مقر خانوادگی تارگرینها) سر میزند. چرا باید اینها را بدانیم؟ چرا که خاندان اژدها تا اینجا داستانی متمرکز روی یک خانواده را روایت میکند؛ خانوادهای که در نهایت بلای جان خودش میشود. از این جهت، سریال هم کار سختتری برای شکل بخشیدن به ماجراجوییهای سریالی مثل گیم آو ترونز با ۷ خانواده سلطنتی را دارد.
رویای اگان، دنریس تارگرین و وایتواکرها
کتاب آتش و خون (Fire & Blood) که سریال خاندان اژدها بر اساس آن اقتباس شده، هیچ اشارهای به اتفاقاتی مثل پیشگوییهای اگان فاتح یا همان اگان اول -که الیسنت او را با پسر خودش اشتباه میگیرد- ندارد. در واقع آن رویای اگان فاتح که شاه ویسریس دو بار در سریال به آن اشاره میکند، فقط کلکی است که نویسندهها برای تولد اولین اسپینآف گیم آو ترونز زدهاند تا تماشاگران هم بتوانند با آن بیشتر ارتباط برقرار کنند و هم به مرور زمان نه تنها نقش فنسرویس را برای تماشاگرهای عصبانی فصل هفتم و هشتم گیم آو ترونز بازی کند، بلکه خودش را از سایه بزرگ آن بیرون کشیده و هویت مستقلی پیدا کند.
رویایی که آخرین بار رینیرا هم در قسمت آخر به آن اشاره میکند، هیچ موضوعیت خاصی در کتاب آتش و خون ندارد و صرفا بازی نویسندهها با اتفاقاتی است که همواره بزرگترین تهدید سریال اصلی یا همان وایتواکرهای گیم آو ترونز تلقی میشد. اتفاقی که در نهایت خاندان اژدها سعی میکند آغاز خودش را با این جمله شروع کند که اتفاقات سریال دقیقا ۱۷۳ سال قبل از دنریس تارگرین شروع میشود. در واقع در کل کتاب هفتصد و چند صفحهای Fire & Blood هیچ اشارهای به کلمه «نغمه آتش و یخ» نشده که حالا اگان فاتح بخواهد آن را به دنریس یا وایتواکرها نسبت دهد.
دوستی رینیرا و الیسنت
ارتباط بین رینیرا و الیسنت در سریال، فراتر از یک رابطه مادر-فرزندی، یک رابطه دوستانه است که از همان اپیزود اول شکل میگیرد. البته که سریال دو تفاوت مهم با کتاب دارد؛ اول این که در سریال تفاوت سنی الیسنت و رینیرا کمی بیشتر از فقط چند سال است به طوری که زمان ازدواج الیسنت و ویسریس، الیسنت ۱۸ و رینیرا فقط ۹ سال دارد. در ادامه این که آنها رابطه دوستی خیلی محکم و جدی هم مثل سریال ندارند. در واقع نویسندههای سریال با ایجاد این رابطه دوستی، سعی کردهاند تا اتفاقاتی که در نهایت به جرقه جنگ داخلی تارگرینها تبدیل میشود را از دل یک دوستی قدیمی در بیاورند؛ دوستیای که البته صرفا فقط روی وزن احساسات تاثیر دارد و اشارهای به آن در کتابها نشده است.
شاهزاده یاغی
دیمون تارگرین در قسمت دوم سریال قلعه درگناستون را اشغال میکند و در این بین، یک تخم اژدها را هم از درگنپیت میدزدد که رینیرا و اتو هایتاور برای پس گرفتن آن به آنجا رفته و با او روبرو میشوند. در کتاب، دیمون یاغی نه درگناستون را به طور غیرقانونی تصاحب کرده و نه خبری از ماجرای دزدیدن تخم اژدها مطرح میشود. پس از این که ویسریس رسما دیمون را از لیست احتمالی جانشینهای خودش خط میزند، شاهزاده یاغی به درگناستون رفته و تا مدتها با خودش خلوت میکند.
ماجرای دروغین بچهدار شدن میساریا یا همان کرم سفید که دیمون به اتو هایتاور میگوید تا دزدیدن تخم اژدها را برای پسر نداشتهاش توجیه کند، در کتاب جایی ندارد. البته که در کتاب، میساریا واقعا بچهدار شده است و البته که هایتاور و ویسریس نه تنها دیمون را به خاطر رابطه نامشروعش با او سرزنش میکنند، بلکه ویسریس او را مجبور میکند تا میساریای باردار را با کشتی به شهر خودش برگرداند. در راه برگشت به خانه، میساریا فرزندش را در یک طوفان سنگین از دست میدهد و این باعث خدشهدارتر شدن رابطه ویسریس و دیمون در کتابها میشود.
جزیره سهسالاری و جنگ با کرب فیدر
سریال خاندان اژدها صحنههای اکشن خیلی زیادی ندارد اما در قسمت سوم، یک جنگ نصفه و نیمه اما به شدت جذاب را با خود دارد. در این قسمت، دیمون تارگرین یاغی که از هر گونه کمک برادرش هم اجتناب کرده، با کورلیس والریون به علاوه برادر و پسر او همکاری میکند تا جزیره سهسالاری یا تریآرکی که شخصی به نام کرب فیدر آن را اداره میکند را از پا در بیاورند. در این بین، اژدهایان قدرتمند خاندان تارگرین و والریون کمک زیادی به آنها نمیکنند چرا که حریفشان در غارهای جزیره پناه گرفتهاند و در آوردن آنها به جز تلفات زیاد برای خودشان، نتیجه دیگری ندارد.
واقعیت اینجاست که در کتاب، اتفاقا دیمون از همان ابتدا حمایت ویسریس برای شکست دادن کرب فیدر را دارد و دیمون آن پیامرسان بیچاره را تا سر حد مرگ کتک نمیزند. علاوه بر این، سریال طوری نشان میدهد که در طول دو سال جنگ با کرب فیدر، دیمون بارها مغلوب شده است اما در کتاب، دیمون در بیشتر نبردها کرب فیدر را شکست میدهد و در نهایت هم سر او را جدا میکند. سریال صرفا برای هیجان بیشتر و یاغیگری دیمون، نصف کردن بالا تنه او را از باقی بدنش به ما نشان میدهد.
کریستن کولِ متفاوت
شخصیتها در کتاب معمولا همیشه با اقتباسهای تلویزیونی خود متفاوتند. کریستن کول در سریال خاندان اژدها یکی از همان شخصیتهایی است که نه لزوما از نظر ظاهری، بلکه از نظر انگیزهها و روند اتفاقات هم مسیر متفاوتی را طی میکند. بعد از ارتباط عجیب و ارتباطی که بعدا بین رینیرا و کریستن کول را شکرآب میکند، ما او را در یک درگیری با معشوقه لینور والریون میبینیم که در نهایت منجر به کشته شدن او در عروسی لینور و رینیرا میشود. البته که این صحنه در کتاب هیچوقت اتفاق نمیافتد و کریستن کول، این شخصیت که جافری لانموث نام دارد را در یک تورنمنت به دلایل مشابهی میکشد.
در یک صحنه دیگر در اپیزود یکی مانده به آخر، کریستن کول دست به قتل یکی از اعضای شورای سبز میزند. شورایی که در آن، همه متفقالقول میخواهند تا اگان را به جای رینیرا روی تخت پادشاهی بنشانند و فقط شخصیتی به نام لرد بیزبِری مخالفت میکند که کریستن کول با یک ضربه، او را بدون حتی دستور مستقیم از سوی الیسنت به قتل میرساند. در کتاب اما بیزبری صرفا توسط کول دستگیر میشود و در یک روایت، در سیاهچالهای کینگزلندینگ در انتظار محاکمه شدن میمیرد.
لینور زنده میماند؟
در اپیزودی که جرقه عشق رینیرا و دیمون پس از سالها دوباره روشن میشود، رینیرا همچنان نمیتواند با دیمون ازدواج کند چرا که لینور یا همسرش، همچنان زنده است. خاندان اژدها به ما نشان میدهد که تارگرینها نه فقط از روی عشق، بلکه به خاطر حفظ قدرت خانوادگیشان چطور دست به قتل این پسر میزنند، آن هم در حالی که در همان اپیزود دیده بودیم که کورلیس و رینیس چگونه دخترشان را هم از دست داده بودند.
با این که این اتفاق در کتاب هم میافتد و دیمون واقعا کسی را برای اتفاقی جلوه دادن مرگ لینور استخدام میکند، لینور در سریال جان سالم به در میبرد. با این که بقیه مرگ او را باور میکنند، لینور مرگ خودش را اتفاقی جلوه داده و از خانهاش در دریفتمارک با قایق به مقصدی نامعلوم میرود و موهایش را هم از ته میتراشد چرا که احتمالا نمیخواهد در زندگی بعدی کسی او را شناسایی کند. این که آیا لینور در ادامه سریال باز میگردد یا نه جای سوال دارد اما با توجه به شخصیتهای بسیاری که بازگشتهای این چنینی را در گیم آو ترونز تجربه کرده بودند، اصلا بعید نیست.
جنگی که رینیس آن را شروع نکرد
رینیس تارگرین در قسمت یکی مانده به آخر فصل اول، سوار بر اژدهای خود میشود و سقف درگنپیت که همان زمین تالار بزرگ مراسم تاجگذاری اگان باشد را روی سر مردم کینگزلندینگ خراب میکند. در این صحنه پرهیاهو که حتی طرفداران سفت و سخت کتابها هم انتظار آن را نداشتند، یک لحظه عجیب وجود دارد که رینیس تارگرین یا ملکهای که هرگز نبود، میتواند در یک چشم به هم زدن با اژدهای خود الیسنت، اگان، اتو هایتاور و دو فرزند دیگر الیسنت را زنده زنده بسوزاند و بعد هم خیلی راحت از مهلکه فرار کند. مسئله اینجاست که اون این کار را نمیکند و این یکی از استثناهای این لیست است که تفاوتی با کتاب ندارد.
در واقع تفاوت اصلی کتاب با این صحنه از سریال در این است که رینیس با وجود زندانی شدن، هیچوقت مشکلی برای فرار کردن از درگنپیت در کتاب ندارد و در حقیقت وقتی که به رینیرا در درگناستون میرسد و خبر خیانت شورای سبز را به او میدهد، هنوز اگان تاجگذاری نکرده است. نویسندههای سریال با قرار دادن این صحنه خیالی اما فوقالعاده، یکی از بهترین تصمیمهای خود را برای یک تداخل زمانی جذاب در خاندان اژدها انجام دادهاند.
ایموند تارگرین؛ دیوانهتر از همیشه
ایموند یا پسر دوم الیسنت، از همین حالا یکی از آنتاگونیستهای جدی قصه است. با این که سریال ضدقهرمانهایی مثل دیمون را دارد، ایموند حتی پا را از این حرفها هم فراتر میگذارد و رسما در قسمت پایانی فصل اول دیدیم که چگونه با ویگار یا اژدهایی که در ازای از دست دادن یک چشمش در کودکی به دست آورده بود، لوسریس والریون و اژدهای او را تکه تکه کرد. البته که سازندهها این صحنه را طور دیگری نشان دادند؛ طوری که ایموند انگار کنترل ویگار را از دست داد و قبل از آن، حتی خود لوسریس هم نتوانست اژدهای کوچکش یا اراکس را که به ویگار آتش افروخت را کنترل کند.
پس از این صحنه، کاربران توییتر و ردیت این جمله ویسریس در ابتدای سریال که «کنترل کردن اژدها یک توهم است» را به این صحنه ربط دادند و با این که این هوش نویسندهها را در استفاده از این اشارات ریز و درشت نشان میدهد، اما ایموند واقعا در کتابها خواهرزاده خودش را از قصد به قتل میرساند تا جرقه رقص اژدهایان را از همینجا بزند. تمام جزئیات این سکانس با چیزی که در کتاب تعریف شده تطابق دارد به جز این که پس از بیرون آمدن لوسریس از دربار باراتیونها، دختر باروس باراتیون که وعده ازدواج گرفته، ایموند را تحریک میکند که خواهرزاده کوچکش، احتمالا بیشتر از یک چشم را میتونسته از او بگیرد. ایموند خشمگین با شنیدن این حرف از دربار بیرون آمده و با ویگار به اراکس که پنج برابر از ویگار کوچکتر بوده حمله میکند و سه روز بعد، آب دریا جسد لوسریس و اراکس را به ساحل میکشاند و این شروعی برای جنگ داخلی میشود. از همین حالا میتوان دید که ایموند سریال خیلی نرمتر به تصویر کشیده شده که البته اتفاقی کاملا طبیعی است و همچنان با یکی از بهترین نقشآفرینیهای سریال روبرو هستیم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
همه تغیرا تا اینجا که خوب بود
مقاله خوبی بود. البته تفاوتها بیشتر از اینها است. مثلا در کتاب الیسنت و رینیرا قصد صلح ندارند. الیسنت همونطور که شما هم نوشتید اصلا رابطه دوستانه خاصی با رینیرا ندارد. اون قضیه برداشت اشتباه الیسنت از زمزمه ویسریس در مورد جانشینش هم در کتاب موضوعیتی نداره و کلا از اول نقشه الیسنت و پدرش هست که اگان رو جانشین ویسریس کنند. در مورد لینور هم برخلاف سریال که مثلا خواستن وجهه بهتری به رینیرا بدن، در کتاب رینیرا و دمون نقشه قتل اون رو می کشند و اجرا می کنند تا بتونن باهم ازدواج کنند. موارد ریز و درشت زیاد دیگه ای هم هست. بعضی تغییرات برای مدیوم سریال لازم بوده مثلا در کتاب اتفاقات از زبان ماشروم که یک راوی غیر قابل اطمینانه بیان میشه و واقعا معلوم نیست چه اتفاقی افتاده و حقیقت چیه ولی در سریال مجبور بودند بطور صریح نشون بدن چه اتفاقی افتاده. برخی تغییرات هم در راستای سیاستهای رسانه ای معمول این دورانه و دیگه همه می دونند. مثلا تاکید زیاد و خارج از فضای داستان روی صحنه های زایمان یا تلاش برای دادن وجهه اخلاقی خوب به رینیرا و بعضا الیسنت که کاملا مشخصه در چه راستایی هست.