نقد فیلم The Pale Blue Eye | یک فرصت از دست رفته
فیلم «چشم آبی روشن» دارای یک جفت اجرای به نسبت جالب از بازیگران درجه یک خود، فضایی گوتیک و پایانی پیچیده است، اما وجود چنین مواردی برای نجات کلی فیلم کافی نیست. برای آشنایی بیشتر ...
فیلم «چشم آبی روشن» دارای یک جفت اجرای به نسبت جالب از بازیگران درجه یک خود، فضایی گوتیک و پایانی پیچیده است، اما وجود چنین مواردی برای نجات کلی فیلم کافی نیست. برای آشنایی بیشتر با این اثر سینمایی در ادامه با نقد فیلم The Pale Blue Eye همراه ویجیاتو باشید.
ارزش یک پایان به ظاهر شوکهکننده در فیلمی که به غیر آن چیز زیادی برای ارائه ندارد چیست؟! هیچ. افسوس، فیلمی که به این پایان منتهی میشود، واقعاً چیز دیگری فراتر از یک فرضیه معمایی تاریخی امیدوارکننده و دو بازی نسبتاً قوی ندارد. از نظر اجرا، «چشم آبی روشن» فیلم بدی نیست، اما متاسفانه فیلمی کسلکننده با لحنی به شدت جدی است. این اثر سینمایی فیلمی است که در آن سکانسهای به شدت طولانی بدون اتفاق خاصی میگذرد، گهگاه با لحظات خشونت و ملودرام داستان به سمت جلو تکان میخورد و اندکی مخاطب را از یک خواب عمیق دور میکند؛ ولی همه میدانیم این یک ویژگی مثبت نیست. بنابراین، مطمئن نیستم که چه تعداد بیننده حتی میتوانند خود را به پایان فیلم برسانند.
ما در طول داستان این فیلم شاهد روایت یک داستانی تخیلی برای شخص «ادگار آلن پو» یک استاد ژانر وحشت در گونه ادبیات داستانی هستیم. درون قصه این فیلم سال 1830 میلادی است؛ و در دل یک زمستان سرد در نیویورک جسدی توسط آکادمی نظامی ایالات متحده در جنگل پیدا شده است. این جسد یکی از سربازان و نیروهای این مجموعه نظامی است که به نوعی بدن او مثله شده و قلب مرد با عمل جراحی از قفسه سینه او بریده شده و از درون آن بیرون آمده است. این قتل میتواند این موسسه هنوز جوان و نوپا را تا حد زیادی تکان دهد، بنابراین یک کارآگاه برای بررسی و حل پرونده استخدام میشود.
کارآگاهی که آنها میآورند، آگوستوس لندور (کریستین بیل)، کسی است که هیچ علاقهای به ارتش ندارد و به نظر نمیرسد که او بتواند اطلاعات زیادی از کسی دریافت کند. با این حال، یکی از سربازها با بقیه متفاوت است و حضور او برای کمک به لندور در انجام وظیفهاش حیاتی است. این شخص کسی نیست جز ادگار آلن پو (هری ملینگ). با این شرح داستانی، حتماً متوجه شدهاید که این فیلمی بر اساس یک داستان واقعی نیست، بلکه یک داستان ریشهای و تخیلی برای نویسندهای است که عموماً بهعنوان مخترع ژانر داستانی پلیسی شناخته میشود. منظور من یک «شکسپیر عاشق» یا همان شخص ادگار آلن پو است.
اما با وجود محبوبیت روزافزون و چشمگیر آثار جنایی معمایی با رویکرد رمز و راز قتل در سالهای اخیر، که اصلیترین آن نمایش آثار موفق و سرگرمکنندهای چون فیلم «چاقوکشی» ریان جانسون و البته فیلمهای جنایی کنت برانا بودهاند؛ اما فیلم «The Pale Blue Eye» با وجود چنین محتوایی یک اثر سرگرمکننده نیست. شاید برای شما سوال باشد که چرا این اثر سرگرمکننده نیست؟! جواب این سوال بدین شرح است که «چشم آبی روشن» بیشتر بهعنوان یک درام مبتنی بر یک قاتل زنجیرهای در دل تاریخی واقعگرایانه داستان خود را روایت میکند، در حالی که با عناصر ترسناک از نوعی که ادگار آلن پو بعداً به نوشتن پیرامون آن ادامه میدهد نیز درگیر میشود. این رویکرد دقیقاً برخلاف مدل پاپکورنی اثری چون «چاقوکشی» است.
از نظر موضوعی، این ترکیب از ژانرها: یعنی معمایی جنایی با فضای گوتیک ترسناک، یک تضاد «علم در مقابل خرافات» ایجاد میکند (چیزی شبیه به دیگر فیلم نتفلیکس در این سال به نام «The Wonder»). بنابراین با حضور شخصیت لندور در کنار علم و برخی شخصیتهای دیگر که بیشتر به سمت خرافات تمایل دارند، این فیلم به شکلی ویژه به چنین سمتی میرود که شاید برای مخاطب عام چیز سرگرمکنندهای نباشد.
با این حال، من شخصاً احساس کردم که تعادل این ترکیب ژانر میتوانست خیلی بهتر مدیریت شود. جنبه اسرارآمیز همه چیز موجود در فیلم به شدت جدی، کند و بسیار خشک است؛ و این در حالی است که عناصر ترسناک به طور ناگهانی رخ میدهند و در نهایت در بسیاری از نقاط که فیلمساز سعی میکند رویکرد لحن فیلم ترسناک باشد، برای من مخاطب احساس آن سکانس احمقانه جلوه میکند، به ویژه در آخرین پرده به ظاهر شوکهکننده فیلم. هرچند من مطمئن نیستم که راه حل ایده آل برای این موضوع چه خواهد بود. اما میتوانم نسخهای از این ترکیب ژانری را تصور کنم که بیشتر به سمت وحشت متمایل میشود و در نتیجه لحظههای تکان دهنده بزرگ را ترسناکتر میکند.
من همچنین به عنوان یک مخاطب میتوانم نسخهای دیگر را نیز تصور کنم که سبکتر است و بیشتر به سمت پوچی یا سکانسهای اکشن متمایل میشود، بنابراین با نبود چنین شمایلی این فیلم به اثری با یک فرصت از دست رفته تبدیل میشود. هر کدام از این نسخههای جایگزین باید سرگرمکنندهتر از فیلمی میشد که در نهایت بسیار کسلکننده و غیرمعمولی توسط شخص اسکات کوپر تولید شده است. باز هم میگویم، این ترکیب ژانر روی کاغذ به طرز جذابی تلخ و مرموز به نظر میرسد. اما هنگام تماشای «چشم آبی روشن»، به نظر میرسد همه چیز به هم میخورد. مطمئنا، تصاویر مسطح و زمستانی و مرگ و میرها به محیط تاریک آن کمک میکند؛ اما همچنین بسیار کند و کسلکننده است.
از سوی دیگر، این اثر سینمایی فاقد هیجان و فتنهای است که معمولاً معما را به جلو میبرد. (یک قاتل آزاد است، و ما نمیدانیم چه زمانی - یا چه کسی - آنها بعداً حمله خواهند کرد!) و درست است، ما نمیدانیم قربانی بعدی در The Pale Blue Eye چه کسی خواهد بود. اما ما به عنوان مخاطب آنقدر در مورد شخصیتهای مکمل به جز شخص لندور و پو چیز زیادی نمیدانیم که به سختی میتوان به قدری دلبستگی داشت که بهخصوص برای امنیت کسی نگران بود.
و بدتر از آن، ما هرگز واقعاً این تصور را نداریم که لندور و پو به عنوان محقق یک قتل وحشیانه در معرض خطر هستند. هیچ پیام تهدیدآمیزی از سوی قاتل وجود ندارد که این دو را به مرگ نزدیک کند. هیچ کس در جست و جوی حقیقت به مکانی به شدت خطرناکی وارد نمیشود که تعلیق از سر و روی آن به بیرون پرتاب شود. بیشترین «تعلیق» زمانی اتفاق میافتد که پو تا دیروقت بیرون از خانه میماند. من حدس میزنم که این مشکل به نوعی در پایان (به نظر من بیدرخشش) توضیح داده میشود… اما مطمئناً اجرای این روش سفر برای رسیدن به آن پایان را جذابتر نکرد.
جالب است بدانید: من به عنوان یک مخاطب گاهی اوقات، احساس میکردم فراموش کردهام که حتی یک تحقیق در حال انجام است. همانطور که قبلاً اشاره کردم، چشم آبی روشن کار زیادی برای گسترش شخصیتهای فرعی خود انجام نمیدهد. و وقتی این کار را انجام ندهید، ایجاد یک روایت رمز و راز جالب پر از عناصر گمراهکننده، شاه ماهی قرمز و مظنونان تبرئهشده دشوار است. در یک نقطه از فیلم شخصیت لندور به اتاقی پر از مردم نگاه میکند و میگوید: «من در یک نقطه به همه شما مشکوک بودم.» خب به نظر من خیلی خوب بود اگر فیلم و کارگردان با هنرشان واقعاً تماشاگران را نیز به هر یک از این افراد مشکوک میکردند.
با این اوصاف، یک معما در دل این اثر وجود دارد؛ فیلم The Pale Blue Eye داستانی را تنظیم میکند، سپس به آرامی شما را پای آن خسته میکند که با پیشرفت آن دیگر به خود قصه و معما اهمیتی نمیدهید. متأسفانه، این چیزی است که فیلم ارائه میدهد. در پایان راز حل میشود و سپس یک پیچ و تاب به شیوهای به هم ریخته و ملودرام همه چیز را دستخوش یک تغییر میکند. فیلم «چشم آبی روشن» زیباییشناسی گوتیک مناسب و اجراهای محکمی را ارائه میدهد، اما راز موجود در آن ناامیدکننده است و این باعث میشود یک سفر ۱۲۸ دقیقهای به وضوح بیهوده باشد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.