داستان هفاستوس؛ آهنگر خدایان یونان
هفته گذشته با جایگاه خدایان گروه اول که خواهران و برادران زئوس (Zeus) هستند آشنا شدیم؛ زئوس در جایگاه خدای خدایان، فرمانروای هستی و جانشین پدرش (کرونوس - Kronos) و پدربزرگش (اورانوس - Uranus) مینشیند ...
هفته گذشته با جایگاه خدایان گروه اول که خواهران و برادران زئوس (Zeus) هستند آشنا شدیم؛ زئوس در جایگاه خدای خدایان، فرمانروای هستی و جانشین پدرش (کرونوس - Kronos) و پدربزرگش (اورانوس - Uranus) مینشیند و برفراز کوهستان جدیدی به نام الیمپوس (Olympus) مقر فرماندهی و منزل جدیدی برای کابینه خود آماده میکند.
زئوس در این کوهستان خدایان دوازده جایگاه در نظر میگیرد که بتواند با کمک سایر خدایان به حکمرانی سراسر هستی مشغول شود. در میان این دوازده جایگاه یکی از آن برادر مرموزش هادس (هیدیس - Hades) صاحب سرزمین زیرزمین یا تارتاروس (Tartarus) میشود و دیگری به برادر کلهشق ولی قدرتمندش پوسایدن (Poseidon) میرسد که سلطه بر اقیانوسها و دریاها از آن اوست.
هفتمین جایگاه اما از آن آفرودیت (افرودایتی - Aphrodite) میشود که از دل اقیانوسها بیرون آمده و با اینکه از نسل تایتانهاست، در میان خدایان جای گرفته و به عنوان خدای عشق عضوی از خدایان اُلَمپ میشود.
خواهران زئوس نیز به ترتیب دیمیتر (Demeter)، هِستیا (Hestia) و هِرا (هیرا - Hera)، سه جایگاه دیگر را در این کابینه جدید فرمانروایی از آن خود میکنند و در میان آنها هرا موفق میشود از سایرین پیشی گرفته و به عنوان همسر زئوس، ملکه کوهستان خدایان شود.
هفته گذشته با دو فرزند هِرا و زئوس آشنا شدیم؛ اولی زشت و کریه به نام هفاستوس (Hephaestus) که از سمت مادر طرد شده و از بالای کوهستان به پایین پرتاب شد، چرا که لکه ننگی برای مادر محسوب میشد. دومین فرزند آنها اما دقیقا پسر قدرتمند و زیبایی بود که هرا آرزویش را داشت و او را آرس (اِیریس - Ares) نامید. زئوس اما فرزند دومش را که پسری خشن و یاغی بود به هیچوجه دوست نداشت اما جایگاهی به او در کوه الیمپوس داده و او را خدای جنگ مینامد.
در میان این هشت تن، آرس و آفرودیت به یکدیگر علاقهمند شده و هِرا از این فرصت استفاده میکند تا جشنی ترتیب داده و در آن به بهانه جشن پیوند میان آرس و آفرودیت، زئوس را نیز وادار کند با او پیمان همسری و وفاداری ببندد. پیمانی که زئوس برای حفظ آن با چالشهای بزرگی روبهرو خواهد شد که در مقالات آتی به توضیح آنها خواهیم پرداخت. اکنون به میان خدایان باز میگردیم که همگی در جنبوجوش برگزاری مراسم جشن بزرگی هستند.
صندلی مخصوص ملکه
زمانی که هرا با موافقت سایر خدایان زمانی را برای جشن مشخص کرده و به سراسر موجودات هستی دعوتنامهای ارسال میکند، هدایای مختلفی به درگاه خدایان، به ویژه هرا سرازیر میشوند که در میان آنها تختی طلایی که مخصوص هرا، به عنوان ملکه خدایان طراحی شده بود، میدرخشید. این تخت (همان صندلی مخصوص پادشاه یا ملکه) به ظریفترین و زیباترین شکل ممکن ساخته شده بود اما هیچکس نمیدانست این هدیه گرانبها از طرف چه کسی ارسال شده است.
هرا که از زیبایی بیش از حد صندلی و رسیدن به تمامی آرزوهایش خرسند و راضی بود، با رضایت تمام بر روی صندلی مینشیند و در لحظه گویی صندلی زنده شده و دستههایش به شکل بازوان پرقدرتی در میآیند که هِرا، ملکه خدایان را در آغوش خود زندانی میکنند.
هرا وحشتزده فریاد میزند و از خدایان، به ویژه پسر عزیزش خواهش میکند که هر طور شده او را نجات دهند.
نابغهای زشت و کریه
در میان روایات اساطیر یونان داستانهای مختلفی وجود دارد که به توصیف سرنوشت هفاستوس میپردازند که نوزاد زنده مانده ولی توسط موجودات مختلفی پرورش یافته است. در میان تمام این داستانها یک موضوع مشترک وجود دارد و آن این است که هفاستوس از کودکی کار با فلزات را یاد میگیرد و در زمان اندکی به بهترین آهنگر تاریخ تبدیل میشود که قادر است ابزارهای مختلفی را با ظرافتی غیر قابلتصور ساخته و به آنها قدرتهایی جادویی ببخشد.
قدرت خداگونه هفاستوس و مقاوم بودن پوست بدنش به حرارت شعلههای آتش به او اجازه میداد پیچیدهترین اشکال و اشیا را از سختترین فلزات دنیا خلق کند اما سقوطش از کوهستان خدایان منجر شده بود پاهایش نیز صدمه دیده و حالا هفاستوس نه تنها زشت، بلکه علیل هم شده و ظاهری کاملا نفرتانگیز و حتا ترسناک پیدا کرده بود.
هفاستوس که خدایی آرام، مهربان و وفادار توصیف میشود، همیشه در حسرت بازگشتن به میان خدایان بود و میدانست راهی جز نشان دادن اندکی خشونت برای پس گرفتن جایگاهش نخواهد داشت و به همین ترتیب نقشهای کشیده و فورا به سراغ کوره آهنگری خود میرود تا وسایل لازم را آماده کند.
همسر آفرودیت
به کوهستان برمیگردیم که تمام خدایان به دور هرا حلقه زدهاند و سعی میکنند با روشهای مختلفی بازوهای قدرتمند صندلی طلایی را از دور او باز کرده و آزادش کنند. زئوس که تمام راههای ممکن را امتحان کرده بود و فریادهای هرا داشت به شنوایی خدای خدایان آسیب وارد میکرد فورا تصمیمی گرفته و آن را به تمام موجودات هستی ابلاغ میکند:
هر کسی که بتواند هرا را از بند این صندلی نفرینشده آزاد کند، بلافاصله همسر آفرودیت زیبا، خدای عشق خواهد شد.
آرس که از این موضوع بسیار عصبانی شده بود بیش از پیش با تمام توانش سعی میکند با زور هرا را از بند صندلی آزاد کند اما هر چه با زور بیشتری به صندلی ضربه وارد میکرد صندلی فشرده و فشردهتر میشود و تمام تلاشهای آرس بیثمر مانده بود. خدایان دیگر، هادس و پوسایدن نیز حتا سعی کردند برای رسیدن به آفرودیت هم شده تلاش بیشتری کنند اما هیچیک موفق به آزاد کردن ملکه نشدند.
در این همهمه و الم شنگه راه افتاده در میان خدایان ناگهان زئوس صدای تک سرفهای آرام و خجالتی را میشنود و همه خدایان به سمت صدا برگشته و هفاستوس را میبینند که آرام در درگاه تالار بزرگ خدایان ایستاده و سپس لنگانلنگان به سمت هرا میآید.
آفرودیت اخمی کرده و آرس سعی میکند به او حملهور شود اما زئوس مانع او میشود و خدایان راه را برای این موجود زشت باز میکنند. هفاستوس نزد مادرش رسیده و تنها با اشاره دستی بازوهای صندلی باز شده و دوباره به دستههای ظریف و زیبا تبدیل میشوند و همین لحظه آفرودیت با وحشت فریادی سرمیدهد.
ممکن است با خود فکر کنید این لحظه بهترین موقعیت برای هفاستوس است تا هرا را تحقیر کند و بابت پاهای شکسته و سالها سختی و دوری از جایگاهش او را سرزنش کند و از او انتقامی سخت بگیرد، اما هفاستوس چنین خدایی نیست، او تنها میخواهد به نزد خدایان بازگردد و در میان آنها باشد. او تنها میخواهد خدایان را شاد و راضی نگه دارد و میداند با ازدواج با آفرودیت، که هرگز ذرهای علاقه به او نشان نخواهد داد، ممکن است مانع رسیدن او به آرس شود اما هرگز قادر نخواهد بود جلوی خیانتهای آفرودیت را بگیرد اما هفاستوس از خوشحالی که به بالاخره به خانه بازگشته است در پوست خود نمیگنجید.
هفاستوس
هفاستوس موفق میشود بدون نیاز به خشونت براساس قول زئوس به عنوان همسر آفرودیت انتخاب شود و از آنجا که او از نسل خدایان بود، نهمین صندلی بارگاه خدایان متعلق به او میشود. هفاستوس از همین لحظه شروع به ساخت هدایای فراوانی برای آفرودیت و سایر خدایان میکند تا به آنها نشان دهد قدردان خدایان است که به او اجازه دادهاند به حق طبیعی خود برسد (!)
زئوس کوهستانی کامل را به هفاستوس میبخشد که در آن بتواند به آهنگری مشغول شود و در اعماق آن کوره عظیمی فرآهم میکند تا آتش خالصی در اختیار هفاستوس قرار گیرد. سپس سایکلوپسها (هیولاهایی تکچشم با سرهای کوچک) که با یکی کردن قدرتهایشان موفق به ساخت سلاح مخصوص زئوس، آذرخش شده بودند نیز با هفاستوس همراه شده تا با همکاری یکدیگر اشیایی را بسازند که دنیا را برای همیشه تغییر خواهد داد.
هفاستوس، خدای آتش، آهنگری و مجسمهسازان در اساطیر روم باستان وُلکان (Vulcan) نامیده شده است که ریشه نام Vulcano (کوههای آتشفشانی) میباشد؛ همان کوههای بزرگی که هفاستوس در قلب آنها اجاق آهنگری خود را روشن نگه داشته است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خسته نباشید خانم احمدی
خیلی دوست دارم ببینم آرس انتقام میگیره یا نه...
تا اینجای کار زیبا ترین داستان این سری از اساطیر بود
?What needs smithing this day
آخ که چه قدر منتظر این مقاله بودم
ممنون خانم احمدی
امیدوارم برای مقاله هفته بعدی داستان تولد آتنا رو کار کنید
یه اشارهای هم به عشق بین آتنا و هفائستوس داشته باشید
بعدش هم راجب خیانت آفردیت