ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

سریال نهنگ آبی
فیلم و سریال

بررسی سریال نهنگ آبی – بخش دوم: از کجا بدونم راست میگی؟

بعد از توصیفِ کاراکترها در بخش اولِ بررسی سریال نهنگ آبی ، این بار ویجیاتو را در بررسی موشکافانه‌تر این سریال همراهی کنید. فهرست محتوا 1 چه کسی روایت می‌کند؟ 2 ایده های کوچکِ خوب ...

مینا سهیلی
نوشته شده توسط مینا سهیلی | ۱۱ تیر ۱۳۹۸ | ۲۰:۳۰

بعد از توصیفِ کاراکترها در بخش اولِ بررسی سریال نهنگ آبی ، این بار ویجیاتو را در بررسی موشکافانه‌تر این سریال همراهی کنید.

چه کسی روایت می‌کند؟

سریال با روایتگریِ آرمین شروع می‌شود که این موضوع جذابیت خاص خودش را در فیلم ایجاد کرده است. در واقع فیلم تا قسمت های زیادی، یک فلش بکِ طولانی به گذشته ای نه چندان دور است. طبیعی بوده که فیلمنامه نویس مجبور شود انبوهی از صحنه هایی را که آرمین در آن ها حضور نداشته، در همین روایت اول شخص بگنجاند. اما بهره بردن از روایت دانای کل در کنار اول شخص، به این معنا نیست که آرمین بتواند درباره افکار و زندگی آدمها پیشگویانه حرف بزند.

سریال نهنگ آبی

این اشتباه بارها رخ می‌دهد و ما تک‌گویی های بعضا تئاتری را از آرمین درباره زندگی غزل، هاله و دیگران می شنویم. آرمین در قسمت دوازدهم سریال می گوید: «فهمیدم که نادر به بهمن نزدیک شده پس باید ازش سردربیارم». درحالیکه نزدیک شدن این دو اصلا از نقطه دید آرمین خارج است و دلیلی برای این نریشن گویی وجود ندارد.

سریال نهنگ آبی

ایده های کوچکِ خوب

وقتی مروارید از زندگی پنهانی علیرضا خالقی برای آرمین می‌گوید، تصویر مدتی سیاه و سفید می شود و حسِ «اتفاقی ناگوار در حال وقوع است» را تشدید می‌کند. حیف که تعداد چنین ایده‌هایی از سمت جیرانی بسیار کم است.

وقتی که آرمین در یک اتوبوس، از اینکه دیگر نقاب بیچاره ها را روی صورت ندارد حرف می‌زند، زنی با یک صورت باندپیچی شده روی یکی از صندلی‌ها نشسته است. شاید مخاطب خیلی هم به این پلان فکر نکند اما همین ایده جزیی در تصویر، به حس فیلم کمک می‌رساند. بگذریم که همین زن با نقابش، به کافه هم می آید و تکرارش کار را خراب می‌کند.

سریال نهنگ آبی

ارجاعات فیلم به رمان های معروف یکی دیگر از ایده‌های خوب است که در قسمتی از سریال (ماجرای کتاب مگنولیا و نقشه آرمین برای نجات پیدا کردن از دست جهان) کاربرد جالبی هم پیدا می‌کند. گرچه بعضی اوقات این ارجاعات فیلمنامه نویس به کتاب ها، زیادی روشنفکرانه به نظر می‌رسند چون اکثرشان کاربرد خاصی در فیلم ندارند و تنها ما را یاد فخرفروشی های آرمین و مروارید به جهان درباره همه چیزدانی شان، می اندازد.

وقتی پدر و مادر پگاه برای اجرای موسیقی اش به او دلداری می‌دهند، از آن سو شاهد پلان‌هایی از گرفتاری و سختی برای خانواده آرمین هستیم. تدوین موازی دو اتفاق خوب و بد از دو خانواده، تکنیک تدوینی خوبی است که دیگر تکرار نمی‌شود.

سریال نهنگ آبی

سه کاراکتر ماجرای گم شدن آناهیتا را به شکلی تعریف می‌کنند و این تکنیک جاافتاده، همیشه به خودی خود جذاب بوده است. گرچه فلش بک ها در هر سه روایت، تصاویری بسیار شبیه به هم دارند و کارگردان وقت زیادی برای گرفتن نماهای متنوع تر نگذاشته است.

سریال نهنگ آبی

تعلیقی از جنس مونولوگ

در همان ابتدای اعترافات آرمین، می‌شنویم که می‌گوید «کاش هیچ وقت با ژاله آشنا نمی شدم». در میانه فیلم نیز می گوید «کاش هیچ وقت پای ژاله را وسط نمی‌کشیدم». در جای دیگری می‌گوید «ما همه مهره‌های شطرنج بودیم و نمی‌دانم گردانندگان اصلی چه کسانی هستند». از طرف دیگر صدای او را روی صورت بیهوشِ بهمن در بیمارستان می‌شنویم که می‌گوید «همه فکر می کردیم بهمن یه قربانیه اما اشتباه می کردیم». از طرف دیگر بیش از ده بار تکرار می‌کند که «فکر می‌کنم همه وسط بازی آناهیتا هستیم».

سریال نهنگ آبی

همه این جملات، اگر در جای درستش گفته می‌شدند، می‌توانستند تعلیق های جدی در فیلم ایجاد کنند اما نه ذره ای حس می‌کنیم قرار است برای ژاله خطری پیش بیاید نه بهمن شخصیتِ تحول سازی تا قسمت هجدهم بوده است. اگر فرض بگیریم بهمن همه را بازی داده بیشترین صحنه‌های مربوط به او بی معنی و غلط می‌شوند.

حتی آناهیتا را نمی‌توانیم جزیی از یک تعلیق جدی به حساب بیاوریم چون زمان زیادی از خودکشی ناموفقش نگذشته و قطعا صاحب یک بازی خودش را به این راحتی خلاص نمی‌کند. اگر نادر پایش را شبانه به خانه مروارید نمی گذاشت و معرکه مسلحانه جهان و آناهیتا را خراب نمی کرد، نقشه گم شدن آناهیتا هم از ریشه منتفی می‌شد و دیگر خبری از احتمال نقشه های آناهیتا برای تنبیه آرمین و مروارید وجود نداشت. همه این دلایل باعث می‌شود حرفهای آرمین به شکل ناراحت کننده‌ای زیاده روی به نظر بیاید و فیلم را هر چه بیشتر از اینکه باورش کنیم (چیزی که یک بازی به آن نیاز دارد) دور کند.

سریال نهنگ آبی

کدام غافلگیری

تبحر یک فیلمنامه نویس درست در جایی مشخص می‌شود که ما با وجود کاشته شدن علائمی هرچند جزیی در رفتار و دیالوگ های یک شخصیت، متوجه شان نمی‌شویم. سپس ماجرا در صحنه های بعدی برایمان روشن می‌شود به طوری که می‌توانیم آن علائم را پیش خودمان مرور کنیم. مادرِ آرمین در مقابل پیشنهاد همکاری علیه قانون، نه همکاری می‌کند و نه جواب قاطعانه‌ای می‌دهد. ناخودآگاهمان به ما می‌گوید چیزی هست که نمی‌دانیم. وقتی اعترافش را می‌شنویم غافلگیری خوبی برایمان رخ می‌دهد.

سریال نهنگ آبی

اما اغلب غافلگیری‌های فیلم بدون به کار بردن اصل مهمِ «کاشت، برداشت» اتفاق می افتند. ساده ترین راه برای فیلمنامه‌نویس این است که «ناگهان» کاراکتری را دچار تحول کند. ما با تغییر ناگهانی آرمین از پسری دست و پاچلفتی به پسری کاربلد در قانون شکنی غافلگیر می‌شویم اما به دلمان نمی‌نشیند. چون فرصت خیلی کمی برای مشکوک شدن به علائم جدید رفتاریِ او داشتیم.

سریال نهنگ آبی

زمان از دست رفته

در قسمت هفتم که ماجرای هارد و برملا شدن خراب کاریِ آرمین وسط می آید، گویا هیچ کاراکتری عجله ندارد. بعد از گفت‌و‌گوهای طولانی آناهیتا با نادر، بالاخره می‌بینیم که گوشی را برای آرمین می‌آورد. کارگردان، فیلمنامه نویس و تدوینگر، قاعده «التهاب با ریتم فزاینده» را در بعضی صحنه ها فراموش می‌کنند. اگر جهان نمی‌آمد آن لب تاپ را روی نیمکت پارک خُرد کند تا کمی دلهره به ما منتقل شود، واقعا از دیدن ادامه فیلم منصرف می‌شدم.

سریال نهنگ آبی

اصولا عنصر زمان خیلی برای بهرام توکلی مهم نبوده است. بعد از یک ماه که از نقشه قتل پرویز می‌گذرد، شاهد دیدار غزل و نادر هستیم، اما دیالوگ‌هایشان طوری نوشته شده که انگار این یک ماه همدیگر را ندیده اند و تازه یادشان آمده سوالات شان را از هم بپرسند. هیچ نوع حس نگرانی و دل آشوبی هم در مادر و نامزد آرمین وجود ندارد انگار که او فقط یک روز بوده که غیبش زده است.

سریال نهنگ آبی

نگاه ژانری

فریدون جیرانی از جمله کارگردانانی است که فارغ از نتیجه کارش، بخاطر یک ویژگی تحسینش می‌کنم. آن هم، دغدغه و علاقه او به کارهای ژانری است. موضوع مهمی که فیلمسازان ملقب به «اجتماعی ساز» کمترین دغدغه ای نسبت به آن ندارند در حالیکه به گفته یکی از منتقدین بزرگ، فقط سینمای ژانری است که امکان رقابت با سینمای امریکا را به دیگر کشورها می‌دهد. گرچه در این سریال، ژانرهای مختلف با هماهنگی قابل قبولی ترکیب نشده اند و لحن فیلم را تا حدودی از یکدستی و انسجام خارج کرده اند.

در چند قسمت اول، ما با شرکتی بزرگ و هیئت مدیره ای فاسد روبرو می‌شویم و قرار است شاهد اتفاقاتی در دنیای واقعی باشیم اما از جایی به بعد آدمها زیادی درگیر نقشه کشیدن شده و فیلم به یک گیم تبدیل می‌شود. فیلمنامه نویس کاملا تحت تاثیر ایده «50 قدمی تا مرگ» در بازی پرمسئله نهنگ آبی قرار گرفته است. از طرف دیگر رفتار جهان از جایی به بعد ما را یاد روانی‌های فیلم‌های اسلشری می اندازد که مدام این جمله را تکرار می‌کنند: «اگر جواب سوال رو درست ندی می‌میری». مصطفی زمانی گاهی سعی می‌کند مثل پایین شهری ها باشد اما در بیشتر اوقات لفظ قلم حرف می‌زند؛ دقیقا مشابه همان لحنی که در سریال شهرزاد داشت. همه این عواملی که نام بردیم در ناهماهنگی لحنی و سبکی فیلم نقش داشته‌اند.

سریال نهنگ آبی

قاعده مهم فیلم های بازی محور این است که اتفاقات بازی با وجود شباهت زیادشان به واقعیت اما واقعی نیستند، وقتی واقعی شدند این دیگر بازی نیست. در فیلم The Game، تمام بازی در پایان ماجرا لو می رود و می‌فهمیم هیچ کس واقعا نمرده است.

درحالیکه کاراکترهای سریال نهنگ آبی، با وجود جنایت‌های پیش آمده، همگی به یک صدا نام بازی و مهره‌های شطرنج را می‌آورند و در این موضوع غرق شده اند.  مرز بین بازی و واقعیت گاهی زیادی مخدوش است و دست فیلمنامه نویس برای ایجاد تغییرات ناگهانی بسیار باز؛ در جایی از سریال آرمین درباره مادرش می‌گوید «او هم بازی جدیدی را شکل داد» درحالیکه مسئله مادر دیگر هیچ ارتباطی به بازی ندارد مگر اینکه فرض بگیریم همه قانون شکنانِ فیلم برای یک سایتِ واحد (فاضلاب عمیق اینترنتی) کار می‌کنند که این دیگر زیادی اغراق آمیز می‌شود.

سریال نهنگ آبی

نگران نباشید، خطری در کمین نیست

فیلم نه به طور کامل و تاثیرگذار یک فیلم افشاگرانه است (فیلمساز به تلنگرهای کوچک قناعت می‌کند) و نه اغلب تبهکاری‌ها و جنایت هایش خوب از کار درآمده است. وقتی پرویز به عنوان رییس شرکت اصلی، کاریکاتوری از تبهکاران ایتالیایی است (شکل یقه و دیالوگ گویی اش) و هر جا لازم بوده توسط فیلمنامه‌نویس به یک ندانم‌کار تبدیل شده، دیگر چه توقعی است که ما بتوانیم بخش گانگستری فیلم را باور کنیم.

اصل نقشه قتل پرویز هم بی اساس است. چون بهانه جمع شدنشان دور همدیگر به گم شدن آناهیتا مربوط می شود؛ مهره سوخته ای که قبلا با یک اجرای خیلی بد قرار بود کشته شود و هیچ اهمیتی برای هیئت مدیره ندارد. متاسفانه بهرام توکلی گویا مثل بهمن دچار فراموشی شده  و برای نوشتن قسمت جدید چندان قسمت‌های قبل را مرور نمی کند.

فارغ از اینکه سریال به شکلی هیجان انگیز و جذاب به پایان برسد یا نه، مهم سیر داستانی ست که چگونه و در چه راهی طی می شود.

وقتی نادر در قسمت هجدهم صحبت از آدم‌های پرویز می‌کند از خودمان می‌پرسیم کدام آدمها؟ آن دکورهایی که از یک طرف به طرف دیگر می دوند و کمترین پرداختی نشده اند و حتی ذره ای ترس از آن ها نداریم؟ حتی می‌دانیم که قرار نیست جهان تیری را به سمت مروارید و آرمین شلیک کند؛ این حس را داستان گوییِ شناورِ بهرام توکلی به ما منتقل می‌کند.

ناگفته نماند که تا اینجای کار فقط مرگ سارا را باور کرده ایم چون واقعا خاکش کرده ایم. مرگ پرویز را هنوز نه.

سریال نهنگ آبی

آناهیتا در جایی از فیلم می‌گوید «این هیئت مدیره ده نفر دارد که با ده روش، کارشان را پیش می برند» ولی اصلا از این مقیاس آدمها و روش ها در فیلم خبری نیست. نادر به عنوان یکی از اعضای این هیئت، چیزی شبیه به مورچه ای لای انگشتان مروارید و پرویز است. احتمالا بدمستی های او با بازی تئاتریِ اغراق آمیزش، مخاطبان را کلافه می‌کند. حتی وقتی از گذشته اش پشیمان می‌شود باز هم منفعل و خسته است. شاید بعد از هفت کفن پوسیدن بدن مهرداد، بالاخره اقدامی برای جبران انجام دهد.

او با این ویژگی‌ها اصلا نمی‌تواند مصداق جالبی برای «یکی از آن ده نفر» باشد. فقط می‌ماند مروارید و پرویز که روش‌هایی کاملا مشابه دارند. ما واقعا جز تعدادی صحنه داخلی از چند دفتر کوچک چیز دیگری از تشکیلات فساد آنها نمی‌بینیم. حجم قابل توجهی از فیلم در آپارتمان‌ها و کافه‌ها می‌گذرد.

سریال نهنگ آبی

فضای غالب

«هیچ کس قابل اعتماد نیست» یا «هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست» تم های اصلی سریال هستند. تاکید بیش از اندازه فیلم بر نهنگ آبی (چه بازی و چه سایتش) و تشبیه جامعه به چنین دنیای به هم ریخته و بدون قانونی (از زبان دکترِ دیگر آزار خطاب به هاله)، نشان از نگاه تک بعدی فیلمنامه‌نویس و کارگردان نسبت به جامعه شان دارد و نه یک نگاه انتقادی، موشکافانه و دقیق.

سریال نهنگ آبی

حتی کسانی که جزو خوب ها هستند (خالقی، ژاله، مادر آرمین) یا بخاطر منفعت شان دروغ گفته اند یا شدیدا بدسابقه هستند. پرستارانِ فیلم هم با وجود داشتن چهره هایی مهربان، بلااستثنا زیر بار تصمیمات غیرقانونیِ آقای دکتر می روند. در غیبت عجیب و معنی دار نیروهای امنیتی و حتی پلیس سایبری، فضایی ناامن به مخاطب القا می شود. من نمی گویم لزوما ماموران امنیتی را به صورت فیزیکی در فیلم نشان دهند اما به راحتی می شد اثرات شیمیایی آن ها را حتی در غیبت شان به مخاطب منتقل کرد.

روزی نیست که هاله از ترس به خود نلرزد ولی در نهایت باز هم به سراغ یکی از اعضای سایت تهدیدکننده می‌رود. در همان قسمت اول آرمین به آناهیتا می‌گوید: «می خواهی بری پیش پلیس؟ دو تا چک بهت بزنن همه چی رو لو میدی». اینگونه به راحتی پنبه پلیس هم به کل زده می‌شود.

سریال نهنگ آبی

«انفعال» به شیوه دیگری، فضای غالب فیلم را تقویت می‌کند. بهمن برخلاف اسمش، یکی از همان ساده لوحانی است که می‌توانست موقعیت های جدی و جذابی در فیلم ایجاد کند اما فیلمنامه نویس اصولا هیچ ارزشی برایش قائل نیست و تا اطلاع ثانوی در فراموشی نگه ش می‌دارد و اینگونه، زمان زیادی به نفع عاشقانِ بازی های پوچ و بی معنا خریده می شود. گرچه متوجه نشدم چطور بریده شدن گلو باعث فراموشی می‌شود یا اینکه چرا یکبار هم دوستان و نزدیکان به سراغش نمی‌آیند تا شاید چیزی به یاد بیاورد.

در میان کاراکترهای فرعی حتی یک نفر هم شاد و سرحال نیست.  پسرک جوان و افلیج که رفقایش یکی یکی پیشش می‌مانند، هدفی جز زنده ماندن ندارد و جوابش به سوال نادر که می‌پرسد «چرا دوست داری زنده بمانی» فقط امیدواری به پیشرفت علم است. با چنین طرز تفکری حتی اگر پا برای دویدن هم به او بدهند کاری نمی‌کند.

«هیچ کس قابل اعتماد نیست» یا «هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست» تم های اصلی سریال هستند. تاکید بیش از اندازه فیلم بر نهنگ آبی (چه بازی و چه سایتش) و تشبیه جامعه به چنین دنیای به هم ریخته و بدون قانونی (از زبان دکترِ دیگر آزار خطاب به هاله)، نشان از نگاه تک بعدی فیلمنامه نویس و کارگردان نسبت به جامعه شان دارد و نه یک نگاه انتقادی، موشکافانه و دقیق. حتی کسانی که جزو خوب ها هستند (خالقی، ژاله، مادر آرمین) بخاطر منفعت شان دروغ می گویند یا رشوه می گیرند. همه دکترها و پرستارانِ فیلم بلااستثنا خریده می شوند ( از اتفاقات مضحک فیلم) و در غیبت عجیب و معنی دار نیروهای امنیتی و حتی پلیس سایبری، فضایی تاریک و ناامن به مخاطب القا می شود. روزی نیست که هاله از ترس به خود نلرزد ولی در نهایت باز هم به سراغ یکی از اعضای سایت تهدیدکننده می رود. در همان قسمت اول آرمین به آناهیتا می گوید: «می خواهی بری پیش پلیس؟ دو تا چک بهت بزنن همه چی رو لو می دی». اینگونه به راحتی پنبه پلیس هم به کل زده می شود.

خالقی به عنوان شخصیتی که پتانسیل بالایی برای مبارزه با فساد دارد (بخصوص که طبق گفته خودِ آرمین و مروارید کاملا زخم خورده است) با یک خروج اجباری فیلم را ترک می‌کند درحالیکه می‌توانست فضا را هرچند کم، از این بخور و بپاش‌ها خارج کند. بنابراین جدال اصلی فیلم دستِ شغال ها برای رسیدن به قدرت و رتبه بالاتر می‌افتد. فارغ از اینکه سریال به شکلی هیجان انگیز و جذاب به پایان برسد یا نه، مهم سیر داستانی است که چگونه و در چه راهی طی می‌شود.

پیشنهاد من دیدن این سریال فارغ از هیاهوی تبلیغاتی و بزرگنمایی‌ها است. آن هم نه بخاطر هیجانات موقتی اش بلکه بخاطر تلاش های یک گروه فیلمسازی برای رسیدن به تجربه های ژانری که باید بیش از پیش جدی گرفته شود.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی