خداحافظی با کمیک بوک The Walking Dead
خطر اسپویل: سعی کردم در مورد داستان کمیک بوک The Walking Dead به صورت سر بسته حرف بزنم اما بعضی از قسمتهایش، به خصوص دو شماره آخر، در ادامه متن لو میرود. اگر هنوز نمیدانید ...
خطر اسپویل: سعی کردم در مورد داستان کمیک بوک The Walking Dead به صورت سر بسته حرف بزنم اما بعضی از قسمتهایش، به خصوص دو شماره آخر، در ادامه متن لو میرود. اگر هنوز نمیدانید جریان از چه قرار است یا نمیخواهید داستان برایتان از مزه بیافتد، بیخیال خواندن این مطلب شوید.
همین چند وقت پیش بود که در شماره 192 از کمیک بوک The Walking Dead با مرگی عجیب و دور از انتظار رو به رو شدیم. تئوریها و فرضیههایی از سوی طرفداران و خوانندگان کمیک بوکها در مورد این که قرار است حالا با این اتفاق، روند داستان چگونه پیش برود و چه ماجراهایی پیش آید را شنیدیم.
همه خوانندگان منتظر ادامه داستان بودند که ناگهان با خبری عجیبتر از این مرگ مواجه شدند: شماره 193 از کمیک بوک The Walking Dead آخرین شماره این کمیک بوکها خواهد بود. تمام تئوریها و فرضیههای مطرح شده در مورد مرگ ریک گرایمز در شماره یکی مانده به آخر با این خبر محو شدند و جای خود را به غافلگیری دادند. حالا بعد از انتشار 193 شماره اصلی به اضافه چند شماره فرعی و جانبی از دنیای The Walking Dead وقت خداحافظی با آن رسیده است.
وداع با قدیمیترین
کمیک بوک The Walking Dead یکی از قدیمیترین ساختههای صنعت سرگرمی و کمیک بوک است که توانسته در دو دهه اخیر خلق شود، هنوز که هنوز است محبوبیت و طرفداران خود را به خوبی حفظ کند و با انتقادات خیلی کمی نسبت به آثار دیگر مواجه شود.
برای این که بتوانید مقایسهای از قدمت این اثر داشته باشیم، نگاهی به رسانهای دیگر میاندازیم. دنیای تلویزیون هم امسال آثار پرطرفداری را به انتهای خود میرساند.
سریالی مثل بازی تاج و تخت که فقط از سال 2011 مهمان صفحات نمایش ما بود اما با این وجود هنوز این احساس وجود دارد که بخشی مهم از سرگرمیهای روزانه ما تمام شده. (البته اگر اعصاب خردی دو فصل آخر را به حساب نیاوریم)
از آن قدیمیتر تئوری بیگ بنگ است، از سال 2007 در حال نمایش بوده، بیش از 10 سال. من که خودم حتی یک قسمت از آن را هم ندیدهام اما طرفداران آن احتمالاً بعد از 12 سال تماشایش نمیدانند به چه چیزی میتوان این قدر دوباره وابسته شد. اثری که با وجود میمها (Meme) و ارجاعاتی که به آن داده میشد در شبکات اجتماعی هم خیلی محبوب شده بود.
ولی حتی تئوری بیگ بنگ هم به ول نکنی سوپرنچرال نیست. سریالی که پخش آن از سال 2005 شروع و حالا بعد از 14 سال پخش به اتمام میرسد. شاید شما هم یکی از کسانی باشید که با سوپرنچرال سریال بین شدهاید. خداحافظی با آن برایتان میتواند سخت باشد.
اما برگردیم سر صحبت اصلیمان، کمیک بوک The Walking Dead. قبل از تمام آثاری که گفته شد، این ایمیج بود که شروع به انتشار کمیک بوک The Walking Dead کرد. شاید مقایسه سریال با کمیک بوک قیاس چندان درستی نباشد ولی میخواهم مقیاسی برای سختی دل کندن از آن را نشان دهم.
دوره انتشار آن از ماه اکتبر سال 2003 تا ماه جولای همین امسال بود، فاصلهای 16 ساله. قطعاً The Walking Dead اولین کمیک بوکی نبود که به دست گرفتم. من هنگام انتشار اولین شماره از این کمیک بوک نه تنها نمیتوانستم انگلیسی بخوانم، حتی فارسی هم بلد نبودم. اصلاً داستان مناسب سن من نبود که نسبت به آن علاقه نشان دهم.
اما برای من این دنیای The Walking Dead بود که باعث شد گزینههای سرگرمی جدیدی به زندگیام اضافه شود. سریال اقتباس شده از این کمیک بوکها من را به صورت حرفهایتر وارد دنیای سریال و سپس از طریق آن به دنیای فیلم کرد. حتی علاقهام نسبت به کمیک بوکهای ناشران دیگر به غیر از دیسی و مارول (بدون در نظر گرفتن کمیک بوکهای تنتن) را مدیون The Walking Dead هستم. نبود یک شماره جدید از آن در ماه بعد کمی برایم عجیب خواهد بود.
به تنهایی در برابر امپراطوریها
شاید الآن بتوان ایمیج را یکی از ناشران بزرگ در صنعت کمیک بوکهای آمریکایی دانست که با آثار متفاوتی که چاپ میکند توانسته پا به پای غولهایی مثل دیسی و مارول پیش بیاید. ناشری که قدمت آن حتی از شخصیتهای خلق شده در دنیای کمیک بوکهای دیسی و مارول هم کمتر است و به طور رسمی از سال 1992 پا به این عرصه گذاشته.
ایمیج با چنین رویهای بیشتر به دنبال جذب آثار مستقل ولی در عین حال با پتانسیل بالا بود. وجود فردی مثل رابرت کرکمن و همکاران او در عرصه مصور سازی باعث شد که تکههای پازل به خوبی کنار هم جور درآیند.
رابرت کرکمن ایدههای اولیه خود درباره داستانی با محوریت بقا در دنیای زامبیها را به ناشر ارائه میکند. با صحبتهایی که ناشر و کرکمن با هم دارند و تغییراتی در شخصیتها و داستان اولیه، The Walking Dead خلق میشود.
این دنیا به قدری پتانسیل بالایی در روایت داشت که تبدیل به موفقترین اثر متعلق به خالق در دنیای کمیک بوکها شد. علاوه بر دوره طولانی چاپ، اقتباسهای فراوان و قابل قبولی از آن را دیدهایم.
سریال اصلی The Walking Dead و احتمالاً سریال اسپینآف Fear The Walking Dead که معرف همهتان است، خبرهایی در مورد سریالهای اسپینآف دیگر و همینطور فیلمهایی از شخصیت ریک گرایمز که در دستور ساخت قرار دارند هم شنیده میشود.
بازیهای اقتباس شده از The Walking Dead فراوان هستند. ساخته تلتیل جزو موفقترین آنها بود که در فصل اول انتشار حتی از نظر بعضی از منتقدین و گیمرها بهترین بازی ساخته شده در آن سال شد. بقیه بازیهای ساخته شده هم شاید به موفقیت فصل اول ساخته تلتیل نبوده باشند اما اکثر آنها حداقل در حد یک بازی قابل قبول هستند.
این حجم اقتباس از یک کمیک بوک مدرن فقط میتوانست مربوط به دیسی یا مارول باشد. آثار زیادی را نمیتوان نام برد که در برابر دنیاهای دیسی و مارول بتوانند دنیایی مستقل و در عین حال موفق و جذاب خود را برپا کنند. کاری که The Walking Dead به خوبی از عهده آن برآمد.
صفحات سیاه و سفید در دنیایی رنگی
اصلیترین عامل موفقیت این کمیک بوکها خود رابرت کرکمن و داستانهایش بود. محبوب کردن یک دنیای مستقل اصلاً کار سادهای نیست و تلاش زیادی را میطلبد. از آن سختتر محبوب نگه داشتن دنیایی است که حالا محبوب شده، آن هم در طی سالهایی نسبتاً طولانی. رابرت کرکمن به خوبی توانست از پس آن برآید.
بر خلاف صفحات مصور سیاه و سفید کمیک بوکها، دنیای The Walking Dead پر بود از شخصیتها، موقعیتها و اتفاقات رنگارنگ. از مرگها، خیانتها و سیاهیهای این دنیا تا رابطهها و صمیمیتها بین شخصیتهای داستان. دقیقاً مثل اتفاقاتی که در دنیای هر کسی ممکن است بیافتد. کرکمن فکر همه جایش را کرده بود.
با شخصیتهای زیادی از ابتدای کمیک بوکها آشنا شدیم. شخصیتهایی که تعداد خیلی کمی از آنها توانستند مدتی طولانی در داستان حضور داشته باشند. خیلی از آنها با مرگهای غیرمنتظره، غمناک، گاهی اوقات وحشتناک و بیرحمانه از داستان کنار رفتند.
آنهایی هم که توانستند در دنیای مردگان متحرک زنده بمانند کاملاً از این رو به آن رو شدند. شخصیتهای خام و سادهای که تبدیل به قهرمان گروه خود شدند و همینطور قهرمانانی که به خاطر از دست دادن یکی از عزیزانشان در برزخ مردگان یا خود به سمت تاریکی رفتند یا اجازه دادند تاریکی آنها را نابود کند.
هنر کرکمن در طول زمان کاملاً قابل مشاهده است. وقتی شخصیتی مثل ریک گرایمز، شخصیت اصلی کمیک بوکها، از یک پلیس فداکار و آماده به خدمت کم کم تبدیل میشود به موجودی که برای محافظت از افراد دور و برش دست به هر کاری میزند. صبح یک روز از اعمال پلیدی که برای نجات دیگران انجام داده اشک ندامت میریزد اما روز بعدش دوباره به همین دلیل شروع میکند به سلاخی و قطعه قطعه کردن کسانی که قصد دارند به او و خانوادهاش آسیب بزنند.
حتی به غیر از شخصیتهای داستان، با آرکهای داستانی مواجه میشویم که تقریباً با وجود تکرار یک فرمول باز هم جذابیت و غیرقابل پیش بینی بودن خود را حفظ میکنند و هیچوقت حس نمیکنید که قرار است دوباره یک روند همیشگی را بخوانید.
استفاده از زامبیها در ژانر بقا و وحشت هم عاملی تکرار محسوب میشود، مخصوصاً در سالهایی که چه در دنیای بازیهای ویدیویی، چه در دنیای فیلمها و سریالها نمونههای زیادی از آنها را دیدهایم. اما زامبیهای دنیای The Walking Dead فرق دارند. قانون مدارتر و قابل پیش بینی هستند. ناگهان از دیوار بالا نمیروند و یا پا به پای شما نمیدوند.
با این وجود اما به هیچ وجه دست کم گرفته نمیشوند. فقط یکی از آنها هم در لحظه مناسب میتواند استرس از دست دادن شخصیتی مهم را به داستان تزریق کند. چه برسد به گلهای عظیم از آنها که در حال حرکت به چند نفر از بازماندگان محبوب خوانندگان هستند. شاید بتوان گفت نجات زامبیها و دوباره جذاب کردن آنها را به کرکمن و اثرش مدیون هستیم.
داستانی که از تیراندازی یک زندانی فراری در کنتاکی شروع شد، پیچ و تابهای فراوانی را در طول روایت به خود دید تا رسید به تخت خواب ریک گرایمز در منطقه عام المنافع در سیل زامبیهای کره زمین تا از همیشه به نقطه پایانیاش نزدیکتر باشد.
«روزهای گذشته، خدانگهدار»
حالا وقت آن رسیده که بعد از مدتی طولانی و به صورت غیرمنتظرهای از کمیک بوک The Walking Dead خداحافظی کنیم. دنیایی که بخشی از چاپهای ماهیانه مورد علاقه کمیک بوک خوانها شده بود و پیدا کردن جایگزینی برای آن نمیتواند کاری آسان باشد.
درست یا غلط بودن نحوه پایان The Walking Dead را خود خوانندگان بهتر میتوانند تشخیص دهند. داستان روندی منطقی را تا شماره 191 طی کرد و اشکال بزرگی را در طول این مدت از آن ندیده بودیم اما پایان کار ریک گرایمز در شماره 192 و به دنبال آن داستان کارل در شماره 193 اتفاقتی بودند که نه دنباله روی روند همیشگی کمیک بوکها بودند نه آن چنان که باید و شاید به دل طرفداران نشستند.
این که واقعاً کرکمن قصد داشت داستان این گونه تمام شود یا عواملی دیگری باعث شد تصمیمی این چنینی بگیرد را فقط خالقان و ناشر میتوانند بگویند. برای من که اصلاً جور در نمیآید داستان این گونه تمام شود. این پایان برای من خیلی فرقی با این که ریک در بیمارستان به هوش آید و همه چیز را در توهمات خود دیده باشد ندارد. پایانهای هوشمندانه و بهتری را میتوان برای این داستان تصور کرد اما این نویسنده خواهد بود که حرف اصلی را میزند.
کسی مثل من که فقط طرفدار این کمیک بوک بودم از روی احساسات میتواند با دید و نظری متفاوت نسبت به قضیه نگاه کند. تنها حقیقتی که تغییر نمیکند به اتمام رسیدن فصلی طولانی در کتاب تقابل انسانها و زامبیها خواهد بود.
آیا باز هم فصلی دیگر از این کتاب خلق خواهد شد؟ اسپینآفی از کمیک بوک The Walking Dead تا فرصتی برای بازگو کردن داستانهای بیشتر را بدهد؟ فرصتی برای توضیحات بیشتر؟ یا The Walking Dead میراث داری نخواهد داشت و قرار است همین نقطه، نقطه نهایی داستان باشد؟ به نظر فقط رابرت کرکمن میتواند به این سوال پاسخ دهد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
حیف شد واقعا. خدا قوت ویجیاتو. لطفا برنامه ویجیاتو رو بسازید