نقد فیلم The Irishman – میراث اسکورسیزی برای سینما
اگر قصد لذت بردن از هنر «سینما» را دارید، فیلمهای مارتین اسکوسیزی از اصلیترین گزینههای شما برای تماشا خواهند بود. The Irishman به عنوان جدیدترین فیلم این کارگردان علاوه بر این یکی از بهترینهای سینما ...
اگر قصد لذت بردن از هنر «سینما» را دارید، فیلمهای مارتین اسکوسیزی از اصلیترین گزینههای شما برای تماشا خواهند بود. The Irishman به عنوان جدیدترین فیلم این کارگردان علاوه بر این یکی از بهترینهای سینما در سالهای اخیر است، بلکه موقعیتی دیدنیست که تواناییهای اسکورسیزی، رابرت دنیرو، جو پشی و آلپاچینو را به عنوان نمایندگان نسلی بهیادماندنی از سینما به تصویر میکشد.
تحول مرد ایرلندی
آیریش من داستانی واقعی در مورد راننده کامیونی به نام فرانک شیرن (رابرت دنیرو) است که اتفاقی مورد توجه یکی از روسای شناخته شده مافیا یعنی راسل بوفالینو (جو پشی) قرار میگیرد و همراه با دوستانش، مجموعه اتفاقاتی را رقم میزند که تاثیری شگرفت روی تاریخ آمریکای مدرن میگذارد. تبدیل شدن یک راننده کامیون به یکی از اعضای اصلی مافیا، مرا بیشتر از هر چیزی یاد تحولی که جوکر در فیلمش تجربه کرد انداخت.
برای آن که متوجه هنرمندی اسکورسیزی به عنوان کارگردان و استیون زایلیان به عنوان فیلمنامهنویس آیریش من بشویم، بهتر است روند تبدیل شدن آرتور فلیک به جوکر را با فرانک از یک راننده کامیون به عضوی از بدنه مافیا را بررسی کنیم. فرانک مثل سایر کاراکترهای اصلی فیلمهای اسکورسیزی، به آرامی و در مسیر داستان پخته میشود. در واقع تا دقایق پایانی فیلم شاهد اتفاقاتی هستیم که اسکورسیزی برای پخته کردن و تحول بخشیدن به کاراکترهای فرانک و حتی جیمی هافا از از آنها استفاده میکند.
نکته جالب توجه در مورد این اتفاقات، «کوچک» بودن آنها در اکثر موارد است. یعنی اسکورسیزی بهجای آن که بخواهد با چند رویداد بزرگ کاراکترها را به طور کلی تغییر دهد (چیزی که در جوکر شاهد آن بودیم)، اتفاقات ریزی را در داستان برنامهریزی کرده که ذره ذره کاراکترها را تحت تاثیر قرار میدهد. یکی از همین اتفاقات به اولین ملاقات فرانک و راسل بوفالینو در پمپبنزین برمیگردد.
به همین خاطر است که با وجود طولانی بودن مدت زمان فیلم (۲۱۰ دقیقه) مرد ایرلندی هیچگاه به اثری خستهکننده نمیشود. به طور مشخصی اسکورسیزی حتی یک صحنه را هم به حال خود رها نکرده و فیلم پر از ریزهکاریهایی شده که به شکلهای مختلفی سرگرمتان میکند. برای مثال، «نگاه» در آیریش من اهمیت بسیار زیادی دارد و کارگردان بارها از نگاهها برای بیان شرایط روحی کاراکترها یا رابطه دو یا چند کاراکتر با یک دیگر استفاده میکند. بهترین مثال برای این قضیه نگاههای دختر فرانک یعنی پگی به او و همکاران پدرش است.
شخصیت او دیالوگ چندانی در The Irishman ندارد اما نگاه او کاراکترهای اطرافش، وضعیت روحی هر کدام از کاراکترهای اصلی موجود در فیلم را به نمایش میگذارد. نوع دیگر از استفاده بهینه اسکورسیزی به صحنههای اکشن فیلم برمیگردد. به این صورت که حتی زمانی که میدانید که قرار است قتل یا انفجاری رخ بدهد نیز غافلگیر خواهید شد. مثلا با وجود آن که تماشاگر میداند که در آیندهای نزدیک یک قتل رخ میدهد یا یک انفجار صورت میگیرد، این اتفاقها در یک لحظهای رخ میدهند که چه خود کاراکترها و چه تماشاگران انتظار آن را ندارند و به همین خاطر باز هم غافلگیر میشوند.
در این سکانس راسل بوفالینو دیالوگ تاثیرگذاری به فرانک نمیگوید اما نگاه راسل به موضوع تعمیر یک ماشین و دید جالبی که او به حل یک مسئله دارد، در فرانک اثر میگذارد و ما بعد از این کمکم این ویژگی را در کاراکتر فرانک مشاهده میکنیم.
همین اتفاق باعث شده کاراکترهای خاطرهانگیزی در آیریشمن بهوجود آیند که حتی بعد از پایان فیلم هم ما را درگیر خود نگه میدارند. در کنار فرانک به عنوان کاراکتر اصلی، دو شخصیت جیمی و راسل هم نقش مهمی در پیشبرد داستان دارند. هر کدام از این سه مرد دید متفاوتی نسبت به اتفاقاتی که در حال رخ دادن است دارند و همین از هر کدام از آنها کاراکترهایی منحصر بهفرد ایجاد کرد.
اسکورسیزی این سه شخصیت را بر اساس موقعیتی که آنها در آن قرار دارند متحول و پخته میکند و به همین خاطر ما با هر کدام از آن به طور خاصی ارتباط برقرار میکنیم. مثلا، کاراکتر جیمی هوفا در فیلم به خاطر شناخته شده بودن در نزد مردم و رسانهها، کاراکتر پر هیجان، کمتحمل و احساساتی دارد. استفاده از آلپاچینو برای بازی کردن نقش این شخصیت باعث شده تا اثرگذاری هوفا روی تماشاگر دوچندان شود. در واقع آل پاچینو بخش عمدهای از درخشش خود را به خاطر بازی در نقش کاراکترهای برونگرایی مثل سانی در بعد از ظهر سگی و توی مونتانا در صورتزخمی پیدا کرده و در اینجا هم همین روش را برای کاراکتر جیمی هوفا تکرار کرده که هم به اثرگذاری بیشتر کاراکتر انجامیده و هم آل پاچینو را بعد از سه دهه به بالاترین سطح بازیگر برمیگرداند (به همین بهانه میتوانید سری به لیست بهترین فیلمهای آل پاچینو بزنید).
در نقطه مقابل جیمی، کاراکتر راسل بوفالینو قرار دارد. همین ریزهکاریها برای شخصیت او هم وجود دارد. از نگاه مافیاییاش به حل مسئله گرفته تا دیدگاهی که در مورد نکشیدن سیگار و انجام شدن کارها دارد، همگی با کاراکتر کمحرف او همخوانی دارد. او به عنوان یک رئیس مافیا ویژگیهای مشخصی مثل خونسرد بودن، کمحرفی، نظم و ظاهری آراسته را دارد در مقابل ویژگیهای منحصربهفردی در مورد این شخصیت وجود دارد که او را از سایر رئیسهای مافیا که در فیلمهای اسکورسیزی دیده بودیم متمایز میکند. برخی این ویژگی کوچک و جالب هستند مثل دیدگاهی که او در مورد نکشیدن سیگار دارد و برخی مشخصتر مثل صراحتی که او در انجام کارها و کنار گذاشتن افراد ناکارآمد دارد.
زیبای آمریکایی
داستان The Irishman طی چهار دهه رخ میدهد و از آنجا که تغییرات فرهنگی بین دهه چهل تا هشتاد میلادی بسیار زیاد هستند، رعایت وحدت زمانی اهمیت زیادی در فیلم دارد. مهمترین نکته در این مورد به تغییر چهره رابرت دنیرو و چو پشی طی این بازه زمانی برمیگردد. همانطور که احتمالا میدانید در این فیلم از یک تکنولوژی خاصی استفاده شده تا صورت این دو بازیگر را برای بازی در دهه چهل زندگیشان مناسب میکند.
یکی از دلایلی که انتشار فیلم هم با تاخیر روبرو شد به همین موضوع ربط داشت و حال که فیلم منتشر شده، میتوان فهمید که چرا مارتین اسکورسیزی روی لزوم استفاده هر چه بهتر از این تکنولوژی، اصرار داشته است. به هر روی نتیجه کار خوب از آب درآمد در بعضی از موارد واقعا این حس به بیننده منتقل میشود که در حال تماشای چهل سالگی رابرت دنیرو و جو پشی پنجاه ساله هستیم.
وحدت زمانی در مورد موسیقی فیلم هم بهخوبی رعایت شده است. در واقع طبق گفتههای روبی روبرتسون به عنوان آهنگساز این فیلم، مارتین اسکورسیزی دست او را در ساخت موسیقی بهشدت باز گذاشته است:
مارتین همیشه در مورد پروژهها اطلاعات کمی به آدم میدهد و همین قضیه باعث میشود که حسابی در مورد کاری که میخواهی انجام دهی، تفکر کنی.
همین قضیه در مورد موسیقی مرد ایرلندی هم دیده میشود و با طیف متنوعی از موزیکهای چهار دهه طلایی در آمریکا طرف هستیم. در واقع تقریبا هر ساعت فیلم یک سبک موسیقی مختص به خودش را دارد و همین بر جذابیت کار افزوده است.
خب مارتین اسکورسیزی به عنوان یک کارگردان وسواس در مورد چینش المانهای محیطی، در زمینه طراحی صحنه آیریشمن هم امضای خود را به جا گذاشته است. شاید The Irishman سینماتوگرافی منحصربهفردی مثل فیلم Silence اسکورسیزی نداشته باشد اما هنوز هم صحنههای چشمنوازی در فیلم حضور دارند که هم در ارائه اتمسفر مورد نظر کارگردان موفق هستند و هم جنبه زیباشناسانه قابل احترامی دارند. مثال این طرحها را میتوان در صحنههای مربوط به مهمانیهای مافیا، جلسات دادگاه و صحنههای مربوط به رانندگی با ماشین مشاهده کرد.
The Irishman تقریبا در تمام لحظات خود یک فیلم کامل و بدون مشکل است. فیلم جدا از بیان داستان افراد مهمی مثل جیمی فاهو و تاثیرات آنها روی آمریکای امروزی و مرور تاریخ، زندگی یک انسان در روزهای آخر زندگیاش را هم بررسی میکند و در واقع پیامی که در انتهای فیلم دریافت میکنیم بیش از آن که حولمحور سرنوشت خانوادههای مافیایی باشد، به «سالخوردگی» انسانها مربوط است. موضوعی که به سن و سال و روزهای آخر حضور مارتین اسکورسیزی در قامت کارگردان هم مربوط میشود و شاید به همین خاطر است که میتوان این فیلم را یکی از شخصیترین آثار این کارگردان و بدون شک یکی از بهترین آنها دانست.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فیلم فوقالعاده است
فقط باید بتونی درکش کنی
یه جنایی متفاوت از اسکورسیزی فقید ه این فیلم
فیلم بدی نبود ولی شاهکار هم نبود . حتی در حد رفقای خوب خود اسکورسیزی هم نبود . یه مشت پیرمرد جمع شدن دور هم (پاچینو-دنیرو و پشی و خود اسکورسیزی) که اون طراوت و شادابی که باید رو نداشتن برای ساخت این فیلم . مدت زمان فیلم هم بسیار طولانی هست و خسته کننده میشه در حالی که میشد کوتاه تر باشه
چه نقد کوتاه و مختصری !
فیلم خوبی بود ولی با وجود انجام ادیت های کامپیوتری سن و سال پاچینو و دنیرو برای بازی دهه ۴۰ زندگیشون اون شادابی رو نداشت و خوب نشده بود تنها چیزی ک در طول مدت فیلم اذیت میکرد همین مورد بود ب نظر من اگر از بازیگرهای جونتری مثل تام هاردی یا برد پیت و دکاپریو استفاده میشد فیلم بدون نقص بود
عجب فیلمی!! واقعا زوج رابرت دنیرو و پاچینو دیگه تکرار نمیشن شاید درخشش جوونیشونو نداشتن تو این سالها ولی یه کارگردان نمونه و فیلم نامه خوب دوباره خاطرات فیلماشونو واسمون زنده کرد. فیلم هم از او فیلما بود ک مهر مارتین اسکورسیزی روش خورده بود یعنی اسم کارگردانم ندونی قبل دیدن اگه فیلمای قبلیشو دیده باشی راحت میفهمی ماله مارتینه . ب نظرم فیلم خیلی شبیه کازینوست این روابط مافیایی بی رحمی مافیا نفوذشون تو دولت و حتی سبک بازیه دنیرو خیلی شیه کازینوست(البته جو پشی بازیش متفاوته از اون کوچولویه عصبانیه کازینو اینجا تبدیل شده ب یه ادم ارومتر) شاید تو جریان فیلم ادمایه زیادی ک تو این باند میانو میرن و تو فیلم میبینیم یه کم گیجمون کنن(دقیقا مثل کازینو) ولی چون نویسنده یه واقعه تاریخی رو داره بیان میکنه مجبوره کارکتر های زیادی رو بمون نشون بده. واسه همینم زمان فیلم انقدر زیاده . ک البته این حداقل زمانی بود بنظرم ک مارتین میتونست این وقایع تاریخی رو درستو درمون واسمون جا بندازه.(حتی مضوع فیلم پتانسیله سریال شدن رو داره)
در کل واسه کسایی ک ندیدن اگه فیلما قبلی مارتینو پسندیدین حتا از اینم لذت میبری
عالی بود نقد خسته نباشی