تحلیل شخصیت پروفسور _ فرشته نجات اقتصادی
سریال خانه کاغذی، یکی از محبوبترین سریالهای نتفلیکس است که توانست در مدت زمان کوتاهی، موفقیتهای بی شماری بدست بیآورد. از اصلیترین دلایل محبوبیت این سریال، وجود شخصیت جذاب و مرموز پروفسور است. شخصیت پروفسور ...
سریال خانه کاغذی، یکی از محبوبترین سریالهای نتفلیکس است که توانست در مدت زمان کوتاهی، موفقیتهای بی شماری بدست بیآورد. از اصلیترین دلایل محبوبیت این سریال، وجود شخصیت جذاب و مرموز پروفسور است. شخصیت پروفسور جنبههای عمیق روانی زیادی برای گفتن دارد. با تحلیل شخصیت پروفسور، همراه ویجیاتو بمانید.
ویژگیهای شخصیتی
یکی از دلایل اینکه یک شخصیت جذاب به نظر میرسد، ویژگیهای درونی او است که شخصیت را غنی میکند و به او بُعدهای عمیقی میبخشد.
این شخصیت، به عنوان یک شخصیت منطقی و تحلیل کننده شناخته میشود. استعداد خاصی در موشکافی مسائل و مفاهیم دارد و به همین دلیل، اهل خطر کردن است و بدون ترس از نتایج، وارد کارهای بزرگ میشود؛ با این امید که او باهوش است و میتواند از پس مشکلات بر بیاید.
یکی از ویژگیهای شخصیت پرفسور این است که همیشه مسائل سخت را انتخاب میکند. گزینههای راحت را کنار میگذارد و از سختترین راهها وارد میشود؛ زیرا معتقد است که میتواند کارهای سخت را به درستی انجام دهد.
مسائل روزمره و ساده او را خسته میکند. نمیتواند بدون انجام دادن کارهای بزرگ زندگی کند، زیرا باور دارد که او برای کارهای سخت آفریده شده است.
شخصیت پروفسور، ایدههای بزرگ و بلند پروازانه میدهد. اما یک فرق بزرگ او با دیگر ایده پردازان، این است که پروفسور هر چه سریعتر برای عملی کردن ایدهاش تلاش میکند؛ هر چقدر هم که آن ایده سخت و بزرگ باشد، به اصطلاح ککشم نمیگزد.
از دیگر ویژگیهای شخصیت پروفسور میتوان به مسئولیت پذیر بودن و اهمیت دادن او به اعضای تیمش اشاره کرد. او برای تک تک اعضای تیمش ارزش قائل است و آنها را عضوی از یک خانواده بزرگ میداند. به خواستهها و مشکلات آنها گوش میدهد و اگرچه مشکلی شخصی باشد، بازهم تلاش میکند به آنها کمک کند. حس پدرانهاش نسبت به شخصیت توکیو، نمونهای دیگر از مسئولیت پذیری پروفسور است.
جبران ضعف اجتماعی به واسطه هوش و دانایی زیاد
شخصیت پروفسور، یک شخصیت درونگرا با ضعف در برقراری روابط اجتماعی است که در تلاش برای از بین بردن این ضعف است. نشانههای این ضعف را میتوانید در رفتار او مشاهده کنید. در روانشناسی به این مشکل او، طرحواره بازداری هیجانی میگویند.
بازداری هیجانی که یکی از اختلالات شخصیتی است، به این موضوع اشاره دارد که شخصیت مبتلا، نمیتواند احساسات خودش را به صورت واضح بیان و ابراز کند. به عبارتی، نمیتواند به درستی احساس خوشحالی، ناراحتی و هر گونه تحولات درونی خود را در جمع ابراز کند؛ در صورتی که این کار را در تنهایی به خوبی انجام میدهد. البته گاهی شخصیت بیش از حد از این ضعف خسته میشود و با یک تلنگر کوچک میتواند حتی در یک اجتماع یا یا در بین گروهی از افراد منفجر شود و به بهترین شکل ابراز خشم، عشق، ناراحتی و دیگر احساسات کند. منظور از بهترین شکل، بیش از حد ابراز احساسات است. برای آدمهای معمولی بیش از حد است، اما برای شخصیت مبتلا، بهترین شکل در ابراز احساسات است.
از آنجایی که انسانها نمیتوانند ضعفها را قبول کنند و این ضعفها آنها را به نوعی عذاب میدهد، هر کسی تلاش میکند تا به گونهای ضعفش را جبران کند.
شخصیت پروفسور برای جبران این ضعف، خودش را در عرصه دانایی و هوش تقویت میکند تا بتواند در جامعه ارزشی برای خود پیدا کند و به آن واسطه در یک اجتماع بتواند روابط خوبی برقرار کند. این روش او برای برقراری ارتباط است که تا حدودی توانست موفق عمل کند.
اگر به رفتار او هنگام توضیح دادن یک موضوعی به اعضای گروهش دقت کرده باشید، متوجه برق چشمان او میشوید. او به وضوح با نحوه گفتن مسائل و لحنش به آنها میگوید که علت جمع شدن شما، ذهن من است، من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.
البته این موضوع در ناخودآگاه شخصیت پروفسور جریان دارد. حتی شاید خودش هم خبر نداشته باشد که این ضعف را دارد و برای جبرانش چه رفتاری میکند.
دلایل درونی برای سرقت
شخصیت پروفسور سرقت را تنها به خاطر پول شروع نکرد؛ او دلایل دیگری برای اینکار داشت. شخصیتی مثل پروفسور، آدمی نیست که به پول وابسته باشد و صرفا در ازای پول هر کاری بکند. در ادامه برخی از دلایل درونی او را برای انجام دادن سرقت که ممکن است واقعی باشند ذکر کردیم.
احساس خلأ در زندگی
گاهی افراد بدون دلیل خاصی، دست به کارهای عجیب و بزرگی میزنند. سارقی که نیازی به پول ندارد اما هر هفته دزدی میکند، مردی که چند همسر میگیرد، نوجوانی که طی دورههای مختلف تغییر ظاهر میدهد و یا پروفسور باهوشی که دو بار، دست به بزرگترین سرقتهای تاریخ میزند.
همه اینها، شخصیتهایی هستند که نوعی خلأ عذاب آور را تجربه میکنند. نوعی فقدان که هیچ وقت پر نمیشود و هر کار بزرگی که انجام بدهند، بازهم احساس میکنند کارهای بزرگتری برای انجام دادن وجود دارد.
این گونه شخصیتها همیشه آماده انجام فعالیت میباشند؛ نمیتوانند بیکار بشینند و صرفا ناظر اتفاقات بیرون باشند. گاهی این حس به آنها دست میدهد که باید قهرمان بازی در بیآورند. گاهی هم احساس میکنند باید شیطنت کنند.
احساس خلأ و کمبودی که پروفسور تجربه میکند، بسیار واضح است. او مدام با خودش سر این قضیه کلنجار میرود که چه کار دیگری باید انجام دهد.
به مراحل اتفاقات زندگی پروفسور توجه کنید. اول نقشه سرقت بزرگی را میچیند و سپس این کار را به اتمام میرساند، اما باز هم احساس میکند یه کاری دیگری باید انجام دهد، کاری که دور از ذهن هر کسی باشد.
سپس بازرس موریو را عاشق خود میکند و پلیس عدالت طلب را با خود همراه میکند، کاری که حتی فکر کردن به آ« هم غیر ممکن است، پروفسور برای جبران خلأ انجام میدهد. اما او بازهم این فقدان را احساس میکند. در نهایت دستگیر شدن ریو، محرک او برای دست زدن به بزرگترین سرقت تاریخ میشود. پروفسور به این بهانه باز هم سعی میکند این فقدان را جبران کند اما راه جبران این کمبود، یک سفر درونی عمیق به خویشتن است.
افتخار به خود
مسئله عزت نفس، یکی از پر ظرفیت ترین محرک درونی است که گاهی میتواند اتفاقات بزرگی رقم بزند.
اگر شخصیت در دوران کودکی، اعتماد به نفس پایینی داشته باشد، در جوانی با مسئله عزت نفس روبه رو میشود. شخصیت مدام از خودش میپرسد، من دقیقا به چه دردی میخورم؟ آیا میتونم از پس یک کار بزرگ بر بیام؟ کاری که هیچ کس تو تاریخ جرات انجام دادنش رو نداشته باشد؟
این حس بسته به عوامل دیگر میتواند کیفیت بیشتر یا کمتری داشته باشد. مثلا شخصی که توسط دیگران بی کفایت خطاب میشود، ناخودآگاه نوعی حس، همانند حس انتقام، درون او متولد میشود که باید به گونهای ثابت کند بی کفایت نیست؛ نه به دیگران، بلکه به خودش میخواهد ثابت کند.
شاید شخصیت پروفسور در جوانی با این مسئله روبه رو شده و حتی شاید افزایش عزت نفس، از اصلیترین دلیلش برای راه اندازی این سرقت بزرگ باشد.
ثابت کردن توانایی به پدر
در طول سریال، ما متوجه میشویم که نقشه سرقت، ایده پدر پروفسور بوده و او این سرقت را به یاد او راه انداخته است.
شاید پدر پروفسور همیشه برای او زحمت زیادی کشیده و برای او ارزش زیادی قائل شده؛ اما مرگ پدرش باعث این شده که پروفسور دچار عذاب وجدان بشود. به این دلیل که نتوانسته هنگام زندگانی پدرش او را از خودش راضی کند و کاری کند که پدرش به او افتخار کند.
و برای همین موضوع، پروفسور تصمیم میگیرد به یاد او این سرقت را انجام دهد تا دین خودش را به پدرش ادا کند و روح پدرش به او افتخار کند.
جلب توجه؛ فقدان دوران کودکی
نیاز به توجه، یک بحرانی است که تحت تاثیر فقدان توجه و محبت در دوران کودکی به وجود آمده است. اگر پدر و مادر کودکی به او توجه لازم را نداشته باشند، این موضوع در دوران بزرگسالی به یک عقده و در مراتب پایینتر به یک نیاز تبدیل میشود. گاهی شخصیت این نیاز را ناخودآگاه با اعمالی که خودش هم دقیقا نمیداند برای چی انجام میدهد، بر طرف میکند.
این امکان وجود دارد که شخصیت پروفسور برای اینکه در کانون توجه قرار بگیرد این سرقت بزرگ را انجام میدهد. شاید نزدیک شدنش به شخصیت بازرس راکل هم نوعی عمل ناخودآگاه برای جلب توجه باشد.
حتی گاهی شخصیت پروفسور به صورت واضح از کلماتی مثل جنبش، انقلاب و یا نماد برای این سرقت استفاده میکرد.
تنهایی اجتماعی و تنهایی عاطفی
ابتدای مقاله به این موضوع اشاره کردیم که شخصیت پروفسور از نوعی ضعف اجتماعی برخوردار بود. یک موضوع احتمالی دیگر نیز وجود دارد که برخی اعمال او را توجیه میکند.
شخصیت پروفسور از تنهایی رنج میبرد. و از آنجایی که توانایی برقراری روابط اجتماعی ندارد، این موضوع برایش تبدیل به یک معضل میشود.
در روانشناسی، دو نوع تنهایی وجود دارد. تنهایی اجتماعی و تنهایی عاطفی. منظور از تنهایی اجتماعی، ترسیدن شخص از طرد شدن در یک اجتماع بزرگ و یا حتی در یک جمع خانودگی است. زمانی که شخصیت احساس میکند مقام پایینی در جامعه دارد، این حس تنهایی اجتماعی به او دست میدهد.
شاید یکی از دلایل اینکه او یک گروه ده یازده نفره تشکیل داده و آنها را رهبری میکند، همین احساس تنهایی باشد. او در راه جبران تنهایی اجتماعی، به عنوان مغز متفکر یک گروه بزرگ سرقت وارد میدان میشود. او دیگر نه از مقام پایینش میترسد و نه از طرد شدن، زیرا از همه سر تر است.
اما احساس تنهایی پروفسور به تنهایی اجتماعی محدود نمیشود. او از لحاظ عاطفی هم خودش را تنها میداند. این امکان وجود دارد که انگیزه اصلی پروفسور از نزدیک شدن به بازرس راکل جبران تنهایی عاطفی باشد که او را غذاب میدهد. در واقع ناخودآگاه او به او دستور میدهد که سریعا عاشق شود؛ آن هم نه یک عشق معمولی، یک عشق غیر ممکن که بتواند کاملا نیاز عاطفیاش را برطرف کند.
شخصیت پروفسور یک انقلاب بزرگ راه انداخت. یک پویش متفاوت که در طول تاریخ کمتر کسی حتی به آن فکر میکند. چه درست و چه غلط او اینکار را انجام داد. هرچقدر هم که انگیزههای او از این اقدام درونی بوده باشد، نتیجهاش تبدیل به یک موضوع اجتماعی و جهانی شده است. همه ما منتظر دیدن سرنوشت این شخصیت دوست داشتنی در فصل آخر این سریال هستیم.
بیشتر بخوانید:
تحلیل شخصیت والتر وایت _ شیمیدان یاغی
تحلیل شخصیت جوکر _ هیتلر باش، ولی با معنا باش
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
عجب!!!
شخصیت پروفسور خیلی جذاب بود
از همون اول ادمو جذب میکرد?
میشه لطفا از شخصیت Leon S.Kennedy فرنچایز Resident Evil هم تحلیل شخصیتی بزارید؟
ممنون میشم
چون این مقاله خیلی عالی بود
کلا شخصیتای کپکام تک بعدی و کلیشه این.نیازی به تحلیل نیست...
جدی؟؟؟????
تک بعدی؟؟؟؟؟
شما اصلا چیزی بارتون هست که اینو میگید؟
من از نویسنده مقاله سوال کردم نه شما دوست عزیز.
و من مطمئنم که شما 100% از Resident Evil متنفرید هستید که غیرتی نظر میدید.
پس لطفاً سلیقه و غیرت بازی رو تو نظرتون دخالت ندید.
من هم از DC خوشم نمیاد.میتونم بگم سوپرمن تک بعدی و کلیشه ای هست ولی نمیگم.چون میدونم نیست.شما هم میدونید که شخصیت های Resident Evil همیشه مورد توجه بوده اند پس چطور میتونند کلیشه ای باشند؟
تو همه Top های شخصیت های گیم یا Jill Valentine یا Albert Wesker و یا Leon Kennedy حضور داشتند.
بازهم میگید کلیشه ای اند?
برو god2018,rdr2و last رو بازی کن تا تازه بفهمی شخصیت پردازی و داستان دقیقا چیه.چطور یه مشت شخصیت الکی خفن که که جز تیپ خفن و یه مشت ژانگولر بازی رو چند تا جک مسخره گفتن چیز دیگه ای نداره رو شخصیت میدونی؟شخصیت های کپکام در بهترین حالت تیپ هستن و به شخصیت نزدیک هم نمی شن.
????????
خوشبختانه فهمیدم که درست گفتم و شما از RE متنفرید
من اون هایی که میگی رو بازی کردم.خودم میدونم.
دوما اینکه الان مثال میزنم.
شخصیت های RE شبیه شخصیت های فرنچایز Alien هستند.
به نوعی مثل الن ریپلی.
نکنه میخوای بگی اونم شخصیت پردازی نداره???
امیدوارم خود نویسنده مقاله بیاد و نظرشو بگه.
چون این بحث به جایی نمیرسه.
https://uupload.ir/files/h9gz_20201205_115843.jpg
https://uupload.ir/files/yxlb_20201205_115908.jpg
اینم از اثبات حرفم.
چیز دیگه ای نموند؟؟؟
والا خود عوامل سایت عاشق RE اند!!!!
بعد تو باز میگی ......؟
10 شخصیت برتر RE
راهنمای رمز و گاوصندوق و....
اگه به ترند بودن و محبوبیت تو نظرسنجی ها باشه که ماریو اوله.وگرنه دیگه دوران بزن بهادری و این جور چیزا تموم شده...مصداقشم بازی هایی مثل لست،rdr2 و... هست.کپکام هنوز داخل نسل6 گیر کرده.
شرمنده،ولی با کسی که میخواد همینطوری الکی الکی حرف بزنه نمیشه حرف زد.
من از نویسنده یک سوال پرسیدم یا بهتره بگم درخواست.
شما وسطش حرف زدی:کپکام شخصیت پردازی نداره،دلیل و مدرک آوردم که داره و شخصیت های خوبی هم داره،یک حرف دیگه زدی،ماریو بهتره.
اصلا موندم مشکلت چیه؟
باز من یک چیزی بگم یک حرف دیگه و بی ربط درمیاری.
آقا اگه از کپکام بدت میاد بگو بدم میاد نه اینکه حرف بیخود بزنی و کش بدی جریان رو.
از کپکام بدم نمیاد ولی انصافا تو زمینه داستان و شخصیت پردازی اصلا در حد بزرگان بازی سازی مثل ناتی داگ،راک استار،سانتامونیکا و... نیست.باز رزیدنت مشکلاتش به کلیشه ای و تک بعدی بودن برمی گرده.انصافا داستان تو دیوار سری dmc رو کجای دلم بزارم؟?
?کجا تک بعدین آخه ای خدا.
اگه تک بعدی بودن مورد توجه نبودن.بازی های RE از همیشه مشهورتر و مورد توجه تره.
2 سریال
ریبوت فیلم
RE:VILLAGE با بیشترین سرچ در گوگل
احتمالا RE4:REMAKE
RE:Revelations 3 هم احتمالا هست.
3 تا بازی و 3 محصول سینمایی!!!
کدوم فرنچایز گیمی این همه تولیدات داره غیر از RE؟
https://uupload.ir/files/4zsj_1.2-53da42bafa0941ebbf15883d71be90b0.jpg
https://uupload.ir/files/4r0j_121010137_2473563649603736_7543793977504484982_n.jpg
بعد میگی کلیشه است؟تک بعدی؟
اگه بود که این همه طرفدار و ... نداشت
اگه کلیشه بود به فراموشی سپرده میشد و خداحافظ.
ولی الان از همیشه بیشتر مورد توجه هست
بگو لااقل از RE بدت میاد.متعصبی و تمام.
من لااقل حرف میزنم با مدرک و سند میام.
شما آقای محترم رو هوا میگی کلیشه و...
در خصوص محبوبیت سری Re شکی نیست(با وجود ضعفهایی که داره البته)، ولی خب هر کسی نظری داره و علاقهای. به قول شما منی که مثلا از فلان بازی محبوب خوشم نمیاد(مثلا) نمیتونم بگم شخصیت اون بازی خوب نیست? بحث کردن خوبه ولی سعی کنید طرفدار دو آتیشه نباشید? اگر هم هستید نیازی به اثبات علاقه شخصی به بقیه نیست. باز هم ممنون از شما و مرتضی جان که نظرتون رو گفتید
ممنون که نظرتان را گفتید?
فقط منظورتان از ضعف هارا نفهمیدیم.
میشود کمی توضیح دهید؟
منظور اینکه هر چیزی چه گیم چه فیلم بی نقص نیست و ضعفهایی داره. اما خوب این چیزی از محبوبیت سری رزیدنت ایول کم نمیکنه ?
چیزی که باعث دوام سری رزیدنت شده،فضاسازی های خوب و گیم پلی جذابشه نه داستانش.نقطه عکس این قضیه دقیقا سری سایلنت هیله.ضمنا اگه کمیت و عمر ملاکه،پراید و نیسان وانت هم باید بهترین ماشینای دنیا باشن.
آقا ماشین رو نباید با بازی مقایسه کرد.
ماشین یک چیزه ولی چندین تولید کننده داره.
ولی هر بازی با بازی دیگه فرق داره.
حالا بگیم ژانر.
ما مثلا چندتا مدل RE داریم؟پراید؟نیسان؟یک RE با بازی های مختلف بیشتر نداریم.
بازی های ترسناک مختلف که RE از بهترین هاست.
ولی ماشین.با ماشین 206 همون کار پراید رو میکنی.
منظور این هست که نباید با هم مقایسه بشوند.دو محصول کاملا متفاوت.
دوما اینکه من دیگه خسته شده ام.واقعا.نویسنده سایت نظر را گفتند و من هم دیگر نمیخواهم ادامه بدهم.تا یک ماه دیگر شاید طول بکشد!
هرکس هرچی دوست دارد را برای خودش نگه دارد.
ولی به عنوان حرف آخر.
اگه باز بحث داستان هست بگم که بهتره تو اینترنت بهترین داستان بازی های ترسناک رو سرچ و نتیجه را خودتان ببینید.
بعد موندم داستان RE7,RE4,RE2 Remake به اندازه کافی خوب نبودند؟
نسخه ی چهارم کلیتش کلیشه ای بود(نجات دختر رییس جمهور توسط یه کماندو)و اگه روایت خوبش و خط داستانی ایدا نبود،با سر زمین میخورد. اشلی کلا چیزی به نام شخصیت پردازی نداشت و لوییس هم اصلا نتونست پتانسیل واقعی خودش رو نشون بده.
نسخه هفتم که ایتن اصلا مثل مقوا بود و بعضی مواردش برام خیلی مسخره بود(چطوری با منگنه دست بریده رو وصل می کنن)
نسخه دوم نه تنها مشکل کلی سری رو داشت(عمیق نبودن کاراکترها)بلکه نتونست ایده داستان های موازی نسخه کلاسیک رو درست پیاده کنه.دیدیم که بر خلاف نسخه کلاسیک،شیمی بین کلر ولیون چقدر ضعیف شده بود.در صورتی که حداقل میتونستن به سبک کد ورونیکا،قسمتی از بازی رو با لیون و قسمتی دیگه رو هم با کلر بریم.
بعد موندم جناب شما چرا گیر دادید به زمین و زمان Re؟
بازی داستان خوبی داره ولی خیلی بازی ها هستند که داستان آنچنانی ندارند.
خود Mario
Sonic:سونیک داستان های خوبی داشته ولی بعضی جاها که خودتون میدونید جنجالی بوده.همون بازی های قدیمیش که اصلا داستان نداشته و فقط بازی بوده.
Hitman
و...
یعنی هی شاخه به شاخه.
همین.
از شخصیت و کلیشه و محبوبیت و ........... رسیدیم به داستان!!!!!!!
من دیگه واقعا میخوام حرفی نزنم.
اتفاقا اصلا هم داستان پردازی تک بعدی و کلیشه ای نیست برو یه چرخ بزن توی اینترنت و داستان یه قسمت از سری رو بخون تا متوجه بشی پیچش ها و خیانت های متعددی توی داستان هست الان زیاد حضور ذهن ندارم
این بازی هایی که گفتی درسته شخصیت پردازیشون خیلی خوبه و میدونی چرا ؟ چون سالها ساخت بازیشون طول کشیده باید شخصیت پردازی خوبی داشته باشن سری رزیدنت اویل بیشتر شخصیتاشون هم شخصیت پردازی عالی دارن مثلا لیون که شخصیت اروم با وقاری داره و اماده فداکاری هست یا کریس که تنومنده و تکیه کلام های خودشو داره . حتما این سری رو بازی نکردی که اینجوری میگی
ممنون از نظرت. حتما میذاریم
ممنون!!!!!!
چون مقالات شما خیلی جذاب اند????
فکر کنم تیپ شخصیتی پرفسور INTJ باشه یا شاید ENTJ ولی با در نظر گرفتن درنگرا بودنش همون INTJ هست...
عجب مقاله ای لذت بردیم دمتون گرم?
اوووف بابا دمت گرم بابت این مقاله برگ سوزانی که نوشتی.???
ینی من عاشق اینم ادمم❤