نقد فیلم هناس – در باب ترور شخصیتی
فیلم هناس روایت تلخی از ترور شخصیتی است که درونمایه بزرگی را درون خود جای داده؛ اما ساختار فیلمنامه و ریتم نامناسب آنچنان کمکی به انتقال صریح درونمایه نمیکنند. با نقد فیلم هناس همراه ویجیاتو ...
فیلم هناس روایت تلخی از ترور شخصیتی است که درونمایه بزرگی را درون خود جای داده؛ اما ساختار فیلمنامه و ریتم نامناسب آنچنان کمکی به انتقال صریح درونمایه نمیکنند. با نقد فیلم هناس همراه ویجیاتو بمانید.
حسین دارابی، کارگردان فیلم هناس، پیش از این فیلم، سابقه طولانی در ساخت فیلمهای کوتاه داشته است. او کارگردانی فیلم بلند خود را با فیلم مصلحت شروع کرد. او علاقه زیادی به پرداخت به امنیت ملی و درونمایه ملیگرایانه دارد.
درامی که از این درونمایه نشئت میگیرد، پر از بار احساس و میهنپرستی است و مخاطبان میتوانند با این درونمایه ارتباط برقرار کنند.
اما بی تجربگی حسین دارابی در ساخت فیلم بلند، و یا نداشتن اطلاعات کافی در مورد درام و نحوه پرداخت به آن، باعث شده فیلم جدیدش آنقدر که باید به خوبی ظاهر نشود و تبدیل به فیلمی شود که زود از یاد میرود.
مریلا زارعی به عنوان نقش اول این فیلم، بازی تماشایی دارد. سابقه بازیگری او نشان میدهد که توانایی او در در آوردن نقش خوب و همدرد انگیز بسیار زیاد است و از پس نقشهای متفاوت با خواستهها و اهداف متفاوت بر میآید.
او در نقش یک همسر وفادار و نگران به نام شهره در آمده. نقش شهره، شخصیت پردازی مقبول و فعالی دارد. انگیزه در شخصیت که یکی از مهمترین عناصر شخصیت پردازی است، بسیار واضح و منطقی است.
مریلا زارعی توانست روند تغییر یک شخصیت به واسطه اتفاقات پی در پی را به خوبی به نمایش بگذارد. البته این تغییر در اواخر فیلم خیلی سرسری گرفته میشود و از ریتم خودش خارج میشود.
بهروز شعیبی که در نقش اول مرد ظاهر شده، بازی ضعیفی دارد و نقش یک ملی گرا دانشمند را نتوانست به خوبی بازی کند و آن را برای مخاطب منطقی جلوه دهد.
شخصیت داریوش با اینکه روی کاغذ شخصیت خوبی دارد؛ اما بهروز شعیبی نتوانست آن را جمع و جور اجرا کند.
وحید رهبانی که احتمالا او را از سریال تلویزیونی گاندو به یاد داشته باشید، نشان داد به خوبی میتواند از پس نقشهای متفاوت بر بیاید. البته آنقدر منطقی بازی نمیکند که قابل تحسین باشد، اما همین که میتواند خواستهها و تمایلات شخصیت را درک کند و آن را اجرا کند، یک قدم رو به جلو برای این بازیگر است.
فیلم با یک سکانس شلوغ و خانوادگی آغاز میشود. سکانسی که سر و صدا در آن زیاد است و به مخاطب نوعی تشویش القا میکند. تشویشی که در طول فیلم چندباری تجربه میکنیم اما ریتم نا مناسب آن باعث شده تا این تشویش کیفیت و کمیت مناسبی نداشته باشد و تاثیری روی فیلم نگذارد.
به طور کلی سکانسهای التهاب انگیز فیلم تعدادشان اصلا با طول مدت زمان فیلم جور نیستند و یک چیزی پایینتر از حد تعادل قرار دارند.
ساختار فیلمهای هیجان انگیز این چنینی، باید سکانسهای بحرانش را در طول فیلم پراکنده کند تا مخاطب دقیقه به دقیقه به عمق فاجعه و دردسر در روایت پی ببرد.
پرده اول فیلم زمینه چینی مناسبی ندارد. در واقع عناصر ساختار فیلمنامه هیچ سنخیتی باهم ندارند و لحظه به لحظه به جای رسیدگی به خواسته مخاطب، در خدمت درونمایه در میآیند که به دلیل ساختار نامنظم به درونمایه هم فرصت رسیدگی پیدا نمیکنند.
در بطن روایت، وجود برخی سکانسها کاملا بی دلیل است. یعنی سکانسی که ما در پرده اول دیدیم را اکنون مجبوریم باری دیگر در پرده دوم با همان ارزش اما ظاهری متفاوت ببینیم. با اینکه فیلم سعی دارد روند تغییر شخصیت را نشان دهد اما با استفاده اغراق آمیز از برخی سکانسها، مخاطب را صرفا خسته میکند و نمیگذارد هیجان خودش را حفظ کند.
پایانبندی فیلم به دلیل زمینه چینی نادرست، خیلی سرسری و بی منطق پیش میرود. پرده سوم پرداخت غیر قابل قبول به عناصر درونمایه است که هیچ کمکی به روایت نمیکند بلکه همان مقداری هم که تا پیش از این ساخته بود را خراب میکند.
در واقع سکانسهای پایانی سعی دارد از مخاطب احساس همدلی و دلسوزی بگیرد اما موفق نمیشود؛ زیرا نمیتوان چیزی را که برایش زمینه چینی نشده را به اوج رساند. هر پایانی از یک آغازی شروع شده و در ادامه این آغاز آنقدر دچار کشمکش و پستی و بلند میشود تا در پایان به اوج خود برسد.
اما فیلم هناس آغازش زمینه چینی بزرگی نمیکند و در اواسط فیلم به جای پیشرفت بحران با سکانسهای منظم و خوش ساخت، هیجان رفته رفته ناپدید میشود و در پایان فیلم بدون زمینه چینی از مخاطب انتظار درک درونمایه را دارد.
درونمایه فیلم واقعا ارزشمند است. عناصر ملی گرایانه مخاطبهای خاصی زیادی ندارد و اکثر مخاطبای ایرانی میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. البته عناصر ملی گرایانه ظاهر فیلم است. فیلم در باطن به مسائل عمیقتری میپردازد.
یکی از این مسائل روند تغییرات شخصیت زیر بار مشکلات و بحرانها است. هر شخصیتی با یکسری رویدادهای پر تنش دستخوش تغییر میشود؛ این تغییر مسئله عمیقی است. زیرا تغییر شخصیتی، باعث میشود شخصیتهای اطراف هم نسبت به این تغییر واکنش نشان دهند.
یکی دیگر از مسائل درونمایه، تلاش نافرجام برای تغییر دادن شخصیتها است. ذات به سختی تغییر میکند. اگر هم شخصی بخواهد ذات کسی را تغییر دهد، آن فرد ویژگیهای دیگرش هم از دست میدهد.
فیلم خیلی واضح میگوید که سعی نکنید عزیزانتان را تغییر دهید. تغییر دادن آنها باعث میشود ویژگیهای دیگرشان هم تغییر کند و روزی میرسد که دیگر آن عزیز را نمیشناسید.
به طور کلی فیلم درونمایههای عمیق و با ارزشی دارد اما ساختار بی نظم و مخاطب گریز فیلمنامه، باعث عدم انتقال درست و کاربردی این درونمایه شده است.
فیلم هناس، روایت نافرجامی از یک داستان هیجان انگیز با پرداختهای تکراری است. البته مشکل فیلم تکراری بودن روایت آن نیست، بلکه نامنظم بودن ساختار آن است. اگر فیلمنامه ساختار منظمتری داشت، بدون شک درونمایه ارزشمند و بازی درخشان مریلا زارعی، هدر نمیرفت.
چهلمین جشنواره فیلم فجر:
- نقد فیلم شادروان – سوژه خوب از دست رفته
- نقد فیلم شب طلایی – تله فیلم فقیر
- معرفی فیلمهای جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۰ – سال سرد سکوت
- نقد فیلم بی مادر – هشت الهفتی عجولانه
- نقد فیلم ملاقات خصوصی – یک عاشقانه ناآرام
- نقد فیلم نگهبان شب – بر علیه ترسها
- نقد فیلم نمور – سردرگمی عوامل
- نقد فیلم ماهان – یک تله تئاتر نه چندان خوب در سینما!
- نقد فیلم بدون قرار قبلی – من ایران را دوست دارم
- نقد فیلم موقعیت مهدی - روایتی مینیمال و شاعرانه از جنگ
- نقد فیلم لایه های دروغ
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.