ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

سرگرمی

داستان‌های اساطیر نورس؛ داستان فرِی و افسانه‌ی سَمپو

فهرست محتوا 1 داستان گِرد و فرِی 2 افسانه‌ی سَمپو (فولکلور فنلاند) داستان گِرد و فرِی در داستان‌های اساطیر نورس فری (Frey) برادر فریا (Freyja) و قدرتمند‌ترین خدا در میان خدایان وانیر بود و انسان‌های ...

پردیس احمدی
نوشته شده توسط پردیس احمدی | ۶ مرداد ۱۴۰۱ | ۲۲:۰۰

داستان گِرد و فرِی

در داستان‌های اساطیر نورس فری (Frey) برادر فریا (Freyja) و قدرتمند‌ترین خدا در میان خدایان وانیر بود و انسان‌های مستقر در میدگارد (Midgard) به او ارادت خاصی داشتند، چرا که او مسئول به وجود آوردن فصول سال بود و باعث حاصل‌خیزی زمین مرده و یخ‌زده می‍شد.

اساطیر نورس
فرِی صاحب شمشیری افسانه‌ای و گرازی طلایی، خدای فصول و حاصل‌خیزی

عشق و علاقه انسان‌ها به فری و محبوبیت او میان خدایان برایش کافی نبود، شمشیر افسانه‌ایش که خود گویا زنده بود و مبارزه می‌کرد برایش کافی نبود، گراز وحشی طلایی رنگی که دورف‌ها برایش ساخته بودند و قادر بود بر روی آب و هوا سریع‌تر از هر اسبی بدود نیز برایش کافی نبود.

فری به دنبال چیزی بود که بتواند از طریق آن احساس خرسندی و رضایت کند، به همین جهت نزد اودین (Odin) خدای خدایان رفته و از او خواست که اجازه دهد برای چند دقیقه بر تخت پادشاهی او بنشیند و در عوالم نه‌گانه به دنبال خواسته‌ی قلب و روحش بگردد، اودین به او اجازه می‌دهد و فری به تمامی نه عالم نگاه می‌کند، در شرق و غرب چیزی نمی‌بیند که بتواند راضیش کند، جنوب هم خالی به نظر می‌رسد اما در شمال چیزی باعث می‌شود چشمان فری از هیجان برق بزند.

اساطیر نورس
فری با نشستن بر روی تخت پادشاهی اودین در سرزمین‌های شمالی چیزی می‌بیند که فوراً گرفتارش می‌شود

فری سوار بر ارابه‌ی مخصوص خود که توسط گراز طلاییش کشیده می‌شد به سمت می‌تازد، او از طریق تخت جادویی اودین زنی جاینت و بسیار زیبا به نام گِرد را در سرزمین یوتن‌هیم (Jötunheim – سرزمین جاینت‌ها) دیده و عاشقش شده است. با رسیدن فری به سرزمین جاینت‌ها خدمتکار گرد به او اعلام می‌کند که بانویش در ازای شمشیر جادویی فری حاضر است نه روز دیگر با او در جزیره‌ای به نام باری (Barri) دیدار کرده و ازدواج کند.

اساطیر نورس
شمشیر جادویی فری خود به تنهایی قادر به مبارزه است

فری شمشیر قدرتمندش را فوراً تحویل داده و به سمت سرزمین خدایان راهی می‌شود، پس از نه روز با گِرد عزیزش ملاقات کرده و او را به عنوان همسر خود به اَزگارد می‌برد. فری به همراه همسرش به سرزمین اِلف‌ها (Alfheim) می‌رود و آنجا مستقر می‌شوند.

اساطیر نورس
فری در ازای ازدواج با گِرد شمشیر افسانه‌ای خود را به جاینت‌ها می‌دهد

فری در خشنودی تمام به زندگیش ادامه می‌دهد، او به قدری قدرتمند است که قادر بود با دست‌های خالی جاینتی را از پا درآورد و شکستش دهد، چیزی که اما خدای عزیز مردمان نورس نمی‌دانست این بود که شمشیرش تنها شمشیری بود که قدرت ایستادگی و مقاومت در برابر سورت (Surt) جاینت آتشینی داشت که در خلاء هستی به انتظار اعلام آخرالزمان نشسته بود تا به خدایان حمله کند، به این ترتیب شد که یکی دیگر از خدایان قدرتش برای مقابله با جاینت‌ها در نبرد آخرالزمان را از دست می‌دهد و شکست در نبرد نهایی را حتمی می‌کند.

داستان‌های اساطیر نورس تنها به دنیای وایکینگ‌ها و ماجراجویی‌های خدایان اَزگارد مربوط نمی‌شد بلکه خرده داستان‌های به جا مانده از فرهنگ‌های مختلف اروپای شمالی (Folklore) نیز در غالب داستان‌های اسطوره‌ای می‌توانند بررسی شوند


افسانه‌ی سَمپو (فولکلور فنلاند)

وایناموینِن (Väinämöinen) که حکیم، شاعر و آوازخوانی نامیرا و زبانزد خاص و عام بود در سفری گرفتار امواج خشمگین دریا شده و کشتی و یارانش در دریا غرق می‌شوند، امواج او را نیز به سواحل سرزمینی تاریک و یخ‌زده به نام پُح‌یولا (Pohjola) می‌رسانند، سرزمینی که توسط ساحره‌ای پیر به نام لوحی (Louhi)، عجوزه‌ی سرزمین‌های شمالی، اداره می‌شود.

اساطیر نورس
لوحی، عجوزه‌ی پیر سرزمین شمالی وایناموینِن را نجات می‌دهد

ساحره از وایناموینِن پرستاری می‌کند و او را از مرگ حتمی نجات می‌دهد و زمانی که او به هوش می‌آید از او درخواست می‌کند که در ازای زحماتی که کشیده تنها در صورتی به او اجازه می‌دهد به سرزمین خود بازگردد که به او گنجی افسانه‌ای هدیه دهد. گنجی که لوحی مدنظرش بود نه از جنس نقره بود و نه از طلای ناب، بلکه گنجی بود که حتا هنوز ساخته نشده بود، گنجی به نام سَمپو (Sampo)، که از نوک پر قوهای سفید، عصاره‌ی بالاترین درجه‌ی علم و فضیلت، یک دانه جو و ظریف‌ترین پنبه ساخته شده از بهترین پشم گوسفندان تهیه می‌شد و در افسانه‌ها منبعی بی‌پایان برای تمام ثروت‌های عالم به حساب می‌آمد.

اساطیر نورس
وایناموینِن نوازنده و آوازخوانی ماهر بود که عمری طولانی‌تر از جهان هستی داشت

وایناموینِن می‌داند که تنها یک نفر قادر است چنین گنجی را بسازد و آن کسی نیست جز سِپو (Seppo) آهنگری بی‌همتا که طاق آسمان را از جمجمه‌ی ایمیر (Ymir – اولین موجود زنده در اساطیر نورس) ساخته بود. او از لوحی اجازه می‌گیرد تا به نزد سپو رفته و او را برای ساخت گنج راضی کند. وقتی وایناموینِن به سپو می‌رسد آهنگر می‌گوید که حاضر نیست به سرزمین ترسناک و یخ‌زده‌ی شمالی وارد شود، سرزمینی که آدم‌خواران و ساحرگانی بدذات در آن مستقرند.

وایناموینِن می‌داند که تنها در صورتی روی آزادی را خواهد دید که به همراه سپو به نزد ساحره بازگردد، بنابراین به طریقی سپو را گول زده تا از بلندترین درخت بالا رود و فوراً گردبادی عظیم را احضار می‌کند تا آهنگر را تا سرزمین پُح‌یولا ببرد.

اساطیر نورس
سپو تنها آهنگریست که قادر به ساخت باارزش‌ترین گنج عالم است

با ورود آهنگر به سرزمین‌های شمالی، ساحره به خوبی با خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های لذیذ از او پذیرایی می‌کند و به او وعده می‌دهد که اگر موفق به ساخت گنج شود دختر زیبایش را نیز به همسری آهنگر برگزیند. در نهایت سپو پیشنهاد وایناموینِن و ساحره را قبول کرده و دست به کار ساخت گنج می‌شود.

با شروع به کار آهنگر متوجه می‌شود که آتشش در این سرزمین آلوده تنها قادر است چیزهایی زیبا اما نفرین‌شده و بدذاتی خلق کند، او در ابتدا تیرکمانی زیبا و زرین می‌سازد که به دست هر کسی می‌رسید او را تشنه‌ی خون می‌کرد، سپس خیش زیبا و قدرتمندی ساخت که اگر کسی از آن را برای شخم زدن بهترین زمین کشاورزی هم استفاده می‌کرد، زمین فوراً به بیابانی خشک تبدیل می‌شد.

آهنگر این بار از وایناموینِن خواست که بادی قدرتمند را از سرزمینشان احضار کند تا در آتش او بدمد و به این ترتیب بعد از سه روز کار سخت او موفق می‌شود سمپو، باارزش‌ترین گنج عالم را بسازد، که صندوقی کوچک با دری رنگارنگ به رنگ‌های شعله‌های آتش بود، سپس در کنار این صندوق، آهنگر یک آسیاب جو، یک آسیاب نمک و یک آسیاب طلا که از طلای خالص سکه‌های طلایی بیرون می‌کشید، نیز ساخت.

اساطیر نورس
برای ساخت سمپو، آهنگر نتوانست از بادهای مسموم مناطق شمالی استفاده کند و با کمک جادو، بادی از سرزمین خود احضار کرد

لوحی با دیدن نتیجه‌ی کار آهنگر به قدری از ثروت بی‌پایانش خوشحال شد که تصمیم گرفت گنج عزیزش را در دل کوهستانی مخفی کند، اما به وعده‌هایش برای ازدواج دخترش با آهنگر عمل نکرد و او به همراه وایناموینِن مجبور شدند دست خالی به سرزمین خود بازگردند.

سال‌ها گذشت و درحالی‌که پح‌یولا در ثروت و فراوانی به سر می‌برد، سرزمین وایناموینِن و سپو متروکه و خالی شده بود، آنها هم در تنهایی و فقر به سر می‌بردند. یک روز شاعر داستان ما، یعنی وایناموینِن از این میزان بی‌عدالتی به تنگ آمده و تصمیم می‌گیرد گنج را از آن خود کند. وایناموینِن و سپو به همراه دوستشان که دریانوردی ماهر اما دردسرساز بود سوار بر کشتی شده و به سمت سرزمین‌های شمالی به راه می‌افتند. با رسیدن نزد ساحره، وایناموینِن از او خواهش می‌کند که نیمی از ثروت حاصل شده از سمپو را با آنها شریک شود وگرنه آنها گنج را به زور با خود می‌برند، لوحی عجوزه که از تهدید او عصبانی می‌شود فوراً سربازانی را احضار می‌کند تا با قهرمانان داستان ما مبارزه کرده و آنها را بیرون کنند، در همین لحظه وایناموینِن که نوازنده‌ای ماهر بود شروع به نواختن چنگ جادویی خود کرده و تمام سربازان را به خوابی عمیق فرو می‌برد.

اساطیر نورس

سه مسافر فوراً به سمت کوهستان رفته و سمپو را بدون سروصدا برداشته و سوار بر کشتی خود می‌شوند تا به خانه بازگردند. دریانوردی که با شاعر و آهنگر همراه بود از وایناموینِن خواست که به افتخار پیروزیشان آوازی سر دهد اما او قبول نمی‌کند چرا که از خطرات شادمانی زودهنگام به خوبی باخبر بود، اما بعد از سه روز طاقت دریانورد طاق شده و با صدایی نکره شروع به آوازخوانی و شادمانی می‌کند، صدای او مرغ درنایی که در آن نزدیکی بود را از خواب بیدار کرده و به وحشت می‌اندازد.

مرغ از وحشت شروع به جیغ و داد می‌کند و صدایش باعث می‌شود که اهالی پح‌یولا از خواب بیدار شده و با ارتشی به دنبال مسافران کنند، وایناموینِن با جادوی خود بادی را احضار می‌کند که امواج بزرگی به سمت ارتش ساحره فرستاده و آنها را از مسیر خارج می‌کند اما پیرزن ساحره فوراً خود را به عقابی بزرگ تبدیل کرده و تمامی سربازانش را بر دوش خود سوار کرده و از آسمان به کشتی مسافران حمله می‌کند.

اساطیر نورس
لوحی به شکل عقابی عظیم در آمده و سربازانش را بر دوش خود سوار می‌کند تا از آسمان به کشتی مسافران حمله کنند

ساحره در نهایت موفق به پس گرفتن سمپو شده و آن را محکم در چنگال‌هایش نگه می‌دارد اما وایناموینِن به او حمله کرده و چنگال‌هایش را قطع می‌کند، به این ترتیب سمپو به اعماق اقیانوس می‌افتد و به قطعات ریزی خرد می‌شود. با ارزش‌ترین گنج عالم به این ترتیب در اعماق دریا دفن می‌شود اما آسیاب نمک آن سالم مانده و به کار خود ادامه می‌دهد و آب دریاها را برای همیشه شور نگه می‌دارد.

اساطیر نورس
سمپو، باارزش‌ترین گنج دنیا در اعماق دریا افتاده و برای همیشه خرد می‌شود

قسمت‌های قبلی داستان‌های اساطیر نورس:

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (9 مورد)
  • amirhosin214
    amirhosin214 | ۷ مرداد ۱۴۰۱

    از وقتی فهمیدم وایکینگا فکر کردن از ادوین دور شدن کودکارو قربانی میکردن حالم از خودشون و اساطیرشون بهم خورد

    • Man
      Man | ۷ مرداد ۱۴۰۱

      باشه اصلا اساطیر نورس بدترین اساطیر دنیا اصلا ایران بهترین کشور جهان اصلا اساطیر ایران بهترین اساطیر اصلا ما جهان اولیم اسکاتلند جهان سوم ول می‌کنی یا نه؟؟؟؟

    • IEZIO
      IEZIO | ۸ مرداد ۱۴۰۱

      دوست عزیز وقتی از اساطیر نورث خوشت نمیاد لطف کن روی داستان هاش کلیک نکن و نخونشون. مجبور نیستی هم به نویسنده و هم به کسایی که این اساطیر رو دوست دارن توهین کنی.

      • amirhosin214
        amirhosin214 | ۹ مرداد ۱۴۰۱

        کسی به نویسنده توهین نکرد اتفاقا هم خیلی براشون ارزش قائلم چون زحمت میشکن برا پست گذاشتن
        شما اگه جنبه اعتقاد تو عموم نداری بهتره نری

  • Man
    Man | ۷ مرداد ۱۴۰۱

    بزارید کامنتا رو حدس بزنم:
    اساطیر ایران رو هم بگذارید
    کی نوبت اساطیر ایران میشه؟
    اساطیر ایران کی میان؟
    یه رستم به همه اینها
    داستان رستم و سهراب همه اینها رو می‌شوره میاره.
    تنم فدای ایران
    و ...

    • DEMON-SLAYER
      DEMON-SLAYER | ۷ مرداد ۱۴۰۱

      مایل به فشار؟؟؟؟!!

      • Man
        Man | ۷ مرداد ۱۴۰۱

        چرا فشار وقتی که از اساطیر خودمون بدم میاد؟؟ خوشحال میشم شاهنامه سوزنده بشه.

        • DEMON-SLAYER
          DEMON-SLAYER | ۸ مرداد ۱۴۰۱

          حرفتون ایهام داره ، متوجه منظورتون نشدم.

  • giga chad
    giga chad | ۶ مرداد ۱۴۰۱

    داستان های بسیار قشنگی بود

مطالب پیشنهادی