نقد سریال هیولا – از پراید تا شاسی بلند در ۲۴ ساعت
«احیای امپراطوری شرافتها». عجب دیالوگ مهم، پرتناقض و قابل تاملی (این عبارت پرطمطراق از زبان زنِ هوشنگ خطاب به هوشنگ شنیده میشود). آیا «امپراطوریهای یکشبه» با «شریف بودن» قابل جمع شدن هستند؟ درست است که ...
«احیای امپراطوری شرافتها». عجب دیالوگ مهم، پرتناقض و قابل تاملی (این عبارت پرطمطراق از زبان زنِ هوشنگ خطاب به هوشنگ شنیده میشود). آیا «امپراطوریهای یکشبه» با «شریف بودن» قابل جمع شدن هستند؟ درست است که سریال هیولا در پی این است که جواب منفی به این سوال بدهد اما در نفی این موضوع، چیزهای زیاد دیگری را نیز با خاک یکسان میکند. بهتر است از این سوال شروع کنیم: مگر در این سریال چه چیزهایی هست که عدهای از ما را به این نتیجه میرساند که «روش انتقادیِ فیلمسازانی مثل مهران مدیری نه تنها کمکی به جامعه ایران نمیکنند که ضربه زننده هم هستند.» یا این مطلب نگاه شما را به سریال رد میکند و یا تایید میکند یا صحیح است یا غلط، اما سعی کردهام برای نظراتم دلایل قانع کنندهای بیاورم. ویجیاتو را در نقد سریال هیولا (قسمت نهم تا دوازدهم) همراهی کنید.
راستی یادتان نرود برای خواندنِ مطلب «بررسی 8 قسمت نخستِ سریال هیولا» به اینجا سر بزنید.
- کارگردان: مهران مدیری
- نویسنده: امیر برادران، پیمان قاسم خانی
- بازیگران: فرهاد اصلانی، مهران مدیری، شبنم مقدمی، گوهر خیراندیش
بهتر است در ابتدای بررسی مرور سریعی بر این چهار قسمت داشته باشیم: هوشنگ هر روز بدتر از روز قبل میشود و در کنار چند خندهای که برایمان جفتو جور میکند، شاخهایمان نیز از عقدههای چندین و چند سالهاش که در حال بیرونریزی است در میآید. خانوادهاش همه همانی بودند که هستند و همانی هستند که بودند. مادر و همسر هر چه بیشتر در گردابِ تجملات و ولخرجی فرو میروند، پسرِ هوشنگ بیش از پیش توسط مادر خودش مسخره میشود و دیالوگهای ارزشی درباره شرافت را با لحنی کودنوارتر از قبل بیان میکند.
چِمچاره یا همان مهرافزونِ فعلی مدام پیگیر شرایط جدید خانواده هوشنگ است. کامروا نیز در حال لذت بردن از پیچاندنِ هوشنگ و دزدی روی دزدی. همه این اتفاقات پشت سر هم تکرار میشوند و با «کمترین» اتفاقِ متفاوت روبرو هستیم. شاید بتوان گفت مهمترین اتفاق این قسمتهای کاملا قابل پیشبینی، برملا شدنِ جزییات دقیقترِ نقشه کامروا برای نابود کردنِ هوشنگ باشد.
شخصیت اصلی همان پاشنه آشیل
چه کسی از نقد وضعِ بد اقتصادی بدش میآید؟ چه کسی دوست ندارد صدای مردم در یک اثر شنیده شود به غیر از کسانی که ذی نفع هستند؟ هوشنگ به عنوان شخصیت اصلی فیلم، معلمی باسابقه است که بعد از سی سال کار حتی نمیتواند با خیال راحت یک دوچرخه برای دخترش بگیرد چه برسد به اینکه بتواند از پسِ خرید یک خانه بر بیاید. این واقعیتی مسلم در جامعه امروز است که پولهای بسیار کمی به جیبِ زحمتکشانِ واقعی میرود. تا به اینجای کار کسی مشکلی با تصویر کردنِ سختیها ندارد.
مشکل وقتی جدی میشود که شخصیت یک معلم به عنوان نمادی از فرهنگِ یک جامعه، به معنای واقعی کلمه متلاشی میشود؛ این معلم حتی از آدمهای شدیدا خاکستری جامعه هم وارفتهتر است. یادمان بیاید که هوشنگ نه حتی بخاطر مقادیر «جدی» و «حیاتی» که منجر به تصمیمهای بیبازگشت شود، بلکه بخاطر اندک نیازی (200هزار تومان برای پول داروی مادرش) به ورطه خطا میافتد. او برای چنین رقمی حتی به ذهنش نمیرسد که پولی قرض کند یا وسیلهای از خانه را بفروشد. او به سرعت اولین و بدترین گزینه را انتخاب میکند. اما در قسمتهای اخیر که (مورد بحث در این بررسی هستند) کار به اینجا ختم نمیشود. معلمِ این ماجرا برخلاف مدیرِ رمان «مدیر مدرسه» جلال آل احمد که دنبال ایجاد تغییر در دل شرایط ناگوار اجتماعیِ نیم قرنِ پیش بود، خودش میشود نماینده بیفرهنگی، پارتیبازی، بددهنی، ریاکاری و به طور خلاصه و مفید نماینده بی شعوری در فیلم.
وقتی یک معلم با سرعتِ باد (از همان قسمتهای ابتدایی سریال راه و چاه را یاد میگیرد) به یک هیولای دو سر تبدیل میشود، دیگر هیچ توقعی از آدمهای معمولیتر نمیتوان داشت و فیلمساز خواسته یا ناخواسته امر بی شرفی را در وضعیت بیتدبیری اقتصادی و تحریمهای خارجی یک امر کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر جلوه میدهد.
بنابراین بزرگترین و حیاتیترین ضعف فیلم چنانچه گفته شد دقیقا به کاراکتر هوشنگ برمیگردد. به طور مصداقیتر اگر بخواهیم به سراغ این موضوع برویم مثالهایی از این دست میشوند: هوشنگ در جواب کامروا میگوید «کاری که اون 3 تا تراول تقلبی کرد 30 سال خدمت نکرد». حتی پسر کامروا هم بعد از رفتن هوشنگ، او را به دیده تحقیر نگاه میکند و از دوران دبیرستان و پاکی بیش از اندازه معلمش جلوی کامروا، خاطره میگوید. هوشنگ حتی توسط مامور مِلکی که قاچاقچی دارو هم بود، مدام «آق معلم» خوانده میشود. خودِ سریال بر این معلم بودن تاکید ویژه دارد و به هر بهانهای این را مدام به مخاطبانش یادآوری میکند.
هوشنگ حتی حاضر نیست ظاهرسازی کند و علنی جای شخص دیگری را در صف بانک میگیرد و با او مثل حیوان حرف میزند. حتی یک لحظه هم به انبوهی از پولهایی که به دستش میرسند بددل نمیشود. یک زنگ ساده روی میز مدیر عاملیاش او را مثل نوزادها به ذوق میآورد و بر سرِ زیردستش فریاد میزند و لیوان شیر را با بی فرهنگی کامل روی زمین میریزد.
آیا همه این رفتارهایی که یکسره در این قسمتها به طور مداوم از هوشنگ سر میزند برای خنداندن ما است؟ آیا مرزی بین خنده و تمسخر یا کمدی و لودگی وجود ندارد؟ چرا باید یک معلم حتی در حد گرگ والاستریت هم ظاهر امر را نگه ندارد. تمسخر معلم با نقد وضع اقتصادی ارتباطی نداشته و هدف اصلی و پنهانی سریال را برملا میکند. ای کاش هوشنگ حداقل با خودش درگیری داشت و اینطور حرفهای (گویا که صد سال است جد بر جد مافیایی هستند) پرداخت نمیشد. نیت نقد به هیچ وجه کافی نیست باید برای نقد کردن حد و حدودها را هم آموخت و به در و دیوار نزد.
در تمام این چند قسمت تنها یک صحنه بسیار کوتاه از گفت و گوی کلیشهای «وجدان» و «وسوسهگر» میبینیم که خود این صحنه به خودی خود هیچ معنیای ندارد. وجدانی که از نجات هوشنگ حرف میزند حتی به اندازه نوک یک خودکار هم هوشنگ را نصیحت نمیکند. اصلا حضور ندارد که ما بخواهیم از نحوه این حضور صحبت کنیم. مشخص است که نویسنده برای خالی نبودن عریضه دست به نوشتن این صحنه زده است.
سر و ته یک کرباس
نقدهای مهران مدیری و تیم نویسندگیاش همه زمین و زمان را در برمیگیرد و خبری از هیچ گروه خشکی نیست که بخواهیم بگوییم با ترها سوختهاند. وقتی یکسره با هیولاها (چه از نوع هفت خطش (کامروا) چه از نوع نوکیسهاش (هوشنگ) و چه از نوع گدایش (پیرمردی که سد معبر کرده و دستیاری برای خودش میآورد) و چه از نوع بچه دزدش ( پسرِ کامروا) روبرو هستیم و هیچ خللی در روند هیولاپروری در فیلم ایجاد نمیشود، سریال به یکدستی صد درصدی در شخصیتپردازی نزدیک میشود. حتی شان و منزلت مادر هوشنگ به قدری پایین میآید که ما بخاطر زیادهرویها و جهالتهایش نمیدانیم بخندیم یا گریه کنیم.
باقی فرعیهای سریال از جمله معلمهای دیگر، به خاطر شدتِ حاشیهای بودنشان اصلا در اصل بحث قرار نمیگیرند. حتی کارمندانِ سریال از جمله منصور و الهام با کمترین بامزگی ممکن از جمله سیاهیلشگرها محسوب میشوند. تقریبا هیچ کاراکتری وجود ندارد که متفاوت باشد. نویسنده به هیچکس رحم نکرده است. تاکید میکنم به هیچ کس. او بخاطر نگاهِ سیاهش به جامعه حتی بیخیال قاعده تضاد در فیلم شده است.
حتی دختر هوشنگ نیز که یک دهه هشتادی به حساب میآید با ویژگی طلبکاری و زبان درازیاش نوید این را میدهد که او اگر هم هیولای آینده نباشد دستِ کم منفعتطلبی در میان منفعت طلبان است. گرچه از باقی اعضای خانواده حداقل با خودش صادقتر است و روی موجسواریهای پدرش سرپوش نمیگذارد.
پیشبینی آینده
وجود یک کاراگاهِ ظاهرا مسئول و سمج هم که حجم بسیار کمی از سریال را اِشغال کرده و پرداخت نه چندان خوبی دارد، نمیتواند شرایط را تغییر کند. بگذارید حدسهایمان درباره پایان سریال را نیز مروری کنیم. هوشنگ مثل یک بادکنک بزرگ و بزرگتر میشود و در آخر به عنوان سلطان جنگل کاران دستگیر شده و مجازات میشود. پشیمانی اش هم سودی ندارد. اما کامروا و شاه دزدها قِسِر در میروند و چرخه سلطانسازی توسط «رهروانِ مسلکِ چراغ خاموش» همچنان ادامه پیدا میکند. با چنین پایانی اگر خبرِ دستگیری سلاطین مفتخور نیز در جامعه به گوشتان رسید دیگر خوشحال نخواهید شد و حسی از اجرای عدالت پیدا نخواهید کرد.
امیدوارم سریال اگرچه این روند بسیار مخدوش را دارد حداقل این چنین پایانی نداشته باشد و مخاطبان این سریال بتوانند حقارت و اشکهای امثال کامروا را نیز ببینند. گرچه با توضیحاتی که درباره کاراکتر اصلی سریال گفتیم دیگر چندان فرقی هم نمیکند که سریال چگونه تمام شود.
تا به اینجای کار که همه مورچه لای انگشتانِ او هستند از مدیران بانکها گرفته تا معلمان و مدیران. اصلا در چرخه فساد حتی یک تولیدکننده داخلی که بتواند رقیبی برای کامروا به حساب بیاید و تولیداتش از جنس یک خودکار تَرقهای نباشد در سریال گنجانده نشده است. اگر از فساد سراسریِ سریال سرگیجه گرفتید و حس کردید حالتان دارد از ایران به هم میخورد و بدتان نمیآید که به خارج سفر کنید، تقصیری ندارید. سازندگان این چنین سریالهایی یحتمل دنبال همین موضوع هستند.
کاراگاه نیز تا آنجایی اطلاعات دستگیرش میشود که کامروا اراده کرده باشد. کامروا حتی میداند ماموران و بازرسان در کدام مرحله از رسیدگی به پرونده جنگلخواران هستند. حتی معلمان معترض هم کاملا ساده لوح و زود باور تصویر شدهاند و به راحتی سرشان کلاه میرود. وقتی جامعه ای از احمق ها ساخته شود، دیگر به این کار نقد نمیگویند. واژه «تخریب حداکثری» را برای چنین وقتهایی باید استفاده کرد.
سوءهاضمه
قصد تحلیل تک تک صحنهها را تا به اینجای بررسی نداشتهام اما یک صحنه در آن هست که بد نیست به صورت جزیی به آن پرداخته شود. در صحنه ای از سریال کامروا خطاب به هوشنگ میگوید: «قبلا شرافتت پخش و پلا بود الان هدفمند شده». این دیالوگ از معدود دیالوگهای بامزه و مهمِ سریال است که تلخی خوبی هم در آن نهفته است. گرچه بخاطر شکسته شدن مرز کمدی و غلتیدن سریال به ورطه لودگی، فیلمساز حتی اگر هم میخواسته نمیتواند طعم تلخی را در کنار خنده به مخاطبان بچشاند. اصلِ کمدی این است که چشمان را تیز کند، گلو را بغض بیندازد درحالیکه لبها را خندان کرده است.
تنها اتفاق جدی و قابل تاملِ این قسمتهای فیلم که میتواند یک عطف به حساب بیاید، رو دست خوردنِ یک هیولای باسابقه از پسر خودش است. وقتی هوشمند به عنوان یک فرزندِ لوس و نُنُر با معادلات بزن در رویی بزرگ شده باشد و هرچه میخواسته بدون اینکه لیاقتش را داشته باشد به دستش بدهند، حاضر است روزی سر همان پدری که بزرگش کرده را زیر آب کند. غیر از این هم توقعی نیست. حداقل این موضوع باعث شده سریال کمی از کسالتش کاسته شود.گرچه لحاظ کردن این مورد واقعا با تخفیف بسیار زیاد است وگرنه بحث خیانت و زیرآبی، گویا پای ثابت فیلمها و سریالها شده و برای خنداندن هم اکثریت به سراغ همین موضوعات میروند.
باور کنید خیلی مایل بوده و هستم که اگر با یک اثر کاملا معمولی و حتی کلیشهای روبرو میشوم نقاط مثبتش را پیدا کنم و شرط انصاف را نگه دارم اما هر چه سعی کردم دیدم اساسا این سریال از بیخ و بن باعث سوء هاضمه مخاطبان میشود و هیچ اثرِ مثبتِ فیزیکی و شیمیایی روی جامعه ایران نمیگذارد.
جمعبندی
شاید این سوال برایتان پیش بیاید که اگر معلم نه پس چه کسی؟ هر که را در فیلم میآوردند صدایتان در میآمد. پزشک، مهندس، روانشناس و ... اما جواب من به این سوال کاملا ساده است. نظرم بر این است که معلم میبایست آخرین گزینه به عنوان سوژهای برای سریالی با این موضوع حساس انتخاب میشد اما همچنان چنین شغلی را به طور کامل از روی میزِ نویسندگان برنمیدارم. میگویم اگر سوژهای که پله پله به سمت هیولا میرود قرار است یک معلم باشد پس عادتهای شغلیاش را اینگونه با سرعت و شدت از یاد کاراکترتان نبرید و ذرهای مهارت شخصیتپردازی در کارتان داخل کنید.
حداقل به قاعده خودتان که «همه آدمها خاکستری هستند» وفادار باشید. مگر نه اینکه این قاعده از احکام مقدس اکثر نویسندگان است و هر موقع شخصیتی سفید را میبینند که کار بدِ عجیب و غریبی از وی سر نمیزند، برچسب شعاری بودن به آن میزنند. خب این کاراکترهای تک بعدی که قبل از اینکه سخنی بگویند دقیقا میدانیم چه میخواهند بگویند تکلیفشان چیست. مگر نبض یک سریال بر غیرقابل پیشبینی بودنش استوار نیست؟
هوشنگ یک روزگاری تمام دغدغهاش آموزش و تربیت بود و حق الناس را میفهمید. نویسندگانِ این سریال حتی لحظات کوتاهی از انسان بودن و احساس رنج از گناه را برایش باقی نگذاشتهاند. از معلمهای دیگر هم یک مشت سادهلوح ساختهاند که فقط شعارِ اعتراضی میدهند و از کمترین بلوغ سیاسی بیبهرهاند. نمیشود قشری از جامعه را که از همه مشاغل و منصبهای دیگر، به واژه «ارزشمند» و «محترم» نزدیکتر است به روسیاهی زغال درآورد و بعد توقع داشت که به سریالها و نقدهای اجتماعیشان نگاهی محترمانه داشته باشیم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سریال هیولا تقلیدی از سریال شناخته شده ی (بریکینگ بد) هستش ، سریال بریکینگ بد درباره ی یک معلم شیمی هست که طی اتفاقاتی از یک انسان سالم و درستکار تبدیل میشه به یک خلافکار بزرگ به همین خاطر در سریال هیولا هم کاراکتر هوشنگ عمدا یک معلم شیمی انتخاب شده که طی اتفاقاتی تبدیل میشه به یک هیولا با این تفاوت که در سریال هیولا مشکلات اقتصادی و مالی باعث تبدیل شدن هوشنگ به هیولا میشود به نظر من این حد از تشابه نمیتونه اتفاقی باشه پس انتخاب هوشنگ به عنوان یک معلم به هیچ وجه در جهت تخریب معلم ها نیست و یک انتخاب از پیش تعیین شده بوده ضمنا در نقد شما هیچ اشاره ای به جمله ی تکراری کراکتر کامروا ( خدارو شکر) یا کار های خیر و عام المنفعه ی دروغین موجود در سریال ندیدم این موارد یکی از نقاط عطف سریال هستند که به ما یاداوری میکنن که هیولا ها پشت چنین چیز هایی قایم میشن در کل سریال هیولا شاید سریال کاملی نباشه ولی به خوبی مسیر هیولا شدن شریف ترین انسان ها ی جامعه رو در شرایط سخت به تصویر کشیده نقد یکطرفه شما خیلی از نقاط عطف و اگاهی بخش این سریال رو نادیده گرفت
اون اشاره رو در قسمت «بررسی هشت قسمت اولِ سریال» بخونید
با سلام!
نقد بخش اول (8 قسمت ابتدایی) رو دو بار خوندم.بخش دوم رو هم فعلا یکبار. نقد خوب و ریزبینانه ای بود.
به نظرم ارزش خوندن رو داشت. اعتقاد دارم هر فیلم یا سریالی رو می بینی، باید نقد اثر رو هم بخونیم.
وقتی سریال رو نگاه می کنی، حس خوبی بهت دست نمی ده. امیدوارم همینطوری ادامه بدین.
سلام
ممنون از وقتی که گذاشتید. خوشحالم که مخاطبینی همچون شما دارم که به نقد اهمیت میدید
کاملا معلومه نقد یک طرفه و دارای تعصب فراوان بوده
به نظرم باید نگاهتون رو توی نقدنویسی تغییر بدید
مثل اینکه حرف منطقی رو با داد و بی داد و عصبانیت بزنید
اینجوری هیچکس بهتون توجه نمیکنه(چون حدس میزنن از روی احساس و عصبانیت حرف میزنید)
ولی اگر با آرامش بزنید توجه جلب خواهد شد
شما اگر بدون تعصب مطلب را بخوانید متوجه میشید که با آرامش نوشته شده خط به خطش :)
حقیقتا من هم با دوستمون موافقم . انگار بشدت عصبی بودید
به این جمله که خودتون نوشتین دقت بفرمائید:
هوشنگ مثل یک بادکنک بزرگ و بزرگتر میشود و در آخر به عنوان سلطان جنگل کاران دستگیر شده و مجازات میشود. پشیمانی اش هم سودی ندارد. اما کامروا و شاه دزدها قِسِر در میروند و چرخه سلطانسازی توسط «رهروانِ مسلکِ چراغ خاموش» همچنان ادامه پیدا میکند.
دقیقا حکایت شاه دزدهای مملکت ما هست که به نمایش گذشته اند
امثال سلطان سکه یا سلطان فلان و فلان که دستگیر شدند ولی گردن کلفتها ککشان هم نگزید
و گردن کلفتها گرفتار نمی شوند و به دزدیشان ادامه می دهند و امثال هوشنگها در دام قانون گرفتار
یه کم به اطراف خود بنگرید خواهید دید شاه دزدانی که دارند یه عده دیگه رو قربانی میکنند برای رسیدن به مقاصد خودشان
یک: شاهدزدهارو هم هرچند کمتر ولی دستگیر کردهاند و سلطانها هم اینطورکه سریال میگه بیدست و پا و فریب خورده نیستن. سلطانها هم واسه خودشون شغالهایی هستن که... (بگذریم) این سریال از عمد بخشی از واقعیت رو نشون نمیده یا تحریف میکنه تا حس عدالت در شما به صفر برسه.
دو: آلمان شد آلمان چون زمانیکه مردم بعد از جنگ نون واسه خوردن نداشتن، سینما واقعیاتی که «باید» بوجود بیاید رو روی پرده، با شکوه و قدرت زیادی به تصویر کشید و یک دهه بعد واقعا اون رویاهایی دست نیافتنی به نظر میرسید محقق شد.
این چنین سریالهایی نه واقعیتی که هست رو درست بازنمایی میکنن نه توانِ خلق واقعیاتِ جدیدی رو دارن (چیزی که وظیفه اصلی در فیلمسازی ست).
سلام و احترام
قبول دارم که برخی از واقعیات رو در سریال بهش نپرداختن
البته نا گفته نماند که بنده از این سریال دفاع نمیکنم و به قسمتهاییش هم انتقاد دارم ولی به نقد نویسنده هم در بخشهایی از اون انتقاد دارم
ولی این موضوع رو هم در نظر بگیرید که در سریال گاندو که اصل واقعه اتفاق افتاده رو ساختن ولی برای برخی انتقادات دولتی قسمتهایی از واقعیت رو حذف کردن الان چه حمله ها که به اون سریال نمیکنند حتی جلوی باز پخش اون رو هم گرفتن
اون وقت شما انتظار دارید فیلمساز های ما واقعیت رو بسارن کسی هم کاری به کارون نداشته باشه
ایران مثل کشورهای دیگه نیست که نویسنده راحت و آزاد انتقادش رو بنویسه و فیلمساز فیلمش رو بسازه
جهت اطلاع عرض میکنم که دولت کلا از انتقاد بدش میاد بنده خبرنگار و نویسنده هستم و در زمان انتخابات بنده رو احظار و تعهد گرفتن (شاید چون پشتوانه ای نداشتم)که هیچ مطلبی در خصوص عملکرد ضعیف دولت منتشر نکنم تا ایشون تو انتخابات پیروز میدان بشن حتی برای برخی از واقعیات که نوشتم بازخواست شدم که نباید همه واقعیت رو بنویسم و حرف از همدلی و اینا زدن
سلام بر شما دوست عزیز، نکتهای که هست اینه که سریالسازان ما وقتی هم میخوان سراغ واقعیت بیان (مثل گاندو یا کارهای دیگه)، اینکار رو زیادی مستقیم و بیپرده بیان میکنن و کمترین هنر رو در کارشون لحاظ میکنن.
اصلا اینطور نیست که در کشورهای دیگر هر چی میخوان بسازن و حکومتها هم بذارن. حکومت ها نمیذارن فیلمسازی منافع ملیشون رو زیر سوال ببره فقط در ایرانه که عده ای میذارن فیلمسازان ایرانی هر چی خواستن بسازن.
درباره سریال هیولا باید بگم دست فیلمساز و نویسنده برای کوبیدنِ ملت و تولیدکنندههای داخلی و فرهنگیان کاملا باز بوده. اصولا ژانر طنز و کمدی شده بهانهای برای زدن خیلی حرفا. منتها فیلسازان مطرح ما استفاده نمیکنن از سرمایه ها و قلمشون به نفع منافع ملی چون اعتقاد درست و حسابیای ندارن بهش وگرنه دستشون اونطور که میگن بسته نیست بخصوص فیلمسازانِ برند.
من خودم دانشجوی دانشکده سوره بودم و جالبه بدونید که اگر میخواستی از یک فیلمنامه انگیزشی که توش امید و آرمان به زبان دراماتیک (و نه حتی شعاری) باشه حرف بزنی کنار گذاشته میشدی. فقط باید معتقد به بدبختی و بیچارگی و شارلاتانیزم سراسری مردم ایران م
و شارلاتانیزم سراسری مردم ایران میبودی که تحسین میشدی. اگر ما نقد نکنیم همچنان چنین گفتمانی در قالب سریالها و فیلمها تکرار میشه و ذهن مردم مارو برای ایجاد هر نوع تغییر و اصلاح جامعهای میبنده.
بسیار نقد بدی بود و کاملا غلط
۲- در این سریال اما بنا بوده شخصیت اول داستان واقعیتر باشد و مثل باقی آدمها برای او احتمال خطا رفتن و اشتباه کردن قائل شده. اساس قصهی این سریال بر سقوط آقای شرافت و پیوستن او به کلاهبردارها شکل گرفته. دستهی یکنفرهی افراد درستکار (که خود دارای اغراق بود) حالا خالی شده و این خالی شدن و نبود افراد درستکار کلیدی در داستان، خود اغراق مضاعفی است که سبب ایجاد شبههی سیاهنمایی شده. به علاوه این که در سرعت و شدت سقوط آقای شرافت هم اغراق شده هر چند که به وجههی کمدی آن چندان افزوده نشده.
۳- شاید ایجاد طنز و کمدی داستانی ( نه کمدی موقعیت ) بیشتر نیازمند تضاد است و اغراق زمانی مؤثر است که در هر دو جبههی معارض افراد یا چیزهایی برای عرضه اندام وجود داشته باشد. در ابتدا که هنوز قهرمان کاملا آلوده نشده بود میتوان این جبهههای معارض را دید. مثلا با هر اشتباه بزرگتر وجدانش ناراحت میشد و شمعهای بیشتری در سقاخانه روشن میکرد یا پیرزنهای بیشتری از خیابان رد میکرد(که برای من خندهدار بود D:) طبق این مقاله باید تعارضهای درونی شرافت پررنگتر میبود تا هم واقعیتر باشد و هم خندهدارتر.
خوشحالم که منطق اصلی مطلب رو به این خوبی متوجه شدید..
سریال رو دوست دارم هر چند که چندان خندهدار نیست. بنظرم بعضی از نقدهای ذکر شده در این مقاله بنظرم وارد بود.
۱- در سریال برره اینجور بود که کیانوش، شخصیت قهرمان داستان و فرد درستکاری بود که در مقابلِ باقی جامعهی نمادین برره -با داشتن طیف وسیعی از رذالتهای اخلاقی- تنها میماند. برجسته کردن اختلافی که بین رفتار کیانوش با بقیه وجود داشت و تک افتادن کیانوش فضای زیادی برای طنز ایجاد میکرد که سهم زیادی از طنز سریال هم از همینجا ناشی میشد. همین وضعیت کم و بیش در قهوهی تلخ هم وجود داشت و حتی در ساعت ۵ عصر. کوچک بودن حمعیت افراد درستکار (۱ نفر) اغراقآمیز بود و در مقابل غالب بودن تعداد افراد بیتفاوت به ارزشهای اخلاقی یا مبتلا بودن به بیاخلاقی در برره نیز اغراقآمیز بود ولی تک و تنها افتادن قهرمان در برابر حماقت (برره) و دنائت اطرافیان (قهوه تلخ) باعث ایجاد طنز میشد و جواب میداد.
ممنون از نظر خوبتون، گرچه به طور مثال در فیلم 5 عصر هم باز ایراد جدی ای وجود داره. درسته تضاد هست اما جهان بینی فیلمساز باعث میشه اون یک عدد درستکار مرفه به شخصیتی تبدیل بشه که بخاطر خارج نرفتنش و ایران موندنش منت بذاره سرمون (به دیالوگهای صحنه آخر توجه کنید) و مردم همگی لمپن تصویر شدهاند، همه جا دیوانه خانه است. اگر مردم را یک کاراکتر واحد فرض کنیم و فضای پیرامونی سیامک انصاری رو در این فیلم بهش دقت کنیم باز هم نگاه بسیار سیاه و یکدست مدیری رو میتوان به راحتی متوجه شد. از نظر فیلمساز ایران یک زامبی لند است که خوبها انگشت شمارند(تنها یک پرستار) و مخاطب با دیدن فیلم قطعا میگوید چرا سیامک انصاری خارج نمیره و ایران مونده! این پیام ضد ملی ای هست که فیلم به طور مستقیم و غیر مستقیم داره به مخاطبان خاکستری خودش میده.
فقط خواستید فیلم رو بد نشون بدید.از ادم متعصب بدم میاد
اتفاقا دقیقا جامعه ایران رو نشون میده نقد شما به هیچ عنوان درست نمیباشد
شما هم ار دسته آدم هایی هستید که خودتان را گول میزنید
بالاخره یکی پیدا شد که آدم پرستی رو بذاره کنار و شجاعت گفتن حرف درست رو داشته باشه. بقیه هم که توپیدن و برچسب سطحی نگر یا پرت بودن از مرحله رو به شما زدن، همونایی هستن که از کل صحنه های یه فیلم فقط رابطه جنسی اش رو می فهمن -مخصوصا گیم آو ترون- و یه دونه کتاب به عمرشون نخوندن که بفهمن شخصیت پردازی و تغییر باورپذیر و منطق داستانی یعنی چی.
همیشه کارهای مدیری و فیلمنامه های قاسم خانی ها رو دوست داشتم اما این سریال انگار کار این آدما نیست.
ممنون از وقتی که برای نقد گذاشتید،حالا چه مخالف چه موافق نظر،دلیلی نداره شخصیت نویسنده ی این مطلب زیر سوال بره،با قدرت به کارتون ادامه بدید،امیدوارم در آینده شاهد پیشرفت بیشتر قلمتون باشیم.
خواهش میکنم و سپاسگزارم، البته شخصیت من با چند تا کامنت زیر سوال نمیره دوست من، ما پیه همه چیز رو به تنمون مالیدیم و باکی نیست :)
با این نقدی که شما کردید Breaking Bad هم سریال بدی میشه!!!
اشکالات کار ممکن است بسیار باشند و اصلا بدبینانه آن را یک کپی ناموفق Breaking Bad بنامیم، ولی نقد شما واو به واو در مورد سریال Breaking Bad هم صدق میکند که یکی از تحسین شدهترینهاست.
باز هم تاکید میکنم من حامی سریال نیستم، ولی آن طور که نویسنده در توضیحاتشان گغتهاند "حداقل گپ بزنیم" در گپ زدن هم این چنین یکجانبه به یک مفهوم نمیتازند.
گپ زدن منافاتی با نقد صریح نداره. الان داریم گپ میزنیم در کامنت ها دیگه دوست من :)... وارد بحث سریال بریکینگ بد نمیشم چون اساسا جامعه ایران با اون جامعه ای که وینس گیلیگان در این سریال، کارگردانیش کرده متفاوته. همین بس که به شما بگم به طور کلی با هر اثری که سیاه نمایی کنه مخالفم چون این نگاه یکدست سیاه اتفاقا خلاف واقعیت هست. نمیدونم چرا اسم ناتورالیستهای سیاه بین رو مُد شده گذاشتن واقعگرا.
شرمنده ولی نقد مسخره ای بود ، شاید از بعد فنی و جزئیات سریال پر از نقاط قابل نقد باشه و کلیشه های موجود در کارهای قبلی مدیری هم هنوز در اون دیده بشه ؛ یا اینکه اگه گفته میشه گاهی اوقات فوق العاده حوصله سر بر و خسته کننده میشه سریال ، شاید قابل قبول تر بود.
اتفاقا این سریال از نظر داستانی و شخصیت پردازی کاملا جالب و قابل درک عمل کرده و نویسنده محترم نقد هم این رو فراموش کرده که یکی از نکات کمدی اغراق هست ، اغراق در اینکه چقدر یه آدم میتونه ساده لوح باشه و بلعکس زرنگ ! گرچه خیلی هم اغراقی نبود و نمیدونم چرا نویسنده نقد دوست داره واقعیات رو کتمان کنه وقتی ما بسیار ساده لوحیم و گروهی اندک دارن ما رو چپاول می کنن ، از اینکه نظام قانونیمون گرچه انسانهای درست کاری هم در اون هستند اما قابل دور زدنه و خیلی مواقع کارآمد نیست و انسانهای درست کار مجری قانون هم بعلت ضعف قوانین نمیتونن کاری انجام بدن!از اینکه مشکلات مالی چه بر سر شرافت ما خواهد آورد؟!از اینکه خانواده یک انسان شریف تا کجا میتونن با مشکلات زندگی با یک انسان شریف کنار بیان ؟ و اینکه حتی یک لقمه نون حروم میتونه چه بر سر زندگی ما بیاره؟!
ممنون از نظرتون، متوجه اغراقهای سلیقهای پیمان قاسم خانی در تایید گفتمانِ « ایرانی بدبدخت و بیچاره است و امیدی نیست» هستم.
ممنون از نقد خوبتون ، واقعا کتاب مدیر مدرسه قشنگ هستش
وقتی با اون مقایسه کردید خیلی زیبا ضعف سریال تو فرهنگ سازی رو نشون دادید
خواهش، انشالله که واقعا مفید بوده باشه
خیلی یک جانبه نقد کردی فکر کنم سطحی نگر هستی اگر نبودی عمق فیلم رو میگرفتی دور برت هم یه نگاه بنداز..مهران مدیری هر کاری ساخت یکی بهش گیر داد مثه درحاشیه و برره و غیره
خب همه اش چرند بود ... خندوندن مردم ؟؟؟ یا ایجاد فرهنگ جدید و عجیب؟؟!!! یا عادی کردن مسائل بسیار بد جامعه؟؟
بیایید واقع بین باشیم ... بعضی چیزا نباید تو جامعه عادی بشه. می دونم طرفدارشی ولی نباید این قدر سطحی و عامی باشی
کاملا مخالف هستم خیلی برداشت سطحی و ساده انگارانه ای بود از شما واقعا توقع همچین چیزی نداشتم
با درود و سپاس
با تمام احترامي كه براي تيم تحريريه ويجياتو قايلم كاملا با نقدتون بر خلاف هميشه مخالفم. مشكل مملكت ما اتقافا همينه يعني هر آدمي جاي هوشنگ بود جه بسا با سرعت بيشتري سقوط ميكرد. چه انتظاري داريم وقتي مسئولين خودمون ميان جلو تريبون و عملا با كمال خونسردي دروغ و خلاف واقعيت تحويل مردم ميدن و يا وقتي به مقامي ميرسن N هزار ميليارد تومن(قبل از حذف 4صفر) اختلاس ميكنن. دوستداشتين مديري جاي مهر رو پيشوني هوشنگ ميزاشت بعد يهو تو قسمت آخر نشون ميداد هوشنگ رفته ب يكي از كشورهاي جهان اول و اونجا تو كازينو با شلوارك ب ريش مدير دبيرستانو همكاراشو چمچاره ميخنده؟؟ببينيد بد شدن و بدبودن رو خوب جلوه دادن دو موضوع كاملا جداس.بايد يا كامل از اول دزد وال استريت(شما بخونين كف بازار) باشي و از A تا Z رو طي كني بياي بالا يا يهو يه موقعيت گير بياري و بچسبوني. ربطي هم به شغلت نداره خيليا هستن از هوشنگ بدتر علنا تو روت وايميسته حقتو ميخوره خيلي وقيح. انقد تند و ناروا نقد نكنين. نقد شما جهتدار هس. فقر كه از در بياد داخل بقيه چيزا از هزارتا سوراخ در ميرن. ملت ما لنگ گوشت يخ زده و يارانن برادر. هي ي ي
درود متقابل، ملت ما در سختی هستن اما خیلیهاشون هنوز شرافتمندانه زندگی میکنن. این گروه در سریال به کل غایبند.
خیلی از مرحله پرتی معلومه کم کم ماهی ۷ تومن حقوق میگیری من تو یه کارخانه فولاد روزی ۱۱ ساعت کار میکنم ماهی ۲.۵ میگیرم بعد از کار ساعت ۶.۵ که میرسم مجبورم از ۷ تا ۱۰ یا ۱۱ برم شغل دوم
اگر سرتاپای کشور و نظام فساد نبود که وضع من و امسال من این نبود که تمام سود تولید اون کارخونه بره تو جیب صاحبش تهش هم بگن خدا رو شکر کن این آقا واست شغل ایجاد کرده
معلوم نیست از کدوم ارگان انقلابی حقوق میلیونی میگیری که اینجوری نقد که نه چرت و پرت میگی
اتفاقا برای من سواله آقای مدیری از اول مارکت و دیگر جاها چقدر میگیره که حاضر شده اینطور امثال شمایی که دارید زحمت میکشید رو تحقیر کنه. ایشون داره با یک اثر ضعیف و سیاه بینانه همه زحمت کش های جامعه رو حذف میکنه از اثرش و بی شرفی جمعی رو به تصویر میکشه.
نون تو اینجوری نقد کردنه چنین آثاریه دیگه.... چی میشه گفت جز حسرت...
والا نون و آب که فعلا نصیب فیلمسازانِ سیاهبین شده... چی میشه گفت جز حقیقت
ادامه
اگر شغل دیگه ای هم می بود مثله روان شناسی که مثال زدید بازهم سریالُ سره همین موضوع می کوبیدین به یگ نحوه دیگه ای
اما اگه یک کارگر سوپور شهرداری بود یعنی یک آشغال جمع کن یا یک ظرفشو توی یک رستوران یا یک دستشویی تمیز کن یا گدا و غیره یعنی پایینترین شغل های توی یک جامعه اون موقع سریالُ به این دلیل نمی کوبیدین چراشم اینه که چون بهتون برنمی خوره
واقعیت ملت ایران همینه (خبر نفهم گوسفند) یک ملت حیوانتر از حیوان حالا چه بهتون بر بوخوره یا نه و اون تعداد کمی هم که می فهمن و تا حدی اهل منطقن در عمل کردن اگر نتونن خودشونُ نجات بدن از بین میرن
دقیقا فازتون چیه از محدودیت کاراکتری که در نظر گذاشتن گذاشتید
با نگاهی که به ملت ایران دارید، گپی با شما نمی شود زد...
سلام
از زمان پیروزی انقلاب تا الان وضعیت این مملکت رو به افول هست با وجود هر انتخابی که مردم انجام دادن توی هر موردی
و توی هر دوره ای هیچ پیشرفتی ندیدیم و فقط رو به خرابی بوده
اما هنوز هم با یک سخنرانی کوتاه و ساده خر میشن اونوقت میگین نگاهم اشتباه هست
این همه سال گذشته و الان وضعیت داغونه داغون هست هنوز این ملت نفهمیدن مشکل از کجا آب می خوره
اون عده ای هم که فهمیدن از همشون از ربع کمتر فهمشون از روی عقل و فکر کردن و اطلاعات بالا و درست فهمیدن هست ولی مابقی شدن آمریکا آمریکا آمریکا اینا فهمشون از اینکه مشکل از کجا آب می خوره کامل نیست و در بحث خیلی سریع کم میارن و جز توهین چیزه دیگه ای بلد نیستند
اون عده ی کم که درست فهمیدن و صفرو صدی هم توی رفتارشون دیده نمیشه هیچ قدرتی ندارن و هیچ کاری برای بهتر کردن اوضاع نمی تونن انجام بدن و مهم اینکه تعدادشون کمه و اگر موفق به فرار نشن خیلی زیاد دوام نمیارن و میمیرن یا اینکه زنده بودن براشون زهره مار میشه چه برسه به اینکه بخوام بگم زندگی کردن
سلام
نمی دونم هدفتون از اینجور بد نقد کردن چی هست
اما امثال آقای فراستی آدمای مریضی هستند و خود بزرگ بینی الکی دارن مثلا فکر می کنن چون 1000 تا کتاب خواندن پس شدن آدم بزرگی
نکنه انتظار داشتین توی سریال روابط عاطقی یا درواقع احساسی بکار ببرن، چقدر کلیشه آخه
وضعیت مملکت ایران دقیقا به همین وحشتناکی هست و جواب به رضا دارک نکنه انتظار داری حین تماشا یک صحنه قشنگ یا درواقع زیبا ببینی مثله کمک های احساسی و غیره
این سریال هم یک سریال نقد کننده در قالب طنز هست و بنظر من از همه نظر عالی درست شده
تنها ایرادی که من می تونم به این سریال وارد کنم در بعضی قسمت ها انگاری عجله دارن برای تموم کردنش
این سریال هرطوری هم که ساخته میشد شما که امثالی مثله فراستی هستین بهش ایراد می گرفتین سریال پر از معنا و مفهوم هست و خیلی چیزا میشه ازش برداشت کرد
مثلا همون شغل معلم که اتفاقا نقطه قوتی هست این انتخاب برای سریال شما با ذهن مریضتون که مثله فراستی هست که احتمالا فراستی دیدین اینُ نقطه ضعف سریال می دونین
و اومدین توی جمع بندی اونو نوشتین که کسی نتونه به این قسمت از نقدتون ایراد بگیره
علیک سلام
اینکه این سریال بیان کامل واقعیت های جامعه ست شکی در اون نیس
اینکه عده ای رو که شما ساده لوح خطاب می کنید و میگید وجود ندارند ساده لوحانه برای کلاهبرداری صف می کشند و بعد اعتراض می کنند تجاوز می بینند و خم به ابرو نمیارن تحقیر می بینند و تشویق می کنند و .....
هوشنگ شرافت نمونه کوچکی از اشخاصی ست که دم از حق الناس و شرافت میزنند ولی به وقتش چنان هیولایی می شوند آن سرش نا پیدا
ثروت بادآورده می تواند هر کسی را از خود بیخود کند از کودک دهه 80ای گرفته تا پیرزن پا به سن گذاشته
پیشنهاد من به شما این است که به جای نقد کردن یک روایت واضح از جامعه امروز ایران زنگ خطر را بشنوید که جامعه را به ورطه سقوط کشانده
بیان کاملِ واقعیتهای جامعه؟! دوست من این چنین نیست. واقعیت ها پیچیده تر ، متنوع تر از این حرفها هستند. زنگ خطر رو هم شنیدم. برای همینه که سریالی مملو از خود تحقیری و بیهویتی رو این چنین نقد کردم.
به شدت نقد مسخره و جانبدارانه ای بود...به نظر این خانم نویسنده به یک نفرت خاصی از مهران مدیری نشسته و سعی کرده به نحوی این نقد رو بنویسه که فقط بتونه این سریال و مهران مدیری رو بکوبه و هیچ هدفی جز نابود کردن مهران مدیری (و شاید در خیال خودش اسمی از خودش بجا گذاشتن با این نقد جسورانه) نداشته...همه ما در اطرافمون اینجور آدم هارو کم و بیش دیدیم...افرادی که در هر شغلی (چه معلم و چه کارمند و دیگر شغل ها) که پله پله در فساد فرو رفتن و بدون اینکه خودشون متوجه باشن لحظه به لحظه بیشتر در این منجلاب غرق شدن و تا آخرین لحظه هم حتی تو ذهن خودشون فکر میکردن که هنوز آدم خوب و شریفی هستن....اصلا این یک سنت الهی هست که تو قرآن و معلومات دینی ما ازش به نام سنت استدراج نام برده شده...اگر نویسنده محترم یکم در مورد سنت «استدراج» تحقیق میکرد و خوانده بود همچین نقد ضعیفی به این اثر فوق العاده نمی نوشت...
از نظر نویسنده و فیلمساز سریال هیولا ایران یکپارچه جمع احمق هایی است که گرگ ها هدایتش میکنند. کو نقطه سفیدی؟ کو کارکتری قوی که گروه مومنین رو نمایندگی کنه؟ تهمت «اسم در کردن» و نیت خوانی شما هم فکر نمیکنم با یک رفتار دین دارانه میانه ای داشته باشه. موفق باشید
دوست عزیز من نمیدونم چرا شما فکر کردید این سریال کلا ایران رو خطاب قرار داده. اسم سریال هیولا ست. یعنی خیلی باید حواسمون باشه تو این روزا که به خاطر پول و پله از ادمای با شرفی بتدیل به یک مشت هیولا دنبال پول نشیم و اتفاقا به ما هشدار میده که حواستون به شرافتتون باشه. هدفش این نبوده که ملت ایران احمق اند و همه شون بی شرف اند و ... .
من خودم تمام قسمت هاشو از قسمت اول تا سیزده رو دیدم اما فقط حرص خوردم تو این سریال.
آقا مهران مدیری خواهشا سر ما رو با این سریالا بیخود به درد نیارید!!
اگه سرت درد میگیره چه اصراریه که همه 13تاشو ببینی، خب نبین داداش که سرتم درد نگیره
دیگ تا دو قسمت دیگ داره
حیف نبینیم ?
نقد جالبی بود دستتون درد نکنه.
سپاسگزارم
خانم نویسنده جزو دسته آدماییه که خیالم راحت بود بین جمعیت انبوه اون داستان معروف، بدون ترس داد میزنه لباس تن پادشاه نیست؛ ممنون.
خانم نویسنده واسه این که بگه بیشتر میفهمه چشمش رو روی واقعیت جامعه بسته :) ای کاش واقعا یه چیزی میفهمید.
سپاسگزارم