گویا هرچه را با هر طعمی به مهران مدیری بدهند، خوراکی خواهد پخت که مزه قهوه تلخ میدهد؛ ای کاش لااقل مثل قهوه بود و بیدار نگهمان میداشت. ویجیاتو را در نقد سریال هیولا همراهی کنید.
اگر مایل بودید میتوانید برای خواندنِ مطلب «بررسی 8 قسمت نخستِ سریال هیولا» به اینجا و برای خواندن مطلبِ بررسی قسمتهای نهم تا دوازدهم نیز به اینجا سر بزنید.
- کارگردان: مهران مدیری
- نویسنده: امیر برادران، پیمان قاسم خانی
- بازیگران: فرهاد اصلانی، مهران مدیری، شبنم مقدمی، گوهر خیراندیش
نقدِ یک ریشتری
در بررسیهای پیشین به این نتیجه رسیدیم که با سریالی کمدی و ظاهرا انتقادی روبرو هستیم که تیغه چاقوی نقدش به قدری کُل است که به سختی کره صبحانه را میبُرد؛ عوضش از طریق «یکدستسازی آدمهای جامعه» و «انتخابِ ابتذال به عنوان لحنِ اصلی کارش» تا آنجا که میتواند تخریب میکند.
کُل بودنِ این تیغه نقد به ممیزیها و محدودیتها مربوط نیست؛ چه ممیزیها که زیر قلمِ نویسندگانِ این سریالهای نمایش خانگی پِرِس نشده و چه ارزشها که زیر سوال نرفته است. مشکل اصلی، نگاه سطحی فیلمساز و تیم نویسندگیاش به پدیدههای مختلف اجتماعی و فردی است. مثل اشخاصی که سوار بر ماشینهایی با شیشههای دودی در شهر میچرخند و از دور چیزی به گوششان میرسد.
حتی وقتی تلویزیون و رادیو را روشن میکنیم نقدهایی محکمتر، حساستر و گاهی ریشهای تر را میبینیم یا میشنویم. به طور مثال در موضوعِ « آقازادههای شکمپرُ» بحثهایی به کَرات شنیدهایم اما در این سریال تنها یک خط از این خرچنگ بزرگ بدخیم برایمان گفته میشود و آن هم به این صورت: بدون رنج گنج میسر میشود یک آب هم روش.
دنیای آقازادگی در این سریال دنیای سرخوشانه و اصطلاحا «باحالی» است که در آن نیشت میتواند مدام باز باشد. نگران فردایت و کار و تحصلاتت نباشی. بدون اینکه مشغول یک مشت حفظیاتِ بیثمر مدرسه و دانشگاه شوی، میتوانی صعود اجتماعی کنی. هیچ خللی هم در این صعود نیست. کاراکتر هوشمند به مثابه یک خزه یا یک اسفنج در فیلم عمل میکند؛ خزهای که بالا میرود یا اسفنجی که مدام میمکد. از طریق او چیز زیادی از دنیای آقازادگیِ از نوع منفیاش، برایمان به تصویر کشیده نمیشود. تا حدی که گاه مخاطب با خود میگوید گویا آقازادگی خیلی هم بد نیست و حتی شانسی بزرگ در زندگی یک جوان محسوب میشود.
یادمان نرود که ما خیلی چیزها از این دنیای بدترکیب میدانیم و احتمالا هر روز خبرهای عجیب و غریبش را دنبال میکنیم و مسلما میخواهیم در کمدی به شکلی بغرنجتر، مضحکهتر و اغراق شدهتر به ما نشان داده شود که نمیشود. هوشمند یک دلقک مفتخور است که گاهی پدر هزاربار مفتخورتر از خودش را دست میاندازد و احیانا جاهایی ما را میخنداند. همین.
منتقد قرار نیست بگوید که نویسندگان باید چه کاری انجام میدانند تا این کاراکتر از این حالت دربیاید اما یک پیشنهاد ساده این بود که برای او در کنار «داشتن»ها و عیشو نوشها، «نداشتنهای» ویژهای نیز لحاظ کنند و نقصها و کمبودهای عاطفی و شخصیتی او را نیز نشان دهند. نقصها و خلاءهایی درونی که میتوانست به کاراکتر عمق ببخشد و موقعیتهای کمدی تازهای ایجاد کند. این درحالی است که نویسندگان به خلاصه کردن او در سوسول بودن و بچه بابایی اکتفا کردهاند؛ ما با سریال طرفیم نه فیلم سینمایی که بشود با یک ویژگی، کاراکتری را تا مدتها سرپا نگه داشت. این بلای کمگویی و تصویرسازیِ یکنواخت شامل حال دیگران هم میشود. پسرِ هوشنگ هم به همین اندازه تکبعدی است و در بچهدرسخون بودن و بچه ننهای خلاصه شده است. او که دستپرورده یک معلم بوده تمام فکر و ذکرش نمره بیست آوردن و دانشگاه رفتن است. او که به شیوه آقازادهها بزرگ نشده به اندازه هوشمند بیکاره و مصرفکننده است.
اگر عدهای مدام با این جمله که «سریال هیولا واقعیتها را نشان میدهد» از چنین آثاری دفاع میکنند بهتر است به این موضوع فکر کنند که چرا واقعیتهایی به این مهمی به این شکل پاستوریزه و کاریکاتوریزه، دستمالی و بیاثر میشوند.
آهسته و ناپیوسته
این کُندی تنها به روش نقدپردازی اجتماعی نویسندگان و فیلمساز محدود نمیشود و حتی ریتم سریال را نیز در بر میگیرد؛ ریتم و تنوع مهمترین عناصری هستند که در این سریال یافت نمیشوند. به هر حال هنوز بسیاری از سریالسازان برای درآمدِ بیشتر قسمتهای بیشتری میسازند. مخاطبان هم دیر یا زود متوجه خواهند شد که با غذایی با آب زیاد طرف هستند. نیازی به آوردنِ مصادیق نیست. تک تک مخاطبان خودشان به راحتی میتوانند مثالهایی را در این باره از سریال بیاورند. بنابراین با وجود خندهدار بودن و خوب بودنِ تعداد کمی از صحنهها، نبود این دو عنصر مهم همچنان سریال را ضعیف نگه داشته است. استفاده نکردن از ظرفیتِ کاراکترهایی مثل پسر هوشنگ و پسر کامروا که توضیحش دادیم، یکی از دلایل مهم ایجاد تکرار در سریال است.
بخشهای خوب سریال
از صحنههای خوب سریال میتوان به صحنه مرگِ یک هنرمندنما در اتاق هیئت مدیره اشاره کرد. از معدود قابهای خوب و فکر شده سریال هم قابی است که در پسزمینه شغالهای انسان نما از مرگ همقطار مُفلسشان سود میجویند و مُفلس در پیش زمینه مرده است. متاسفانه حتی یک ثانیه هم، این مرگ ناگهانی کسی را وحشتزده نمیکند. دیگر عادت کردهایم که نویسندگان خودشان را راحت کنند و برای همگی رفتاری مشابه را بنویسند. اما در کل، سریال به خوبی پشتِ صحنه فروش برخی از تابلوهای هنری را برملا میکند و تعارفات دروغین میان دلالان و هنرمندنماها را نشان میدهد.
سریال یک غافلگیری نسبتا خوب هم دارد. وقتی قرار است همه کاسه کوزهها بر سر یک نفر خورد شود آن یک نفر چه کسی خواهد بود. انتظار داشتیم که طبق گفته کامروا آن شخص هوشنگ شرافت باشد اما نیست. نقشه بخاطر شرایط جدیدِ پیشآمده تغییر میکند. چه عجب که برای اولین بار، یک اتفاق، ما را در این سریال غافلگیر میکند. درباره خواستگار مادر هوشنگ این غافلگیری به چند دلیل ایجاد نمیشود. پوستر این قسمت کاملا گویاست که خواستگار چه کسی است. ما به اندازه زنِ هوشنگ بیکار نیستیم که ببینیم او چه کسی است. در واقع چندان فرقی نمیکند. آدمهای این سریال به قدری تکرارشونده هستند و آنها را هربار میبینیم که وقتی مادر هوشنگ میگوید خواستگارش را هر دو میشناسید ما به راحتی میتوانیم حدس بزنیم که او کیست. نویسنده لودگیهای ظاهرا خندهداری را در این صحنه مدنظر داشته است.
خشکسالی در شخصیتپردازی
پلیسهای کمهوش طبق آنچه در مطلب قبل پیشبینی کردیم تنها به دنبال سرنخهایی هستند که کامروا تدارکشان دیده است. آنها کاراگاهانه جلو نمیآیند و تنها دستگیرکنندگانِ لقمههای آماده هستند. چمچاره یا همان مهیار بیش از آنها پیگیر، سمج و فعال است. او تنها کاراکتری بوده که تا حدودی به دماغ نزدیک میشود تا مویی بکَند. میتوان گفت نود درصدِ سریال هیولا در ایستایی میگذرد. همه یا نشستهاند یا ایستادهاند و در محیطهای بسته داخلی مدام حرف میزنند. تنها کاراکتری که حداقل حرکتی از او میبینیم همین چمچاره است.
سریال به همین خلوتی است و هیچ اتفاق دگرگونسازی در سریال نمیافتد مگر اینکه این کنش از سمت تنها کنشگرِ سریال یعنی کامروا باشد. بدمنی که هیچ قهرمان یا حتی ضدقهرمانی جلویش قرار ندارد. معلوم نیست هوشنگی که خیلی وقت است بدون ذرهای کنش در سریال میلولد، آیا روزی میخواهد حداقل در قالب یک ضدقهرمان جلوی کامروا ظاهر شود؟ اگر تا چند قسمت پیش لااقل یک نقش مکمل ضعیف برای کامروا بود دیگر خیلی وقت است که همان هم نیست.
درباره شخصیت هوشنگ باید بگویم که هم کم است هم متناقض. در این چند قسمت بارها میبینیم که واردِ لاک معلم خوبِ پراید سوار میشود و سپس به لباس مدیر عاملِ لاکچریِ مارچوبهخور میرود. پس خودش کاملا از حیوان دوپایی که به آن تبدیل شده آگاه است. اما مدام صحنههایی برایش نوشته میشود که در آن به طور کاملا واقعی و نه از روی فیلم بازی کردن، سوالاتی از کامروا میپرسد یا حرفهایی میزند که گویا از مسئله کلاهبرداریها کاملا بیاطلاع است. جوری سوال میپرسد که انگار کاملا باور کرده که دم و دستگاهی برای حفظ محیط زیست وجود دارد اما در صحنههای دیگر کاملا خواهانِ پیشنهاد کاری حتی با دُزِ بیشرفی بالاتر است.
زندگی هوشنگ را میتوان به این سه مرحله در سریال تقسیم کرد: زندگی معمولی سابق، زندگی جدید، زندگی معمولی سابق. این روند تا دهها قسمت میتواند در سریال ادامه پیدا کند. وضع هوشنگ از پاچهمالیِ کامروا خوب میشود و دوباره در سختی میافتد و دوباره خوب میشود و… تنها اتفاق مهمِ سریال در این قسمتها بازگشت سرشکستانهی هوشنگ از کاخ به کلبه کوچک است؛ بازگشتی که چندان هم طولانی نیست.
نکته مهم اینجاست: قبل از این اتفاق، همچنان چراغ خاموش معلمی را ادامه میداده و دنیای پیش از هیولا شدن را برای خودش حفظ کرده بود. اما دریغ از یک قاب درست و دقیق از اینکه ببینیم نیمکتها و کلاسها از منظرِ معلمِ جدیدی که بسیار پولدار شده چگونه است. رابطهاش با شاگردان به چه صورت شده، شیوه معلمی کردنش چقدر تفاوت کرده و قس علی هذا. بنابراین حتی دنیای متظاهرانه هوشنگ نیز بدون تنوع و دقتنظرهای روانکاوانه است. وقتی کاراکتری صاحب شخصیت نیست و الگوی رفتاری مهندسی شدهای ندارد همین میشود. پس بازگشت دوباره او به همان خانه در کوچه شرافت هم قطعا در قسمتهای بعد چیزی به دستمان نمیدهد جز حسرتِ مارچوبه نخریدن و تنفر از خانه و کاشانه سابق. رفتن مجددش به دنیای بریز و بپاشها هم همینطور.
بیشتر از این نمیخواهم درباره این مهره سوخته چه در ماجرای سریال و چه از نظر شخصیتپردازی صحبت کنم. توضیحات مفصل همان بود که در مطلب پیش بیان شد.
احساساتِ متفاوتِ مخاطبان
چمچاره و زنش با آن زندگی لاکچری و ماشین مدل بالا که دارند به زندگی هوشنگ و زنش که دیگر جزو طبقات خیلی بالاتری هستند، حسادت میکنند. اشتباه نکنیم. این حسادتِ یک طبقه متوسطی به یک مرفهِ بیدرد نیست. این حسادت یک جوجه لاکچری به یک خروسِ لاکچری است. چرا که اصولا طبقه متوسط و ضعیف در این سریال جایی ندارند؛ هوشنگ خیلی زود از جمع زحمتکشان بیرون آمد.
چمچارهی رعیت الان برای خودش یک خانی شده به نسبتِ خیلی از مردمِ جامعه امروز که به سختی زندگی میکنند و خانهای دوبلکس با دیوارهای چوبی را در خواب هم نمیبینند. اگر در نظر بگیریم که این سریال از همه اقشار، مخاطبانی دارد باید بگویم که آنچه نصیب اکثریت جامعه میشود، دنبال کردنِ رقابتها و حسادتهای آدمهای سطحی و مالدار است. عدهای از این اکثریت از این همه زندگی لوکس (یک خانه ساده هم در این سریال وجود ندارد) قطعا منزجر میشوند و عده دیگری از این اکثریت، از چنین آب و رنگی انگشت به دهان میشوند و شاید آه حسرت هم بکشند. آن حداقل مخاطبانِ بالانشین نیز میخندند و مدام میگویند «آره واقعا همینجوریه».
مطمئن باشید به آنها برنمیخورد چون بدهای سریال ظاهرا زرنگ و باهوش هستند و سریال این ضربالمثل را برایمان تداعی میکند: هرکه بامش بیش برفش بیشتر. به نمونهای از این مدل زرنگی توجه کنید:
وقتی حق کسی را میخوری او را به کل از بازگشتِ حقش ناامید کن که وقتی یک پنجمِ آنچه که باید را به او دادی، قدردان باشد. این سیاست کثیف به خوبی توسط کامروا و تیمش روی معلمها اعمال میشود. اصلا تا این قسمت، هر سیاستی که کامروا به خرج داده بدون هیچ بدلی از سمت دیگران اجرا شده است. واکنشها دقیقا همان است که کامروا پیشبینی میکند. درباره شایعهسازیها نیز به همین صورت توانست ذهنِ فرهنگیانِ مالباخته را مدیریت کند. او در بدی کردن خِبره است و باید هم اینطور باشد اما معلوم نیست چرا خوبها در خوبی کردن انقدر شلغم هستند. نویسندهها انقدر که بدها را بلد بودهاند خوبها را بلد نبودهاند. در این میان معلمی را میبینیم که چانه پول خودش را میزند و به اصل سیاست حقهبازانه، هیچگونه اعتراضی نمیکند. هیچ معلمی یقه هوشنگ را بخاطر بیعرضگی یا خیانت نمیگیرد. فاصله کانونی چشمان نویسندگان و فیلمساز به قدری کوتاه است که این چنین پرداختهایی را شاهد هستیم.
همچنان هم معتقدم این سریال حرف مردم را نمیزند و دنیای آنها را نشان نمیدهد و تنها سعی میکند آنها را با پیامهایی از این دست: «واقعیت همین است که میبینید» از شرایط کنونی ناامیدتر کند.
شکرآب
میگویند پشت هر مرد موفقی یک زن موفق است، چه آن زن مادرش باشد چه همسرش. از طرف دیگر پشت هر مرد کَلاش و دزدصفتی، یک زنِ مصرفگرا و خودخواه ایستاده است. در این سریال، زنان بخاطر جیب شوهران با دست چرکِ آنها میسازند. زنان مرفه و زنان متوسط ندارد. همه آنها به پادشاهیِ پول تن دادهاند و عشق و محبت خشکیده است. تنها رگههایی از آن در دلِ مهری و شهره همچنان وجود دارد که بیشترِ اوقات به شکلِ پیشپاافتادهای، خودش را نشانمان میدهد و کمتر مواقعی است که همدلیمان را برانگیزد. مهری برای خنداندن ما از همه تهماندههای شخصیتش مایه میگذارد تا جایی که واقعا دلمان برای مهری در قسمتهای ابتدایی تنگ میشود. ناگفته نماند که گوهر خیراندیش به بهترین شکل ممکن نقش این مادر از دست رفته را بازی میکند.
شهره مدام سعی میکند خودش را به عنوان زنی از طبقات ثروتمند به دیگران بشناساند. اما همچنان درونش نیازهایی است که نمیتواند بیخیالشان شود. به هر حال او با عشق زندگیاش را شروع کرده و نمیتواند مثل زنان اعیونِ جمع هیئت مدیره طالب محبت نباشد. او هنوز جملات مهربانانه میخواهد و پول زیاد برایش کافی نیست. اما ابتذال زیاد در نویسندگی این کاراکتر، نمیگذارد که این انتظارات مهم برآورده شود چون اساسا نویسنده تنها محض خنده گرفتن، لحظات زیادی را نوشته است. اگر آدمهای یک اثر سطحی باشند اثر سطحی خواهد بود و هیچ ارتباطی با ژانر ندارد. کمدی نیز آدمهای عمیق و حتی گاهی جدی لازم دارد.
خلاصه هیچ چیز سر جایش نیست. پیرزن عشوه میآید و زنان جوان قلدری میکنند و مردانِ بوالهوس یا فاسد التماس میکنند و مردان به ظاهر خوب در اوج زنذلیلی به سر میبرند. روابط زن و شوهری در این سریال یا از هم پاشیده و یا سطحی است.
وقتی میگوییم ابتذال از چه حرف میزنیم
معلوم نیست تا کی باید شاهد تکرار شدنِ عبارات سخیف خیابانی توسط سینماگرانمان باشیم که جاهایی حتی از بیفرهنگانِ جامعه نیز بیفرهنگتر ظاهر میشوند. «دایره ارتباطات فروش» با نام مخفف مبتذلش بارها تکرار میشود و گویا تمامی ندارد. از رفتار یکی از پرافتخارترین زن در این دایره میتوان پی برد که این افراد چه چیزهایی را به فروش میگذارند. عکس یک زن توسط زنان دیگر هیئت مدیره و مردان بارها تشریح و واکاوی میشود تا میزانی که فیلمساز مطمئن شود به اندازه کافی مخاطبان آن عکسها را تخیل کردهاند؛ در این حد مبتذل. علاوه بر تیکههای جنسی، ارتباطات گسترده و معاملات عجیب و بزرگشان نیز از تیکههای ناجور سیاسیِ گنجانده شده در سریال است.
ابتذال در نوع جدیتری هم در سریال وجود دارد. نگاه سطحی به همه امور خود نوعی از ابتذالِ فراگیر است که هم در این سریال و هم در شومنیهای عدهای از کمدینها در جاهای مختلف شاهدش هستیم. سینماگران ما کار چندان زیادی به تاریخ و ادبیات ندارند اما تا دلتان بخواهد به بعضی از ضربالمثلها اعتقاد راسخ دارند که یکی از پرکاربردترینشان « ادب از که آموختی از بیادبان» است؛ این عبارت توجیهی شده برای خیلی از پرداختهای این چنینی.
در پشت صحنه قسمت پانزدهم، از یکی از حاشیهایترین کاراکترهای سریال میشنویم: «کمدی متولی میخواهد که متولیانش امثال مهران مدیری و پیمان قاسمخانی هستند.» توصیه بنده این است که قبل از اینکه برای یک ژانر متولی پیدا کنیم آن ژانر را به خوبی بشناسیم تا به بلای ابتذال دچار نشویم.
این نقد کردن نیست …. فقط تخریب کردنه خیلی واسم عجیبه .. نقدتون ، نقد نیست و خیلی با نقد کردن فاصله داره …. ابتذال واژه سنگینی ست برای این سریال در مقایسه با دیگر سریال ها و فیلم هایی که با سانسور به اکران در میان ولی کمر بستین به تخریب هیولا و تمام حرف هایی ک برای گفتن داشت .….
اینو که میگم هر عقل سلیمی متوجه میشه
و اینکه ما چرا نمیتونیم هضم کنیم مسائلی که شما اسمش میزارین ابتذال توی این سریال ،، یه چیزیه که هست وجود داره چرا دست به خود سانسوری میزنیم چراااااااا ؟
تا کی سانسور ؟؟؟؟؟؟
تا کی همه مسائل زنده رو توی صدا و سیما و شبکه خانگی مخفی و سانسور کنیم ؟؟؟؟؟؟؟
به جای بیان نکردن اینجور مسائل جنسی یا خیانت که از لکه های تیره و متضاد با اصول اخلاقی و پارادوکس روشن اون هستن به جاش رده سنی برای هر چیزی مشخص کنیم
مدیری درسته کارگردان فیلم طنزه ولی دلقک نیست که فیلم بسازه همه از اول تا آخر از خنده بمیرن
شخصی که فیلمی مثل هیولا میسازه در واقع داره یه کار خطرناک انجام میده اما با رعایت یه سری اصول مجبوره برای گرفتن مجوز تن به یه سری چیزا بده مثل پایان خوب و….
سریال هیولا یه مافیای خیلیییییی خیلییییییی خیلیییییی کوچیک از مملکت داری در ایران رو به نمایش گذاشته و بیشتر از این هم نمیتونسته بگه. اما ما فقط دنبال خندیدن و مسخره بازی هستیم. و نادون تر از اونیم که بتونیم درک کنیم محتوای این فیلم چه فاجعه ای رو بهمون نشون میده و چه حقیقتایی رو آشکار میکنه تا ما یه تکون به خودمون بدیم. واااااااااقعا متاسفم به خاطر انتقادای تند و زننده که به این کارگردان میکنید و انتظار دارید فیلم در حد فیلمای به روز دنیا به ما تحویل بده.
من به شخصه از آقای مدیری تشکر میکنم و بهش خدا قوت میگم. با وجود شرایط محدود و خفقان حاکم بر کشور فیلماتون محشره
من این فیلم رو توی دو شب دیدم. واقعا برام هیجان انگیز بود.
کاش یه روزی بیاد که بگیم چقدر مدیری خواست بفهمونه و مااااااهااااا نفهمیییییدییییییم و هی از بازیگرا و محتوای طنز کمتر
خانم مینا سهیلی یه سایت درست کردی که یه بچه ده ساله هم میتونه درست کنه بعد شروع کردی به انتقاد از افراد بزرگی چون مدیری .من بهت میگم اگه آقای مدیری میخواست مثل تو فکر کنه الان تو شبکه های صدا سیما بهترین سریال های کمدی داشت وپخش میکرد ولی چون به اخرتش فکر میکنه سریال درست میکنه .چی دوست داری برات درست کنن ستایش خوبه یا بریکینگ بد .شما بیا به پیشکسوت احترام بذار بعد انتقاد کن .
با سلام. من خودم فقط به این دلیل این سریال را دیدم چون کارگردانش مهران مدیری بود هدف مدیری از ساخت این سریال نمایش بخشی از حقایق جامعه ی ایران تا حد مجاز است! اما موضوع اصلی هیولا چه بود؟ اجبار به کنار گذاشتن شرافت و انسانیت بخاطر بحران اقتصادی و همچنین حریص بودن مردم؛ ان هم مردمی که مثلا خیلی معتقد و مذهبی اند. تقریبا تمام چیزهایی که باید گفته می شد را منتقد فرمودند؛ فقط من چند نکته را یاداوری می کنم: اول این که هر چیزی که در فیلم یا سریال عادی و طبیعی نشان داده می شود به معنای ان نیست که در دنیای واقعی هم باید همین گونه باشد. مثلا من خودمم مانند بسیاری دیگر از مردم دوست دارم ماشین شاسی بلند و ویلا توی شمال داشته باشم. حالا باید چه گونه این اینها را بدست بیاورم؟ با کنار گذاشتن دومورد ذکر شده و استفاده از رشوه گرفتن ، حقه بازی و کلاه برداری به بهانه ی بحران اقتصادی؟! دوم این که نباید انتظار داشت اثری ساخته شود که تمام واقعیت های مهم جامعه را بازگو کند، چون ممکن است کارگردانش به زندان بیفتد. با تشکر از این که وقت گذاشتید و نظر مرا خواندید…خدانگهدار
واقعا متأسفم برای همچین نقدی.پر واضح هستش که شما از این همه صراحت و بیان حقیقت عصبی شده وقصد تخریب دارید. چون تمام سکانس ها و شخصیت ها وحتی وضعیت جامعه حقیقتی بیش نبوده و فیلم میخواسته در قالب طنز تصویر کنونی جامعه رو به تصویر بکشه که چه زیبا کشیده.مثل تمام طنز پردازان تاریخ که با مطالعه آثارشون شرایط اون دوران رو میشه تجسم کرد.
امروز قسمت آخر سریال اومد واقعا جای این بازیگر های حرفه ای و قوی. امروز که سریال رو کامل دیدم افسوس خوردم بابت هزینه و وقتی که پای هیولا گذاشتم اگر هم شما ندیدینش کامل پیشنهاد میکنم ادامه ندید
با سلام و ادب
متاسفانه هر شخصی بر اساس سلیقه اش به خود اجازه می دهد یک اثر هنری را نقد نماید یک شخص بی هویت و بی نشان .
البته با نشان هایشان هم زیاد دیده ایم که چیزی در چنته ندارند و در بسیاری از موارد خود اثر را اصلاً ندیده اند !!!!؟؟؟؟
برای اینکه بازدید سایت شان بالا برم هر چیزی را متضاد بیان می کنند که چالش به وجود بیاورند و بازدید سایت بالا برود .
خیلی خیلی باعث تاسف است که ما هنرمندان را پلی برای رسیدن به کارهای تجاری خود می کنیم .
تعریف کمدی و انواع ژنرهای و ترکیب آن ها و در مواردی هنر هنرمندانی که سبک و امضای مخصوص خود را دارند .
ادعا بی راه نیست زمانی که کارنامه و پیشینه شخص را در این سال ها همه شاهد بوده ایم .
مردم از روی دل و عشق به سوی هنرمندانشان می روند .
مهران مدیری دیگر تکرار نمی شود و همچنان در نوع خود بی نظیر است .
رضا عطاران در نوع خودش بی نظیر است .
اکبر عبدی در نوع خودش بی نظیر است .
رامبد جوان در نوع خودش بی نظیر است .
ما هنرمندان را مانند سیاست جناح بندی می کنیم و آنها را به جان هم می اندازیم .
خدا همه مارا شفا دهد تا حامی هنر خود باشیم و با هم مهربان تر باشیم.
دلیل سوالم این بود که اقای مدیری میگوید که امثال این دبیر بر اساس وسوسه و طمع به فساد کشیده میشوند و نه براساس فقر مطلق.
درود بر این نقد که هرچند مانند سریال ترسو است ولی برعکس سریال صادق است، تیم مهران مدیری مامور است و معذور انها سالهاست این ماموریت را به عهده دارند که به ما توده های مردم بقبولاند که باعث فقر و فساد و بی فرهنگی خود ما مردم هستیم نه آن بالایی ها و دقیقا به این صورت خشم مردم را نسبت به بالایی ها کنترل میکند. مهران مدیری با زیرکی و طنازی حرف مسئولان را تکرار و تایید میکند. در فلسفه کاری این ها اصلا طبقه ای به نام کارگر و مردم محروم وجود ندارد. من یک سوال دارم آقای مدیری! اصلا فرض میگیریم ایران هیچ محروم و کارتن خوابی ندارد ایران هیچ کارگری ندارد و همه مردم طبقه متوسط رو به بالا هستند، به من بگویید، دبیر این سریال چگونه و چطور با ۲ الی ۳ میلیون تومان حقوق سه وعده غذا میخورد و کرایه خانه و پول آب و گاز و برق و تلفن هم میپردازد؟ کاری نداریم که کارگران ۱.۵۰۰ حقوق میگیرند!
اول سلام…
خب به نظر من درسته که فیلم تا یه حدی در کلیشه ها و حلقه تکرار گیر میکنه (به اون کسایی که نمیخوان قبول کنن فقط رفتار شهره رو ببینن.. که در کل فیلم دو کلمه میشه اول فیلم “عشق” و الان “زیاده خواهی” یا سالن زیبایی) ولی خب نقاط قوتی هم داره مثلا جایی که مردم در سرما دارند اعتراض میکنند و وقتی هوشنگ با عجله وارد میشود میبیند کامروا و دوستان! راحت نشسته اند ببینید در این صحنه چقدر خوب تونسته بی اعتنایی رو به تصویر بیاره یا بعضی شوخی ها مثل برداشتن کنکور و… و یه نکته مهم تر این شغل هوشنگ هستش که معلم هست الان ببینید که چقدر به فرهنگیان بی مهری میشه و چندان که باید و شاید تحویل گرفته نمیشوند
ولی خب یه حرفی که الان زده شد واقعا به نظر من حرف اشتباهی بود این که شاید این فیلم فیلم ضعیفی باشد ( هرچند به نظر من متوسط است)، اما دیگه اینکه بگیم فیلم مبتذل هستش واقعا بی رحمی و به نظر من افراط و زیاد از حد گذشتن هستش
چه نقد مغرضانه و سخیفی 😐
جدای از بحث اینکه بسیاری دوستان فکر میکنن هدف مدیری گفتن از درد جامعه و انتقاد و همدردی هست 😐 پر واضحه که نقدتون صرفا جهت تخریب بود.
۱.هیچگونه آهستگی و ناپیوستگی در سریال به نظرم دیده نمیشه و روند سریال از نظر منه ببینده بی نقصه.
در اینکه شما فرمودید که تیغه نقدش کل است بنده میخوام بگم نقد باید چطور باشد ؟ به تصویر کشیدن این همه فساد و رانت و پولشویی و اختلاس واقعا به نظر شما ناکافیست؟ تا همینجای کار هم هیچکس مثل آقای مدیری نتوانسته این کار را این همه با ظرافت و ریزه کاری در آورد و این خودش یه شاهکار محسوب میشود در سکانس هایی که فرهنگیان اعتراض میکندد و طلب حقوقشان را دارند در صورتی که هیات مدیره در دفترشان مشغول سود آوری بیشتر برای خودشان هستند . پس اگر انتقاد این نیست پس واقعا چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظرم خیلی بیرحمانه نقد کردید ولی باز هم سلیقه ای هستش من و خانوادم بار ها قسمت های این سریال رو میبینیم و باز هم برامون تازگی داره چیز قابل توجهی که هست اینه که مهران مدیری داره یه سیستم کاملا مافیایی رو به نمایش میکشه که همه افراد در اون فقط به دنبال پول هستن و از هر راهی پول در میارن حالا چه از فروش کتاب های کمک اموزشی و با تابلو ها واردات و صادرات و حتی کار های خلاف که به خیلی ساده با مقصر کردن افرادی مثل شرافت خودشون رو تبرعه میکنن و به اصطلاح پولشویی میکنن چه بخایم قبول کنیم یا نه همچین اتفاقاتی خیلی راحت در کشور اتفاق میوفته و به نظرم مهران مدیری به سبک خارقالعاده ای این مسائل رو با طنز به تصویر میکشه ولی در اصل پیام نهفته در سریال همین اتفاقات سیستماتیک و مافیایی هستش .
در قسمتی از مقاله اشاره کردید به زنان هیات مدیره که صرفا به خاطر مادیات و ثروت در کنار همسرانشان هستن و این دقیقا همان چیزی است که نویسنده و کارگردان میخواهند به بیننده انتقال دهند پس این نقد صحیح نیست
در ادمه،
یه مشکل بزرگ این سریال اینه که هیچ کدوم از شخصیت ها به درستی ساخته و پرداخته نشدن و در سطحی ترین حالت ممکن بهش پرداخته میشه.
ب نظرم مهران مدیری توی این کار از پیمان قاسم خانی استفاده کرده فقط و فقط محض تبلیغ و درآمد بیشتر. وگرنه توی کارهای پیمان قاسم خانی حداقل میشه گفت خروجی کار یه فیلم بانمک از آب درمیاد نه یه فیلم مثل هیولا.
یکی دیگه از ضعف هایی که به شدت بنده متنفرم ازش و عقیده دارم به شعور بیننده به طور مستقیم و واضح داره بی احترامی میشه، سکانس هایی هست که با تلفن همراه برداشت شده.
همه ی ما میدونیم که تلفن های اندروییدی که در بازار هست، زمانی که زنگ میخوره، سنسوری داره که وقتی گوشی رو نزدیک به صورت میبری صفحه نمایش به صورت اتوماتیک خاموش میشه. ولی توی هیولا کاملا مشخصه برای تماس ها ساعت هشدار تظیم شده از قبل و بعضی از سکانس ها مشخصه که از ماکت تلفن همراه استفاده شده.یعنی آقای مدیری مخاطبش رو چی فرض کرده که یه تماس تلفنی که پیش پا افتاده ترین موضوعه رو هم به صورت کاملا غیر حرفه ای انجام داده.
درکل از آثار اخیر مهران مدیری مشخصه که ساخت سریال هاش به چه منظور هست
نقد خیلی جامع و پرو پیمونی بود.
من هم چند خطی درمورد جدیدترین اثر آقای مدیری نظر شخصیمو مینوسیم.
به نظر بنده آثار مهران مدیری بعد از شب های برره، افت شدیدی داشت.
الان از هرکی بپرسی بهترین آثار مدیری که واقعا کمدی بودن بگو محاله اسم پاورچین و شب های برره رو نبره!!
بعضی از دوستان میگن این کمدی تلخ هست و نباید انتظار کمدی در حد کارهای قدیمی داشت،
درسته ولی کمدی تلخ یه بحثه، لوس و لودگی هم یه بحث.
توی سریال هیولا، سکانسایی به شدت تکراری و خسته کننده وجود داره که به شدت هم بی مزه و لوس بازی شده.
مثلا، غش کردن های مکرر زن چمچاره، یا چشم و هم چشمی های زن شرافت واقعا در سطحی ترین حالت ممکن بازی شده که حتی برای گروه سنی کودک و نوجوان هم مسخره و کسل کننده هست و هیچ بار طنزی هم به دوش نمیکشه چه برسه برای گروه بزرگسال!
از بازی خود مهران مدیری هم که نگم بهتره. انقدر سرد و خشک که بسیاری از سکانس ها انگار کاملا بدون انگیزه جلوی دوربین رفته و حتی مدل راه رفتن و دیالوگ گفتناش جوریه که ادم حس میکنه داره دور همی میبینه و مهران مدیری یه مجری هست تا بازیگر سریال کمدی!!
سلام!
نقد سوم فوق العاده و کاملا موشکافانه بود. در واقع بهترین جمله ای که برای این سه قسمت میشه گذاشت، همون عنوان انتخابی شما هست ( آموختن ادب از بی ادبان)
متاسفانه سریال به یک حلقه تکراری دچار شده و قصد بیرون اومدن ازش رو نداره.
ممنون هم برای نقد بی نظیرتون و هم به خاطر دیدگاه همه جانبه اتون.
هم موافقم و هم مخالف این متن
با مواردی مثل نداشتن شخصیت پردازی و عمق در شخصیت ها و داستان تکه پاره و یا پیوسته و … به شدت موافقم.
اما در مورد مسایل مطروحه و نحوه بیانشون در سریال موافقم. من یک سریال کمدی رو مثل یک کاریکاتور می بینم. یعنی بزرگنمایی بیش از اندازه بخش هایی که کمی خاص و غیرعادی هستند و کوچک نمایی بخش هایی دیگر اما در مجموع باید با نگاه به کاریکاتور کل تصویر تداعی گر منبع الهام اصلی باشد. یعنی مثلا در کاریکاتور وقتی قرار است کاریکاتور آقای مثلا مهران مدیری کشیده شود باید مخاطب در یک نگاه او را شناسایی کند و بعد با مقایسه آن با تصویر صاحب اصلی در ذهنش زیبایی کار کاریکاتوریست را دریابد و تحسین کند.
تمام مسایلی که در سریال می بینیم به عینه در متن اخبار و جامعه هم می بینیم ولی به شکلی کاملا کاریکاتوری و اغراق گونه که این طبیعت کمدی است (به نظر من). یعنی وقتی صحبت از ۲۰۰ میلیون و نحوه بیانش می شود ناخودآگاه به یاد مناظرات انتخاباتی و دختر مظلوم وزیر می افتیم. یا قضیه صندوق ذخیره فرهنگیان و قضیه ۱۲۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تومان فسادش و دیگر نیازی نیست از بحث های زمین خواری و … بگویم….
سرکارخانم سهیلی بی انصافی نکنید آقای مدیری تلاش کرده با ساده ترین زبان ممکن بزرگترین فساد هایی که هر روزه در جامعه داره اتفاق میافتد به نمایش بزاره و همزمان لبخند رو لبان تماشاگر نمایان بشه این یه طنز اجتماعی و میشه گفت سعی شده به واقعیت های جامعه بپردازه
هر ۳ مقاله رو خوندم قبل از کامنتم از خانم سهیلی میخوام ۳ تا نفس عمیق بکشن یه لیوان اب خنک هم بخورن یکم آروم بشن .
حقیقت بعد از مدت ها یه طنز جوندار قشنگ دیدم و نمیخوام قشنگی سریال با این نقد های انتلکت طور از بین بره . نمیدونم چه دشمنی نویسنده با عوامل سریال داره که سریال های پاور چین و نقطه چین رو خوب میدونه این و لودگی و بیزمگی و ابتذال.
والا اطراف من همه میبینن همه راضی هستیم تکراری ندیدم لودگی ندیدم اتفاقا طنز خیلی قشنگی داشت تونست شرافت رو خوب نشون بده این چیزایی هم که سرکار خانم گفتند رو هیشکی اشاره هم نکرد مثل این که ایشون فقط متوجه هستند بقیه نه .
خانم سهیلی یه بار دیگه با این دیدگاه سریال رو ببین که قراره کمدی ببینی نه یک درام تربیتی برای جامعه
قراره مردم بخندن که میخندن و این رسالت اصلی کمدی هست بنظرم که جنبه دیگه اش یعنی انتقاد هم اتفاقا خیلی قشنگ اشاره شده تو سریال شخصیت پردازی ها هم خیلی خوبه
این که نوشتی سریال نا امیدی رو بیشتر میکنه نه اتفاقا این شمایی که نا امیدی رو داری ترویج میکنی چرا ؟ چون داری از کاه کوه میسازی و کام مردم رو تلخ میکنی از یه کمدی
تو همه سریال هایی که جمهوری اسلامی تا حالا گذاشته که پخش بشوند این سریال یک سریال انقلابی محسوب میشه و ماهیت نظام رو خوب نشون میده .
خانوم سهیلی یکم با بی انصافی سریال رو نقد کردند
خودتون رو خسته نکنین خانوم سهیلی. الان خیلی از ایرانی ها، دیگه فقط دنبال معرکه هستن؛ کار خوب و هنر واقعی، خیلی براشون اولویت نیست. اگه توی سریال، یه عده آدم فقط جمع بشن و اعتراض کنن (برای مخاطب، معرکه ای نشون داده بشه)، از نظرشون یعنی “نشون دادن حقایق جامعه”. یا همین چیزایی که کامروا به هوشنگ میگه، همون تکیه کلام های عده ای متفکرنما هست که قبلا با روزنامه و الان با موبایلی در دست، توی جمع بیان میکنن و خسته نمیشن از بس میگن “آقا مملکت اینطوریه و اون طوریه”. اما خودشون همون اشتباهات رو می کنن. چطور میشه به کسایی که خودشون انتخاب کردن که سلیقه شون رو تنزل بدن و به چیزای دم دستی راضی شن، ابتذال این کار رو نشون داد؟ حتی یادشون رفته که قبلا چه کارهای پخته تری تماشا می کردن. مدیری هم دیگه خودشو خسته نمیکنه و فرمول برره -نه قهوه تلخ- رو بارها و بارها نشونشون میده: یه مرد ساده و اطو کشیده، بین یه گله هنجارشکن گیر می افته و ارزشها مسخره میشه. حالا توی این یکی سریال، خود اون مرد هم توی تیم هنجارشکن ها رفته. حتی می تونم مطمئن باشم که نقش هوشنگ اول برای سیامک انصاری نوشته شده بوده.
طنز به شدت مبتذلیه. کلا طنز در فیلمسازی ما یعنی شوخی های سبک و مبتذل فاقد هرگونه بعد داستانی و شخصیت پردازی درست.
چیز ابتذالی که ندیدیم ما ولی باز ممنون