۶ بهانهی مضحک برای شرارت در دنیای دیسی
زمانی که به دنبال ریزترین دستاویز هستی
جوکر زمانی گفت که تنها یک روز بد کافیست تا یک فرد به دیوانگی روز آورد. شاید چنین چیزی درست باشد اما انگار برای برخیها کمتر از اینها هم بس است. شماری از ویلنهای دنیای دیسی هستند که با انگیزهها و بهانههای خرد و مضحک رو به شرارت آورند. در این نوشتار به سراغ ۶ نفر از آنها میرویم.
کتمن: بیحوصلگی
کتمن که در برابر کاراکترهایی همانند لکس لوتر و بتمن قرار گرفته است، هویت جنایی خود را از روی بیحوصلگی برگزید. بر اساس شمارهی ۳۱۱ کمیک Detective Comics، توماس بلیک میلیونری بود که در همان حلقهی بروس وین قرار میگرفت. پس از گذراندن سالها در رام کردن حیوانات وحشی، بلیک از وضعیت زندگیاش ناخشنود بود. بر اساس چیزی که او به بروس گفت به اندازهای از زیروبم گربهسانان میدانست که از سروکله زدن با آنها دیگر لذت نمیبرد. به عنوان راهی برای برطرف کردن بیحوصلگیاش، بلیک خواست که یک ابرقهرمان شود. ولی در پایان تصمیم گرفت که جنگیدن با بتمن هیجانانگیزتر از رقابت با اوست.
کلیفیس: ریبوت شدن فرانچایز فیلم
فرانچایز فیلمها همواره در حال ریبوت شدن هستند که میتواند ناراحتکننده باشد؛ به ویژه اگر به یک سری خاص علاقهی ویژهای داشته باشد. معمولاً مخاطبان و هواداران در پاسخ دیدگاهها منفی خود را از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی ابراز میکنند ولی بازیل کارلو راه دیگری را برگزید.
در شمارهی ۴۰ کمیک Detective Comics، بازیل به عنوان بازیگر آثار ترسناک معرفی شد که به خاطر نقشش در فیلم Dread Castle به سر زبانها افتاده بود. سالها پس از انتشار این فیلم، استودیوی سازنده فیلمبرداری ریمیک آن ساخته را آغاز کرد. کارلو که از بازسازی Dread Castle بدون حضور خودش خشمگین شد به کشتار سازندگانش دست زد. خوشبختانه بتمن توانست جلوی او را بگیرد. اگر چنین چیزی در دنیای خودمان رخ میداد، شاید نیمی از بازیگران پرآوازه باید در تیمارستانی همانند آرکهام بستری میشدند.
کلاک کینگ: پیشنهاد استراحت
چند نگارش از کلاک کینگ در طول زمان دیده شده است اما در این نوشه دربارهی تمپل فیوگیت حرف میزنیم. فیوگیت فردی بود که همهچیز را بر اساس برنامهی از پیش تعیینشدهای پیش میبرد. یک روز همیلتون هیل در جایگاه شهردار آینده به او گفت که روتینش را کنار بگذارد و برای یک فنجان قهوه بیرون برود. فیوگیت با اکراه پیشنهاد او را پذیرفت و بیرون رفت. این تجربه از زندگی برایش خوش تمام نشد چرا که کاغذها و نوشتههای تمپل به لطف باد تند، یک سگ، یک فواره آب و چند بچهی بازیگوش به هم ریختند.
این رویداد باعث شد تا فیوگیت دیر به دادگاه برسد تا شرکتش یک پروندهی مهم را ببازد. تمپل فیوگیت این اتفاق را از چشم هیل میدید. برای همین تصمیم گرفت تا با هویت کلاک کینگ از شهردار انتقام بگیرد. این که بر اساس یک پیشنهاد استراحت رو به شرارت بیاورید و از سوی دیگر هویت پلیدانهتان بر اساس زمانبندی و برنامهریزی باشد بیش از اندازه وسواسانه به نظر میآید.
چیتا: تشویق نکردن تماشاچیان
پرسیلا ریچ که نخستین چیتا به شمار میآید در شمارهی ۶ کمیک Wonder Woman رونمایی شد. او به عنوان کسی بود که میخواست واندر وومن را در یک نمایش خیریه معرفی کند. با این وجود، تماشاچیان این نمایش پرسیلا را تشویق نکردند و گفتند که فقط واندر وومن را میخواهند. این شد که پرسیلا ریچ کینه به دل گرفت. ابتدا او سکانس فرار واندر وومن را به امید غرق شدنش دستکاری کرد. با این وجود، این آمازونی توانست جان سالم به در برد. سپس پرسیلا تصمیم گرفت که هویت چیتا را دستوپا کند و رو به زندگی جنایی آورد. شاید بهتر باشد در نمایشهای آیندهای که تماشایشان میکنید در هر صورت تشویق کنید تا چیتاهای بیشتری پدید نیایند.
لکس لوتر: کچلی
لکس لوتر برای رسیدن به خواستههای خود دست به هر کاری میزند؛ حتی رئیسجمهور آمریکا شدن. او قتل انجام داده، نیروی خورشید را جذب کرده و با خدایان و بیگانگان همکاری کرده است تا تنها سوپرمن را شکست دهد و برتری خودش را به اثبات برساند. دلیلش هم این است که مرد پولادین باعث کچلی او بود.
بر اساس شمارهی ۲۷۱ کمیک Adventure Comics، لکس لوتر و کلارک کنت اولین بار همدیگر را در دوران نوجوانی در اسمالویل ملاقات کردند. سوپربوی (هویت آن روزهای کلارک) الگوی لکس بود و خیلی زود با او پیوند دوستی برقرار کرد. با این وجود، وقتی که آزمایشگاه لکس دچار آتشسوزی شد و از سوپربوی درخواست کمک کرد، این قهرمان با ابرنفس خود به اطفای حریق پرداخت.
این پروسه مایهی این شد تا بخار برخی مواد شیمیایی باعث ریختن موهای لکس شوند. لوتر، سوپربوی را مقصر کچلیاش میدید و باور داشت که او به خاطر حسادت مایهی ریزش موهایش شد. با همهی گزینههای ممکنی که پیش روی لکس لوتر قرار داشت، او تصمیم گرفت تا زندگیاش را وقف آزار رساندن به سوپرمن به خاطر کچل شدنش کند.
ریورس-فلش: نوشتههای روی یک ساعت
ایوبارد ثاون برای دههها از ابرشتاب خود استفاده کرد تا زندگی بری آلن را به آشوب بکشاند. گاهی او دست به کارهای خرد همچون هل دادن بری در دوران کودکی از بالای پلهها یا جلوگیری از رسیدن توپ به او در یک مسابقه را انجام میدهد. این اذیتها بچگانه اما نه چندان عذابآور هستند.
ولی بعضی وقتها ثاون کاملاً رو به پلیدی میآورد تا زندگی بری آلن را از هم بپاشاند. او باعث مرگ سگ دوران کودکی بری بود. زمانی که متوجه دوست دوران کودکی بری شد، او را از خط زمانی حذف کرد تا آلن جوان تنها و بدون دوست بزرگ شود. همچنین ریورس-فلش مادر بری را کشت و پدرش را مقصر جلوه داد. سالها بعد نیز به سراغ همسر بری رفت. اما چه چیزی چنین کینهای درون ایوبارد ایجاد کرد؟
در شمارهی ۲۵ کمیک The Flash ریورس-فلش دلیل همهی این آزارها را نمایان کرد. در یک دوره که بری آلن به قرن ۲۵ رفته بود، او با ایوبارد دوست شده و به او گفته بود که «هر ثانیه یک هدیهست«. بعدها، وقتی که فلش فهمید ایوبارد از روی عمد انسانها را در خطر قرار میدهد تا خودش مجبور به نجات آنها شود، او را به زندان انداخت. پس از گذراندن دورهی حبس خود، ایوبارد میخواست به بری نشان دهد که متوجه اشتباهش شده است. او با به قرن ۲۱ سفر کرد اما دید که بری یک ساعت به والی هدیه میدهد که رویش «هر ثانیه یک هدیهست« حک شده است.
ریورس-فلش تصور میکرد که این نصیحت چیزی ویژه برای خودش است و خشمگین شد که فلش همان را برای کس دیگری استفاده کرده است. بنابراین، او تصمیم گرفت تا یک ویلن شود و زندگی بری آلن را به نابودی بکشاند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.