ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

اسطوره‌شناسی

اسطوره‌شناسی گربه و سگ

بیانیه مفصل ژان شوالیه و نمادشناسی سگ و گربه

محمدجواد ترشیزی
نوشته شده توسط محمدجواد ترشیزی | ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ | ۲۲:۰۰

در این مطلب از سری مطالب اساطیر ویجیاتو به سراغ اسطوره‌شناسی گربه و سگ می‌رویم و نمادگرایی این دو موجود در داستان‌ها و فرهنگ‌های مختلف را بررسی می‌کنیم. با ما همراه باشید.

گربه

نمادگرایی گربه در فرهنگ‌های مختلف بسیار متنوع و گاه متناقض است. این حیوان گاهی نماد خوش‌یمنی و گاهی نشانه‌ی بدشگونی به شمار می‌رود. این دوگانگی را می‌توان از رفتار گربه که هم شیرین و جذاب است و هم گاهی حیله‌گر و ریاکارانه به نظر می‌رسد، درک کرد. برای مثال، در ژاپن گربه حیوانی نحس دانسته می‌شود و افسانه‌هایی وجود دارد که می‌گویند گربه‌ها می‌توانند زنی را بکشند و به شکل او درآیند. از سوی دیگر، گربه‌ی معروف و آرام جینگورو در شهر نیک‌کو، بیشتر به عنوان یک نماد تزئینی شناخته می‌شد. در آیین بودایی، گربه مورد سرزنش قرار می‌گیرد، زیرا برخلاف دیگر حیوانات، از مرگ بودا متأثر نشد. با این حال، برخی همین بی‌تفاوتی گربه را نشانه‌ای از حکمت برتر می‌دانند.

در هند، مجسمه‌هایی از گربه‌های مرتاض یافت می‌شود که نماد سعادت ابدی در جهان حیوانات هستند. اما در مقابل، یکی از یوگینی‌ها (زن-شیاطین) به نام ویدالی، سوار بر گربه تصویر شده است. در چین باستان، گربه معمولاً حیوانی نیک‌سرشت دانسته می‌شد و در رقص‌های زراعی، حرکات گربه و یوزپلنگ تقلید می‌شد. امروزه نیز در کامبوج، روستاییان برای طلب باران، گربه‌ای را در قفسی از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر می‌برند و بر آن آب می‌ریزند. آنها معتقدند که فریاد گربه، ایندره (خدای باران) را تحت تأثیر قرار می‌دهد و او باران می‌فرستد. این آیین را می‌توان به شیوه‌های مختلف و با توجه به نمادگرایی باران تفسیر کرد. گربه در اینجا با خشکسالی و مفهوم کائوس اولیه و ماده‌ی نخستین (materia prima) که با آب بارور نشده است، مرتبط دانسته می‌شود.

در قبالا (عرفان یهودی)، گربه مانند آیین بودایی، با مار مرتبط است و نماد گناه و سوءاستفاده از نعمت‌های این جهان به شمار می‌رود. گاهی همین مفهوم در شمایل‌های مسیحی نیز دیده می‌شود، جایی که گربه در پای مسیح تصویر شده است. در ویتنام، تصاویر هجوآمیز گربه نشانه‌ی مأموران دولت و نماد چاپلوسی و ریاکاری آنهاست.

در مصر باستان، خدایبانو بستت (یا بست)، خواهر و همسر رع (خدای خورشید)، به شکل گربه‌ای مقدس پرستش می‌شد. او خدایبانویی نیک‌خواه و حامی انسان‌ها بود. در بسیاری از نقاشی‌ها، بستت را می‌بینیم که چاقویی در دست دارد و مار آپوفیس (اژدهای ظلمت و نماد دشمنان خورشید) را می‌کشد تا مانع از واژگون شدن زورق مقدس خورشید در عالم زیرین شود. در اینجا، گربه نماد قدرت و چالاکی است و به عنوان خدایبانویی حامی، به انسان‌ها کمک می‌کند تا بر دشمنان پنهان خود غلبه کنند.

در سنت سلتی، نمادگرایی گربه چندان مثبت نیست و بیشتر با بی‌اعتمادی و سوءظن همراه است. برای مثال، سن شایت (سرگربه) لقب کایرپره، غاصبی بود که با اشغال سرزمین علیا باعث ویرانی ایرلند شد. در یکی از افسانه‌های سلتی، یک گربه‌ی اساطیری، دزدی را که حلقه‌ای زرین را ربوده بود، مجازات می‌کند. دزد توسط شعله‌ای که از چشمان گربه بیرون می‌جهد، به خاکستر تبدیل می‌شود. همچنین، دربان قصر شاه نوادا در تارا، چشمانی شبیه به گربه داشت و شب‌ها با فریاد موش‌ها یا پرندگان از خواب بیدار می‌شد. در افسانه‌های ولزی نیز یکی از سه بلا که در جزیره‌ی برتانی رخ داد، مربوط به گربه‌ای بود که از خوک اسطوره‌ای هین‌ون به دنیا آمد. خوکبان، گربه را به دریا انداخت، اما گربه توسط چند نادان نجات یافت و بزرگ شد. احتمالاً در این داستان‌ها، منظور گربه‌ی وحشی است، نه گربه‌ی اهلی.

در مقابل، در سنت اسلامی، گربه حیوانی محبوب است، مگر اینکه کاملاً سیاه باشد. بر اساس افسانه‌ها، موش‌ها مسافران کشتی نوح را آزار می‌دادند. نوح دست خود را بر سر شیر کشید و او عطسه‌ای کرد که از آن یک جفت گربه متولد شدند. به همین دلیل، گربه شبیه به شیر است. مسلمانان معتقدند که گربه برکت می‌آورد، اما گربه‌ی کاملاً سیاه دارای قدرت جادویی است. گوشت گربه‌ی سیاه برای رفع سحر به جن‌زده‌ها داده می‌شود و طحال آن برای بند آوردن خونریزی زنان استفاده می‌شود. از خون گربه‌ی سیاه نیز برای نوشتن طلسم‌ها و تعویذها استفاده می‌شود. گربه در فرهنگ اسلامی هفت جان دارد و اجنه اغلب به شکل گربه ظاهر می‌شوند. در ایران، اعتقاد بر این است که اگر گربه‌ای سیاه را شکنجه کنند، همزاد آن شخص (که جنی است و همزمان با تولد هر انسان متولد می‌شود) به سراغش می‌آید. همچنین، گربه‌ی سیاه را جن بدکاری می‌دانند که اگر شب‌ها وارد خانه‌ شود، باید به او سلام داد. در بسیاری از سنت‌های مسلمانان، گربه‌ی سیاه نماد تاریکی و مرگ است.

گاهی گربه به عنوان خادم دوزخ نیز تصویر می‌شود. در میان نیاس‌ها (سوماترا)، اعتقاد بر این است که مرگ برای صعود به آسمان باید از روی پلی عبور کند که زیر آن گرداب جهنم قرار دارد. دربان آسمان با نیزه از این پل محافظت می‌کند و گربه خادم اوست که ارواح گناهکار را به گرداب جهنم پرتاب می‌کند.

در میان سرخپوستان پاونی در آمریکای شمالی، گربه‌ی وحشی نماد چابکی، تفکر و هوشیاری است. آنها گربه را حیوانی مقدس می‌دانند و کشتن آن را، جز برای آیین‌های مذهبی خاص، گناه به شمار می‌آورند. گربه در این فرهنگ، نماد مشاهده‌گری دقیق و متعادل است که همیشه به هدف خود می‌رسد.

به طور کلی، نمادگرایی گربه در فرهنگ‌های مختلف بسیار پیچیده و متنوع است. این حیوان گاهی نماد خیر و برکت است و گاهی نشانه‌ی شر و بدشگونی. این تناقض‌ها نشان می‌دهد که گربه چگونه در طول تاریخ، ذهن انسان‌ها را به خود مشغول کرده و به نمادی چندوجهی تبدیل شده است.

سگ

بدون شک، در هیچ‌یک از اساطیر جهان، سگ‌هایی را نمی‌یابیم که مانند آنوبیس، کربروس، سولوتل، گارم و دیگران، با مرگ، جهنم و عالم زیرین — قلمرو نامرئی‌ای که خدایان اهریمنی و قمری بر آن حکومت می‌کنند — در ارتباط نباشند. نماد پیچیده‌ی سگ در نگاه اول، وابسته به عناصر سه‌گانه‌ی خاک، آب و ماه است که مفاهیم پنهانی و زنانه‌ی آنها را می‌شناسیم. این مفاهیم هم نباتی و جنسی هستند، هم پیشگویانه و بنیادین، و هم به معنای ناخودآگاه و نیمه‌آگاه. اولین کاربرد اسطوره‌ای سگ که در سراسر جهان شواهدی برای آن وجود دارد، وظیفه‌ی راهنمایی ارواح است. به عبارت دیگر، سگ راهنمای انسان در شب مرگ است، پس از آنکه در طول زندگی روزانه همراه او بوده است. از آنوبیس در مصر باستان تا کربروس در اساطیر یونان، از تحوت تا هکاته و هرمس، و تمامی دیگر راهنمایان بزرگ ارواح، نشانه‌های مسیر مرگ در تاریخ فرهنگ غرب، صورت سگ را به وام گرفته‌اند. هرچند در سراسر جهان و در فرهنگ‌های مختلف، سگ‌هایی با چهره‌های متفاوت وجود دارند که تنها این نمادگرایی اولیه را غنی‌تر می‌کنند.

میمون‌های سگ‌سر که در شمایل‌نگاری‌های مصری بسیار دیده می‌شوند، مأمور زندانی کردن یا نابود کردن دشمنان نور و نگهبانی از در ورودی مکان‌های مقدس هستند. در اساطیر ژرمن، سگ وحشتناکی به نام گارم بر در نیفل‌هایم — قلمرو مردگان، سرزمین یخ‌ها و ظلمت — پاس می‌دهد. مکزیکی‌های باستان، سگ‌هایی را به‌طور خاص برای همراهی و راهنمایی مردگان در عالم دیگر تربیت می‌کردند. آنها به همراه جسد متوفا، سگی به رنگ شیر — یعنی به رنگ خورشید — را دفن می‌کردند تا مانند سولوتل، خدای-سگ که خورشید را در مدت سفرش در زیرزمین همراهی کرده بود، متوفا را راهنمایی کند. یا سگ‌ها را پایین قبر صاحبشان قربانی می‌کردند تا سگ، صاحب خود را در طول سفر درازش همراهی کند و او را از نه رودخانه عبور دهد تا به چوکو ممیکتلان یا آسمان نهم — جایگاه ابدی مردگان — برسد. امروزه نیز در گواتمالا، سرخپوستان لاکاندون، چهار مجسمه از برگ نخل به شکل سگ می‌سازند و آن را در چهار گوشه‌ی قبر مردگان قرار می‌دهند.

سیزدهمین و آخرین صورت فلکی در منطقه‌البروج مکزیکی، صورت فلکی کلب است. این صورت فلکی به عنوان مرگ، پایان عالم زیرین و همچنین آغاز و تجدید تعبیر و تفسیر می‌شود. این دو مفهوم اخیر در شعر نروال نیز دیده می‌شود: «سیزدهمی بازمی‌گردد... این هنوز اولی است.» با توجه به آیین‌های سرخپوستان آمریکا و برخی جزئیات آیین خاکسپاری آنها، می‌توان آیین‌های رایج در میان شمن‌های سیبری را درک کرد. از جمله، گلدها سگ‌ها را با صاحبانشان به خاک می‌سپارند. علاوه بر این، وقتی سوارکاری می‌مرد، اسب او را قربانی می‌کردند و خونش را روی سگ‌ها و پرندگان می‌ریختند، زیرا سگ‌ها و پرندگان بودند که متوفا را به سوی آسمان یا جهنم راهنمایی می‌کردند.

در ایران باستان و در باکتریا (بلخ کنونی)، مردگان، سالمندان و بیماران را جلوی سگ‌ها می‌انداختند. پارسیان بمبئی، سگی را نزدیک فرد مشرف به مرگ قرار می‌دادند به‌طوری که انسان و حیوان چشم در چشم هم داشته باشند. پس از مرگ زنی در هنگام زایمان، دو سگ را حاضر می‌کردند، زیرا باید سفر دو روح را همراهی می‌کردند. بر روی پل اسطوره‌ای چینوت، که خدایان پاک و ناپاک مشاجره می‌کنند، سگ‌هایی پل را در کنار خدایان پاک نگهبانی می‌کنند و ارواح درستکاران را به بهشت راهنمایی می‌کنند.

اما سگ‌هایی که راهنمای عالم نامرئی هستند، فقط به راهنمایی مردگان اکتفا نمی‌کنند، بلکه میانجی این دنیا و دنیای دیگر نیز هستند. آنها از مردگان و خدایان زیرزمین درباره‌ی قلمروشان سؤال می‌کنند و برای زندگان خبر می‌آورند. بر همین مبنا، در میان بانتوهای کسایی در فرورفتگی‌های کنگو، شیوه‌ای از تفال وجود دارد که طی آن مشتری و فال‌بین به وسیله‌ی نخی به یکدیگر وصل می‌شوند و مشتری به ته چاله‌ای می‌رود و در آنجا به خواب مصنوعی فرو می‌رود. در این حال، به کمک یک سگ و یک مرغ که در کنارش هستند، با ارواح تماس می‌گیرد. در همین منطقه، دیدن سگ در خواب به معنای آن است که در آن حوالی کسی در حال سحر و جادو است. یکی از جالب‌ترین نمونه‌ها را محققان چنین گزارش داده‌اند: بانتوها برای حل معمای مرگ مرموز یکی از اهالی، از شیوه‌ی زیر استفاده می‌کنند: رئیس قبیله، سگ شخص متوفا را از درختی می‌آویزد در حالی که بر تن سگ پوست پلنگی کشیده شده است. این عمل بدون شک برای تقویت حالت تهاجمی سگ است. سپس لاشه‌ی سگ را که به این حالت قربانی شده، میان ساکنان دهکده تقسیم می‌کنند و آنها باید همه‌ی قسمت‌های لاشه‌ی سگ جز سر او را بخورند. رئیس قبیله، سر سگ را پیش خودش نگاه می‌دارد و پس از اندودن آن با خاک چینی، از آن بازجویی می‌کند: «تو ای سگ و تو ای پلنگ، خوب نگاه کنید. تو ای سگ، بگو مرگ از کدام سو بر این مرد آمده است؟ تو ای سگ، ارواح را می‌بینی و جادوگران را می‌بینی. در مورد قاتل این مرد اشتباه مکن.» پس از چندی، یکی از افراد قبیله که در این مراسم شرکت کرده بود، بیمار می‌شود. سگ مجرم را تعیین کرده است. این استعداد پیشگویی و آشنایی سگ با مرگ و شناخت قدرت‌های پنهانی شب، در نهایت این حیوان را در مظان جادوگری قرار داده است. ایوان پریشار درباره‌ی آزانده‌های سودان جنوبی گزارش می‌دهد که آزمون‌های شاق بر روی سگ‌ها انجام می‌شد تا قاتل قتل‌های مشکوک کشف شود. مراسم خاکسپاری سیبریایی نیز مشابه مراسم آفریقایی است. در این مراسم، تله‌لوک‌ها اندامی از متوفا را به سگش می‌دهند و در همان زمان جملات زیر را ادا می‌کنند:

وقتی زنده بودی، تو خودت می‌خوردی. حال که مرده‌ای، روح تو را می‌خورد.

از طرف دیگر، نیوسکی مراسم دیگری را گزارش می‌دهد که در میان شمن‌ها رایج است. در این مراسم، شمن‌ها پوست دباغی و رنگ‌شده‌ی سگ را بر تن می‌کنند تا از قدرت تفال سگ استفاده کنند. این رسم را در آفریقای غربی نیز می‌توان یافت. برنار موپوآل گزارش می‌دهد که در قدیم، در سواحل بردگان خلیج بنین در گینه، برای تقویت قدرت تسبیح‌فال‌گیری، آن را چند روز در شکم سگی که برای این عمل قربانی شده بود قرار می‌دادند و سگ را در زیر خاک چال می‌کردند.

در میان ایروکوآها، سگ پیک و میانجی است. هر ساله در هنگام عید نوروز، آنها طبق سنت، سگ سفیدی را قربانی می‌کردند. این قربانی در وسط مراسم جشن انجام می‌شد، زیرا سگ تعجیل داشت به آسمان برود تا دعای آدمیان را به آسمان برساند.

سگ در دوزخ یا وظیفه‌ی دربانی دوزخ را دارد، یا دربانان دوزخ به صورت سگ تصویر می‌شوند. این امر علاوه بر نمونه‌هایی که تاکنون ذکر شد، نمونه‌های بی‌شمار دیگری نیز دارد. در اساطیر یونان، هکاته، خدایبانوی تاریکی‌ها، می‌توانست به شکل یک مادیان یا یک سگ درآید. این خدایبانو چهارراهی را تسخیر می‌کرد و به دنبال او یک گله‌ی سگ دوزخی حرکت می‌کردند. به همین ترتیب، شمن‌های آلتایی وقتی مسافرت‌های اورفئوس‌وار خود را انجام می‌دادند، باور داشتند که با سگ‌های دربان جایگاه اربابان دوزخ برخورد می‌کنند. دهمین روز تقویم فال‌گیری آزتک‌ها، روز سگ است و صاحب آن خدای دوزخ است. محل آن در آسمان دهم است که خدایان شبانه در آن مسکن دارند.

ارتباط سگ با خدایان اهریمنی و قربانی کردن انسان، به روشنی با اسطوره‌ی پرویی پیشا-اینکایی ارتباط دارد و توسط پدر آویلا در کتاب تاریخش که در زمان اولین فتح اسپانیایی‌ها تحریر شده بود، گزارش شده است. بر طبق این اسطوره، عصر جدید با پیروزی خدای اورمزدی آغاز می‌شود. احتمالاً در شروع اساطیری عصر کشاورزی، خدای اورمزدی صاحب آب و آتش آسمانی است و بر خدای اهریمنی که صاحب آتش درون زمین است، پیروز می‌شود. خدای آسمانی دشمن را به دره‌ی علیای آن کشیده و برای آنکه خدای اهریمنی از گوشت انسان‌ها بخورد، اول به او گوشت سگ می‌خوراند و به این ترتیب قدرت او را گرفته و بر او پیروز می‌شود. پدر آویلا نتیجه می‌گیرد که به همین دلیل است که یونکاها، ستایشگران آن خدای ملعون، هنوز هم گوشت سگ می‌خورند.

سگ که مانند هرمس، هادی ارواح است، در بعضی مواقع استعداد طبابت نیز دارد. در اساطیر یونان، سگ جزء مختصات آسکلپیوس (اسکولاپیوس رومی)، قهرمان و خدای پزشکی بود.

و بالاخره، آگاهی سگ از عالم دیگر و همچنین آن سوی دیگر زندگی انسان، باعث شده که سگ را قهرمانی تمدن‌ساز و اغلب صاحب یا فاتح آتش و همچنین به عنوان نیای اساطیری انسان به شمار آورند. این مفهوم آخر، معنایی جنسی را در بر دارد. از این دیدگاه است که با مباراها، سگ را با آلت مردانه مقایسه می‌کنند و در محاورات استعاری، حتی برای بیان آن از کلمه‌ی سگ استفاده می‌کنند. به عقیده‌ی زان، این ارتباط از شباهت خشم قضیب (نعوظ) در مقابل فرج و واق سگ در مقابل یک غریبه ناشی می‌شود؛ و همچنین به دلیل حرص و شهوت جنسی مرد که مشابه آن فقط در میان سگ‌ها دیده می‌شود.

اساطیر ترکی-مغولی، حاملگی زنان را از نور می‌دانند و تأکید دارند که نور اغلب پس از دیدار با زن، او را به صورت سگی جوان ترک می‌کند که بی‌ارتباط با سگ شیری‌رنگ به مفهوم خورشید آزتک‌ها نیست. از سوی دیگر، سگ‌ها و گرگ‌ها اصل تبار چندین سلسله‌ی ترک و مغولی بودند. این باور نیز در همان جهت باور سرخپوستان آمریکا است و بر آن تأکید دارد. بدین قرار است که دینه‌ها از آمریکای شمالی، تبار انسان را از ارتباط پنهانی زن و سگی می‌دانند. سولوتل، خدای-سگ، طبق سنت آزتک، استخوانی را از جهنم دزدید تا خدایان از آن نسل جدید بشر را بسازند. سگ به عنوان نیای اساطیری، در لکه‌های تاریک ماه تمیز داده می‌شود که شبیه به دیگر حیوانات قمری از جمله خرگوش، روباه و غیره به عنوان نیا یا قهرمانی ملحوظ می‌شود که کمی جنبه‌ی شهوانی دارد. طبق تحقیق مالینوفسکی در ملائزی، سگ نیای یکی از چهار طبقه‌ی اجتماعی محسوب می‌شود. قهرمانان تمدن‌ساز که در ارتباط با عصر کشاورزی هستند، اغلب به صورت حیوانات گوشتخوار که ماده‌گرگ رومی از آن جمله است، تصویر می‌شوند.

اما در این سنت‌ها، اغلب سگ‌ها به صورت قهرمانان آتش‌ساز ظاهر می‌شوند، به صورت شعله‌ای قبل از شعله‌ی زندگی که هر دو شعله به خوبی با هم مخلوط می‌شوند. بدین ترتیب، برای شیلوک‌های نیل سفید و تمام ساکنان کناره‌های نیل علیا، سگ آتش را از مار، از رنگین‌کمان، از خدایان آسمان و ارواح بزرگ دزدیده و آن را به انتهای دم خود می‌زند. اما در حال دویدن به سوی اجاق، تمام دمش آتش می‌گیرد و ناله‌کنان از درد، آن را در مرغزار رها می‌کند و آدمیان چاره‌ای ندارند جز آنکه او را دنبال کنند. در باور فالی‌های شمال کامرون، سگ به همراه میمون سیاه که مظهر آهنگری است، آتش را می‌دزدد.

به عقیده‌ی همسایه‌ی آنها، پرودوکوها، سگ‌ها برای آدمیان دو ثروت عظیم آوردند: آتش و آسیاب. برای ابیو و ایجو و دیگر قبایل بیافرا، سگ بود که آتش آسمان را دزدید و به آدمیان داد. در آمریکای جنوبی، Canis verulus (سگ پیر) فاتح آتش نیست، بلکه اولین صاحب آن است؛ قهرمانان همزاد به شکل حلزون و ماهی آن را از او می‌دزدند. در میان سرخپوستان آمریکای شمالی، به دلیل شباهت نمادین آتش و عمل جنسی، سگ را نماد قهرمانان آتش‌ساز می‌دانند. از این‌رو است که سیاها و ناواخوهای مکزیک جدید، کاروک‌ها، گالینومروها، آچوماوی‌ها و مایدوهای کالیفرنیا عقیده دارند گرگ-سگ آمریکای شمالی، کویوتل آزتک، قهرمان بزرگ جلگه‌ی آمریکا، آتش را از طریق مالش اختراع می‌کند یا آن را می‌دزدد و در گوش‌هایش پنهان می‌کند، یا مسابقه‌ای برای سگان شکاری ترتیب می‌دهد و در این حین، انسان آتش را از خدایان می‌رباید.

اساطیر اقیانوسیه نیز مفهوم جنسی سگ را به فتح آتش ارتباط می‌دهند. قبایل مختلف گینه‌ی نو باور دارند که سگ آتش را از صاحب اولیه‌اش، موش، دزدیده است. بنابراین، آتش اهریمنی است. موتو موتو و اوزاکایوای پاپوآیی یقین دارند که سگ صاحب آتش بوده، زیرا همیشه در کنار آتش می‌خوابد و اگر آتش را از او دور کنیم، واق می‌زند. طبق گزارش فریزر، در یکی از اسطوره‌های برتانی جدید، ارتباط سگ، آتش و روابط جنسی به وضوح مشهود است. بر طبق این اسطوره، در آن زمان تنها مردان عضو یک انجمن سری، از ایجاد آتش با مالش آگاه بودند. سگی آن را دید و ماجرا را برای زنان به ترتیب زیر نشان داد: ابتدا دم خود را با رنگ‌های انجمن سری مردان رنگ کرد و سپس شروع به مالیدن دمش بر قطعه‌ی چوبی کرد که زنی روی آن نشسته بود، تا اینکه آتشی از چوب بیرون جهید. در این موقع، زن شروع به گریه کرد و به سگ گفت: «تو آبروی مرا بردی، حالا باید با من ازدواج کنی.»

برای موروت‌های شمال بورنئو، سگ هم نیای اسطوره‌ای است و هم قهرمان تمدن‌ساز. اولین فرزند مردی و خواهرش که تنها کسانی بودند که از طوفان جان به در برده بودند، این سگ به نسل جدید تمام فنون، از جمله درست کردن آتش را می‌آموزد که همزمان با شروع عصر کشاورزی است. همسایگان آنها، دایاک‌ها، عقیده دارند که فردای طوفان، این سگ ساختن آتش را با مالش موی دمش به زنی نشان می‌دهد. بالاخره، در اساطیر جزیره‌ی کارولین، آتش توسط خدای رعد و برق که به شکل سگی ظاهر شده بود، به زنی داده می‌شود. این نمونه‌ی اخیر به روشنی تناوب نماد را در حوزه‌های اهریمنی و اورمزدی نشان می‌دهد که شبیه به باور سرخپوستان آمریکا است. به عقیده‌ی مایاها، سگ خورشید را در سفر زیرزمینی‌اش راهنمایی می‌کند و خورشید سیاه می‌شود. به عقیده‌ی آزتک‌ها، سگ ترکیب و حتی نماد آتش است.

در میان سلتی‌ها، سگ در ارتباط با جنگجویان است. برخلاف باور رایج میان یونانی‌ها و رومی‌ها، سگ در میان سلتیان وسیله‌ی مقایسه یا استعاره‌یی فریبنده بود. نام قهرمان بزرگ، کوچولن، به معنی سگ کولن است و معلوم شده است که سلتی‌ها، چه جزیره‌نشین‌ها و چه آنان که در قاره پراکنده بودند، سگ‌هایی داشتند که آنها را برای جنگ و شکار آماده می‌کردند. مقایسه‌ی یک قهرمان با یک سگ، افتخارآمیز بود و نشانه‌ی ارزش جنگی قهرمان بود. هیچ نوع بدانگاری در مورد سگ وجود نداشت و ظاهراً هیچ سگ دوزخی مانند کربروس در میان آنها دیده نمی‌شد. سگ‌های شریر فقط در ادبیات عامیانه و مردمی وجود داشتند و احتمالاً از مسیحیت ریشه می‌گرفتند. در برتانی، سگ‌های سیاه کوه‌های آره، نشانه‌ی ملعونان بود. قهرمان ایرلندی، کوچولن، گوشت سگ را حرام دانسته و خوردن آن را ممنوع کرده بود. جادوگران برای اینکه او را محکوم به مرگ کنند، وقتی به جنگ می‌رفت، سر راه او ایستادند و به او گوشت سگ تعارف کردند و او را مجبور کردند تا از آن بخورد.

برخی از جنبه‌های نمادگرایی سگ که هم اکنون اشاره شد، اعم از قهرمان تمدن‌ساز، نیای اسطوره‌ای، نماد قدرت جنسی و بنابراین بقای نسل، نماد فریبندگی و وسوسه‌گری، بی‌بندوباری و مانند نوبهار در طبیعت، نشانه‌ی قوه‌ی حیات و یا نشانه‌ی ثمره‌ی یک پیوند نامشروع، سگ را با صورت روزانه‌ی نماد نشان می‌دهد. لکن لازم است صورت شبانه‌ی این نماد هم دیده شود. یکی از نمونه‌های اثبات‌گر این جنبه، حرمت و ممنوعیت سختگیرانه‌ای است که این حیوان در جوامع مسلمان با آن مواجه است.

در عرف جوامع اسلامی، سگ را کثیف‌ترین صورتی می‌دانند که در خلقت پدید آمده است. به عقیده‌ی شبستری، وابستگی به دنیا مانند سگی است که لاشه می‌خورد. سگ نماد ولع و شکم‌بارگی است. سگ هرگز با فرشتگان محشور نمی‌شود. با این همه، سگ در عرف برخی جوامع اسلامی پنجاه و دو صفت دارد که نیمی از این صفات مستحسن هستند و نیمی دیگر شیطانی و مذموم. از جمله، سگ بیدار است و صبور، هرگز صاحبش را نمی‌خورد؛ اما از سوی دیگر، بر کاتبان و نساخان واق می‌زند. وفای سگ بسیار ستایش شده است. اگر مردی برادر نداشته باشد، سگ‌ها برادران او هستند. قلب یک سگ مانند قلب صاحبش می‌آید. در ضمن، آنها سگ را ناپاک می‌دانند. جنون همیشه به شکل یک سگ سیاه ظاهر می‌شود. واق سگ‌ها نزدیک خانه‌ی کسی، هشدار مرگ نزدیک است. گوشت سگ به عنوان دارو برای رفع عقیمی، نکبت و غیره استفاده می‌شود. در طنجه، گوشت بچه‌سگ یا بچه‌گربه را به عنوان دفع جادو می‌خورند. بر خلاف دیگر سگ‌ها، هر چند سگ تازی را هم نجس می‌دانند، اما عقیده دارند برکت می‌آورد و از چشم بد حفظ می‌کند. مسلمانان سوری عقیده دارند که هرگز ملائکه وارد خانه‌ای که سگ در آن باشد، نمی‌شوند. طبق این باور، ظرفی را که سگ از آن آب نوشیده، باید هفت بار شست که بار اول با خاک است. در برخی از این جوامع، کشتن سگ قدغن شده بود، مگر سگی سیاه با دو لکه‌ی سفید در بالای چشم، زیرا این سگ شیطان است. کشتن سگ حرام است، زیرا برابر کشتن هفت مرد است، چراکه اعتقاد دارند سگ هفت جان دارد. نام سگی که از اصحاب کهف نگهبانی کرد (قرآن، ۱۸)، روی بعضی تعویذها آمده است.

با این همه، مسلمانان تفاوتی میان سگ‌های ولگرد و سگ‌های تازی قائل هستند و معتقدند شرافت تازی به آن وجهه‌ی یک حیوان پاک را می‌دهد. پیک دانته، یک تازی خاکستری (veltro) است. حیوانی که دورر نقش زده، می‌تواند با طلایه‌دار دومین ظهور مسیح همذات پنداشته شود. سگی که آتش تف می‌کند، علامت دومینیک قدیس است و پیروانش موسوم به دومینیکن، سگ‌های خداوند بودند. آنها صومعه را با تلاوت و بانگ کلام خداوند حفظ می‌کردند. نمادگرایی سگ در خاور دور اساساً دووجهی است: خیر است، زیرا سگ یاور نزدیک انسان است و مراقب منزل او است؛ و شر است، زیرا هم‌خانواده‌ی گرگ و شغال است. در این حالت، حیوان نجس و پست انگاشته می‌شود. این مفاهیم به هیچ محدوده‌ی جغرافیایی خاصی ارتباط ندارند و در همه جا رواج دارند.

مفهومی نزدیک در تبت دیده می‌شود؛ در تبت، سگ نشانه‌ی میل شهوانی، روابط جنسی و همچنین حسادت است. در تعلیمات بودا آمده است که هر کس چون سگ زندگی کند، پس از مرگ بدنش تجزیه شده و نصیب سگان خواهد شد. به طور کلی، سگ در ژاپن مورد احترام است، یاور وفادار انسان است و تصویر آن از کودکان مراقبت می‌کند و زایمان زنان باردار را آسان می‌کند. سگ در چین، در کمال وفاداری، جاودانگان را تا به سرمنزل الوهیت همراهی می‌کند. مکرم بزرگ در زمان سلطنت خاقان و از سلسله‌ی هان، بر کوه د آی شان ظاهر شد در حالی که سگی زرد را با خود داشت. سگ‌ها درو مانند سگی آسمانی سرخ‌رنگ شدند و بر پشتشان دو بال پدید آمد و به جاودانگی رسیدند. کیمیاگر وی پویانگ به همراه سگش به آسمان صعود کرد. سگ نیا و نشان برخی جوامع چینی است و شاید چینیان خود از تبار سگ هستند، چراکه پ آن جو احتمالاً یک سگ بود.

سگ آسمانی دین ج او آن، همان طوفان و شهاب است. صدای رعد و نور برق را دارد و سرخ است چون آتش. دین ج او آن به طور یقین دشمن جغد شیطانی است و همچنین اعلان‌کننده‌ی جنگ. به همین دلیل، در چین برای حفاظت خود از جغد، گاهی گوش‌های سگی را می‌کشند و او را به واق زدن وامی‌دارند. در برخی سنت‌های باستانی چینیان، کائوس را به شکل سگی عظیم با پشم‌های بلند تصویر می‌کردند. این سگ چشم دارد اما نمی‌بیند؛ گوش دارد اما نمی‌شنود؛ امعاء و احشاء پنجگانه را ندارد اما زنده است.

نماد دیگر خاص چینیان، سگ پوشالی است. دائو ده جینگ (فصل ۵) به عقیده‌ی کالتنمارک، احتمالاً استفاده از این مجسمه‌های پوشالی در آیین‌ها از خاستگاهی شمنی است. ویگر می‌نویسد این مجسمه‌های پوشالی برای تصفیه از بدی و شر است و آن را پس از استفاده نابود می‌کنند. در تعبیر این نماد در جوآنگ دزو آمده است: سگ پوشالی دقیقاً موجودیت موقت اشیا است که ما پس از استفاده آنها را دور می‌اندازیم، لگدمال می‌کنیم یا آتش می‌زنیم. فصل ۱۴: آنچه که دیگر مفید نیست باید دور انداخت، چراکه ممکن است نحس و شوم شود. لانو دزو، سگ پوشالی را نماد ماهیت ناپایدار اشیای این دنیا می‌داند که حکیم فرزانه از هرگونه وابستگی به آن طفره می‌رود. به عقیده‌ی جوآنگ دزو در رساله‌ی تقدیر آسمان، سگ‌های پوشالی قبل از نذر شدن در صندوقچه‌ای نگاهداری می‌شدند و صندوقچه در پارچه‌ای زیبا پیچیده می‌شد. پس از تقدیم نذر و نیاز به مردگان، سگ‌های پوشالی سوزانده می‌شدند، زیرا اگر سوختن آن به تعویق می‌افتاد، هر یک از اعضای خانواده‌ی متوفا با کابوسی شکنجه می‌شد.

در آسیای مرکزی، اسطوره‌هایی وجود دارد که می‌توان آنها را حد واسط دو قطب نمادگرایی سگ دانست و مهره‌های گمشده‌ای را یافت که به وسیله‌ی آن، سگ به تدریج ناپاک و ملعون و دارای لکه‌های نازدودنی شد. بعضی تاتارها عقیده دارند که خداوند در هنگام خلقت، سگ را مأمور حفاظت انسان از شر شیطان کرد، اما سگ خود را به دشمن فروخت و به همین دلیل باعث هبوط انسان شد. به عقیده‌ی یاکوت‌ها، خداوند صورت‌های خود را به دست سگ سپرده بود تا از آنها مراقبت کند، اما سگ اجازه داد که شیطان این صورت‌ها را کثیف و آلوده کند و برای تنبیه سگ، خداوند چهره‌ی فعلی را به سگ داد. حکایت‌های مختلف اما با مضمون مشابه را در میان کناره‌نشینان ولگای فنلاند می‌یابیم. تمامی این حکایات نکات مشترکی دارند: سگ ابتدا بدون پشم بود، اما بعد پشم خود را به بهای خیانتی که مرتکب شده بود، از شیطان گرفت. بدین ترتیب، خیانت سگ با پشمش مجسم می‌شود. سگ به علامت واسطگی میان انسان و شیطان، به تدریج حیوانی ناپاک و نجس شد و حتی معروف به بیماری‌زا گردید. ناپاکی و نجاست درونی انسان مانند پشم سگ، ناشی از بزاق شیطان است؛ بدین گونه بود که نکبت، نجاست و بزاق کثیف سگ، مرگ‌آور شناخته شد. بوریات‌ها می‌گویند خدا با این عبارات سگ را لعنت کرد: «تو همیشه از گرسنگی رنج خواهی برد. تو استخوان‌ها را خواهی جوید و پس‌مانده‌ی غذای آدمیان را خواهی خورد و تو را کتک خواهند زد.»

در افراطی‌ترین جنبه‌ی شوم خود، نماد سگ به نماد بر کفاره‌ی گناه نزدیک می‌شود. اونو هروه در اسطوره‌های آسیایی، نشانی از ثنویت ایرانی می‌بیند و خاطرنشان می‌کند که سگ حیوان اهورامزدا در دین باستانی ایرانیان تأثیری بسزا داشته است و دفع ارواح خبیث بر عهده‌اش بوده است. این نکته نیز نشانه‌ی دووجهی‌گری نماد در اسطوره است. به عقیده‌ی ژان پل رو، این دوگانگی در نماد سگ در تفکر مردمان آسیا وجود دارد که از سویی سگ را حمایتگر و مفید می‌دانند و از سوی دیگر آن را ملعون خدا، و نهایتاً شیطانی و فرشته‌ی رانده از درگاه می‌بینند.

بیشتر بخوانید:

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی