۹ قهرمان که کار خود را به عنوان یک شخصیت منفی شروع کردند
در بیشتر مواقع، وقتی کسی به قهرمانان فکر میکند، کارهای خوبی که آنها کردهاند را به یاد میآورد. معمولاً این طور است که قهرمانان شخصیتهای خوبی هستند که به مبارزه با شرارت میپردازند. با این ...
در بیشتر مواقع، وقتی کسی به قهرمانان فکر میکند، کارهای خوبی که آنها کردهاند را به یاد میآورد. معمولاً این طور است که قهرمانان شخصیتهای خوبی هستند که به مبارزه با شرارت میپردازند. با این حال چنین چیزی برای همه موارد صدق نمیکند.
هر از چند گاهی، یک شخصیت به عنوان ویلن و شخصیت منفی داستان معرفی میشود. ممکن است بعد از مدتی طولانی، این شخصیت منفی تبدیل به یک ضدقهرمان شود؛ مثل همان اتفاقی که برای ونوم و ددپول در سالهای اخیر افتاده است.
شاید نویسندهها از همان ابتدا قصد داشتند تا این شخصیتها را به سمت آدم خوبهای کمیکها بکشانند، شاید هم صرفاً این کار را انجام دادند تا ببینند نتیجه آن چه میشود. در هر صورت، بعضی از قهرمانان شناخته شده دیسی و مارول نیز هستند که ابتدا به عنوان شخصیت منفی کار خود را آغاز کردند و بعداً تبدیل به قهرمان شدهاند اما خیلی از طرفداران از چنین موضوعی آگاه نیستند.
در این لیست نگاهی به قهرمانانی میاندازیم که ابتدا به عنوان شخصیت منفی وارد کمیکها شدند اما در نهایت تبدیل به قهرمانِ داستانها شدند.
۹. هاوکآی (Hawkeye)
همه میدانند که هاوکآی جزو قهرمانان دنیای مارول است و اگر تمام اطلاعاتتان در مورد این شخصیت از دنیای سینمایی مارول برگرفته شده باشد، عمراً بدانید که او فعالیتش را به عنوان یک شخصیت منفی آغاز کرده بود. کلینت بارتون (Clint Barton) اولین بار در شماره ۵۷ کمیک Tales of Suspense به عنوان یک ویلن مورد استفاده قرار گرفت.
خوشبختانه، فعالیت او به عنوان یک شخصیت منفی خیلی طول نکشید. دو حضور او در شمارههای ۶۰ و ۶۴ کمیک Tales of Suspense دوباره او را در نقش یک ویلن به تصویر کشیدند اما در همین کمیکها فعالیت شرورانه او به اتمام رسید.
او وقتی با بلک ویدو ملاقات کرد، تبدیل به شخصیت منفی یکی از داستانهای مارول شد. بلک ویدو در این دوره به عنوان جاسوسی از اتحاد جماهیر شوروی کار میکرد. هاوکآی به بلک ویدو علاقهمند شده بود و به همین دلیل تمام کارهای خلافی که بلک ویدو به او میگفت را انجام میداد. این جاسوس، به دنبال دزدیدن تکنولوژیهای تونی استارک بود و قرار بود تیر و کمان هاوکآی نیز در این مسیر به او کمک کند.
بعد از مدت کوتاهی، بلک ویدو مجروح میشود، هاوکآی نیز میفهمد که در جبهه آدم خوبها نیست و سعی میکند با عضویت در اونجرز اشتباهاتش را جبران کند. در شماره ۱۶ کمیک Avengers، او تحت هدایت کاپیتان آمریکا تبدیل به یکی از اعضای اونجرز شد.
۸. روگ (Rogue)
اگر روگ را فقط از طریق فیلمهای ایکس من یا سریال انیمیشنی X-Men: The Animated Series بشناسید، ممکن است آن قدر که باید و شاید با این شخصیت آشنا نباشید. وقتی روگ در صفحات شماره ۱۰ کمیک Avengers Annual معرفی شد، او یک ویلن و عضوی از Brotherhood of Mutants بود.
بعد از این که دستنی (Destiny) به میستیک (Mystique) گفت که با روگ ارتباط برقرار کند، روگ وارد این گروه شد. میستیک از تنهایی روگ (که به خاطر جهشیافتگیاش بود و اگر کسی را لمس میکرد باعث میشد انرژیاش را به خود جذب کند) سوء استفاده کرد. او روگ را ترغیب کرد تا به Brotherhood of Mutants بپیوندد، جایی که به او احترام گذاشته و دوباره صاحب یک «خانواده» میشود.
خیلی زود او به مأموریتی فرستاده میشود تا تواناییهای میس مارول (Ms. Marvel) را جذب کند. او در این کار موفق شد و بدن این قهرمان را از پل گلدن گیت به پایین پرت کرد. تواناییهایی که روگ به خود جذب کرده ظاهراً دائمی بوده و او با این قدرتهای جدید به سراغ مبارزه با اونجرز میرود.
در نهایت، روگ، میستیک، دزلر (Dazzler) و هایبرید (Hybrid) به رام (Rom) حمله کردند و بعد از این که روگ تنهایی و شرافت او را جذاب میکند، مسیر زندگیاش عوض میشود. او به سمت ایکس من برای کمک گرفتن رفت و آنها نیز او را به عنوان یکی از اعضای خود قبول کردند.
۷. بلک ویدو (Black Widow)
وقتی ناتاشا رومانوف برای اولین بار در شماره ۵۲ کمیک Tales of Suspense دیده شد، یک جاسوس روس بود که به عنوان آنتاگونیست آیرون من وارد دنیای کمیکها شده بود. پنج شماره بعد از اولین حضورش، او حتی هاوکآی را نیز برای رسیدن به هدفش استخدام کرد.
در این کمیکها، او لباس و ظاهر خاصی همیشگیاش را نداشت اما خیلی طول نکشید تا اتحاد جماهیر شوروری اولین لباس مخصوصِ بلک ویدو را به او تحویل دهد. این لباس، همراه با تعدادی سلاحهای مدرن بود که به او اجازه میداد در برابر امثال آیرون من قرار گیرد.
رومانوف در استالینگراد بزرگ و توسط کشورش آموزش داده شده بود تا تبدیل به یک جاسوس در بالاترین سطوح شود. او آموزش دیده تا یک تیرانداز ماهر و استاد هنرهای رزمی باشد و صد البته مهارتهای جاسوسیای را به کار ببرد تا بتواند به درون دشمنان کشورش نفوذ کند. شاید او در روسیه یک ویلن نبود ولی اگر از چشم یک آمریکایی به این قضیه نگاه کنیم، او را یک شخصیت منفی میبینیم.
در انتها، رابطهاش با هاوکآی باعث شد تا او تغییراتی در خود ایجاد کند. او در تلاشش برای شکستِ آیرون من آسیب دیده بود و برای همین از مبارزه فرار کرد. وقتی کاگب متوجه کار او شد، سعی کرد که او را از بین ببرد اما چنین کاری فقط باعث شد تا او بیشتر به اونجرز سوق پیدا کند.
۶. فالکون (Falcon)
در دنیای سینمایی مارول، سم ویلسون همیشه جزو آدم خوبها بوده اما در کمیکها اوضاع این طور برای او شروع نشده بود. فالکون اولین بار در شماره ۱۱۷ کمیک Captain America حضور پیدا کرد. البته او در واقع یک قهرمان نبود، بلکه یک خلافکار و عضوی از گروهی خلافکاری بود که خودش را اسنپ (Snap) ویلسون صدا میکرد.
او این هویت را به خاطر به قتل رسیدن والدینش و خشمی که از دنیای اطرافش داشت خلق کرده بود. سم یک سوپر ویلن که قصد نابودی دنیا و جلوگیری از فعالیت ابرقهرمانان را داشت نبود، او صرفاً از قانون تبعیت نمیکرد.
سم سوار یک هواپیما به مقصد ریو دو ژانیرو شد تا یک پول قلمبه به جیب بزند اما هواپیمایش در جزیره Exile سقوط کرد. در این جزیره بود که ویلسون ردوینگ (Redwing) را پیدا کرد و به شدت به این شاهین وابسته شد.
وقتی رد اسکال (Red Skull) از مکعب کیهانی (Cosmic Cube) برای تغییر واقعی استفاده کرد، دنیای سم نیز دچار دگرگونی شد. سم حالا میتوانست با پرندگان ارتباط ذهنی برقرار کند. تمام خاطرات او از هویت اسنپ نیز پاک شده بود. تمام اینها بخشی از یک نقشه برای کشتن کاپیتان آمریکا بود اما به جای این که چنین اتفاقی بیفتد، ویلسون و کپ تبدیل به دوستان صمیمی شدند و به مبارزه به اهالی جزیره و رد اسکال پرداختند. از این جا به بعد ویلسون تبدیل به قهرمان به اسم فالکون شد.
۵. پلاستیک من (Plastic Man)
قبل از این که او تبدیل به پلاستیک من شود، پاتریک اِل اوبرایان (Patrick Eel O'Brian) یک خلافکار خردهپا بود. او اکثر وقتش را به عنوان یک سارق که مهارت زیادی در باز کردن قفلهای گاو صندوقها داشت سپری میکرد. ال هیچ تصوری از آدم خوب بودن نداشت اما همه چیز در یک شب سرنوشت ساز برای او عوض شد.
ال در حالی که در Crawford Chemical Works در حال انجام یکی از کارهایش بود به شانهاش تیر خورد و مایعی عجیب وارد بدنش شد. او توانست از مهلکه فرار کند اما اعضای گروهش او را رها کردند. زخم و مواد شیمایی به شدت روی او اثر گذاشته بودند و در نتیجه او در جنگلی خارج از شهر بیهوش شد.
وقتی به هوش آمد، متوجه شد که یک راهب به او رسیدگی میکند و حتی وقتی سر و کله پلیسها پیدا شد، آنها را دک کرده است. راهب به خاطر این که خوبی را درون او حس میکرد این کار را کرده بود. چنین محبتی باعث تغییر ال شد و او سعی کرد تا تبدیل به آدم خوبی شود.
ال در دوران بهبودش در صومعه فهمید که تواناییهای عجیب جدیدی به دست آورده و بدنش خواص پلاستیک مانند پیدا کرده است. او که مصمم شده بود تبدیل به آدم خوبی شود، هویت ال اوبرایان را ترک کرد و تبدیل به قهرمان شد که با نام پلاستیک من شناخته میشود.
۴. ویژن (Vision)
عجیب است که به ویژن به چشم یک شخصیت غیرقهرمان نگاه کنیم اما اوضاع در شروع کار برای او همچین چیزی بود. اولتران (Ultron)، ویژن را خلق کرده بود تا خالقان خودش را، یعنی دکتر هنک پیم (Hank Pym) و همسرش جنت ون دین (Janet van Dyne)، نابود کند. با همین هدف، اولتران ویژن را فرستاد تا اونجرز را سمت یک تله بکشاند.
ویژن اولین بار در شماره ۵۷ کمیک Avengers در برابر قهرمانان زمین قرار گرفت. او قطعاً شخصیت خوبی نبود اما از بدشانسی اولتران، ویژن حتی شخصیت بدی نیز نبود. او فقط در ابتدا چیزی جز حرفهای خالقش را قبول نداشت.
وقتی او بالاخره با اونجرز ارتباط برقرار کرد، خیلی طول نکشید که این ابرقهرمانان او را قانع کنند تا به اربابش خیانت کند. وقتی به او توضیح داده شد که چگونه برای خلق او از الگوهای مغزی سایمون ویلیامز (Simon Williams) / واندر من (Wonder Man) که در آن مقطع مرده بود استفاده شده، با رضایت به اولتران پشت کرد.
دوران ویلن بودن ویژن خیلی طول نکشید و در شماره بعدی، او عضو اونجرز شد. شاید هدف از خلق او به ثمر رساندن اهداف شرارت آمیز بوده باشد اما به لطف اونجرز که ترجیح دادند اول صحبت کنند و فقط اگر لازم شد بجنگند، او فرصت این را پیدا کرد تا خودش را اصلاح کند.
۳. بیگ باردا (Big Barda)
بیگ باردا شخصیتی است که میبایست یک موجود شرور میبود. در هر حال، او طوری تربیت شده بود تا رهبر فیمیل فیوریهای (Female Furies) آپوکلایپس (Apokalips) باشد. فیمیل فیوریها، جنگجویان مونثی بودند که دنیای جهنمی تحت حکومت دارکساید (Darkseid) از آنها بهره میبرند. رهبر آنها نیز به هیچ وجه یک قهرمان به حساب نمیآید.
همه چیز برای بیگ باردای شرور به خوبی پیش میرفت تا این که او افرادش را برای مبارزه با اسکات فری (Scott Free)، پسر خوانده دارکساید، رهبری کرد. او سریعاً شیفته مردی شد که در او خوبی را احساس میکرد و از این لحظه به بعد، بیگ باردا دچار تغییر شد.
او به اسکات کمک کرد تا از سیاره آپوکلایپس فرار کند اما خودش نتوانست همراه او باشد. با این حال، خود او نیز بعد از مدتی از این سیاره گریخت و به سمت زمین رفت. خیلی طول نکشید که اسکات را در این سیاره پیدا کرد که به عنوان یک متخصص هنر گریز با نام تادئوس براون (Thaddeus Brown) و هویت میستر میراکل (Mister Miracle) زندگی میکند.
این دو شخصیت با یکدیگر ازدواج کردند و بیگ باردا نیز تبدیل به یک قهرمان شد. در طول سالها، او هم عضو بردز آو پری (Birds of Prey) و هم جاستیس لیگ شده است. بیگ باردا هیچ وقت به هویت شرورانه خودش بازنگشت و تا مرگش به دست اینفینیتی من (Infinity-Man) یک قهرمان باقی ماند.
۲. کوئیک سیلور و اسکارلت ویچ (Quicksilver and Scarlet Witch)
کوئیک سیلور و اسکارلت ویچ آن قدر به هم وابسته هستند که حتی حضورشان نیز همزمان با هم بوده است. این دوقلوهای جهشیافته اکثر دوران فعالیتشان در کنار هم بودهاند و به عنوان ویلن در شماره ۴ کمیک The X-Men به مخاطبان معرفی شدند.
در ابتدا، آنها به عنوان پایهگذار Brotherhood of Mutants به تصویر کشیده شدند و در اولین حضورشان به مبارزه با ایکس من پرداختند. با این حال، آنها ویلنهایی بیمیل بودند که ایدئولوژیهای افراطی مگنیتو (Magneto) را تمام و کمال قبول نداشتند.
هر چند چنین چیزی به این معنی نبود که این دوقلوها خطرناک نبودند، آنها کاملاً خطرناک بودند اما خیلی طول نکشید که جبهه خود را عوض کردند. وقتی استن لی تصمیم گرفت که سر و دستی به اوضاع اونجرز بکشد، او چند ویلن تغییر پیدا کرده از سریهای دیگر را به آنها اضافه کرد. هاوکآی و دوقلوها جزوی از این تغییرات بودند.
از شماره ۱۶ کمیک Avengers، کوئیک سیلور و اسکارلت ویچ تبدیل به قهرمان شدند. هر از چند گاهی این دوقلوها در رویدادهایی که باعث ایجاد دردسر میشوند شرکت کردهاند اما هیچ وقت دوباره تبدیل به ویلن نشدهاند.
۱. سیلور سرفر (Silver Surfer)
سیلور سرفر یکی از داستانهای پسزمینه جذاب در دنیای مارول را دارد. او نه به عنوان یک ویلن و نه به عنوان یک قهرمان کار خود را آغاز کرد؛ او فقط یک شخصیت معمولی بود که در سیاره زن لا (Zenn-La) زندگی میکرد تا این که گالاکتوس (Galactus) به سراغ سیارهاش رفت. او برای این که سیاره خود را نجات دهد با گالاکتوس یک معامله کرد.
نورین راد (Norrin Radd) قبول کرد تا تبدیل به قاصد گالاکتوس شود به شرط این که به سیارهاش آسیبی نرسد. این گونه بود که نورین راد تبدیل به سیلور سرفر شد. در این دوره، میشد سیلور سرفر را شخصیتی خنثی در نظر گرفت و برای مدتی طولانی، او به دنبال سیارههای متروک میگشت تا اربابش ببلعد اما نورین نمیتوانست برای همیشه چنین کاری کند.
کمکم او گالاکتوس را به سمت سیارههایی کشاند که موجودات دارای زنده و حواس در آنها زندگی میکردند. شاید سیلور سرفر قلباً به چنین کاری راضی نبود اما او باعث چندین نسل کُشی در تمام کیهان شده بود. وقتی که به زمین رسید، او به شکل ویلنی دیده میشد که حاضر بود زندگیاش را فدا کند تا اربابش راضی باشد.
خوشبختانه او گذشتهاش را به یاد آورد و به خاطر افرادی که ملاقاتشان کرده بود، دچار تغییر شد و به ارباب خود پشت کرد. از این نقطه به بعد، سیلوور سرفر تبدیل به قهرمانی هم برای زمین و هم برای کل کیهان شد.
به مطالعه ادامه دهید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ددپول هم بود
هالکم اوایل ضد قهرمان بود توی کمیک های اولیه اش
آره دشمن لوگان بود
جالب بود
نصف اونجرز که اول بد بودن??