پدیده دید زدن در سینمای جنایی: شخصیت های چشم چران که قهرمان شدند!
شاید در نگاه اول کمی عجیب به نظر برسد، اما حقیقت این است که پدیده دید زدن و چشم چرانی در سینما تاریخچه طول و درازی دارد. این نوع فیلمها از مدتها پیش در سینما ...
شاید در نگاه اول کمی عجیب به نظر برسد، اما حقیقت این است که پدیده دید زدن و چشم چرانی در سینما تاریخچه طول و درازی دارد. این نوع فیلمها از مدتها پیش در سینما رواج داشتند و چه بسا کارگردانهای مشهور و پرآوازهای هم هدایت این عناوین را برعهده داشتهاند. به نظر شما انگیزه و هدف از این کار چیست؟ چه چیزی باعث میشود که مخاطب به خودش اجازه بدهد با شخصیت اصلی فیلم همراه شود و پا به پای او زندگی کاراکتر دیگری را زیر نظر گرفته و حرکات او را مو به مو دنبال کند و هیز بازی در بیاورد؟
در بسیاری از این فیلمها، شخص بیننده در یک طرف قرار گرفته با استفاده از دوربین یا به روشهای دیگر افراد دیگر را به اصطلاح دید میزند! حال کاراکتری که زیر ذربین قرار گرفته، یا در حال انجام کارهای روزانهاش بوده و یا سرگرم مسائل شخصی و موارد مربوط به آن. شاید بگویید که خب این امری بسیار پیش پا افتاده و بیاهمیت است، اما وقتی جزییات ماجرا را بررسی میکنیم، درمییابیم که حقایق تلخ و بعضا آزاردهندهتر از آن است که بتوان تصورش را کرد، چراکه در این صورت حریم شخصی و فردی به کل زیر سوال میرود.
در ادامه مقاله در ویجیاتو قصد داریم به فیلمهایی بپردازیم که با این سبک خاص ساخته شده و جنبههای مخلتف آن را مورد واکاوی قرار دهیم.
پیشتر هم ذکر شد که تعداد فیلمهای ساخته شده با این مضمون در سینما کم نیست، یکی از نکاتی که در این موضوع به چشم میخورد، همان وسواس فکری است که ریشه در درون آن شخص دارد، چیزی که باعث میشود او از انجام این کار و پاییدن دیگران احساس خوشایندی داشته باشد. در اکثر عناوین این چنینی جدای از بحث پاییدن دیگران، داستانهای جنایی و رازآلود رقم میخورد.
نمونه آن فیلمی به کارگردانی آلفرد هیچکاک، استاد ژانر معمایی و دلهرهآور است. پنجره پشتی یا همان (Rear Window) علاوه بر اینکه یکی از بهترین آثار هیچکاک شناخته میشود، داستان عکاسی حرفهای با بازی جیمز استوارت را روایت میکند که در حادثه ای پای چپش شکسته و مشغول سپری کردن دوران نقاهت خود در آپارتمانی در شهر نیویورک است که از پنجره اتاق رفتار همسایگان را زیر نظر دارد.
یکی دیگر از عناوینی که توانست توجهات زیادی به سوی خود جلب کند، فیلمی ترسناک ـ اسلشر به کارگردانی مایکل پاول است که در سال ۱۹۶۰ منتشر شد. شخصیت اصلی فیلم Peeping Tom (چشمچران) مرد جوانی به نام مارک لوئیس با هنرنمایی کارل بوم است که به انواع پارافیلیا (گرایشات جنسی ناهنجارانه)، از جمله اسکوپتوفیلیا (چشم چرانی) مبتلا است.
مارک لوئیس روزها در یک استودیوی فیلم سازی به عنوان دستیار فیلمبردار، و همچنین به عنوان عکاس در یک استودیوی تولید عکسهای برهنه کار میکند، ولی شبها دست به قتلهایی غیرعادی بخاطر اختلالات روانی و گرایشهای جنسیاش میزند. یکی از مواردی که مایکل پاول به زیبایی آن را در فیلم پیاده کرده، القای حس گناه و عذاب وجدان به مخاطب است، چراکه وقتی تماشاگر با مارک لوئیس همراه شده و تک تک اقدامات او را زیر نظر دارد، به نوعی خودش را هم با داستان درگیر کرده و حتی در لحظاتی خود را شریک جرم لوئيس میداند.
شخصیتهای چشم چران همچنین در داستانی شبیه به فیلم One Hour Photo (فیلم یکساعته) وجود دارند که در آن سای پریش (با نقشآفرینی رابین ویلیامز) مردی تنها و میان سال است که در قسمت عکاسی فوری سوپرمارکت محلی کار میکند و درگذشت سالیان، «خانواده یورکین» که از مشتریان سوپرمارکت هستند، به دغدغه ذهنی او تبدیل شدهاند.
یکی از فیلمهای هیجانانگیز برایان دی پالما، به نام Body Double که برخلاف نظر مثبت منتقدان، در گیشه زیاد موفق نبود، با سبک و سیاق فیلمهای هیچکاک و با محوریت پاییدن طرف مقابل ساخته شده است.
در این فیلم پدیده دید زدن با رنگ و بویی متفاوت به تصویر کشیده شده، جایی که کریگ واسن به دليل بيماری کلاستروفوبيا (ترس از فضاهای بسته) از کار اخراج میشود و پس از آن که به خیانت همسرش نيز پی میبرد، زندگیاش را رها میکند تا در آپارتمان یکی از دوستانش ساکن شود. کمی بعد او پشت تلسکوپ کنار پنجره آپارتمان، زن زیبای همسايه (گريفيث) را زیر نظر میگیرد.
بیشتر بخوانیم:
- نگاهی به شخصیت جیسون در چهلمین سالگرد اکران Friday the 13th
- بهترین فیلمهای ترسناک با محوریت ارواح ژاپنی
- مولان و ۹ فیلم سینمایی دیگر که از نظر تاریخی نادرست هستند
این وابستگی به دید زدن زن همسایه، رفته رفته گسترش پیدا میکند به طوری که پس از مدتی همهجا او را تعقیب میکند و در نهایت متوجه میشود که او به دردسر بزرگی افتاده. Body Double یکی از آن فیلمهای جذابی است که از دیدنش پشیمان نخواهید شد.
طبیعتا وقتی مخاطب با شخصی که دیگران را دید میزند، همراه شده و همانطور که پیشتر هم گفتیم، خود را به نوعی شریک جرم او میداند، قادر نیست در لحظات دراماتیک فیلم احساس ترحم و دلسوزی خود را نسبت به آن فرد نشان دهد. این نوع داستان درام در فیلم Red Road به کارگردانی آندریا آرنولد به وضوح قابل لمس بود. رد رود یکی از فیلمهای موفقی است که شاید کمتر کسی آن را تماشا کرده باشد.
در این فیلم جکی (کیت دیکی) به عنوان اپراتور دوربینهای مدار بسته کار می کند. او هر روز به گوشه ای از دنیای کوچک چشم می دوزد و از مردمی که زیر دیدگان او قرار دارند محافظت میکند. گاهی چشمش به خدمتکاری میافتد که همیشه درحال رقص است و خندهای به لب او میآورد، گاهی هم توجهش به سوی سگ مریضحال و صاحبش میافتد که درباره آنها حسابی نگران میشود.
مشکلات از جایی شروع میشود که جکی یکبار وقتی مشغول دید زدن بوده، متوجه مردی میشود که گویا او را قبلا میشناخته. جکی کم کم حواسش پرت این شخص شده تا جایی که پس از تماشای او در دوربین، خانهاش را پیدا کرد و نقشههایی برای او میکشد.
در نهایت ما به برنامههای جکی پی برده و از رازهای رواشناسی و پیچیده این فیلم مطلع میشویم. رد رود برخلاف اینکه فضای تاریک و سنگینی دارد، توجهات را به سرعت به سوی خود جلب کرد و از این حیث میتوان آن را شبیه به فیلم Under The Skin (زیر پوست) با بازی اسکارلت جوهانسون دانست. البته در این میان نمیتوان از بازی درخشان و استثنایی کیت دیکی گذشت؛ بنابراین رد رود ارزش یکبار دیدن را دارد.
یکی از دلایل هیجان انگیز بودن این سبک مریض! در سینما این است که شخص با زیرنظر گرفتن دیگران، به نوعی بینش کلی خودش را از دست میدهد و تماما غرق سوژه پیشرویش و کارهایی میشود که او انجام میدهد. از طرف دیگر، مخاطب بسته به اینکه با چه داستانی همراه شده و بدون اطلاع از پایان فیلم، با هیجان زیاد به تماشای این پروسه جالب میپردازد.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
کو لیستش؟