۱۵ پیوند عاشقانهی برتر در دنیای کمیکها
زمانی که سخن از کمیک بوکها به میان میآید، ذهنها بیشتر به سوی بخش اکشن میرود که موجودات فراانسانی را هنگام درگیری با یکدیگر به نمایش میکشد. با این وجود، عشق و دلباختگی نیز بخش ...
زمانی که سخن از کمیک بوکها به میان میآید، ذهنها بیشتر به سوی بخش اکشن میرود که موجودات فراانسانی را هنگام درگیری با یکدیگر به نمایش میکشد. با این وجود، عشق و دلباختگی نیز بخش بزرگی از دنیای کمیکهاست. کم و بیش همهی شخصیتهای کمیک بوکی دلباختهی کسی بوده یا هستند. در این نوشتار نیز نگاهی به برترین پیوندهای عاشقانهی دنیای کمیکها میاندازیم.
بتمن و کتوومن
پیوند بین بتمن و کتوومن یک رابطهی دور از انتظار است. بروس وین سوگند خورده تا جلوی جرم و جنایت را در گاتهام بگیرد ولی در همین حال نیز به یکی از مجرمان این شهر دلباخته است. شاید اگر بخواهیم صادق باشیم، کنار هم بودن خفاش و گربه چندان پایدار و منطقی نخواهد بود اما همان دورههای کوتاهی که این دو شخصیت با یکدیگر میگذراند ویژه و دلربا به شمار میآید. کسی چه میداند، شاید در یک دنیای موازی آنها بتوانند یک زندگی طولانی و مشترک را با هم دیگر تجربه کنند.
نایتوینگ و بتگرل
دیک گریسون و باربارا گوردون از همان دوران نوجوانیشان به یکدیگر علاقهمند شدند. اما این دو از آن دسته شخصیتهای کمیک بوکی به شمار میآیند که به دلایل گوناگون همیشه نتوانستند همراه هم باشند. یکی از بتمن سوا شد و در کنار فعالیت خودپایش در بلادهیون، با گروه تین تایتانز به نجات دنیا پرداخت و دیگری درگیر زندگی دوگانهاش به عنوان همپیمان بتمن و دختر رئیس پلیس گاتهام شد. حتی ماجراهای این دو به تنگناهای باریکی همچون فلجشدن و از دست رفتن خاطرات منجر شد ولی انگار به گونهای این دو هنوز دلباختهی یکدیگر هستند و همیشه راهی برای بازگشتشان به کنار هم پیدا میشود.
روگ و گمبیت
آنا لوبو و رمی لبو یکی از آن دسته جفتهای کمیک بوکی هستند که همواره پرسش «آیا آنها به هم میرسند یا نه» حول محورشان میچرخد. هر زمانی که اوضاع خوب پیش میرود، ناگهان مشکلی ایجاد میشود تا پیوند به هم بخورد. این که روگ نمیتوانست کسی را لمس کند و گمبیت نیز کولهباری از رازها را داشت به بهتر شدن این وضعیت هم کمکی نمیکرد. این دو حتی مسیرهای مجزایی را برای ماجراجوییهای خود برگزیدند که آنها را به سمت افراد دیگری کشاند. اما انگار با وجود جدا بودنشان، روگ و گمبیت باز هم به هم تعلق دارند و راهی برای بازگشت به یکدیگر پیدا میکنند. انگار فرقی ندارد که چه اتفاقی بیفتد، آنا و رمی همواره هوای هم را دارند.
مستر فریز و نورا فریز
تنها ابرقهرمانان و شخصیتهای مثبت نیستند که میتوانند در دنیای کمیکها عشق را تجربه کنند. یکی از ویژهترین نمونههای دلباختگی در بین ویلنها و کاراکترهای منفی دنیای کمیکها را میتوان در پیوند بین ویکتور و نورا فریز یافت. ویکتور فریز یکی از ویلنهای بتمن به شمار میآید که تواناییهایش حول محور سرما و دمای پایین میچرخد ولی دلیل همهی ابزارهای منجمدکنندهی او همسرش است. نورا درگیر یک بیماری مرگبار میشود اما ویکتور که نمیخواهد او را از دست دهد تلاش میکند تا با استفاده از دمای پایین جلوی مرگش را بگیرد.
هر چند اوضاع خوب پیش نمیرود و یک اتفاق در هنگام آزمایشات باعث میشود تا خود ویکتور هم درگیر وضعیت دشواری باشد. با وجود همهی این رویدادهای تلخ، علاقهی این دانشمند به نورا به میزانی زیاد است که همسرش را در محفظهای با دمای بسیار پایین زنده نگه میدارد و در عین حال هم به دنبال راهی برای نجاتش میگردد؛ به هر بهایی، حتی درگیری با شوالیهی تاریکی.
هیویی و استارلایت
برخی کمیک The Boys را برای خشونتش میخوانند. دیگران به دنبال کمدی تیره و درونمایهی داستانی آن هستد. اما در محوریت آن یک پیوند عاشقانه قرار دارد. به گفتهی ربکا بوچر، عشق این است که دو نفر یکدیگر را بیابند و این اتفاقی بود که برای هیویی کمپل و آنی جنیوئری افتاد. استارلایت متوجه لحظات تلخ زندگی هیویی بود که او را تبدیل به فردی کرده بودند که به راستی آن گونه نبود. خود هیویی هم اشتباهات و نقصانهایش را به لطف دختری که به عنوان مهربانترین فرد زندگیاش میشناخت پذیرفت تا این دو تا پایان ماجرایی خشن، پر ضد و خورد و شاید کمی ترسناک همراه هم باشند.
سایکلاپس و جین گری
اسکات سامرز و جین گری از زمانی که فهمیدن عاشقی چیست به یکدیگر دل باختند. از آن زمان به پیش موانع فراوانی بر سر راه پیوند آنها قرار گرفت؛ از ولورین تا اما فراست. ولی این دو با ارتباط برقرار کردن و فهمیدن یکدیگر توانستند از همهی این چالشها عبور کنند. سایکلاپس و جین گری در کنار فهمیدن هم، متوجه نیازهای یکدیگر نیز هستند و نسبت به علاقیات دیگری احترام قائلاند تا تبدیل به یکی از ویژهترین و آزادترین جفتهای دنیای مارول شوند.
اسپایدرمن و گوئن استیسی/مری جین
اگر بخواهیم دربارهی زندگی عاطفی پیتر پارکر سخن بگوییم، سخت است که تنها نام یک نفر را بیاوریم. به گفتهی خود اسپایدرمن، نخستین زنی که به راستی به او دلباخت گوئن استیسی بود. این قهرمان پیوند ژرفی با گوئن برقرار کرد ولی مرگ تراژیکش در درگیری با گرین گابلین برای مدتی طولانی پیتر را تسخیر کرد. هر چند این پایان زندگی عاطفی اسپایدی نبود.
پس از مرگ گوئن استیسی، اسپایدرمن توانست دوباره دلببازد و این بار با مری جین ارتباط برقرار کند. زندگی مری جین و پیتر پارکر نیز همچون بسیاری از موارد این لیست درگیر فعالیتهای ابرقهرمانی بود اما به میزانی پیش رفت که این دو توانستند با یکدیگر ازدواج کنند. ولی انگار پیتر نباید چندان به خوشبختی خو بگیرد؛ پای مفیستو به ازدواج این قهرمان هم باز شد تا پیوندشان به گونهای عجیب و غریب از بین برود. اکنون اسپایدرمن میداند مسئولیت سنگین ابرقهرمانی حتی زندگی عاشقانهاش را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
آلانا و مارکو
طبق دنیای که این دو در آن قرار دارند، آلانا و مارکو نباید با یکدیگر باشند. ابتدا این که مردمشان با همدیگر در حال جنگ هستند. سپس گمان بر این بود که این دو نژاد اصلاً از سویهی جنسی با یکدیگر سازگاری ندارند. با همهی این اوصاف اما آنها به یکدیگر دلباختند و فرزندی به دنیا آوردند. با این که بیشتر کهکشان به دنبال خراب شدن پیوند آنها بود ولی آلانا و مارکو توانستند از پس این چالش برآیند. فرار از دست قانون آن هم در حالی که یک کودک را بزرگ میکنید، به خاطر عشق ممنوعهتان نمیتوانید یک جا بمانید و در یک کهکشان گسترده سرگردانید نیز نتوانست در برابر دلباختگی آلانا و مارکو ایستادگی کند.
لوک کیج و جسیکا جونز
تفاوتی ندارد که چه اتفاقی برای لوک کیج و جسیکا جونز بیفتد، آنها همواره همراه همدیگر هستند. نه این که هیچ چالشی در پیوند این دو وجود ندارد ولی آنها در هر صورت با مشکلات رو به رو میشوند و تلاش برای حل کردنشان میکنند. این دو قهرمان همدیگر را درک میکنند، اگر مرتکب اشتباهی شوند آن را میپذیرند و اصلاحش میکنند و تکیهگاه یکدیگر هستند. درک و احترامی که لوک و جسیکا برای همدیگر نشان میدهند پیوندشان را تبدیل به یکی از سالمترین روابط کمیک بوکی کرده است.
گرین ارو و بلک کناری
الیور کوئین و دینا لنس همیشه دینامیک جالبی را از خود به نمایش میگذارند. گرین ارو خام رفتار میکند در حالی که بلک کناری مصمم و بالغ است. اما این وارونگیهاست که الیور و دینا را به هم نزدیک کرد و یک پیوند جالب را پدید آورد. رابطهی طولانی آنها بالا و پایینهای فراوانی را به خود دیده که برخی از آنها مربوط به ریتکانها و بازرواییهای صنعت کمیک است؛ ولی انگار عشق اُلی و دینا حتی از پس چالشهای مدیوم کمیک بوک نیز برمیآید تا این دو همواره به یکدیگر برسند.
اسکارلت ویچ و ویژن
شاید این که بفهمید یک هوش مصنوعی و یک جهشیافته به هم دل باختهاند عجیب و غریب باشد ولی به لطف توانایی واندا ماکسیموف در دیدن احساسات پنهان درون ویژن بود که این دو را تبدیل به یک جفت دلباخته کرد. آنها حتی توانستند کمی از زندگی ابرقهرمانی فاصله بگیرند و به کمک قابلیتهای جادویی اسکارلت ویچ دو پسر دوقلو را پدید آورند. شوربختانه پیوند این دو با تراژدی رو به رو شد؛ حافظه ویژن پاک شد تا هویتش از بین برود و در همین حال نیز نمایان شد فرزندانشان از شیطانی با نام مفیستو سرچشمه میگیرند.
غم این رویدادها به میزانی روی اسکارلت ویچ فشار آورد که کنترل تواناییهای نیرومندش را از دست داد و رویدادهای بسیار تلخی را در دنیای مارول رقم زد. شاید این روزها کمی از آن دوران تاریک گذشته باشیم اما ترکشهایشان هنوز هم در دنیای مارول دیده میشوند؛ به گونهای که دیگر واندا ماکسیموف و ویژن یک جفت به شمار نمیآیند.
آکوامن و مرا
همچون امواج دریا، پیوند عاشقانهی آرتور کری و مرا هم پس و پیشهای بسیاری به خود دیده است. آنها از اوج دلباختگی با ژرفای ناامیدی سقوط کردهاند. در پیوند آنها حتی رخدادهای بسیار تلخی همچون از دست دادن فرزندشان و سوا شدن آنها از هم دیده میشود. ولی بهتر است آکوامن و مرا را در روزهای خوششان به یاد آوریم؛ روزهایی که در جایگاه پادشاه و شهبانوی آتلانتیس در کنار یکدیگر به نگهداری از مردم و موجودات دریایی میپردازند یا در زمان وقوع تهدیدهای بزرگ همراه هم در نقش ابرقهرمانان زمین به محافظت از سیاره و همهی مردم سرگرم میشوند.
اینوینسیبل و اتم ایو
پیوند بین مارک و ایو یک رابطهی عاشقانهست که حتی گذر زمان نیز نتوانست خرابش کند. اتم ایو در کنار شکستناپذیر در جایگاه یک ابرقهرمان قرار میگیرد ولی در همین حال نیز معشوقش را در مسیر درست قرار میدهد. نمونههای فراوانی وجود دارد که مارک دست به کارهایی زده که زندگی خود و دیگران را به خطر انداخته است. یا مواردی که او به خودش باور نداشت. در همهی این مواقع اتم ایو پشتیبان اینوینسیبل بود. بدون او، مارک یا شکست میخورد یا راه ابتدایی پدرش را پیش میگرفت؛ همان گونه که هنگام پیدا شدن سر و کلهی نگارشهای پلید شکستناپذیر، هیچ کدام اتم ایو را همراه خود نداشتند.
مستر فنتستیک و اینویزیبل وومن
زمانی که سخن از فنتستیک فور میشود، همیشه یک خانواده به ذهن میآید. سنگبنای این خانواده را رید و سو ریچاردز تشکیل دادهاند. به عنوان یکی از کهنهترین جفتهای دنیای کمیکها، پیوند مستر فنتستیک و اینویزیبل وومن به لطف جاذبهی سو ریچاردز برای کم و بیش همهی دشمنان رید و علاقهی رید نسبت به علم و دانش مسیرهای سختی را به خود دیده است. اما آنها همواره توانستند از پس مشکلات برآیند و با وجود همهی سختیها کنار یکدیگر بمانند.
رابطهی آقای شگفتانگیز و زن نامرئی بر اساس اعتماد عاطفی برپا شده که توانسته از پس بزرگترین چالشهایی که بر سر راهشان قرار گرفته است برآید. این دو به یکدیگر تکیه میکنند و از دیگری در کاری که از انجام آن عاجز هستند کمک میخواهند. سو به عنوان هستهی احساسی رید و رید در جایگاه مرکز خِرَد سو باعث میشوند تا این دو در کنار هم تبدیل به یکی از نیرومندترین جفتهای دنیای کمیکها شوند.
سوپرمن و لوئیس لین
سوپرمن و لوئیس لین یکی از نمادهای عشق در دنیای کمیکها به شمار میآیند. در جایگاه یک خبرنگار، لوئیس میتواند با نمایان کردن هویت کلارک کنت زندگیاش را زیر و رو کند و تبدیل به موفقترین و پردرآمدترین ژورنالیست تاریخ شود اما این کار را انجام نمیدهد. در همین حال هم سوپرمن که همچون یک خدا در برابر انسانهاست لوئیس را همتای خود میبیند. این یکی از آن دسته پیوندهای عاشقانهی دنیای کمیکهاست که نباید به پایان برسد. هیچکس بهتر از این دو برای هم در دنیا وجود ندارد تا اثبات شود دو فرد از دو دنیای متفاوت میتوانند عمیقاً به هم دل ببندند و دیگری را وارد هستیِ خود کنند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
استورم و بلک پنتر
دردویل و الکترا
کاپیتان آمریکا و باکی 😁
مرد عنکبوتی دختر باز😁😁😁
خسته نباشید آقای صفری
خیلی خوب و کامل بود؛ لذت بردم از مطالعهش.
دم شما گرم.
اه اسپویل کردید که انوینسبل میخواد بچه دار بشه 🙁