نگاهی به گذشتهها – مارول پیش از شکلگیری دنیای سینماییاش چگونه بود؟
دنیای سینمایی مارول ده سالی میشود که پا به عرصه هالیوود گذاشته و بسیاری از مخاطبان فکر میکنند پیش از این دوران مارول و قهرمانانش بیرون از دنیای کمیکبوک هیچ نقشی نداشتند. اما جالب است ...
دنیای سینمایی مارول ده سالی میشود که پا به عرصه هالیوود گذاشته و بسیاری از مخاطبان فکر میکنند پیش از این دوران مارول و قهرمانانش بیرون از دنیای کمیکبوک هیچ نقشی نداشتند. اما جالب است بدانید سالها پیش از شکلگیری دنیای سینمایی مارول (MCU)، قهرمانان آن زیر چتر کمپانیهای بزرگ دیگر به حیات خود ادامه میدادند. در ادامه این مقاله قصد داریم یک نگاه کلی به وضعیت شخصیتهای ابرقهرمانی مارول پیش از شکلگیری دنیای سینمایی داشته باشیم؛ با ویجیاتو همراه باشید.
جادهای به سوی دنیای سینمایی مارول
با حضور جهانی و تاثیرگذار انتقامجویان در دنیای فعلی، خیلی ساده میتوان فراموش کرد که قبل ورود دیزنی به ماجرا، فیلمهای مختلفی با اقتباس از ابرقهرمانان مارول ساخته میشد. سالها پیش، شرکت مارول کامیکس - که به بزرگی و ثروتمندی امروز نبود - تلاش داشت با فروختن حقوق کاراکترهای خود به شرکتهای متعدد از جمله فاکس (مردان ایکس، چهار شگفتانگیز، دردویل و...)، یونیورسال (هالک)، سونی (اسپایدرمن) و نیو لاین (بلید و چندین شخصیت دیگر)، حساب بانکیاش را پر پول کند.
همین حرکت مارول که بیشتر از سر نداری و بیپولی بود، به تولید گستره وسیعی از فیلمهای ابرقهرمانی با سبک و سیاقهای متفاوت منجر شد - که خب اکثرشان به موفقیتهای قابلتوجهی هم دست یافتند. اما با توجه به متفاوت بودن کمپانیهای سازنده، این فیلمها هرکدام راه خودشان را میرفتند و خبری از یک داستانپردازی واحد و مشخص نبود.
این روزها کنترل بیشتر مسائل در دستان دیزنی است و اینگونه توانستهایم آثار فاخر و صدالبته یکپارچهای را از شخصیتهای ابرقهرمانی مارول ببینیم. گرچه، وجود برخی شرکتهای یکدنده مثل سونی و یونیورسال (که به ترتیب حقوق اسپایدرمن و هالک را در اختیار دارند)، مشکلاتی نیز بهوجود آمده است.
بیشتر بخوانید:
- دی سی علیه مارول در دوران پساکرونا
- اصلیترین گزینههای رهبری در فاز جدید دنیای سینمایی مارول
- ۱۰ شخصیت که دیسی و مارول از یکدیگر کپی کردهاند
مشخصا شما هم از درگیریهای سال گذشته مارول و سونی سر ساخت فیلمهای اسپایدرمن آگاه هستید؛ جایی که نزدیک بود این شخصیت محبوب و دوستداشتنی به کلی از فاز چهارم MCU خداحافظی کند. از سوی دیگر یونیورسال هم کمپانی بیدردسری نبوده و اگر نمیدانید چرا مارول طی سالهای اخیر هیچ فیلم مستقلی از شخصیت بروس بنر نساخته، دلیلش سیاستهای همین یونیورسال بوده است.
هرچه باشد کوین فایگی و همکارانش از گذشته درسهای مختلفی گرفتند و با بهکارگیری بهترین و اثرگذارترین متودها، دنیایی را پایهگذاری کردند که در تاریخ سینما بیسابقه است. در واقع سران مارول عناصر موفقیت و شکست استودیوهای دیگر در توسعه فیلمهای ابرقهرمانی را به دقت بررسی کردند و رویکردی در پیش گرفتند که امروزه ثمرات آن به وضوح آشکار است. حال بد نیست ببینیم دقیقا چه روندی طی شده تا موفقیت کنونی MCU حاصل شود.
(Blade (1998
فارغ از دیدگاهی که نسبت به این فیلم وجود دارد، نخستین نمایش ومپایر روزگردِ مارول یکی از مهمترین آثار ابرقهرمانی محسوب میشود. فیلم Blade (با درخشش فوقالعاده وسلی اسنایپس) به همه ثابت کرد که تنها فرانچایز ابرقهرمانی بتمن لایق توجه نیست و میشود بیرون از سایه آن به ابرقهرمانان دیگر پر و بال داد.
دیوید گویر شخصیت مارو وولفمن (نویسنده) و جین کولان (طراح/آرتیست) یعنی Blade - که نخستین بار در کمیک Tomb Of Dracula در سال ۱۹۷۳ ظاهر شده بود - را گرفت و در قالب شخصیتی متمایز و محوری وارد فیلم جدید خود کرد. پس از نوشته شدن فیلمنامه به قلم گویر، استفن نورینگتون کارگردانی فیلم را برعهده گرفت و سبک و تن خاصی به آن تزریق نمود.
گرچه نباید انکار کرد که مهمترین عامل موفقیت Blade کاریزما و عملکرد خیرهکننده وسلی اسنایپ بوده که این شخصیت را به مرکز توجهات کشاند. این فیلم پس از اکران درهای جدیدی به روی سینمای ابرقهرمانی باز کرد و با نگه داشتن بسیاری از عناصر قدیمی، یک سبک نوین به دنیای هالیوود آورد؛ سبکی که مخاطبان آشنایی چندانی با آن نداشتند.
با اینکه این روزها تقریبا تمام مخاطبان و منتقدان فیلم Blade II به کارگردانی گییرمو دل تورو را نسبت به نسخه اول آن برتر میدانند، اما همچنان نمیشود نقش کلیدی و تعیینکننده ساخته استفن نورینگتون را فراموش کنیم.
مارول در حال حاضر برای فاز چهارم دنیای سینمایی خود برنامه ساخت یک فیلم جدید بر اساس شخصیت Blade با حضور ماهرشالا را علی دارد؛ گرچه این فیلم باتوجه به برنامههای مارول و وضعیت موجود تا پیش از سال ۲۰۲۲ اکران نخواهد شد.
حال که صحبت از ومپایرها به میان آمده، جالب است بدانید مایکل موربیوس در ابتدا قرار بود به عنوان یک ضدقهرمان در فیلمهای آینده مارول حضور یابد اما از آنجا که این کاراکتر تحت مالکیت سونی قرار دارد، ایده مذکور به کلی منتفی شد. حالا قرار است سال آینده عنوان مستقل «موربیوس» (با هنرنمایی جرد لتو) توسط سونی اکران گردد.
(2000) X-Men
فیلم دیگری که خیلی زود در سایه عناوین بعدی خود گم شد و مخاطبان آن را بهخاطر جنجالهای حرفهای کارگردانش (برایان سینگر) به دست فراموشی سپردند، X-Men بود. اما این فیلم واقعا قدرتمند و ویژه بود؛ در حقیقت همان عناصری که Blade را به اثری متفاوت و سنتشکن تبدیل کرد، آمد و مردان ایکس را شکل داد.
نویسندگان مردان ایکس به خوبی میدانستند فیلمهای ابرقهرمانی نباید آنقدرها هم خودشان را جدی بگیرند و اضافه کردن درونمایه طنز میتواند در نوع خود یک برگ برنده باشد. از سوی دیگر حفظ کردن میراث ابرقهرمانان گذشته و الهام درست از کتابهای کمیک نیز نقش مهمی ایفا میکرد. سازندگان با ترکیب این دو المان کاری کردند X-Men همان فیلمی شود که هیو جکمن را به ستاره سینما تبدیل کرد.
پیش از اکران مردان ایکس مخاطبان فیلمهای گروهی ابرقهرمانان را احمقانه و مضحک میپنداشتند. اگرچه، مشکل اصلی این رویکرد ابرقهرمانان نبودند، بلکه سازندگان نمیتوانستند از پس چنین چالش بزرگی برآیند. اما خب در نهایت موفقیت پروفسور ایکس و دوستانش همه چیز را تغییر داد و پایهگذار یک فرانچایز بزرگ و تحسینشده با داستانهای مرتبط و ادامهدار بود (که خب این مورد در گذر زمان دچار مشکلات فراوانی شد).
در ضمن، فیلم X-Men نخستین تجربه تهیهکنندگی کوین فایگی بود، کسی که تقریبا ده سال پس از آن به مغز متفکر و هسته کاری مارول تبدیل شد.
(2003) Daredevil
آیا Daredevil آثار انکارناپذیر و فوقالعادهای روی ژانر ابرقهرمانی گذاشت؟ خب، باید گفت خیر. اما اقتباس مارک استیون جانسون از بیباک نگرش و رویکردهای مثبتی وارد ژانر خود کرد. فیلم Daredevil هم تقریبا سبک و سیاقی مشابه آثار قبلی در پیش گرفت و ابتدا سعی کرد یک ستاره جدید از بن افلک (در نقش دردویل) بسازد و از سوی دیگر جنبههای تاریک داستانی مت مارداک را حفظ کند.
تلاش سازندگان در ایجاد یک دنیای مشترک، دو سال بعد به یک اسپینآف تحت عنوان Elektra ختم شد. این فیلم به خوبی نشان میدهد چه کارهایی در تولید آثار ابرقهرمانی اشتباه محض است!
شاید تیم سازنده Iron Man در مارول از عدم موفقیت همین Elektra متوجه شدند که هر ابرقهرمان باید در کنار داشتن عناصر هستهای و اساسی این ژانر، روند و سفر منحصر بهفرد خود را داشته باشد.
و خب باید در نظر بگیریم که علیرغم تلاشهای جانسون جهت افزودن المانهای طنز به Daredevil، فیلم همچنان بهشدت جدی و تاریک بود. نهایتا، خیلی هم شگفتآور نیست که دردویل به شکلی موفقیتآمیزتر وارد تلویزیون شد و نقش مهمی در سریال Defenders (مدافعان) ایفا نمود.
با این حال همچنان بعید نیست باتوجه به برنامههای آینده مارول برای فاز چهارم دنیای سینمایی، مت مارداک و شخصیتهای مکملش دوباره به پرده نقرهای بازگردند.
(2004) Spider-Man 2
اگر بخواهیم تنها یک فیلم را به عنوان پایهگذار و شکلدهنده دنیای سینمایی مارول نام ببریم، 2 Spider-Man از سم ریمی خواهد بود. او که نسخه دوم را دقیقا براساس موفقیتهای فیلم اول بنا نمود، المانهایی وارد دنیای ابرقهرمانان کرد که همچنان فراموششدنی نیست.
دو حرکت اساسی سم ریمی در فیلم Spider-Man 2 عمیقتر کردن شخصیت توبی مگوایر و معرفی یک ویلن درجه یک مثل دکتر اختاپوس (آلفرد مولینا) بود. عشق و علاقه ریمی به ژانر ابرقهرمانی در فیلمهای اسپایدرمن موج میزد و بیراه نیست اگر بگوییم ساخته دست او بهترین نمایش مرد عنکبوتی پیش از ورود مارول و کوین فایگی به ماجرا بود.
به هرحال سهگانه اسپایدرمن یک بار دیگر ثابت کرد عناوین ابرقهرمانی توانایی بزرگ شدن دارند و مخاطبان هم - در صورت مشاهده آثار واقعا باکیفیت - حسابی از آنها استقبال خواهند کرد.
بیشتر بخوانید:
- شاید ادامه تولید فیلمهای مارول تا سال ۲۰۲۱ غیرممکن باشد
- توافق دوباره سونی و دیزنی بر سر اسپایدرمن، بهخاطر طرفداران بود
- تام هالند نقش بزرگی در بازگشت اسپایدرمن به MCU داشته است
متاسفانه قسمت سوم Spider-Man دقیقا در نقطه مقابل فیلم دوم قرار گرفت. با اینکه این فیلم همچنان مدافعان بسیاری دارد اما حقیقت این است که استودیو سازنده با دخالتهای بیش از حد اجازه جولان سم ریمی در پروژه را نداد و محصول نهایی به یک اثر ابرقهرمانی خیلی معمولی تبدیل شد.
مشخصا مارول هم از چنین قضایایی آگاه است و امضای قرارداد با سم ریمی برای کارگردانی Doctor Strange 2 میتواند اثباتکننده آن باشد. با اینکه ریمی در فیلم اول نبوده و هیچ ارتباطی با شکلگیری کاراکتر دکتر استرنج نداشته، اما آنقدر در فضای ژانر ابرقهرمانی تبحر دارد که مارول به او اعتماد کاملا کند.
گرچه ریمی اعلام کرده که دکتر استرنج در میان شخصیتهای محبوب کمیک بوکی او قرار دارد و به همین جهت مخاطبان باید منتظر باشند این کارگردان کارکشته یک بار دیگر عشق و حرارت وجودیاش برای ابرقهرمانان را وارد Doctor Strange 2 کند.
(2007) Fantastic Four: Rise Of The Silver Surfer
با اینکه فیلمهای Fantastic Four نقاط مهمی در دنیای ابرقهرمانی محسوب نمیشوند اما همچنان آثار محسوسی روی MCU برجای گذاشتهاند. این فیلمها از سوی دیگر کریس ایوانز را به عنوان یک بازیگر مستعد در ژانر ابرقهرمانی معرفی کردند؛ کسی که چند سال بعد به یکی از کلیدیترین کاراکترهای دنیای سینمایی مارول تبدیل شد.
در سال ۲۰۰۵، زمانی که تیم استوری نسخه اول Fantastic Four را کارگردانی کرد، نگرانیهای بسیاری راجع به آینده وجود داشت. او میخواست یکی از جنبههای کمتر شناخته شده در دنیای ابرقهرمانان را به نمایش بگذارد: حضور کاراکترها به عنوان یک تیم.
فیلم اول با وجود مشکلات مختلفی که داشت به اندازه کافی موفق بود تا پایهگذار فیلم دوم، یعنی Fantastic Four: Rise Of The Silver Surfer باشد. کاراکتر سیلور سرفر (داگ جونز به عنوان بازیگر موشن کپچر و لارنس فیشبرن در قالب صداپیشه) هم به تنهایی یکی از عوامل پیشرفت قسمت دوم بود.
Rise of the Silver Surfer در کنار این موارد المانهای فرازمینی و میانستارهای را سالها پیش از خلق Guardians Of The Galaxy به فیلمهای ابرقهرمانی اضافه کرد.
رابطه عمیق هر شخصیت و همکاریهای تیمی در شکست دشمنان، همه و همه جزو عناصری هستند که در Fantastic Four مشاهده میشد و امروزه نسخه پیشرفتهتر هر یک را در فیلمهای مارول میبینیم.
شکی نیست که دو فیلم «چهار شگفتانگیز» هرگز در میان بهترین آثار ابرقهرمانی قرار نخواهند گرفت اما این را نیز میدانیم که پایه و اساس این فیلمها نسبت به ساخته جاش ترنک (۲۰۱۵) برتری محسوسی دارد.
HULK
سپردن ساخته شدن فیلمی از روی غول سبز پوست مارول به کارگردانی چون آنگ لی، کار اشتباهی بود؛ آنگ لی کارگردان قابلی است ولی درک درستی از سینمای ابرقهرمانانه نوجوانان ندارد. او میخواست از شخصیت هالک یک فیلم سرسنگین بسازد و به این شخصیت بال و پر دهد و آن را از یک بزن بهادر بیمخ تبدیل به یک کاراکتر با مشکلات درونی و بیرونی مختلف کند. جاه طلبی آنگ لی ستودنی است ولی تمرکز بیش از حد او در این موضوع باعث شد که صحنههای اکشن فیلم به شدت کمرنگ شود و فیلم او شبیه هرچیزی باشد به جز یک اثر سرگرم کننده.
استن لی خدا بیامرز یک بار درباره هالک گفته بود که او «بسیار بزرگتر از این حرفها است که بتواند به درستی روی پرده سینما قرار بگیرد.» این صحبت استن لی مربوط به این مساله میشود که تا به امروز هالک نتوانسته در فیلمهای مستقل خود به خوبی ظاهر شود و در نهایت به عنوان یک شخصیت مکمل در دنیای سینمایی جدید مارول توانست به جایگاه مناسبی دست پیدا کند.
سخن پایانی
دنیای سینمایی مارول با وجود منتقدان بسیاری که دارد یکی از نقاط قوت هالیوود محسوب میشود. این دنیای عظیم و درهم تنیده با دقت فراوانی شکل گرفته و مشخصا سالها روی آن تفکر و برنامهریزی شده.
و خب اگر یک نگاه ساده به رقیب این دنیا، یعنی دنیای سینمایی دی سی (DCEU) بیندازیم، متوجه میشویم که چرا مارول ماموریت باورنکردنی و دشواری را به انجام رسانده است. هر یک از قهرمانان مارول سفر ویژه و منحصر به فرد خودشان را دارند و هر فیلم تن متمایزی را به خدمت گرفته است.
قطعا شما هم قبول دارید که تماشای فیلمهای کاپیتان آمریکا زمین تا آسمان با سهگانه Iron Man متفاوت بود. حال همین مسئله برای ثور و دیگر قهرمانان نیز صدق میکند. در ضمن، مارول حتی به تن مخصوص هر شخصیت هم اکتفا نکرد و با استفاده از هنر و نبوغ کارگردانانی چون تایکا وایتیتی، آثار بهشدت متمایزی مثل Thor: Ragnarok را تحویل مخاطبان داد.
دنیای سینمایی مارول پس از اکران ۲۲ فیلم سینمایی و حماسه فراموشنشدنی Avengers: Endgame به کار خود در فاز سوم پایان داد و ماجراجویی برخی کاراکترهای مهم نظیر تونی استارک و استیو راجرز را برای همیشه به دست خاطرهها سپرد. حالا هم مخاطبان بیصبرانه منتظر فیلمها و سریالهای فاز بعدی از جمله Black Widow، Doctor Strange 2، Thor: Love & Thunder، Eternals و Shang-Chi هستند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بد نبود به سریال ۱۹۹۴ مرد عنکبوتی هم اشاره میکردید. پیش از دنیای سینمایی مارول اون تنها کاری بود که اکثر شخصیت های کمیک یکجا جمع شده بودند.
عالی بود
تا میتونین بیشتر در مورد مارول بزارین?
ممنون
مقاله بسیار خوبی بود ممنون.