نقد فیلم درب – این یک فیلم نیست!
وقتی روی صندلی سینما نشسته بودم، از عناصر به شدت خسته کننده و بی معنای فیلم بیزار شده بودم؛ خوشبختانه مخاطبهایی را میدیدم که بعد از پلانهای بسیار طولانی و خسته کننده فیلم، بلند میشدند ...
وقتی روی صندلی سینما نشسته بودم، از عناصر به شدت خسته کننده و بی معنای فیلم بیزار شده بودم؛ خوشبختانه مخاطبهایی را میدیدم که بعد از پلانهای بسیار طولانی و خسته کننده فیلم، بلند میشدند و میرفتند و کمتر کسی تا آخرین لحظه فیلم نشست. درب میخواهد فیلمی شبیه به آثار کیارستمی باشد ولی خب این کار را به بدترین شکل ممکن انجام داده و در نهایت به درد پخش از شبکه استانی میخورد. با نقد فیلم درب همراه ویجیاتو بمانید.
چرا یک فیلم باید انقدر پلانهایی با دوربین ثابت و طولانی داشته باشد؟ جز اینکه زیباییهای تصاویر را به رخ بکشد و درونمایه را خیلی سطحی منتقل کند و بقیه عناصر فیلم را فدای اینها کند؟
فیلم درب با یک پلان ثابت طولانی شروع میشود، با پلانهای ثابت طولانیتری ادامه پیدا میکند و در نهایت با یک پلان ثابت طولانی تمام میشود. کل فیلم را میتوان تنها با گفتن یک جمله به مخاطب رساند. همین!
داستان فیلم در مورد مامور برقی است که تلاش میکند تا برق یک خانه دور افتاده را وصل کند که در این مسیر دچار کشمشهای بسیار سادهای میشود که فقط سعی دارد به خدمت درونمایه در بیاید.
درونمایه هم چیز پیچیدهای نیست، فقط از زیباییهای خوبی کردن به بقیه میگوید. آن هم وقتی که خودت نیاز به کمک داری. البته این درونمایه صرفا زیبایی ظاهری خوبی کردن را در دل تصاویر زیبایی از مناظر بکر ایران نشان میدهد و اصلا اشارهای به اینکه این خوبیها چطور در شخصیت تاثیر میگذارد نمیشود.
وقتی فیلم شروع شد و با یک پلان سکوت و بدون دیالوگ وارد مقدمه شد؛ با خود گفتم از آن فیلمهای هنری است که کمترین دیالوگ را دارد و قطعا میتواند مخاطب و منتقدها را راضی کند. اما دیدم سکوت فیلم آنقدر زیاد است که مخاطب مجبور میشود همان اوایل فیلم سالن سینما را ترک کند.
شاید کل دیالوگهای فیلم تنها یک صفحه شود و کل فیلم فقط تصاویر زیبای طبیعت همراه با کنشهای ریز شخصیتها است. مثلا در یکی از پلانهای ابتدایی فیلم، ما پیرمرد و پیرزنی را در تصویر میبینیم. شخصیتی به پیرمرد کمک میکند که سوزن را نخ کند تا پیرمرد بتواند جوراب همسرش را بدوزد. این پلان با تمام جزئیات روند دوخته شدن جوراب را نشان میدهد.
البته اگر مخاطب بیکار باشد و وقت دیدن این پلانهای طولانی را داشته باشد یا مثل من کاری دیگری در همان لحظه برای انجام دادن نداشته باشد و منتظر چیز خاصی باشد، میتواند بعضی تصاویر را درک کند و گاهی لبخند بزند.
اگر مخاطب حوصله به خرج دهد و در این پلانها غرق شود، به زیبایی فیلم که باید صد و بیست لایه از آن را کنار زد تا بهش رسید پی ببرد. زیبایی که از خوبیهای کوچک میگوید که صدبرابر بزرگترش به سمتت بر میگردد. این را ما سالها با ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز شنیدهایم و نیازی به این همه پلانهای طولانی و به شدت خسته کننده نبود.
وقتی دیدم کارگردان فیلم، در نقش اول فیلمش بازی کرده، یاد حرف یکی از بزرگان فیلمنامه نویسی افتادم که اسمش را یادم نیست. میگفت یک نویسنده و کارگردان خوب، بازیگری خوبی نیز است. زیرا او باید شخصیتی که خلق کرده را درک کند و جای آن بازی کند و جای آن فکر کند.
سید هادی محقق به خوبی شخصیت اصلی فیلم را بازی کرده و هیچ ایرادی به بازی او نیست. او به سادگی از پس پلانهای طولانی و بدون کات خود در آمده و به خوبی در بطن شخصیت خود فرو رفته است.
اما مشکل اینجاست، ما اصلا بازی نمیبینیم که بخواییم به آن ایراد بگیریم. نه دیالوگهای آنچنانی در فیلم وجود داشت و نه کنش خاصی که بخواییم مهارت سید هادی محقق را در آن ببینیم.
به طور کلی، فیلم درب اصلا فیلم قابل بحثی نیست. زیاد صحبت کردن در مورد اینگونه فیلمها زیاد جالب نیست و باید بگذاریم به حال خودشان باشند. چون این فیلمها اصلا برای مخاطب نیستند و مناسب سینما و جشنواره نیستند.
چهلمین جشنواره فیلم فجر:
- نقد فیلم شادروان – سوژه خوب از دست رفته
- نقد فیلم شب طلایی – تله فیلم فقیر
- معرفی فیلمهای جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۰ – سال سرد سکوت
- نقد فیلم بی مادر – هشت الهفتی عجولانه
- نقد فیلم ملاقات خصوصی – یک عاشقانه ناآرام
- نقد فیلم نگهبان شب – بر علیه ترسها
- نقد فیلم نمور – سردرگمی عوامل
- نقد فیلم ماهان – یک تله تئاتر نه چندان خوب در سینما!
- نقد فیلم بدون قرار قبلی – من ایران را دوست دارم
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
یه حسی به من میگه که سینمای ایران تو کابله
بعضی فیلما واقعا خوبن ولی این یکی رو فک کنم همینطوری رفته بودن طبیعت یه فیلمی هم از طبیعت گرفته بودن گزاشته بودن جشنواره