نقد سریال مانکن – بسوزه پدرِ عاشقی
به سختی سریال مانکن را تا پایان نگاه کردم. شاید با من در این حس همداستان باشید و شاید هم نه. اما بعید است که با این سخن موافق نباشید: این سریال در بهترین حالت ...
به سختی سریال مانکن را تا پایان نگاه کردم. شاید با من در این حس همداستان باشید و شاید هم نه. اما بعید است که با این سخن موافق نباشید: این سریال در بهترین حالت «یک چیزِ وقتپرکُن با دانلود رایگان» است. بعد از بررسی کلیِ سریال، بحثی هم در رابطه با پیامها و گافهای آن داریم و سپس نگاهی سریع به بازیِ بازیگران. ویجیاتو را در نقد سریال مانکن همراهی کنید.
اخطار: اگر این سریال را ندیدهاید از دیدن آن جدا پرهیز کنید و اگر دیدهاید خودتان را ملامت نکنید، کاری ست که شده. اگر هم این سریال را با صفات عالی، فوقالعاده، بهترین و از این قبیل میشناسید فکر نمیکنم خواندن این مطلب به دردتان بخورد. چراکه نقد من به این سریال منفی است و این رای منفی به معنی آن نیست که هیچ ویژگی مثبتی در سریال وجود نداشته است. اما نقاط سفید بسیار کوچک در یک تابلوی یکدستِ زردرنگ چه اهمیتی میخواهد داشته باشد. وقتی روایت دچار اِشکالات جدی ست و شخصیتها پرداخت درستی ندارند، دیگر مهم نیست مریلا زارع چقدر خوب عصبانی شده یا اشک ریخته است.
تمام کاراکترهای سریال را میتوان در سه دسته جا داد؛ یکی عشاق و رفقای آنها که تنها دستاوردشان کاریکاتوریزه کردنِ مقولهی عشق است. در تمام قسمتهای سریال به سختی میتوانم صحنهای را به خاطر بیاورم که عشق میان کاوه و همتا را حس کرده باشم. اصلا عشق، ارزش و اعتبار از عشاق میگیرد. عشاق سریال چه کسانی هستند و با چه ویژگیهایی؟
وقتی نمیتوانیم آن دو را کاراکترهایی جذاب، مهم و جالبتوجه بدانیم پس حس بین آنها نیز چیزی کمجان و بیاثر است. چیزی در حد عبارتِ «دو کبوتر عاشق» که با چند حسادتِ زنانه و چند جانبداریِ مردانه سر و تهش هم میآید. کارگردانی کار و دیالوگنویسیِ نویسنده نیز کمکی به این موضوع نکرده است. در اینباره میتوانید مطالب پیشتر را بخوانید.
دسته بعدی مربوط به اخگر و مزدوران اوست؛ آدمهایی که انگار از دلِ فیلمهای اخیرِ مسعود کیمیایی بیرون آمدهاند و هیچجوره نمیتوان به آنها نگفت «مضحک و مسخره». آنها بدذاتهای سریال محسوب میشوند و هیچ امیدی نیست که کاراکتر سیاهشان لایهی جدیدی پیدا کند. هرچند که بابک کایدان مدام سعی میکند یک پیشداستان کاملا تکراری برای گذشته اخگر بتراشد اما هیچ فرقی به حالِ این کاراکترِ «همیشه و همهجا به یک شکل» نمیکند.
اخگر به قدری مضحک نوشته شده که در اوج بحران باز هم میگوید : منتظر تماس کسی نمی مونم. البته که اعتماد به نفسِ فضایی و این توهم قدرتی که دارد، بارها در طول فیلم به تمسخر گرفته میشود. ایدههایش نیز همیشه به یقهگیری و بگیر و ببند میانجامد. نه هوشمندی خاصی در میان است و نه نقشههای جدید و جالبی. حتی توان خنثی کردنِ نقشههای سادهی دیگران را ندارد.
نویسنده برای پیشبردِ سریال، اخگر را به این دست و آن دست کردنِ بیش از اندازه وامیدارد وگرنه چه کسیست که بعد از معامله با کاوه زنش را «محض احتیاط واضحِ عقلی»به جای دیگری منتقل نکند. صحنه مشاجرهی او با زنش در خیابان، بد از کار درنیامده اما با توضیحاتی که داده شد نمیتوان بیخیالِ دست نویسنده در کار شد. بابک کایدان اگر قصد کشتنِ مریم را داشت باید با ایدهی بهتری او را به آن دنیا میفرستاد.
بدتر از این ایدهی نویسنده، ماجرای مرگ یکی دیگر از کاراکترها است که واقعا ما را به خنده میاندازد. در قسمتِ گافهای سریال به آن اشاره کردهام. در نظر بگیرید که اخگر با این ویژگیهای ناب، بهترین فردِ این دستهی آدم بدهاست. باقی افراد حتی در حد سیاهلشگرهای باورپذیر هم نیستند.
دسته سوم هم کتایون و مدلهایش هستند. آن زنی که به شکلی یکدست نوشته شده و به محض فاش شدنِ حقایق از دهان پسرعمویش سلمان، از این رو به آن رو میشود. تحولی به این شکل اصلا بد نیست اما سوال اینجاست که وجه دیگر این زن یعنی قاچاقچیِ مدلهای جوان، به کجا میرسد؟
یادمان نرفته که کتایون بخاطر پول میخواست دو جوان(همتا و بهرام) را به اخگر تحویل دهد و حتی کاوه را آزاد کند. بنابراین بجاست اگر از خودمان بپرسیم آیا ماجراهای پیرامونِ کتایون فقط و فقط به ارتباط او با سلمان و پسرش مربوط میشود؟ این کاراکتر هیچ کارویژهی دیگری در سریال ندارد که قابل گرهسازی و سپس گرهگشایی باشد؟
مشکلات شخصیتی و رفتاری او با فهمیدن حقیقت درباره گذشتهاش با سلمان به کل حل میشود؟ اصلا ماجرای او با سیروان چه میشود؟ سیروانی که هرچه گذشت به یک پادو شبیهتر شد و نویسنده به کلی بحث احساسی او نسبت به کتایون را فراموش کرد. راستی مگر عشقی در کتایون نسبت به کاوه وجود داشته که این زنِ خودخواه و هیولا (تیپی که سریال به دنبال نشان دادن آن بود) اینگونه بخاطر پنهانکاری کاوه ناراحت شده و ضجه میزند؟
در طول سریال حتی ذرهای حس نکردهایم که کتایون علاقهای به کاوه پیدا میکند و ای کاش حداقل این اتفاق میافتاد تا بتوانیم این زار زدنها را درک کنیم. بازیِ احساسی/عصبیِ مریلا زارع بسیار خوب است و میتوان گفت اصلا بهترین بازیگر سریال مانکن محسوب میشود اما با این وجود، این کم و کاستیهای کاراکتر کتایون بر هنرمندی بازیگرش غلبه دارد و مشکلی را حل نمیکند.
اندر حکایاتِ روابط کاراکترها
همتا و کاوه کُشته مُرده یکدیگرند و این پیشفرض تکخطی بدون هیچ چالشی کل سریال را در مینوردد. همتا لحظهای از این همه دردسر کاوه خسته نمیشود و پا پس نمیکشد و کاوه نیز حتی ثانیهای به زیرآبیرفتن یا هر موقعیتِ غیرخطی دیگری فکر نمیکند. هر دو ماه و خوبند و بیچالش. چالشهای آنها تنها ناشی از رفتار دو دسته دوم و سوم است و بس؛ ای بمیرید که نمیگذارید این جوانها به هم برسند.
از طرف دیگر فیلمنامهنویس در طول سریال نتوانست گروه دوم و سوم را با هم مربوط و ممزوج کند. نهایت قاطی شدنِ کتایون و اخگر مربوط به همان معاملهی پول بجای بهرام و همتا است. اما باز همین مقدار مربوطسازی وجود داشت. این درحالی است که قسمتهای پایانی سریال رسما با غیبت تمام و کمال یکی و حضور دیگری جمع میشود.
در چند قسمت خبری از اخگر نیست چراکه میبایست تکلیف ماجرا با کتایون، رابطهاش با کاوه و حتی پدرِ کاوه روشن شود تا سپس از سریال رخت بربندد و بعد از آن نوبت به اخگر برسد. اما این نوع چیدمان صحنه لطمه خودش را به سریال زده است گویا همه چیز چیده شده، رسمی و قراردادی است و تا کارمان با یکی تمام نشود وقتش نیست با دیگری شروع شود.
اخگر درگیر تصادف همسرش است و زمینه آماده میشود برای جدا کردن او از چند قسمت تا سریال با کتایون پیش برود. چه اتفاقی میافتد؟ صحنههای کشدار و پرتکرار اشک و زاری کتایون را به خاطر دارید؟ اگر بجای این همه تکرار میتوانستیم به طور موازی اخگر را هم ببینیم درحالیکه بیشتر شخصیتپردازی میشود، بهتر نبود؟ بعد از رفتن کتایون هم نوبت به آببستنهای دیگری پیرامون اخگر میشود. دو قسمت آخر را به یاد بیاورید. صحنههای به شدت تکرار شدهای که قرار است زمان آنها با رفت و آدمهای کُندِ کاراکترها در لوکیشنِ گروگانگیری و با زدو خوردهایی شبیه به هم پر شود.
سریال مانکن با بودجهبندیِ ضعیف زمان و چیدمان ضعیفتر صحنهها، تبدیل به اثری شده است که یکبار دیدنش یا اعصاب میخواهد یا بیکاری.
پیامهای سریال مانکن را با هم مرور میکنیم:
یک: به این نتیجه میرسیم که هفت میلیارد تومان حقیقتا علف خرس است. کتایون این پول را خرج میکند تا یک انتقام دست و پا شکسته از پسرعمویش سلمان بگیرد. البته حاضر است بخاطر معامله با اخگر و کسب پول، بیخیال کاوه شود و این خود تناقضی بس شگفت است که پیشتر توضیحش دادیم. افسونِ هم حاضر است همین مبلغ را پیاده شود تا از کتایون انتقام بگیرد و او را در یک جمعی ضایع کند. عجب چرخهی انتقامِ پرخرجی.
دو: اخگر و آبتین برادرانِ خلافکارِ سریال هستند. در رابطه با آنها به این نتیجه میرسیم افرادی که در فقر بزرگ شدهاند، عقدههای زیادی دارند. بنابراین بسیار مستعد پا گذاشتن در عرصهی بیشرفیِ افراطی هستند. آبتین کوهسنگی به عنوان برادر کوچکتر حتی به اندازه برادران سریال پیکیبلاندرزهم شرف ندارد که دستش را به خون برادرش آغشته نکند.
سه: زنی که سابقا ازدواج کرده و یک بچه دارد، شانس زیادی برای داشتن یک شوهر خوب نداشته و بهتر است که به خواستگاری مثل بهرام که در عقل داشتنش تردید داریم، بسنده کند. حتی یک سرباز هم به او میگوید: تو مسخره بازی درمیاری یا واقعا اینجوری هستی. از طرفی خواستگاری به سبکِ غربی هم میتواند دل یک زن را نرم کند.
چهار: عرصه مدلینگ آنقدرها هم بد نیست. قاچاق میشوی ولی در عوض پولدار خواهی شد. درست است که زود مثل سیروان بازنشستهات میکنند اما باکی نیست. همیشه کاری برایت هست. فقط مقاومت کن، خودکشی نکن و فوری خواهان شهرت نباش.
تعدادی از گافهای سریال مانکن در این قسمتها:
یک: اگر تیر به کتفت اصابت کرد میمیری پس این موضوع را جدی بگیر چراکه دیگر مرگ از انحصار قلب و مغز خارج شده است.
دو: تا لحظهای که پا در محضر نگذاشتهای خاطرت جمع نباشد. شاید دشمن قدیمی آدرس محضر را از نویسنده سریال پرسیده باشد و آخر هم نتوانی به وصال یار برسی.
سه: روش جدیدِ گروگانگیری: بستن دست های پسران و دخترانِ بد، باید به صورتی باشد که دستانشان از دو طرف بسته باشد اما پاها و دهانها باز و رها. البته نباید همان دستها هم به گونهای بسته شده باشد که بیشتر از دو ثانیه وقت آدم را بگیرد.
چهار: وقتی توانستی رئیس باند را به هندیترین شکل ممکن، گیر بیندازی سعی نکن برای فرار از لانهاش او را گروگان بگیری چراکه در این صورت سریع نجات پیدا میکنی و تایم زیادی از سریال باقی میماند و نمیشود پُرش کرد. باید که اخگر در سالن بماند تا جوجهمزدورانِ بیعرضهاش یکی یکی مثل نخالههای بازیهای «شورش در شهر» سر برسند و زمان را خریداری کنند.
پنج: لطفا از ظاهر آدمها قضاوت نکنید. قبول نداری؟ پس اینو ببین. «من نابغه کامپیوترم چرا خونه زندگیم باید این باشه؟» این دیالوگِ همان شخص است گه گاوصندوق را برای کاوه باز میکند و سپس به فکر اخاذی و کندن مو از خرس میافتد. مبادا با خودت بگی قیافهی این آدم چه ربطی به نابغهها داره و این خونه بزرگ و شیکش چه ارتباطی با آن نالهها. گویا کارگردان فقط خانههای شیک و بزرگ گیرش آمده و نتوانسته یک لوکیشنِ ساده و معمولی برای این نابغهی بیچاره پیدا کند.
بازیگران سریال در یک نگاه
جمعبندی
ایها السریالسازان ایران، ده ها کرین هم سر صحنه داشته باشید به کارتان نمیآید وقتی فیلمنامهای که دارید از کمی تا اندکی مضحک، کشدار و احمقانه بوده و حجم زیادی از سریال پر از خبرها و اتفاقات سوخته است. ما جز یک مورد که دلنوشتههای ناگفتهی سلمان خطاب به کتایون است، باقی اطلاعات سریال را پیشتر میدانیم و فقط باید شاهد واکنشهای این و آن به اطلاعات دانستهمان باشیم و اما چه واکنشهایی.
همتا صاحب معدن میشود و میبینید ذوق بچگانه و مصنوعیاش را، کتایون متوجه خیانت وکیلش میشود البته تنبیه بدنیاش نمیکند، مریم نیز متوجه حقیقتی که خیلی وقت است میدانیمش، میشود و تا میآید چالشی ایجاد کند زیر ماشین میرود. اطلاعات ما در نود و نه درصد مواقع از کاراکترها بیشتر است. این را بگذارید کنار یکی دو غافلگیری نه چندان عجیب. آنچه میماند یک سریال رنگ و رو رفته است که ما را به چُرت میبرد. مگر اینکه بهرام گاهی بیدارمان کند و از شدت مسخره بودنش از روی ناباوری بخندیم.
سریال مانکن از خیلی جهات، بخصوص از منظر ریختشناسی صحنههای اکشن و کاراکترسازی تیپهای منفی، بسیار به کارهای مسعود کیمیایی شبیه است؛ نامتناسب، از شکلافتاده و شاخدرآور. تمام ویژگیهایی که در فیلم اخیر این کارگردان یعنی «خون شد» هم وجود داشت. مردنِ آدمهای سریال دقیقا شبیه مردنِ آدمهای کیمیایی است؛ وسط گریهی بازیگران، متاسفانه خندهمان میگیرد. پایان سریال هم یک لوسبازیِ تمام عیار است؛ شعرِ «و عشق آسان نبود اول ولی افتاد مشکلها» به فیلمفارسیترین شکل ممکن اجرایی میشود.
سخن آخر خطاب به مدیران شبکه پخش خانگی: اگر تخصص و تعهد لازم را ندارید، استعفا دهید یا درِ شبکهتان را تخته کنید.
مطالب گذشته:
نقد سریال مانکن ؛ کثافت انسانی (نگاهی به قسمت اول)
نقد سریال مانکن ؛ هر چی خریدار بگه ( نگاهی به قسمتهای دوم و سوم)
نقد سریال مانکن ؛ چرا لبخند نمیزنی (نگاهی به قسمت چهارم)
نقد سریال مانکن ؛ یکم بالبال بزنی بد نیست (نگاهی به قسمتهای پنجم و ششم)
نقد سریال مانکن ؛ عشق با اسانسِ توتفرنگی (نگاهی به قسمتهای هفتم و هشتم)
نقد سریال مانکن ؛ بازی موش و گربه (نگاهی قسمتهای نهم و دهم)
نقد سریال مانکن – وقتی شانس «زیادی» یار است (نگاهی به قسمتهای یازدهم و دوازدهم)
نقد سریال مانکن – یک میلیمتر عشق(نگاهی به قسمتهای سیزدهم و چهاردهم)
نقد سریال مانکن- چالش حرامخواری(نگاهی به قسمت پانزدهم تا هجدهم)
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
نویسنده چرا فقط جواب نظرات موافق خودشو میده؟؟!!
آره دقیقا ???
منم از همین تعجب کردم راست میگه بیاد جواب نظرات اونایی رو که باهاش مخالفن بده البته حق داره بنده خدا چی بگه حرف الکی رو نمیشه دیگه راست و ریس کرد??
سلام
همه نقد الکی بود ......
اولا تو اینقدر نفهمی که هنوز نفهمیدی کتی کاوه رو دوس داره در حالی که تو قسمت چهارده ما متوجهی علاقه کتی نسبت به کاوه میشیم . دوم اینکه صحنه های عاشقانه کاوه و همتا در تمامی قسمت ها بود و هر صحنه اندازه کل فیلمای ایرانی ارزش داشت . سوم اینکه اصلا به تو ربطی نداره که فرزاد فرزین چرا تو کنسرتی که گڌاشته بود ادای بهرام رو درمی اورد ?
شوهر عمم بخواطر بهرام فبلم رو میدید و همه بازی ایشون رو دوس داشتن?
چهرم اینکه گفتی چرا کاوه و همتا از کار های یکدیگر خسته نمیشوند در حالی که بارها و بارها شاهد گفت و گوی بین همتا و کاوه بودیم که کاملا از اوضاع خسته شده بودند و همینطور گریم و نام شبنم قلی خانی کاملا به جا و درست بود. اصلا چرا از بازیگرای خوبش تعریف نکردی یا نقطه قوت هاش رو نگفتی? شما یه آدم الاف بیشتر نیستی کا دروغو هم از آب دراومده?
راجب اونی که گفتی آبتین چطور محزر رو پیدا کرد در فصل دوم مشخص میشه
سریالی عالی هیچ وقت فکد نمیکردم اینجوری عاشق فیلمی بشم واقعا عالیه
نقد پر از ایراد بود .
هرکس ندیده ببینه چون نیمی از عمرش به فنا میره.
واقعا متعاسفم واسه کشور که منتقدینش ایتجوری حسادت میکنن به فیلم های خوب ایران
ببخشید اگر اشکال نداشته باشه میخوام بگم یه جایی رو درست نقد کردید ولی یه جاهایی رو هم غلط بیشتر این نقد ها نظرات کاملا شخصی نقد کننده بود به نظرم سریال مانکن پایان بندی درست و حرفه ای داشت درسته نقد هایی بر آن وارده ولی در کل سریال خوبی بود دم عوامل به خصوص بازیگران و نویسنده و کار گردان درد نکنه.
سلام
خانم سهیلی من تحمل دیدن این سریال رو بیشتر از سه دقیقه نداشتم اما با ارادت و احترامی که برای منتقدان چون استاد مسعود خان فراستی و ... همچنین شما خانم سهیلی داشته و دارم مطالب رو همیشه دنبال میکنم و جسارت شما در نگارش بدون اغراق و به دور از ادا اطوار و حرفه ای مثلا دیدگاه درست نسبت به این بازیگر خواننده حرص دربیار واقعا عالی بود ممنونم
شما که ادعا میکنی بیشتر از سه دقیقه ی فیلم رو ندیدی چجوری میشه اخه?
سکانس اول فیلم هم ده دقیقه بود بعد تو میگی سه دقیقه فیلم رو دیدی ?
اگه اینجوریه تو اصلا فیلم رو ندیدی و الکی اومدی نظر بدی واقا که ببین آدما به کجا رسیدن که بدونه اینکه فیلم رو ببینن حسادت میکنن .
دقیقاااا والا همه میگن ۳مین دیدیم میان نقد هم میکنن عجیبا!
داستان این سریال نمونه بارز تلاش برای ایجاد هیجان بدون فکر کردن بود
نویسنده اصلا معلوم نبود از اخگر چی میخواست
اگر اخگر واقعا انقدر عاشق زنشه که به خاطرش این مدلی قاطی میکنه پس قضیه رابطه اش با ژیلا و اینکه صیغش بوده چیه؟ بدون فکر کردن فقط نویسنده یه قضیه صیغه اضافه کرده بود و تمام
از اون بدتر کاراکتر خواجات بود. یه کاراکتر قدرتمند که حتی نویسنده برای کم نشدن ابهتش جرات نمی کرد درست و حسابی بیارتش وسط داستان و همون گوشه نقش شیطان بزرگو بازی میکرد که هرکاری ازش برمیاد
یا اصلا قضیه چاقو خوردن اخگر
هم بهرام هم اخگر چاقو خوردن بهرام بعد مدت ها خونریزی زنده موند ولی اخگر خیلی راحت مرد
یا اون قسمت که بهرام و مزدور اخگر با تفنگ جلوی هم وایستاده بودن مگه بهرام جرات اینو داشت که به سر کسی شلیک کنه؟ بهرام مسلما نمی دونست تفنگش خالیه پس اگر طبق توقعش پر می بود تفنگ اینکه تفنگو به سمت سر طرف شلیک کرد یعنی میخواست مغزشو بترکونه آیا واقعا بهرام چنین جراتی داشت؟
شخصیت های زن بی عرضه، دیالوگ های کلیشه ای پر از شعار تکراری و خسته کننده واقعا نمی دونم چی بگم
مرسی بابت اینکه مصادیق بیشتری از کمبودها و گاف های سریال گفتین... عالی
اولا دیالگ ها کاملا درست و به جا بود دوما اخڭر میخواست توحه ژیلا رو جلب کنه که ژیلا بشه آدمش اه اه حالم بهم میخوره از نظر و نقد بعضی از آدم هایی که نمیدونن چی به چیه
سلام
سریال رو تا قسمت ۱۸ دیدم.
بعد از اون قسمتها رو تکه تکه میدیدم.
چون برام کسل کننده بود.
فیلم همانطور تمام شد که باید تمام میشد و البته سوالات بیشماری که برای مخاطب باقی گذاشت مثل همانهایی که اشاره داشتید عشق سیروان، مکالمه آخر کاوه در سکانس آخر با فردی ناشناس که میتوانست کتایون یا بهرام باشد یا ثالث باشه و...
در معرفی این سریال چنین آمده:
همیشه ،عشق های بزرگ و زیبا، دشمنان بزرگ و مخوف داشته اند، عاشق و معشوق می بایست با رنج های بسیاری برای دوام عشق شاعرانه شان روبرو شوند.
خلاصه معرفی، عشق های بزرگ مثل عشق آبکی این سریال بین کاوه و همتا دشمنان بزرگی چون کتایون یا اخگر رو دارند و....
واقعیت معرفی،عاشق و معشوق همیشه دشمنانی داشته اند نه از جنس حسادت بلکه از جنس خباثت این دشمن مخوف یا ترسناک همان تعهدات و قرارهاست که در قالب اعتقادات دینی ظهور میکند.
حال این چرخه باید ادامه یابد بنابراین همتا جانشین کتایون و آبتین جانشین اخگر شد.
خواجات هم فرمانروایی این چرخه را میکند که خداست.
اگر به دیالوگ ها دقت شود کلید واژها و لوکیشن ها ما را به این سمت رهنمون میکند مثل دیالوگ افسون بر وزن ممنون
مرسی از این نظر خوب و جالب
دیشب همه میگفتند خیلی قشنگ بود، خاص بود، فصل دومشم میسازن؟!!! این واقعا تاسف باره که چنین تماشاگری داریم. سریال را ندیده ام چون وقتی مسعود فراستی بگوید یک اثر اصلا فیلمنامه ندارد، آنرا تماشا نخواهم کرد.
کار خوبی کردید که ندیدید
دوست عزیز لطفا نقد رو که میخونی نظرات کسایی هم که فیلم رو دیدن پایین نقد بخون اگه دقت کنی هیچ کس نقد اقای فراستی رو قبول نداشته
یه حالت طنز هم داشت و اون اینکه، این سند معدن همتا همیشه زیر بغلش بود. همه رو می خواست باهاش بخره. حالا از این سریال بدتر اون سریال دلِ. اصلا سمت اون نرید.
بله همینطوره
همتا فقط به کتی ڭفت معدن رو بت میدم کاوع رو ازت میگیرم دیگه به کسی چیزی نگفت بعدشم سند همتا فقط دو جا باهاش بود اونجایی که رفت ٻیش کتی و اونجایی رفت سند رو کامل به نام خودش کنه
خسته نباشید واقعا که این سریال رو تا آخر دیدین و تحمل کردین تا یه نقد منطقی ما ازش ببینیم
نه فقط به به و چه چه کردن بدون دلیل و توضیح طرفداران این سریال که احتمالا قبلا سریال های تو خالی زیادی دیدن که این فیلمنامه براشون جذاب بوده ...
سلامت باشید دوست عزیز
من طرفطار دو آتیشه مانکن ام و همیشه تا بیام یه فیلم رو ببینم خیلی تحقیق میکنم و کلا فیلمای خوب رو میبینم مثل شهرزاد اما واقعا مانکن خیلی بهتر از شهرزاده
مهم نیست که شاید از بین 50 بغر یه نفر مانکن رو دوس نداره همه که خوش سلسقه نیستن
اتفاقا من همیشه غیلم های خوب رو نیبینم
فک کنم سخت ترین کار ممکن برا ی منتقد ،دیدن ھمچین شرو وریھ .....خداقوت
ممنون. بله همینطور بود
فیلم عالیه اصلل تو از اول نمیدیدی ??
خیلی نقدت بیخود بود