چرا بتمن از انجام قتل دست کشید؟
کمتر از یک سال بعد از این که شوالیه تاریکی پا به دنیای کمیکها گذاشت، انتشارات دیسی یک قانون عمومی وضع کرد که او دیگر از سلاحها یا روشهای مرگبار استفاده نکند. چنین قانونی در ...
کمتر از یک سال بعد از این که شوالیه تاریکی پا به دنیای کمیکها گذاشت، انتشارات دیسی یک قانون عمومی وضع کرد که او دیگر از سلاحها یا روشهای مرگبار استفاده نکند. چنین قانونی در فیلمهای بتمن نولان به صورت پررنگ جلوه داده شد (هر چند باز هم شوالیه شنلپوش گاتهام در این فیلمها مرتکب قتل میشد) اما در فیلم Batman V Superman: Dawn of Justice به کارگردانی زک اسنایدر شاهد قتلهای بیرحمانه و متعدد بتمن بودیم.
زک از این که طرفداران ترجیح میدهند ابرقهرمانها مرتکب قتل نشوند انتقاد کرد و حتی بیان کرده بود که کسانی که مخالف قتلهای بتمن هستند در یک دنیای رویایی زندگی میکنند.
جای بحث ندارد که شوالیه تاریکی در اوایل دوران حضورش اجازه انجام قتل داشت و حتی در داستانها و کمیکهای مدرن نیز هر از چند گاهی شاهد انجام قتلهای بتمن هستیم. اما اصلاً چرا این قانون وضع شد؟ و چنین کاری چطوری با پشتیبانی بیل فینگر، کسی که بدون او بتمنِ امروزی وجود نداشت، پیش رفت؟
در ادامه همراه ویجیاتو باشید تا متوجه شوید قانون جلوگیری از قتلهای بتمن چه مسیری را پیموده تا شکل بگیرد.
بتمن اولیه
در دنیای کمیکها، خیلی طبیعی است که شخصیتها در همان اولین حضورشان کامل نباشند. آنها در طول سالهای متمادی با حضور نویسندگان و خالقان متعدد و اصلاحات و گستردشهای زیادی تکمیل میشوند. چنین روندی برای دوران طلایی کمیک بوکهای آمریکایی بسیار بیشتر دیده میشود؛ چرا که ناشران خیلی درگیر مفاهیم طولانی مدت یک داستان یا منطق باطنی آن نبودند.
قدرت پرواز معروف سوپرمن در واقع از طریق نمایش رادیویی و کارتونهای او به وجود آمد و تا سه سال بعد از اولین حضورش در دنیای کمیکها، در این مدیوم مورد استفاده قرار نگرفته بود. همین طور هم بتمن در هنگام معرفی توسط باب کین و بیل فینگر، به طور کامل تکامل نیافته بود.
باب کین ایدهای برای یک شخصیت داشت که ماسک دومینو به صورت میزد و لباس قرمزی به تن میکرد که با بالهایی شبیه به بالهای خفاشها تزیین شده بود. شریک باب کین و عامل اصلی خلق بتمنی که میشناسیم با نام بیل فینگر، داستانهای این شخصیت را نوشت، شخصیتپردازی او را انجام داد، اسم بروس وین را از روی قهرمانانی واقعی روی او گذاشت، لباسی بهتر برای او طراحی کرد، داستان اوریجینش را نوشت، گاتهام سیتی را نامگذاری کرد و در خلق بسیاری از دشمنان معروف، تجهیزات کاربردی و متحدان بتمن نیز نقش داشت. با این حال تا پس از مرگ بیل فینگر، این باب کین بود که توسط عده زیادی به عنوان خالق اصلی بتمن شناخته میشد.
باب کین بتمن را به چشم یک شخصیت شبیه به شدو (The Shadow) میدید؛ ویجلنتیِ مجلات زرد و برنامههای رادیویی که مأموریت خود را در شلیک به خلافکاران میدانست. اولین داستان بتمن در شماره ۲۷ کمیک Detective Comics (انتشار در ماه مارس سال ۱۹۳۹) یک تقلید مستقیم از یکی از روایتهای منتشر شده قبلی از شدو بود.
با این حال بروس وینِ فینگر یک مبارزه بود که در علوم و روشهای کاراگاهی مهارت و نسبت به شدو عطش خون کمتری داشت. این نسخه از مرگ یک خلافکار ناراحت نمیشد و یا جلوی مرگ آنها را نمیگرفت، حتی گاهی اوقات برای محافظت از جان خود یا جلوگیری از قسر در رفتن یک مجرم قتل نیز انجام میداد اما این گونه نبود که در را بشکند و با مسلسل به داخل اتاقی پر از گنگسترها ریخته و همه آنها را از دم گلوله بگذارند.
گاهی اوقات این گونه روایت میشود که شوالیه تاریکی اولیه هم راه به راه قتل انجام میداد. درست است که قتلهای بتمن در اوایل دوران حضورش کم نبودند اما این که او مثل پانیشر رفتار میکرد نیز اغراق به حساب میآید. در سال اول بتمن، شوالیه تاریکی از ۱۶ کمیک در ۵ کمیک یک سلاح همراه خود داشت و در فقط یکی از آن کمیکها اقدام به شلیک کرد.
اولین باری که بتمن از یک تفنگ استفاده کرد، برای نابود کردن چند ومپایر با گلولههای نقرهای در شماره ۳۲ کمیک Detective Comics بود. بعد از آن، او تفنگش را برای منفجر کردن یک بمب یا خبر دادن به پلیسها مورد استفاده قرار داد و در هنگام مبارزه با خلافکاران از آن بهره نمیبرد.
اولین باری که بتمن دوران طلایی از تفنگ در برابر انسانها استفاده کرد، مربوط به شماره ۱ کمیک Batman (انتشار در ماه مارس سال ۱۹۴۰) بود. در این داستان که The Giants of Hugo Strange نام داشت، هوگو استرنج چند نفر از بیماران بیمارستان روانی را به طور دائم تبدیل به غولهایی قدرتمند و بیعقل با نام مانستر من (Monster Men) کرده بود. هوگو از افراد خود برای انتقال مانستر من به مراکز پر جمعیت با استفاده از چند کامیون استفاده کرد. بتمن که سعی داشت آنها را قبل از رسیدن به انسانهای بیگناه و کشتنشان متوقف کند، از هواپیمایش به رانندگان کامیونها شلیک میکند، آن هم در حالی که با خود میگوید: «هر چه قدر که از گرفتن جان انسانها متنفرم، متأسفانه این بار لازمه!»
کد اخلاقی جدید
دقیقاً پس از شماره ۱ کمیک Batman، ویتنی السورث به عنوان ادیتور انتشارات دیسی با باب کین و بیل فینگر صحبت کرد. از آن به بعد تعیین شد که شوالیه تاریکی مخالف کشتن خواهد بود، قانونی که یکی از خالقان سوپرمن از قبل برای مخلوق خود وضع کرده. السورث اضافه کرد که «هیچ وقت کاری نکنید که بتمن دوباره تفنگ به دست بگیرد.»
السورث میخواست که بتمن از ریشههای ویجلنتیگونه خود بیشتر باشد و تبدیل به یک ابرقهرمان واقعی شود، کسی که با وجود امثال سوپرمن و قهرمانان رنگارنگ دیگر، با دنیای دیسی جور در بیاید. در این مدت، فینگر و کین، دیک گریسون (Dick Grayson) جوان را به عنوان دستیار جدید بتمن معرفی کردند؛ یک شخصیت بَشاش که با شوالیه تاریکی در تضاد اخلاقی بود. السورث از رابین خوشش آمد و عقیده داشت اگر قتلهای بتمن به جای استفاده از هوش بالا، تکنولوژی فوق العاده و تمرینهای سخت برای پیدا کردن راهحلهای جدید ادامه پیدا کند او نمیتواند الگوی خوبی برای کودکانی باشد که داستانهایش را میخوانند.
حدود یک سال بعد از اولین حضورش و فقط پنج ماه بعد از اولین استفاده او از یک تفنگ، برای بتمن قانون جلوگیری از روشهای مرگبار خلق شد. بتمن اولیه تبدیل به شخصیتی شد که فینگر از همان ابتدا احساس میکرد باید باشد. در شماره ۴ کمیک Batman، شوالیه تاریکی این قانون را به طور صریح به اطلاع رابین میرساند: «یادت باشه، ما هیچ وقت با هیچ سلاحی قتل انجام نمیدیم!»
کبن در طول سالها نظرهای متفاوتی نسبت به قانون عدم قتل بتمن ارائه داد. در آتوبیوگرافیاش با نام Batman and Me، او نسبت به این موضوع شکایت داشت و نوشته بود: «[بتمن] با تمام سانسورها دیگر شوالیه تاریکی نبود.»
اما در دیگر مصاحبهها، کین اظهار کرده بود که بتمن به خاطر این که ایدههای جدید را به خود گرفته بود موفق شد، آن هم در حالی که شدو و دیگر ویجلنتیها از توجه مردم دور شدند. او حتی گاهی اوقات بحث میکرد که بتمن نباید همیشه تیره و جدی باشد، همان طور که بسیاری از ابرقهرمانان دوران طلایی طوری خلق شده بودند تا کمی بامزه و مناسب تمام سنین باشند، همراه با داستانهایی که کودکان و بزرگسالان به دلایل متفاوت از آنها لذت خواهند برد.
فینگر از همان ابتدا با السورث موافق و به این نتیجه رسیده بود که اگر بتمن با ویلنهایی مثل جوکر، دکتر دث (Dr. Death) و هوگو استرنج میجنگد، پس یک زمینه اخلاقی واضح نیاز دارد. اگر ویلنها اظهار کنند که فقط در جهت هدف بزرگتری به انجام قتل دست میزنند، بتمن نمیتواند از همان بهانه استفاده کند. شوالیه تاریکی باید به چشم قهرمان دیده میشد.
بیل فینگر در یک گفت و گو با جک برنلی بیان کرد که در همان داستانهای اول میبایست بیشتر با باب کین راجع به روشهای مرگبار بحث میکرد، چه تفنگ و چه غیر تفنگ. «بتمن هیچ وقت نمیبایست کسی را میکشت.»
او به طور واضحی از قتلهای بتمن در The Giants of Hugo Strange پشیمان بود. رانندههای کامیونها با روشهای دیگری نیز میتوانستند متوقف بشوند. برخلاف ومپایرها، مانستر من در واقع انسانهایی بودند که به قتل رسیدند. فینگر به جیم استرانکو، خالق و تاریخدان دنیای کمیک بوکها، میگوید: «خطا کردم. کاری کردم تا بتمن با یک تفنگ به یک ویلن شلیک کند...»
در داستان اوریجینی که فینگر برای بروس وین خلق کرد، نشان داد که این شخصیت به خاطر به قتل رسیدن والدینش توسط یک زورگیر مسلح دچار آسیب روحی میشود. این نویسنده این گونه توضیح میدهد: «این مرگ ناگهانی به بروس یاد داد تا همان قدر که از خلافکارها متنفر باشد، به زندگی احترام بگذارد و آن را گرامی بدارد.» خیلی از خالقانی که ادامهروی مسیر بیل فینگر بودهاند نیز با چنین عقیدهای موفق هستند.
بیل فینگر با داستان The Origin of Batman در شماره ۴۷ کمیک Batman (انتشار در ماه ژوئن سال ۱۹۴۸) به کد خلاقی بتمن تأکید بیشتری میکند. شوالیه تاریکی در مقابل جو چیل (Joe Chill) قرار میگیرد و او را به عنوان قاتل مارتا و توماس وین تشخیص میدهد. به جای کشتنش، بتمن سعی در دستگیری او دارد و برای این که از چیل اعتراف بگیرد حتی هویت خودش را نیز به او لو میدهد.
جو با ترس فرار میکند و از افرادش میخواهد که کمکش کنند و توضیح میدهد که او اشتباهاً باعث خلق بتمن شده است. افرادش که از چنین چیزی خشمگین میشوند، به جو چیل شلیک میکنند. بروس از مرگ او خوشحال نمیشود و قاتلان چیل را در برابر قانون قرار میدهد. کاری که نتوانست نسبت به قاتل والدینش انجام دهد ولی در نهایت باعث شد پرونده قتل وینها بسته شود.
دور زدن قانون
طرفداران بتمن میدانند که شوالیه تاریکی در داستانهای اولیهاش دست به انجام قتل زده است. با این حال چندین داستان از سال ۱۹۴۰ به بعد نیز دیده شده که در آن شوالیه شنلپوش گاتهام از انواع تفنگها برای اهدافی به جز قتل استفاده کند یا در ماجراهایی به نوعی قانون عدم قتل خودش را شکسته یا دور زده است.
او رأس الغول (Ra’s al Ghul) را فریب داد تا به یک تله مرگبار بیفتد، کیجیبیست (KGBeast) را در یک نوع تله دیگر گرفتار کرد و (به تلافی مرگ جیسن تاد، دومین رابین) جوکر زخمی شده را در هلیکوپتری در حال سقوط در رودخانه شرقی منهتن رها میکند.
در هر مورد، بتمن سریعاً یا کمی بعد (به لطف نویسندهای متفاوت) اشاره میکند که میداند هر کدام از این ویلنها به قدری ماهر هستند که از این شرایط و تلهها جان سالم به در ببرند. در نهایت نیز مشخص میشود که حق با او بوده است.
چندین داستان خارج از دنیا و روایتهای اصلی بتمن نیز خلق شده که نسخههایی از بروس را به تصویر میکشند که مرتکب قتل نیز میشود. شاید مشهورترین مورد در بین آنها داستان The Dark Knight Returns (خلق شده توسط فرانک میلر و کلاوس جانسون) در سال ۱۹۶۸ باشد.
در این داستان، یک نسخه مسن از بروس را شاهد هستیم که سالها خشم، زجر و پرخاشگریاش را سرکوب کرده است. وقتی که او دوباره نقاب خفاشی را به صورت میزند، تبدیل به بتمنی خشن و بیزار شده که به شدت به خلافکاران آسیب میزند. با این وجود باز هم قدم به قدم قتل انجام نمیدهد. وقتی پلیس جرایم او را لیست میکند، قتل در بین این موارد نیست. در طول داستان، او روشهای پرخاشگرانه ولی غیرمرگبار را به کار میگیرد، به طور واضح استفاده از سلاحهای مرگبار و گرم را مورد سرزنش قرار میدهد و حتی با خودش کنار نمیآید تا جوکر را بکشد.
این که گفته شود بتمن اولیه در سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ تنها نسخه از بتمن «واقعی» است چندان منطقی به نظر نمیرسد. با این منطق باید المانهای خیلی زیادی از دنیای داستانهای شوالیه شنلپوش گاتهام مثل ماشینها و تجهیزات مدرن، بت سیگنال (Bat Signal)، بتکیو (Batcave)، آلفرد پنیورث، تیمارستان آرکهام، هارلی کوئین، کتوومن و خیلی موارد دیگر را نیز دور بریزیم؛ چرا که همه آنها به مرور زمان و پس از «بتمن اولیه» به داستانها اضافه شدند.
اگر فکر میکنید واقعیتر و طبیعیتر است اگر بروس وین بیشتر خلافکاران را از بین ببرد و نه فقط برخی موارد خاص را، توجه داشته باشید که درخواست چنین چیزی را از یک ابرقهرمان میکنید، چیزی که در دنیای واقعی تقریباً غیرممکن است. طبیعیتر کردن شخصیتها از نظر اخلاقی و احساسی قدم خوبی برای روایت داستانها است اما باید در نظر گرفت این حس واقعی بودن در دنیایی اعمال خواهد شد که یک شخصیت میتواند گیاهان را کنترل کند، یک مرد تبدیل به گِل میشود و موجودات شنلپوش در آسمانها جولان میدهند.
کد اخلاقی بتمن هم واقعی و طبیعی نیست. چنین چیزی همیشه عملی نخواهد بود و حتی گاهی منجر به دردسر میشود. از جنبه دیگر، این مورد به درام داستانها اضافه خواهد کرد. مخاطبان میتوانند حتی با برخی از ایدههای شخصیتهای داستان نیز مخالفت کنند. خود بروس وین نیز میداند که تفکراتش بینقص نیست، او با اخلاقیات و درسی که از مرگ والدینش گرفته در حال تکاپو است و همیشه ترس این را دارد که از خط قرمزش عبور کند.
شاید قتلهای بتمن در یک دنیای رویایی وجود نداشته باشند اما ابرقهرمانان و شخصیتهای کمیک بوکی به همین دنیا تعلق دارند.
به مطالعه ادامه دهید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
واقعا این قانون رو مخ بود.خب توی همون آرخام اورجین این جوکر رو میکشتی دیگه، گذاشتی زنده بمونه که بیشتر جنایت کنه!!
بدترینش توی همون آرخام اورجین بود که جوکر گفت یا بِین رو می کشی یامن خودمو می کشم. بعد باید سعی می کردیم جفتشونم رو نجات بدیم
و اینکه ممنون از مقاله خوبتون
جوکر یه بیمار روانیه .و حتی پلیس هم بعد از دستگیریش اونو اعدام نکرد .چه برسه به بتمن